بنیانگذار و پیامبر اسلام (۵۵۰~۵۷۰–۶۳۲~۶۳۴+) From Wikipedia, the free encyclopedia
محمّد بن عبداللّه[یاد 1] (حدود ۵۵۰ تا ۵۷۰ – ۶۳۲ یا بعد از ۶۳۴ میلادی) بنیانگذار و پیامبر اسلام است. مسلمانان او را آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویلدهندهٔ قرآن میدانند.
محمد | |
---|---|
زادهٔ | نامشخص؛ بازهای میان ۵۵۰ تا ۵۷۰ میلادی[1] |
درگذشت | ۶۳۲ یا بعد از ۶۳۴ میلادی شیعه: ۲۸ صفر ۱۱ هجری (۲۸ مه ۶۳۲) سنی: ۱۲ ربیعالاول ۱۱ هجری (۱۰ ژوئن ۶۳۲) |
آرامگاه | مسجد النبی، مدینه |
دیگر نامها | کنیه: ابوالقاسم ر.ک. نامها و عناوین محمد |
شناختهشده برای | بنیانگذار و پیامبر اسلام |
پیش از | ر. ک. جانشینی محمد |
همسران | فهرست کامل |
فرزندان | فهرست کامل |
والدین | عبدالله بن عبدالمطلب (پدر) آمنه بنت وهب (مادر) |
خویشاوندان | ر. ک. #خانواده |
منابع تاریخی برای بازسازی سرگذشت محمّد، قرآن، یافتههای باستانی، منابع غیراسلامی معاصر او و روایات اسلامی هستند. جزئیات قابلاطمینان زندگی او بسیار کم هستند؛ در روایات اسلامی مثل احادیث، بهطور مفصل به زندگیاش پرداخته شده اما برخی از محققان، به این علت که روایات اسلامی قرنها بعد از محمّد نوشته شدهاند، آنها را فاقد ارزش تاریخی میدانند. تاریخ تولد محمّد مشخص نیست؛ او در بازهای میان ۵۵۰ تا ۵۷۰ میلادی زاده شده است. از طفولیت و اوایل بزرگسالیاش جز اینکه به گفتهٔ قرآن یتیم بوده است و احتمالاْ از قبیلهٔ بنیهاشم بوده و تجارت میکرده است، اطلاعات چندانی در دست نیست و تنها با نخستین آیات قرآن وارد تاریخ شده است.
در سورههایی که فرض میشود نخستین باشند، محمّد به اهل مکّه هشدار نزدیکی روز حساب، پایان جهان و ثواب و عقاب الهی میدهد اما آنها پیامش را نمیپذیرند. بهگفتهٔ قرآن، کفّار نقشه میکشیدند تا محمّد را «بکشند» یا «اخراج» کنند. محمّد که موفقیتی حاصل نکرده، با پیروانش به یثرب (مدینه) هجرت و آنجا امت خود — که در آغاز شامل یهودیان و مسیحیان هم میشده — را تأسیس میکند. در مدینه، محمّد پیروانش را به جهاد علیه مکّیان میخواند و پس از چند نبرد، موفق به فتح مکّه میشود. در سورههای مدنی، هشدارهای آخرالزمانی کاهش یافتهاند، اما احادیثی مثل «حدیث دو انگشت» نشان میدهند محمّد کماکان در انتظار پایان جهان بوده است. در سورههای مکّی محمّد کاملاً انسانی با اوصاف بشری توصیف شده است و جایگاه او در سورههای مدنی بالاتر رفته است. از اقدامات محمّد در سالهای پایانی عمر، تدارک حمله به سرزمین مقدّس بوده؛ منابع غیراسلامی همعصر او چنین مینمایانند که محمّد شخصاً مهاجمان را رهبری کرده است، هر چند منابع اسلامی سعی در کمرنگ کردن نقش او در این جنگ داشتهاند. محمّد حدود ده سال پس از هجرت، در سال ۶۳۲ یا بعد از سال ۶۳۴ میلادی درگذشت.
