Remove ads
مجموعه حملات به شاهنشاهی ساسانی توسط خلافت راشدین (۶۳۳–۶۵۱) From Wikipedia, the free encyclopedia
حمله اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست مسلمانان به مجموعه یورشها به شاهنشاهی ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از سال ۶۳۳ میلادی در دوران خلافت ابوبکر آغاز شد، در دوران عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان به فروپاشی کامل پادشاهی ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، پادشاه پایانی ساسانیان، شد. این یورشها همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. اشغال ایران، سرآغاز فرایند آرام آرام گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چند قرن زمان برد. از میان یورشهایی که اقوام دور و نزدیک در درازای تاریخ به خاک ایران کردهاند، یورش اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت.[۳][۴][۵]
اندکی پس از درگذشت محمد بن عبدالله، ابوبکر لشکری را به سرزمینهای جنوب رود فرات و شهر حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپسگیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران به فرماندهی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. سپس تیسفون، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و سپس در نبرد جلولا اشغال عراق تکمیل شد. التون دنیل معتقد است که پس از تصرف عراق عمر علاقهای به گسترش جنگ تا فلات ایران نداشت اما به دلایل گوناگون مانند علاقه لشکریان عمر به چپاول بیشتر و ترس عمر از یورش یزدگرد یا یکی از مدعیان پادشاهی، در پایان تصمیم به یورش گرفت. در سال ۶۴۲ واپسین ایستادگی هماهنگ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد گریزان شده و سرانجام در سال ۶۵۱ میلادی بنا به داستانی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[۶][۷][۸]
جنگ نهاوند ایستادگی دولت مرکزی را در هم شکست، و پس از این زمان جلوگیر پیشروی اعراب ایستادگیهای محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. فتوحات اعراب به سوی شرق ادامه یافت. در چند سال ولایتهای دیگر ایران شامل اصفهان، ری، فارس، آذربایجان، ارمنستان ایران، سیستان و خراسان هم فرو ریختند. با این حال تبرستان و نیز گیلان تا یکی دو سده زیر فرمان اعراب در نیامدند و افرادی از اشراف ایران در آنجا فرمانروایی میکردند، چنانکه احمد کسروی در بهار نوشته است:
«اوایل قرن سوم که دامنهٔ فتوحات اسلامی در آسیا تا حدود چین و در آفریقا تا سواحل بحر اطلس و در اروپا تا وراء جبل آلپ امتداد یافته بود و در پایتختهای اسپانیا و پرتغال به جای ناقوس صدای اذان مسلمین به اطراف طنین میانداخت، در قلل جبال سوادکوه آتشکدههای دین زرتشت دایر و مشتعل بود و اسپهبدان هنوز کیش نیاکان خود را از دست نداده بودند.»[۹] اعراب پس از اشغال هر شهری قراردادی با سران آن شهر میبستند که در آن میزان مالیاتی (جَزیه) که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح، شهرها قیام میکردند. قیامها مخصوصاً تا ۶۵۱ میلادی که یزدگرد زنده بود، بیشتر رایج بود و مقاومتهای محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[۱۰][۱۱][۱۲] مورخان در مورد انگیزه قیامها نظرات مختلفی دارند.[۱۱][۱۳][۱۴]
گذشتهنگاران دلایل بسیاری را در مورد انگیزه و علت آغاز یورشهای اعراب به ایران گفتهاند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بینالنهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. همچنین، گذشتهنگاران دلایل گوناگونی را برای فروپاشی ساسانیان بیان کردهاند: درگیری مذهبی و گروهی، نبود پشتیبانی مردمی، درگیری میان اشراف، ناپایداری سیاسی، و هزینه درگیریهای طولانی و ناموفق اخیر با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، دین اسلام، اختلافات میان گروههای گوناگون جامعه و نبود هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقههای غیر آیین مزدیسنا (زرتشتی) و مسیحیان که در پشتیبانی از معابد آتش و خانواده ساسانی رخنه ایجاد میکردند و عوامل دیگر.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]
تا هنگام قتل عثمان، اشغال کردن ایران، کامل شده بود و پادگانهای اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[۵] در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.[۲۰] اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را میپرداختند دخالت نمیکردند.[۲۱] در قرون اول اسلامی، سران محلی مسئولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگانهایی که ساکن میشدند که یا خود تبدیل به شهر میشدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح بی درنگ پس از آن ارتباط و آمیختن کمی میان اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت؛ و خلیفه اسکان اعراب در ایران را حمایت میکرد.[۲۲] با گرویدن زرتشتیان به اسلام قوانینی برای ارتباط میان آنها نهاده شد.[۲۱][۲۳]
نوشتههای گذشتهنگاران در مورد تاثیرات خوب یا بد یورش اعراب آمیخته با ارزیابیهای خوب و بد بوده است. زرینکوب رفتار اعراب با ایرانیان را «مسخره، شگفتانگیز، و ستمگرانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» میداند[۱۷] و مینویسد که بهجز کسانی که بهشدت تحت تأثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، دیگران دربرابر اعراب احساس کینه و نفرت داشتند. از سوی دیگر حقیقت را نویسندگان شکل دیگری میبینند. کلود کائن مینویسد که تحت تأثیر جنبشهای ملی گرایانه دوران مدرن، گرایش به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه دشمن رفته است، درحالیکه این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست.[۱۳] چیز رابینسون نیز خشونتهای نظام مند دوران فتوحات برابر غیرمسلمانان تا پیش از مروانیان را مطالب دستکاری شده میداند. [۲۴]
گاهشمار حملهٔ اعراب به ایران | ||
---|---|---|
رویدادهای مهم در حمله اعراب به ایران | ||