محمّد در بستری تاریخی زیست که در آن انتظارات آخرالزمانی وجود داشت و مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان آن دوره تصور میکردند پایان جهان بهزودی میرسد. محمّد و جنبش دینی او نیز از بستر تاریخی خود جدا نبودهاند؛ هشدارِ نزدیکی یا حتی آغاز شدن آخرالزمان، بخش بزرگی از محتوای قرآن و احادیثِ قدیمی محمّد را تشکیل میدهد و منابع غیراسلامی معاصر او به وجههٔ آخرالزمانی جنبش محمّد گواهی دادهاند. نتیجتاً، برخی دانشوران محمّد را یک «واعظ آخرالزمانی» و اسلام نخستین را جنبشی با محوریت سرزمین مقدّس و اورشلیم محسوب کنند. در مقابل، گروهی از پژوهشگران او را مصلحی عملگرا میدانند که از هشدارهای آخرالزمانی بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرده است.
قرآن توسط پیروان محمّد بهعنوان کلام وحی مکتوب شده است و بههمراه احادیث و روایات مرتبط به او، منبع اصلی شریعت اسلام هستند. مسلمانان محمّد را الگویی برای خود میدانند و روزهای منسوب به تولد و درگذشت او را گرامی میدارند. پس از مرگ او، پیروانش که بعدها «مسلمان» نام گرفتند، در خصوص جانشینی او دچار اختلاف و به گروههای مختلفی از جمله اهل سنت و شیعه تقسیم شدند. محمّد در هنر و ادبیات اسلامی، نمود زیادی داشته است، از او نگارههای بسیاری کشیدهشده و اشعار فراوانی در وصفش سروده شده است. نزد مسیحیان قرون وسطی، محمّد بهعنوان مردی حیلهگر یا بتی که مسلمانان میپرستیدند یاد میشد؛ در قرنهای ۱۹ و ۲۰ میلادی، با نگارش کتابهای تحقیقی، چندی از دیدگاههای منفی جامعهٔ غرب نسبت به او کاهش پیدا کرد. زندگانی و اعمال محمّد همواره مورد انتقاد برخی از غیرمسلمانان بوده است.
وقت تمام شد، و ملکوت خدا نزدیک است. توبه کرده و به انجیل ایمان بیاورید.[2]
عهد جدید، انجیل مرقس، ۱:۱۵
در آغاز قرن ششم میلادی، بسیاری در خاورمیانه و جهان مدیترانه منتظر پایان جهان بودند[3] و جنبش دینی جدید محمّد در کنارهٔ این فضا (یا حتی بهعنوان بخشی از آن) شکل گرفت.[4] مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان تصور میکردند که درحال زندگیکردن سالهای پایانی جهان هستند و دنیا با پیروزی نهایی یک امپراتوری زمینی به آخر خواهد رسید.[3] امپراتوری روم شرقی از آغاز قرن ششم فعالیتهایش در کرانهٔ دریای سرخ را افزایش داده بود که نتیجتاً در سیاست و دین محل زندگی محمّد تأثیر میگذاشت. همین زمان برای بسیاری از مسیحیان، آغاز ششمین هزاره از زمان خلقت به حساب میآمد. بر اساس باوری که ریشه در یهودیتِ اولیه داشت، جهان شش هزار سال به طول میانجامید. عیسی نیز در میانهٔ آخرین هزاره زاده شده بود؛ لذا، با آغاز قرن ششم، ایشان به انتظار پایان جهان نشستند. عدم نابودی دنیا انتظارات آخرالزمانی را از بین نبرد، بلکه تشدید کرد، چراکه تصور میکردند وارد «دورهٔ پایان جهان» شدهاند. فتح اورشلیم توسط خسرو پرویز و بازپسگیری صلیب راستین توسط هراکلیوس این انتظارات را به اوج رساند.[5] این جنگ و بیماریها، کشتارها و ویرانیهایی که به دنبالش آمدند، با ایجاد فضایی بیثبات و جهانی دلهرهآور، منطقهٔ خاورمیانه و مدیترانه را آبستن پذیرش شومترین وعیدها و باشکوهترین وعدهها کرده بودند؛ قیامهای موعودگرایانه از مشخصههای این عصر هستند.[6]
زرتشتیانِ اواخر دورهٔ ساسانی نیز معتقد بودند جهان با پیروزی امپراتوری زمینی به پایان میرسد. ایشان، برخلاف مسیحیان، که روم را در نظر داشتند، برپایی حکومت الهی در زمین را سرنوشت مقدر ایران مییافتند.[7] فتوحات پادشاه ایران نقش اساسی در شکست اهریمن از اهورامزدا ایفا میکرد؛ نام یکی از منجیهای زرتشتی، کِیبهرام بود. بر اساس زند وهمن یسن، او پس از شکست ایران در سه نبرد، متولد و در سیسالگی بههمراه مردان پارسا از شرق و با درفشهای افراشته وارد ایرانزمین خواهد شد تا حکومت ایران را از نو در جهان برقرار کند. این انتظارات، بهناگه با شورش بهرام چوبین در پایان قرن ششم (۵۹۰–۵۹۱) زنده شدند؛ بسیاری از هواداران بهرام، او را پادشاه موعود یافتند.[8] شاهان ساسانی نیز خود را وارثان این پیشگویی میدانستند؛ پایان هزاره بر اساس محاسبهٔ ساسانیان، سال ۶۵۹ میلادی بود و کیبهرام پیش از آن تاریخ میبایست دشمنان ایران را شکست میداد؛ لذا، تعجبآور نیست که اشرافزادهای به نام «بهرام» چوبین در سال ۵۹۰ میلادی و بعد از حملهٔ هونهای سفید به ایران، سر به شورش برداشت و از انتظارات آخرالزمانی استفاده برد. چون خسرو پرویز او را کشت، بسیاری تصور کردند به غیبت رفته و روزی بازخواهد گشت.[9]
ظاهراً، فتح اورشلیم توسط خسرو پرویز بر آتش انتظارات آخرالزمانی یهودیان دمیده است. بهگفتهٔ منابع مسیحی، ایرانیها مسیحیان را از اورشلیم بیرون و یهودیان را حاکم شهر کردند. یهودیان محتملاً در این دوره توسط شخصیتی مسیحایی رهبری میشدند و میتوانستند بر کوه معبد قربانی کنند. متون آخرالزمانی یهودی این عهد، شکست رومیها و بازگشت سرزمین مقدّس به فرزندان ابراهیم را آغاز آخرالزمان دانستهاند. در سِفر ئلییهو (تألیف آغاز قرن هفتم)، میکائیل خبر از ظهور پادشاه آرمیلوس میدهد که نبردهای آخرالزمان را پیروز خواهد شد. او پادشاهی ایرانی خواهد بود که پس از شکست آخرین پادشاه روم از او، مسیحا ظهور و معبد را برپا خواهد کرد. آرمیلوس ظاهراً همان ضدمسیح منابع مسیحی است.[10] سِفر زروبابل متنی مشابه است که در آن، خدا زروبابل را به قسطنطنیه میبرد. آنجا، میکائیل خانهٔ کثافت (کلیسا) را نشانش میدهد و میگوید از نزدیکی شیطان با مریم فرزندی به نام آرمیلوس زاییده خواهد شد که با شکست پادشاه ایران سرور جهان میشود. مجسمهٔ مادرش (مریم) را از خانهٔ کثافت بیرون میبرد تا همهٔ ملل چون بتی بپرستندش. آرمیلوس سرانجام مسیحای نسل یوسف را خواهد کشت، اما مسیحای نسل داوود با نفس مسیحاییاش شکستش خواهد داد. با نابودی رومیان، اسرائیل جای ایشان را خواهد گرفت و خدا معبد آسمانی را به زمین خواهد فرستاد تا عبادت و قربانی در سرزمین مقدّس برقرار شود.[10]