۶۳۳ مارس؛ | آغاز اولین لشگرکشی به سمت عراق توسط خالد بن ولید | |
۶۳۳ آوریل؛ | جنگ زنجیر | |
۶۳۳ آوریل؛ | جنگ رودخانه | |
۶۳۳ آوریل یا مه؛ | جنگ ولجه | |
۶۳۳ ماه مه؛ | جنگ الیس | |
۶۳۳ ماه مه؛ | جنگ حیره | |
۶۳۳ ماه مه؛ | فتح حیره در زمان ابوبکر | |
۶۳۳؛ ژوئن؛ | جنگ انبار | |
۶۳۳ ژوئیه؛ | فتح انبار | |
۶۳۳ ژوئیه؛ | جنگ عینالتمر | |
۶۳۳ اوت | نبرد حصید | |
۶۳۳ نوامبر؛ | جنگ مصیخ | |
۶۳۳ نوامبر؛ | جنگ ثنی | |
۶۳۳ نوامبر؛ | نبرد زمیل | |
۶۳۴ ژانویه؛ | جنگ فراض | |
۶۳۴ مه؛ | نبرد بابل (۶۳۴) | |
۶۳۴ زمستان؛ | پایان نخستین لشگرکشی به عراق با فتح میانرودان | |
۶۳۴ اوت؛ | فوت ابوبکر. شروع خلافت عمر | |
۶۳۴ اکتبر؛ | نبرد نمارق | |
۶۳۴ اکتبر؛ | نبرد کسکر | |
۶۳۴ نوامبر؛ | جنگ پل | |
۶۳۴ نوامبر؛ | جنگ بویب | |
۶۳۶ | بنیانگذاری بصره به عنوان پادگان | |
۶۳۶ نوامبر؛ | نبرد قادسیه | |
۶۳۶ میانههایدسامبر؛ نبرد بابل (۶۳۶) | ||
۶۳۶ نوامبر و دسامبر؛ | گشایش دوباره بینالنهرین و غرب فرات | |
۶۳۷ | بنیانگذاری کوفه به عنوان پادگان | |
۶۳۷ ژانویه تا مارس؛ | محاصره و جنگ تیسفون | |
۶۳۷ آوریل تا نوامبر؛ | محاصره و نبرد جلولا | |
۶۳۷ | تکمیل فتح عراق با تسخیر خانقین، تکریت و موصل | |
۶۳۸ ژانویه؛ | فتح حلوان (نزدیک کرمانشاه) | |
۶۴۰–۶۳۸؛
جنگ و صلح مکرر با هرمزان حاکم خوزستان | ||
۶۴۰؛ | شکست هرمزان در جنگ شوشتر | |
۶۴۱؛ | فتح خوزستان با تسخیر شوش و جندی شاپور | |
۶۴۱ دسامبر؛ | نبرد نهاوند | |
۶۴۲ | عملیات فتح ایران مرکزی:همدان، ری، اصفهان و قم | |
۶۴۲ | عملیات فتح ایران جنوبی:شیراز، اصطخر، فسا و داراب | |
۶۴۳ | عملیات فتح سیستان و زرنج | |
۶۴۳ | عملیات فتح کرمان و مکران | |
۶۴۳ | عملیات فتح زنجان، اردبیل، دربند و آذربایجان | |
۶۴۴–۶۴۳ | عملیات فتح خراسان بزرگ شامل فتح نیشابور، هرات و مرو و بلخ | |
۶۴۴–۶۴۳ | عملیات فتح ارمنستان شرقی و قفقاز جنوبی با مرکزیت تفلیس | |
اوایل سال ۶۴۴؛ | جنگ رسیل با پادشاهی رای و تثبیت مرزهای شرقی در رود سند | |
میانه سال ۶۳۴؛ | جنگ آمودریا با یزدگرد سوم و تکمیل فتح قلمرو ساسانیان (جز مازندران) | |
۶۴۴ | قتل عمر. شروع خلافت عثمان | |
۶۴۹–۶۵۱ | شکست قیامهای محلی به خصوص ارمنستان، آذربایجان، فارس، سیستان، مکران، طبرستان و خراسان | |
۶۵۱ | کشته شدن یزدگرد سوم و انقراض ساسانیان | |
۶۵۶ | قتل عثمان. شروع خلافت علی |
کهنسالترین کسانیکه به یورش اعراب اشاره کردهاند «ابومخنف لوط بن یحیی ازدی» و «ابوالحسن مداینی» است. ابومخنف سال ۱۵۷ هجری و مداینی نزدیک به ۲۲۰ هجری درگذشته است. شوربختانه آثار آنان در دسترس نیست. یکی از کهنهترین منابع عربی موجود که به بیان فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب فتوحالبلدان بلاذری (مرگ: سال۲۴۰ هجری قمری) است. الاخبار الطوال دینوری (گذشتهنگار ایرانی عربی نویس. مرگ: سال ۲۸۲ هجری قمری) و تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) کهنترین کتب تاریخی به دست ما رسیده هستند که داستانی به هم پیوسته از تاریخ «جهانی» را نوشتهاند که در این میان دینوری بیشتر از یعقوبی به تاریخ ساسانیان پرداخته است. اما مهمترین منبع تاریخ طبری است که اگر چه رشته داستانی پیوسته به هم را ارائه میکند، اما محتویات آن متشکل از بازگفتها و قطعههایی از منابع پیشینش است.[۲۵] منابع زیاد دیگری نیز موجود است. فارسنامه ابن بلخی (دهه نخست قرن ششم هجری) کهنترین تاریخ بهدست رسیده از فارس است و بهشکل بزرگی به تاریخ ایران پیش از اسلام پرداخته است.[۲۶]
گزارشهای تاریخی به دست رسیده بیشتر با هم ناسازگار بوده و ترتیب درست رویدادها روشن نیست. حتی پیدایش تاریخ درست رویدادهای بنیادی هم دست نایافتنی و پیدایش درست اندازه سپاهیان دشوار است. بنابراین از کاوش در منابع گمان میرود که تعداد سپاهیان ایران در جنگهای اصلی قادسیه و نهاوند بیشتر از سپاهیان اعراب بوده، ایرانیان با دلاوری جنگیدهاند و تا جایی که شده جلوی پیشرفت اعراب را گرفتهاند، و پس از شکست هم تلاش در کنار گذاشتن ترتیبات پرداخت باج دادن را داشتهاند.[۱۵]
جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، زمینهساز پیدایش خلافت اسلامی به عنوان یک امپراتوری جدید شد. این جنگ نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.[۲۷] طی این جنگ، نخست خسروپرویز سرزمینهای شام و مصر را تصرف کرد، ولی در پایان، ضدحمله هراکلیتوس منجر به شکست و عقبنشینی ساسانیان شد. در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دورهای چندساله از هرج و مرج سیاسی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، یزدگرد سوم بر تخت نشست. هرچند، سپاه امپراتوری ساسانی، در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانههای فرات و دجله و نیز کوههای زاگرس از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع میکرد، اما، امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیاسی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان مصمم مسلمان مقاومت کند.[۲۸] به نوشته هاوارد و جانسون ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیاتهای سنگین برای تأمین مالی لشگرکشیهای خسروپرویز و قدرتگیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.[۲۹]
دگرگونی آبوهوایی در سده ششم میلادی و پیدایش عصر یخبندان کوچک، موجب بهینه شدن چرخه زادوولد موشها و پیدایش و گسترش پاندمیک طاعون خیارکی شد که در تاریخ از آن به نام طاعون یوستینیانوس (۴۵۱ – ۵۴۴ میلادی) یاد شده است. این نخستین شیوع پاندمیک بیماری طاعون است که در تاریخ نگاشته شده است. طاعون یوستینیانوس هر ۹ تا ۱۲ سال بروز میکرد و تا فروپاشی امویان به درازا کشید. دستکم از دو اپیدمی مشخص بیماری طاعون در زمان جانشینان خسروپرویز آگاه هستیم. نخستین آنها طاعون شیرویه است که نام خود را از قباد دوم گرفته است. این طاعون در ۶۲۷ – ۶۲۸ میلادی در تیسفون رخ داد و شیرویه به گمانی در اثر این بیماری در ۶۲۹ میلادی درگذشت. سیوطی نیز از واگیر طاعون یزدگردی، در بین سالهای ۶۳۴ – ۶۴۲ میلادی گزارش میدهد، یعنی زمانی که مهمترین نبردهای دولت ساسانی با سپاه تازیان در قادسیه (۶۳۶ میلادی)، جلولا (۶۳۷ میلادی) و نهاوند (۶۴۲ میلادی) رخ داد.[۳۰]
لخمیان یکی از قبایل عرب با اصالت یمنی بود که در قرنهای اول و دوم پیش از هجرت به شمال جزیره العرب، فلسطین، سوریه و عراق مهاجرت کردند.[۳۱] در طی سدههای چهارم تا ششم میلادی، عمرو قیس اولین رهبر حکومت مستقل لخمیان در حیره همزمان با کشمکش جنگ داخلی ساسانیان تا مرز بحرین سپس تا فارس به ایران حمله کردند و در سال ۳۲۵ میلادی شاپور دوم ساسانی برای گوشمالی ایشان به حیره تاخت. از آن پس لخمیان حکومتی پیرو ساسانیان داشت تا دیواری برابر تاختوتاز اعراب باشد حتی زمانی که ساسانیان پسر عمرو را به حکمرانی آن منطقه گماشتند. در برابر ایشان غسانیان بودند که از روم پیروی میکردند. لخمیان در ابتدا مسیحی بودند اما بعداً مسلمان شدند.[۳۱] در پایان سده ششم میلادی امپراتوریهای ساسانی و بیزانس به این نتیجه رسیدند که دولتهای عربی لخمیان و غسانیان وابسته به ایران و روم، به عنوان نیروهایی مسلط در برابر حکومتهای عربی منطقه ارزشی ندارد. هرچند این دولتها از بین رفتند، اما سبب شدند قبایل عرب عراق و شام کارآزمودهتر، سازمانیافتهتر و ثروتمندتر شوند.[۳۲] برخی میگویند اگر این دولتها، در سده هفتم همچنان پابرجا بود، میتوانست به عنوان مانعی در برابر حمله سپاه مسلمانان عمل کند.[۳۳] سید حسن تقیزاده یک اشتباه خسروپرویز را برانداختن لخمیان میداند. حذف این حائل بین قلمرو ساسانی و اعراب بادیه، برخلاف سیاست دیرینه و مستمر قبلی، عاقبت در انقراض دولت ساسانی، بیتأثیر نبود. بهخصوص شکست سپاه ایران در جنگ ذوقار در نزدیکی پایتخت، از یک قبیلهٔ عربی، چنان انعکاس عظیمی در تمام عربستان پیدا کرد که در عرض و طول شبه جزیره، نقل مجالس و موضوع حماسهها و افتخارات عرب شد و یوم ذی قار از بزرگترین حوادث ایام عرب شد و هیجان ناشی از این پیروزی، موجب تجری و تشویق اعراب ضد ایران شد.[۳۴] به نوشته پورداوود برکنار شدن خاندان باستانی بنیلخم دوستی دیرین مردم آن سرزمین را به دشمنی تبدیل کرد، این است که با درآمدن عرب به حیره هیچگونه پایداری از آنان دیده نشد و بیچون و چرا خود را به عربها سپردند. اگر باز خاندان بنیلخم سرکار بود و به آن دوستی دیرین، گزندی نرسیده بود به این آسانی دشمن در آنجا رخنه نمیکرد و به تیسفون راه نمییافت.[۳۵]
ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسروپرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد. به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوقالعاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازههای انوشیروان و شاپور یکم عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.[۳۶] ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات میکند.[۳۷] در زمانی که سپاه خلافت راشدین حملههای خود را به سرزمین ایران را آغاز کردهبودند، مرزبانهای خراسان فعالیتی مستقل از دربار تیسفون داشتند. اسامی که از فرمانروایان محلی قسمتهای شرقی ایران در آن دوره به جا مانده است، از تبدیل حکومت ساسانی به جامعهای اشرافی و زمیندار خبر میدهد و همچنین درگیریهای شاهنشاهی ایران ساسانی با بیزانس و قدرت غرب که طی سالیان طولانی موجب فرسایش دولت ایران شدهبود.[۳۸]
محمد (زادهٔ ۵۷۰ – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی) پیامبر اسلام از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم مکه به اسلام را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به مدینه هجرت کرد و دولت نوینی را در آنجا تأسیس کرد. وی موافقتنامهای معروف به «میثاق مدینه» را منعقد کرد که «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» (امت) را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار میکند که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروهها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.[۳۹] این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را در برنمی گرفت.[۴۰][۴۱]
مسلمانان درگیر جنگ با سایر قبایل عرب بهخصوص قبایل مکه شدند. این جنگ با انعقاد صلح حدیبیه در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت میشناخت.[۴۲] مطابق با منابع تاریخنگاری مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.[۴۳][۴۴] به نوشته تاریخ طبری متن نامه بدین شرح است:
بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا میخوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام رویگردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.[۴۵]
طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه را عبدالله بن خدافه سهمی قریشی برای خسرو پرویز فرستاد[۴۶] و خسرو پرویز آن را پاره کرد.[۴۷] خسرو به باذان، حاکم ایرانی یمن، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیهای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.[۴۸]
پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را فتح کرد[۴۹] سپس به تدریج و بهخصوص پس از فتح مکه از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت[۵۰] و با امپراتوری ساسانی هممرز شد. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. نخستین هدف دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد.[۴۳]
با درگذشت محمد در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً ابوبکر به عنوان جانشین وی و اولین خلیفه پیامبر انتخاب شد.[۵۱] فوریترین کار ابوبکر رسیدگی به شورشهای قبایل عرب در جنگهایی که مورخان مسلمان بعدی نام «جنگهای ارتداد»[پانویس ۱] بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.[۵۲]
در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران مورخان دلایل متعددی را ذکر کردهاند.