مطالب بیشماری در منابع اسلامی دربارهٔ عربستان پیش از اسلام وجود دارد، اما این مطالب دو قرن بعد از وقایع و توسط خارجیها نوشته شدهاند، بهصورت شفاهی منتقل میشدند و بنا به دلایل دینی و غیره دستخوش تحریف شدهاند. این منابع، آن عهد را «دورهٔ جاهلیت» نامیدهاند.[11] با این حال، یافتههای عظیم باستانشناسی از سال ۲۰۰۰ میلادی — که دولت سعودی به باستانشناسان خارجی اجازهٔ کاوش داد — چشمانداز عربستان پیش از اسلام را تغییر دادهاند و تاریخ این دوره دیگر بر اساس از منابع اسلامی مطالعه نمیشود؛ بلکه این کتیبهها — که دقیق، معاصر و مصون از تحریف هستند — بیشترین اهمیت را دارند.[12] گرچه هیچکدام از آثار اکتشافی به دورهٔ محمّد نسبت داده نشدهاند،[13] اما کتیبهها، آثار و ابنیهٔ بسیاری از سالهای پیش از ۵۶۰ میلادی کشف شدهاند که نشانی از «جاهلیت» ندارند؛ در عوض، مشخص میکنند که عربستان قبل از اسلام متشکل از پادشاهیهای قدرتمند، جوامع شهرنشین، راههای تجاری و معماری غنی بوده و بسیاری از مردمش توانایی خواندن و نوشتن داشتهاند.[12] یافتههای باستانی همچنین نشان میدهند ظاهراً واردات ظروف سرامیکی از سایر سرزمینها در قرن ششم میلادی متوقف شده است؛ محتملاً در اثر توقف تجارت بهدلیل جنگ، بیماری و بلایای طبیعی؛ و همین موضوع منطقه را آبستن انتظارات آخرالزمانی کرده است.[11]
از نظر دینی، این کشفیات منجر به نتایج مشابهی شدهاند: عربستان پیش از اسلام بخشی از جهان یهودی-مسیحی مدیترانه بوده است. در واقع بتپرستی و پرستش خدایان باستانی حداقل از قرن چهارم میلادی — بیش از دو قرن پیش از محمّد — برافتاده بوده و پادشاه حِمیَر حدوداً در سال ۳۸۰ میلادی به یهودیت گرویده است.[14] قرآن خود به مسیحی-یهودی بودن مخاطبانش گواهی میدهد—از جمله حضور پررنگ شخصیتهای عهدین که طبیعتاً بتپرستان مخاطبان آنها نبودهاند—[15] و هرگز به بتپرستیشان اشارهای نکرده است. در عین حال، در اعتقادات این یهودیان و مسیحیان عناصری از دین قدیم عرب وجود داشته که قرآن آن را در تعارض با توحید یافته و به همین دلیل «مُشرک» می نامدشان.[16] بهگفتهٔ آلفرد-لویی د پرمار، تعلق محمّد به یکی از این فرقههای مسیحی-یهودی تقریباً قطعی است.[15] اما اینکه محمّد به کدام فرقهٔ یهودی-مسیحی تعلق داشته، کاملاً مشخص نیست. امیرمعزّی از ترکیبی از فرقههای یهودی، فرقههای غیرتثلیثی مسیحیت (مثل نسطوریان، آریانیان و غیره)، دگراندیشان مانوی یا حتی آمیزهای از اینها را بهعنوان دین محمّد محتمل میداند.[17] رهبر مجموعهٔ ایلاتی که قریش به آن تعلق داشته، احتمالاً خود مسیحی بوده و با روم شرقی روابط نزدیک داشته است.[18] خدایان سنگی فقط در منطقهٔ نَبَطیّه یافت شدهاند و در باقی مناطق، این تندیسها کارکرد عزاداری مردگان را داشتهاند. در عربستان جنوبی، خدایان بزرگ را با تختهای سلطنت خالی نمایش میدادند.