در روزهای پس از پیروزی ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین، در جنگهای رده، مثنی بن حارث شیبانی از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عربها بود که با ایرانیان (ساسانیان) در عراق به مبارزه میپرداخت. وی از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمکش شتافت و خالد بن ولید را برای اولین حملهٔ نظامی اسلامی به خارج شبه جزیرهٔ عربستان فرستاد.[۵۶] خالد بن ولید از یمامه با دوهزار مسلمان خارج شد که هشت هزار مسلمان دیگر در ربیعه، سوریه و مضربه به او اضافه شد. در محرم سال ۱۲ه.ق مقارن با ۶۳۳ میلادی خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، هنگامی که به عراق رسید جنگ بین قبیلههای عرب با ایرانیان شدت گرفت. در این میان تعدادی از عربهای عراق از جمله مثنی بن حارث به ارتش مسلمانان پیوستند. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن ناحیه رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در حفیر که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک خلیج فارس بود، جنگی واقع شد که معروف به نبرد زنجیر است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد.[۵۷][۵۸]
سپس نبرد رودخانه یا نبرد مذار بین سپاه اعراب به فرماندهی خالد بن ولید و سپاه امپراتور ساسانی و به فرماندهی کارن پسر قریانس، در محلی به نام مذار در نزدیکی تلاقی دو رود دجله و فرات رخ داده است که در واقع کرسی ولایت میسان بهشمار میآمد و در محل کوةالعمارهٔ امروز واقع بود. ایرانیان در این جنگ شکست خوردند.[۵۹] خالد از مذار به جانب استان کسکر رفت و در محلی بنام ولجه که در نزدیکی واسط بود با دستهای از سپاهیان ایران به فرماندهیاندرزگر برخورد. در نبرد ولجه علاوه بر لشکریان ایران عدهای از اعراب بکر بن وائل که در بحرین نیز با مسلمین جنگیده بودند، بهخصوص از بنی عجل که دین نصاری داشتند، با خالد به جنگ برخاستند. نهایتاً ایرانیان با تلفات زیاد شکست خوردند.[۶۰]
پس از آن در الیس واقع در ساحل رود فرات، نبرد الیس رخ داد. چون فتح نصیب خالد شد، خالد متوجه حیره گشت. مرزبان آن حدود، آزادبه بدون اینکه اقدام به جنگ کند، در مقابل لشکر مسلمانان فرار اختیار کرد و پیروزی از آن لشکر خالد شد. در نبرد انبار نیز شیرزاد فرماندهٔ ایرانی شهر مجبور به صلح شد.
سال بعد در سال ۶۳۴ میلادی، ابوبکر، خالد را با نصف لشکرش مأمور شام ساخت و نصف دیگر لشکر در عراق تحت فرماندهی مثنی بن حارث شیبانی باقیماند. ابوبکر هم در همین سال فوت کرد و عمر برجایش نشست. عمر مجدداً المثنی بن حارثه الشیبانی را که موقع بیماری ابوبکر به مدینه آمده بود، با ابوعبید مسعود ثقفی و گروهی دیگر به عراق باز فرستاد. المثنی به حیره آمد و پس از یک ماه ابوعبید مسعود ثقفی نیز به او پیوست.
به نوشته زرین کوب در آن زمان، اندیشهٔ فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی، بیشک به خاطر خلیفه نمیگذشت؛ لیکن این امر، نتیجهای بود که رفته رفته، از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست.[۶۱] اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند که به عقیده فرای دفاع از خود بوده و نه طرفداری آنها از ساسانیان. در زمان خلافت عمر ایرانیان لشکری فراهم کرده و در جنگ پل مسلمانان را به سختی شکست داده و در سال بعد حیره را مجدداً بازپس گرفتند.[۶]
عمر نیروی جدیدی برای یورش به عراق اعزام کرد که منجر به بازپس گرفتن حیره شد.[۶] ساسانیان که نسبت به خطر اعراب آگاهی پیدا کرده بودند لشکر سلطنتی را تحت فرماندهی رستم فرخزاد به نبرد با اعراب فرستادند (نبرد قادسیه). تخمین میزان لشکریان دو گروه آسان نیست. بهگفتهٔ ریچارد فرای احتمالاً ایرانیان از اعراب بیشتر بودند اما نه در آن حدی که منابع مینویسند. در این جنگ اعراب پیروز شده و رستم فرخزاد کشته شد.[۶] چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند.[۶۲]
پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بینالنهرین را در اختیار اعراب قرار میداد، تیسفون (مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد.[۷] مقاومتهای محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع میکردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود.[۶]
اعراب سپس به آرامی خوزستان را فتح کردند، که مقاومت محلی بیشتری از خود در مقایسه با نواحی دیگر بینالنهرین نشان داد.[۶] خوزستان در سال ۶۴۲ سقوط کرد.[۶۳]
به گفته التون دانیل، عمر علاقهای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت.[۷] بهگفتهٔ عبدالحسین زرینکوب فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینهای اجتناب ناپذیر برای اعراب بود زیرا ترس از این میرفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازهنفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد.[۶۴] التون دنیل اضافه میکند که برخی از رهبران محلی ساسانی ارتش عمر را اذیت میکردند و بهعلاوه برخی از لشکریان عمر بهدنبال کسب غنایم بیشتر بودند.[۷]
در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد. یزدگرد به پارس بازپس نشست.[۶۳] پس از نبرد نهاوند، حکومت مرکزی ساسانی قابلیت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت، اگر چه یزدگرد هنوز در تلاش برای جمعآوری سپاه بود. از طرف دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر آنها میپیوستند.[۱۱]
با کشته شدنِ عمر به دست یکی از اسیران به بردگی گرفتهشدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفهای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقیتر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش برآمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنانکه در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی، بهنشناس، بر دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی.[۸] کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.[۶۵]
فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایتهای شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان تا یکی دو سده و نیز کل ولایت گیلان تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند. باقیماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراتور چین گائوژونگ ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوششهای پسران یزدگرد در بازپسگیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکدهها برآوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که مهاجرت کرده بودند امروز در چین باقیاست.[۶۶]
در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.[۲۰]
در واپسین سالهای شاهنشاهی خسرو یزدگرد سوم، دودمان گاوبارگان که نسب شان را به جاماست بیست و یکمین شاه ساسانی برادر قباد یکم و حاکم ارمنستان میرساندند، ابتدا بر گیلان و دیلمان و سپس بر طبرستان تسلط یافتند. این دودمان با تأیید یزدگرد سوم بر طبرستان به پایتختی ساری حاکم بودند. اسپهبد فرخان بزرگ فرزند دابویه از این خاندان به طبرستان آمد و بنیاد شهر ساری را نهاده و ساری را تختگاه خود نمود و طبرستان را از یورش ترکان از سوی شرق و تهاجم دیلمیان از سوی غرب مستحکم نموده و و قلمرو خود را تا نیشابور در خراسان گسترش داد و در ساری سکههایی بنام طبرستان و به رسم شاهان ساسانی و به خط پهلوی ضرب مینمود. پادوسبانیان شاخه دیگر گاوبارگان در رویان که کرسی کوهستانی طبرستان بوده، حاکم بودند. اگرچه فرخان و جانشینانش ادعای مالکیت خود بر گیلان و دیلمان را حفظ کردند، اما آن ولایات عملاً تحت فرمان فرماندهان و شاهان مستقل بودند. نواحی کوهستان طبرستان بهطور مؤثر تحت حاکمیت دو دودمان باوندیان و آل قارن بوده که سروری و مهتری دابویگان را به رسمیت میشناختند. درواقع کنترل دابویگان بر رویان و زمینهای جلگه ای (پست) طبرستان تا تمیشه احاطه داشته و گرگان توسط مرزبان اداره میشده است. پس از فروپاشی لشکرساسانی، یزدگرد سوم که جز عنوان شاهنشاهی نداشت، باز هم رو به هزیمت نهاد. اسپهبد طبرستان او را به پناه خود خواند و اگر این دعوت را میپذیرفت شاید میتوانست در پناه جبال عظیم طبرستان قدرت خود را نگاه دارد. چنانچه سپاهبدان بیش از یک قرن استقلال خود در برابر حملات مسلمانان را حفظ کردند و آخرین قسمتی از کشور ایران بود که به کیش مسلمانی درآمد و حکمرانان آنجا معروف به اسپهبدان طبرستان بیش از یک قرن پس از فتوحات عرب در سرزمینهای خود مستقل باقی ماندند و تا نیمه دوم قرن دوم هجری هنوز روی سکههایی که در آن منطقه ضرب میشد خط پهلوی نقش بود و مردم جنگلها و بیشههای پهناور آن ناحیه بر دین زرتشت بودند.
به نوشته رابینسون چیز در ویراست جدید «تاریخ اسلام کمبریج» «توصیفات مدرن از خشونتهای نظاممند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان و نیز آزار پس از فتح تا پیش از خلافت مروانیان معمولاً چیزی جز جدلیات تحریف شده ضعیف نیست.»[۲۴][منبع نامعتبر؟] ∗
این بخش نیازمند گسترش است. میتوانید با افزودن به آن کمک کنید. |
این بخش نیازمند گسترش است. میتوانید با افزودن به آن کمک کنید. |
پساز آن که عثمان بن عفان (۶۴۴–۶۵۶ میلادی) جانشین عُمر شد، تقریباً در سراسر ایران قیامها شکلگرفت و او مجبور به چندینبار لشکرکشی مجدد برای سرکوب شورشها، و تصرف مجدد این مناطق شد. در سال سیام هجرت به خلیفه سوم عثمان خبر رسید که مردم خراسان به آئین پیشین برگشتهاند. عثمان، سعید بن عاص بن امیه را با سپاه مدینه به خراسان فرستاد و به عبدالله بن عامر بن کریز والی بصره نامه نوشت که با سپاه بصره به خراسان برود. عثمان در نامه خود به این دو وعده داده بود هر یک از اینها پیروزی یابد، بر خراسان فرمانروا شود. عبدالله پیش از سعید به خراسان رفت و نیشابور را گرفت. سعید از کوفه بیرون آمد و به گرگان لشکر کشید. مردم گرگان محاصره شدند و با او صلح کردند. دویست هزار درم از آنها گرفت و آنها را به مسلمانی آورد.[۶۷] طبرستان به دست سعید بن عاص، سرکرده سپاه اعراب، در سال۳۰ هجری فتح شد. پیش از آن، مردم طبرستان با سوید بن مقرن در زمان عمر به پرداخت خراج مصالحه کرده بودند، ولی در زمان عثمان، سعید بن عاص به آن جا لشکر کشید. در منابع اهل سنت گزارش شده که حسن و حسین و ابن عباس از افراد سپاه سعید بن عاص بودند.[۶۸][۶۹][۷۰][۷۱] البته این مطلب محل مناقشه بسیاری قرار گرفته است. از دیدگاه بعضی از اندیشمندان شیعه، به جهت اینکه در سلسله اسناد این گزارشهای تاریخی، افرادی مجهول و غیر قابل وثوق قرار دارند و برخی اسناد نیز مخدوش یا مبهم هستند؛ صحت این اخبار را مورد تردید گفتهاند.[۷۲][۷۳][۷۴] شورشهای اصلی در فارس، آذربایجان، سیستان (در سال ۶۴۹ میلادی)، خراسان (۶۵۱م)، مکران (۶۵۰م) و ارمنستان اتفاق افتاد.[۷۵]
تهاجمات پیدرپی اعراب به ایران هنگامی رخداد که دولت ساسانی در ضعیفترین وضع خود بوده و غرق در آشفتگیها و درگیریهای داخلی میان اشراف و خاندانهایبزرگ بهسر میبرد. در میان فرماندهان و سپاهیان نیز موارد متعددی از خیانتها روی میداد. به عنوان نمونه هنگام حمله اعراب به شهر ری (در سال ۶۵۱ میلادی)، فرمانده ایرانی فرخزاد هرمز احتمالاً به سبب کینه شخصی از سپهبد سیاوخش (نوه بهرام چوبین) به اعراب پیوسته و آنان را در اشغال شهر کمک نمود.[۷۶][۷۷]
ابن ابی الحدید در شرح خطبه ۱۴۶ نهج البلاغه مینویسد که زمانی که عمر قصد داشت برای نبرد قادسیه یا نبرد نهاوند عازم جنگ با ایران شود، با بزرگان اصحاب به مشورت پرداخت. گروهی او را تشویق به شرکت در جنگ کردند، اما علی وی را بازداشت و توصیه کرد که شخصاً در جنگ حاضر نشود و علی به او میگوید که الله همیشه لشکر اسلام را یاری کرده، و عمر را به محور اصلی آسیاب و نخ و رشتهای که مهرهها را کنار هم نگه میدارد تشبیه میکند و به عمر توصیه میکند که شخصاً در جنگ حاضر نشود زیرا به گفته علی اگرچه لشکر عرب کم است اما بهواسطه محور اصلی که عمر باشد زیاد است. علی به عمر میگوید که اگر عمر شخصاً به جنگ برود پیمان عرب از همه طرف خواهد شکست و حفظ مرزهای کنونی مهمتر از حمله به ایران خواهد شد، از این رو ایرانیان در آینده عمر را ریشه عرب خواهند دانست که اگر او را بکشند آسوده شوند و این موضوع باعث میشود که ایرانیان در جنگ با عمر و طمع از بین بردن او حریصتر و سرسختتر شوند. علی دربارهٔ اینکه ایرانیان به جنگ با مسلمانان بیایند میافزاید که الله بیشتر از عمر از آمدن آنان ناخشنود است و بر تغییر آنچه از آن ناخشنود است قادر است و دربارهٔ تعداد زیاد لشکر ایرانیان گفت که در زمان پیامبر اسلام با لشکر کم با کفار میجنگیدند و آنچه در آغاز خطبه گفته است را تکرار میکند که با یاری الله با آنها میجنگیدند.[۷۸][۷۹][۸۰] علی به عمر گفته بوده است که باید مرکز خلافت را حفظ کند تا اگر سپاه اسلام شکست خورد ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد.[۸۱][۸۲][۸۳]
در طول یک دهه، مسلمانان موفق به گرفتن سرزمینهای وسیعی از امپراتوری ایران و روم شده بودند. آنچه بیش از همه چیز شگفتی محققان غربی هنگام مطالعه فتوحات را برمیانگیزد سرعت و موفقیت آن است؛ سنت اسلامی آن را نشانهای از حقیقت ادعای اسلام و هدایت خدا تفسیر کردهاند.[۸۴] مورخان دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند:
در زمان عمر و جانشینانش، فاتحان عرب تلاش کردند تا انسجام سیاسی و فرهنگی خود را با وجود جاذبههای تمدنی که فتح کرده بودند، حفظ کنند؛ لذا اعراب در ابتدا به جایاینکه در شهرها پراکنده شوند، در سکونتگاههای پادگانی مستقر شدند. دستکم در دوران خلفای راشدین و تا اوایل خلافت اموی، نظام اداری و دیوانی ساسانیان تا حد زیادی حفظ شد.
تحت حکومت اعراب، غیرمسلمانان مجبور به پرداخت مالیات اضافی به نام جزیه بودند و در صورت عدم پرداخت با مرگ، بردگی یا زندانی شدن مواجه میشدند. کسانی که جزیه میپرداختند نیز مورد توهین و تحقیر قرار میگرفتند.[۹۰][۹۱][۹۲]زرتشتیانی که در جنگها به عنوان برده اسیر میشدند، در صورت گرویدن به اسلام از آزادی برخوردار میشدند.[۹۰][۹۳] فاتحان عرب ضمن دادن آزادی انتخاب، امتیازاتی را برای کسانی که به اسلام گرویدند تعیین میکردند.[۹۴] اگر فتح آسان و سریع بود، گرویدن به اسلام بسیار بیشتر طول کشید. اشغال خود به خود به تغییر دین منجر نشد، زیرا تغییر دین داوطلبانه بود - حدود دو قرن و نیم طول کشید تا همه سرزمینها و مردمان ایرانی به دین اسلام تبدیل شوند. در واقع، در آغاز، اعراب ترجیح میدادند جزیه را جمع کنند. مالیاتی که توسط غیرمسلمانان پرداخت میشود، به جای گرفتن نوکیشان که از این مالیات معاف میشوند. اما با گذشت زمان، غیرمسلمانان شروع به درک و سنجش مزایای اقتصادی تغییر دین هم در اجتناب از جزیه و هم در حفاظت از اموال خود کردند.[۹۵]
اصلیترین منبع تاریخی برای فتوحات پس از نهاوند در ایران البلاذری است که اصلیتش ایرانی است. نوشتههای دیگری که در دست است در تکمیل مشاهدات بلاذری مفید هستند.[۱۰]
گرفتن ایران به دست مسلمانان به معنای سقوط سنتهای پادشاهی ایرانی به جز حدی که توسط فرمانروایان مسلمان عرب اختیار شد و نیز حمایت سیاسی از زرتشتیان بود. به هرحال، سربازان ساسانی و اشراف محلی که، احتمالاً در نتیجهٔ منازعات محلی، به مسلمانان پیوستند، در حکومت جدید جایگاهی برای خود تضمین کردند. اشرافی که به خاطر توافقاتی که به منظور پرداخت خراج در حین فتح ایران توسط مسلمین، صورت دادند زنده ماندند، این خراجها را در ناحیهٔ خود دریافت کردند. در شرق، این ترتیبات مربوط به خراج منجر به تأسیس تحتالحمایهها شد ولی لازم بودند بهطور مرتب مجدداً اعمال بشوند. فقط مراکز اصلی تحت اشغال بودند و بعضی مناطق مانند گیلان، طبرستان، غور، زابلستان، بلوچستان، و مکران هرگز بهطور دائمی کنترل نشدند. طبرستان نهایتاً در دورهٔ منصور تا سال ۱۴۴ / ۷۶۱ فتح شد. این فتح منجر به به شرق راندن ایرانیان غربی به عنوان پناهنده یا آوردن آنها به آنجا به عنوان بخشی از نیروهای مسلمان، و به این ترتیب ایجاد ریشههای فرهنگ پارسی در شرق ایران شد. ایرانیان شرقی به عنوان اسیر به عراق، سوریه، و عربستان به غرب برده میشدند و به عنوان ایرانیان مسلمان در سرتاسر امپراتوری اسلامی تا جایی به فاصلهٔ شمال آفریقا پراکنده شدند.
حسین صادقی استاد دانشگاه تربیت مدرس نوشته است، سیستم مالیاتگیری دوره ساسانی یکی از متکاملترین نظامهای مالیاتی در عصر خود محسوب میشود.[۱۰۹] در دوره ساسانیان مالیات نرخی بود و بر حسب «مقاسمه» وصول میشد و به نسبت خوبی و بدی محصول سهمی از حاصل اراضی دریافت میشد. در صدر اسلام، نظام مختلط مالیاتی پدید آمد و از منابع متنوعتری مالیات گرفته شد و بر مالیاتهای عرفی سابق، تعداد مالیات جدید از قبیل مالیات مستغلات، مالیات ضرابخانه، مالیات کشتیرانی، باج ماهیگیری، مالیات معادن و مالیات کسبه صنعتگران اضافه و به علاوه شماری مالیاتهای شرعی مانند زکات و خمس نیز بر آنها افزوده شد.[۱۱۰] طبری، مسعودی، ابن اثیر و ابن خردادبه مقدار مالیات محصولات مختلف را به شکل نمودار زیر آوردهاند:[۱۰۹] توضیح:هر جریب معادل ۲۴۰۰ متر مربع است.
نوع محصول | خسرو انوشیروان | دستور عمر بن خطاب |
---|---|---|
هر جریب گندم | ۱ درهم | ۴ درهم |
هر جریب جو | ۱ درهم | ۲ درهم |
هر جریب انگور | ۸ درهم | ۶ درهم |
هر جریب یونجه | ۸ درهم | ۶ درهم |
اعراب از واژههای جزیه و خراج برای مالیات استفاده میکردند. متون قدیمی این دو کلمه را به جای هم و برای یک معنا استفاده میکنند، اگر چه بعدها استعمال آنها متفاوت شد.[۱۱۱] تاریخچه و نحوه تکامل مالیات جزیه بسیار پیچیده است. اما چیزی که واضح است این است که اعراب از ساکنان شهرهای فتح شده انتظار داشتند به آنها مالیات بپردازند. دریافت مالیات از دیدگاه فاتحان اثباتی مادی بر تسلط بر مناطق فتح شده بود، و از دیدگاه ساکنان ادامه فرایند پرداخت مالیاتی بود که به رژیمهای قبلی میدادند، بود.[۱۱۲] بهگفتهٔ مورخان مسلمانان تا حد زیادی سامانه مالیاتی ساسانیان و امپراتوری روم شرقی را حفظ کردند؛ واژه جزیه از واژه پهلوی گزیتک گرفته شده که مالیاتی بود که بر طبقههای اجتماعی پایین در زمان ساسانیان اعمال میشد و اشراف، روحانیون، دهقانان، و دبیران از آن معاف بودند.[۱۱۱] کلود کائن معتقد است که این لغت ریشه آرامی دارد.[۱۱۲] تنها اشاره مبهم قرآن به «خراج» در آیه مؤمنون ۷۲ است، و تنها اشاره آن به «جزیه» آیه توبه ۲۹ است: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیدهاند حرام نمیدارند و متدین به دین حق نمیگردند کارزار کنید تا با [کمال] خواری به دست خود جزیه دهند». بهگفتهٔ پال هک و کلود کائن این آیه شکل اخذ مالیات به صورت جمعی را پیشنهاد میکند و نه مالیات بر تک تک افراد (اگرچه روایات از زمان محمد نشان میدهد که میزان این مالیات کلی میتوانست به تعداد افراد جامعه بستگی داشته باشد).[۱۱۲][۱۱۳]
پال هک معتقد است که اعمال مالیات بر تک تک افراد، و نه به صورت جمعی از تأثیرهای سامانه مالیاتی ساسانیان بوده است. منطق دریافت جزیه علامت تسلیم بودن غیرمسلمانان و همچنین تعهد فاتحان بر محافظت نظامی از مردم در مقابل حملات گروههای دیگر بود.[۱۱۴] تغییری که اعراب نسبت به دوره ساسانیان ایجاد کردند عدم اجبار اقلیتهای مذهبی به خدمت در ارتش بود.[۱۱۵] همچنین به نظر میآید یکه در ابتدا میان پرداخت مالیات جزیه و طبقه اجتماعی رابطهای بوده و پرداخت آن شخص را در طبقه پایین کشاورزان قرار میداده است و بنابراین پرداخت این مالیات حالت تحقیرآمیز داشته است.[۱۱۴] در واقع بخش انتهایی آیه ۲۹ سوره توبه «با خواری به دست خود جزیه دهند» به صورت تاریخی بگونههای مختلفی تعبیر شده و برخی از مفسرین متاخر روشهای تحقیرآمیزی را در هنگام دریافت مالیات ذکر کردهاند. اما در زمان فتوحات و در اوایل اسلام که حکومت در قدرت بود و خطری آن را تهدید نمیکرد، فقها برخوردی انسانی تر داشته و بیشتر به بخش مالی و عملی دریافت مالیات اهمیت میدادند. در مورد اینکه معنی آیه ۲۹ سوره توبه برای اولین مخاطبانش چه بوده و به چه گروه افرادی اعمال میشده اختلاف نظر است، اما برداشت سنتی مسلمانان آن را به تمامی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اعمال میکرد.[۱۱۶][۱۱۷] در ابتدای فتوحات مالیات اکثراً از طریق اجناس یا برده پرداخت میشد، و نه از طریق پول.[۱۱۸]
به گفته مکدونالد، به علت سرعت فتح ایران مسلمانان اخذ مالیاتهای شخصی و زمین را به دست گرفتند. به عقیده مکدونالد مسلمانان احتمالاً مالیاتها را نیز اضافه کردند. مکدونالد به نقل قولی از یک کشیش در مصر رجوع میکند که میگوید مسلمانان در مصر مالیات را سه برابر کردند.[۱۱۹] از طرف دیگر ادوارد لوتاک معتقد است که در زمان فتوحات، مالیاتها کاهش یافتند هر چند سامانه مالیات تبعیضآمیز بود چون فقط مالیات (کمتر از گذشته) را از غیرمسلمانان میگرفتند.[۱۲۰] لاپیدوس مینویسد که با گذشت زمان مالیاتها فشار زیادی بر ساکنان شهرها وارد میکرد چنانچه مالیات کشاورزان حالت استعماری پیدا کرده و تا پنجاه درصد محصولشان میرسید.[۹۷] به عقیده فرای اگر چه بلاذری و دیگران مقادیری برای مالیات شهرهای مختلف ذکر کرده است، اما میزان واقعی آن مشخص نیست و حداکثر اعتمادی که به این گزارشها میتوانیم به آن بکنیم تشخیص میزان نسبی آبادی و ثروت بخشهای مختلف نسبت به همدیگر است.[۱۲۱]
تورج دریایی استاد کرسی ایران باستان در دانشگاه کالیفرنیا، ارواین مینویسد: اعراب مسلمان در دوره اموی در خوارزم کتابهای مغان را سوزاندند که کار عجیب و نامعمولی بود و واقعهای معمول در تاریخ فتوحات اعراب مسلمان در ایران زمین بهشمار نمیآید. فقدان کتابهای باستانی به زبان پهلوی به دلیل تغییر زبان علمی رایج در ایران پس از حمله اعراب و بلا استفاده ماندن کتابهای نوشته شده به زبان پهلوی است.[۱۲۲]
نویسندگان ایرانی از جمله محمد معین[۱۲۳] در مورد کتابسوزی در جندی شاپور پس از اشغال ایران به دست اعراب، سخن راندهاند؛ از جمله، منابع اولیه تاریخی مورد اشاره همه این نویسندگان، کتاب مقدمه ابن خلدون که در قرن ۹ هجری نوشته شده است،می باشد. زرینکوب در کتاب کارنامه اسلام (۱۳۴۸) کتابسوزی اعراب در تیسفون را نفی میکند: «روایتی هم که گفتهاند کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است.»[۱۲۴] او نهایتاً در کتاب روزگاران (منتشره در سال ۱۳۷۳) با باز تأیید این امر که روایت کتابسوزی در تیسفون چندان قدمت ندارد، با اشاره به روحیههای هیجانی فاتحان، احتمال رخ دادن این مسئله را منتفی نمیداند.[۱۲۵] دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات دربارهٔ کتابسوزی کتابخانهها در ایران طی حملهٔ عربها مینویسد که عربها به دلیل تعصب و اعتقاد به اینکه قرآن برترین کتاب است هر کتاب غیر قرآنی را نابود کردند.[۱۲۶]
فرانز رزنتال استاد پیشین زبانهای سامی و زبان عربی[۱۲۷] در دانشگاه ییل، اسلامشناس[۱۲۸] و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته ابن خلدون مینویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر، دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد».[۱۲۹] برنارد لوئیس در مقالهای ضمن بیاعتبار خواندن کتابسوزی اعراب در اسکندریه با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه داده است، میگوید: «تاریخنگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد».[۱۳۰] سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران مینویسد اعراب به اهمیت مؤسسهٔ آموزشی گندیشاپور پی بردند و شکوه آن را و کتابخانه و دیگر سازمانهای شهر را باقی نگاه داشتند.[۱۳۱]
این بخش نیازمند گسترش است. میتوانید با افزودن به آن کمک کنید. |
حمله اعراب در ایران به طرق مختلف دیده شده است: برخی آن را واقعهای بابرکت، ورود دین صحیح، و پایان عصر جاهلیت و بتپرستی و دیگران آن را یک شکست ملّی تحقیرآمیز، فتح [اشغالگری] و تسلط نیروهای بیگانه بر کشور میدانند؛ البته هر دو دیدگاه، بسته به دیدگاه، معتبر هستند…؛ ایران در واقع اسلامی شد، اما عربی نشد. ایرانیان ایرانی ماندند. پس از بازهای سکوت، ایران به عنوان بخشی مجزا و متفاوت در درون اسلام، ظهور کرده و نهایتاً بُعد جدیدی به خود اسلام افزود. مشارکت فرهنگی، سیاسی و (چشمگیرتر از همه) مذهبی ایرانیان در تمدن اسلامی، دارای اهمیت خارقالعاده است…؛ به معنایی، اسلام ایرانی، ورود مجدد اسلام است؛ اسلامی جدید که برخی اوقات با نام اسلام عجم از آن یاد میشود؛ این، اسلام ایرانی (و نه اسلام عربی) بود که به نواحی جدید و مردمان جدید، برده شد.
گفته شده در زمان حجّاج، از موالی به این عنوان که اسلام آنها واقعی نیست ـ و برای فرار از جزیه اسلام آوردهاند ـ جزیه گرفته میشد![۱۴۰]
ایرانیانی که پس از حمله عربهای اسلامگرا به ایران، اظهار مسلمانی کردند، چهار دسته بودند:
بنابراین به هیچ وجه صحیح نیست که گفته شود دو یا سه قرن پس از فتح ایران توسط مسلمانان، صفحه خالی در فعالیت علمی مردم آن بوده است. بر عکس، این دوره زمان به هم آمیختن کهنه و نو، دگردیسی قالبها و فرا کوچ نظر گاهها بود؛ ولی مطلقاً دوره رکود و مرگ نبود. از نظر سیاسی، درست است که ایران استقلال ملی خود را برای مدتی از دست داد، و به امپراتوری بزرگ مسلمانان پیوست، ولی در میدان علم بزودی به برتریای رسید که شایسته زیرکی و قابلیت مردم آن بود. اگر نقش ایرانیان را از آنچه که به نام علوم عربی نامیده میشود تفریق کنیم بهترین قسمت آن رفته است.
گفتمان ناسیونالیستی دانشوران ایرانی در دو نسل گذشته، که برخی از آنها سرسختانه و گاه به صورت متخاصم، سهم ایران در تاریخ قرون وسطای خاور میانه را دست کم گرفته بودند، بخشی از دلیل این مسئله است که بررسی دانشورانه تاریخ ایران در این دوره مورد کم لطفی قرار بگیرد. در واقع به تلاشهایی که در راستای روشن کردن ابعاد ایرانی در پایان تاریخ کهن خاور میانه صورت میگرفت کما بیش با دیده تردید نگریسته میشد. در این فضا کمتر پیش میآید که کسی بعدی از تاریخ ایران را به صورت مثبت نشان دهد بدون آنکه از سوی متعصبین میهنپرست مورد اتهام واقع نشود.
این بخش نیازمند گسترش است. میتوانید با افزودن به آن کمک کنید. |
از اولین تأثیرات حمله به ایران بر اعراب میتوان به کشته شدن عمر خطاب به دست یک اسیر ایرانی اشاره نمود. در سال ۶۴۴ میلادی پیش از تسخیر کامل ایران توسط اعراب، عمر توسط پیروز نهاوندی، صنعتگر ایرانی (که در جنگ اسیر شده و به عنوان برده به عربستان منتقل شده بود) کشته شد.[۱۵۳]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.