[19] با اطمینان میتوان گفت منابع اسلامی — که از بتپرستی در عربستان میگویند — دچار اشتباه شدهاند.[14] در واقع، نویسندگان مسلمان حتی نمیدانستند خط عربی چگونه شکل گرفته؛ آنان از زید بن عدی در دربار خسرو پرویز بهعنوان مخترع خط عربی یاد میکنند، لیکن خط عربی حداقل ۱۵۰ سال قبل از محمّد در منطقهٔ نَجران استفاده میشده و در خدمت تبلیغات مسیحی بوده است. یا مثلاً تقویم قمری امروزی — برخلاف روایت مسلمانان — در خارج از مکّه استفاده نمیشده و تقویم متفاوتی در نجران رایج بوده است.[20]
بعد از فتح شاهنشاهی هخامنشی توسط اسکندر مقدونی زبان و فرهنگ یونانی در منطقه رواج پیدا کرد، هرچند زبانهای خاورمیانه و مراکز سنتی دینی جایگاهشان را از دست ندادند. مسیحیت در این شرایط به وجود آمد. تا قرن چهارم میلادی دولت روم یک کلیسای رسمی مسیحیِ یونانیمآب ایجاد کرد و تلاش آنها برای تحمیل این مسیحیت بر مسیحیان غیریونانی زبان خاورمیانه، باعث مقاومت از جانب آنها شد؛ این مقاومت بیشتر از نظر دینی و بهخصوص دربارهٔ ماهیت شخص عیسی بود. با اختلافهای شکل گرفته، سرانجام سه کلیسای سریانی، قبطی و مشرق شکل گرفتند. اعراب شمالی بهمرور پیرو مسیحیتِ کلیساهای خاورمیانه شدند؛ در شام غَسّانیان کلیسای سریانی و در بینالنهرین لَخمیان کلیسای مشرق را انتخاب کردند. کلیسای مشرق تقریباً در هر نقطهای که قدرت پادشاهان ایران میرسید، سکونتگاههای مسیحی ایجاد و کیش خود را تبلیغ میکرد. برخی از ساکنان عربستان نیز دین سنتی خود را حفظ کرده بودند. بهعلاوه، قبایل یهودی مثل بنیقُرَیظه نیز در آن منطقه زندگی میکردند. در یمن دینی یکتاپرستانه با محوریت خدایی به نام «رحمانان» وجود داشت. قرآن تعدادی از خدایان عرب را نام برده: لات، عُزّیٰ، مَنات، وَدّ، هُبَل، سُواع، یَغوث و غیره.[21]
یک قرن و نیم پیش [پژوهشگران] تصوّر میکردند محمّد شخصیتی است که «نور تاریخ» بر همهٔ ابعاد زندگیاش تابیده است. امروزه اما او تقریباً به «معمایی کامل» تبدیل شده است.
استیون شومیکر، قرآنِ مورخان[22]
منابع زندگانی محمّد چهار دستهاند: ۱) قرآن، ۲) کتیبهها، اسناد و یافتههای باستانی، ۳) منابع معاصر یا نیمهمعاصر غیراسلامی به زبانهای ارمنی، یونانی و سریانی و ۴) منابع روایی اسلامی به عربی که حدیث و سیره (یا سیره المَغازی) نامیده میشوند. سه گروه نخست محصول صد سالهٔ اول از زمان حیات و مرگ محمّد هستند. احادیث و سیرهها اما در نظر تعداد زیادی از پژوهشگران، بازگوکنندهٔ حوادث واقعی زندگی محمّد نیستند، بلکه نشان میدهند که مسلمینِ اعصار بعدی چگونه پیامبرشان را به خاطر میآوردند؛ خاصه آنکه قدیمیترین اثر مکتوبی که حاوی چنین مطالبی باشد، به بازهای ۱۵۰ تا ۲۵۰ ساله بعد از مرگ محمّد تعلق دارد و حتی قدیمیترین احادیث و سیرههای موجود نیز مملو از مباحث کلامی و گاه افسانهای هستند.[23]
قرآن قابلاطمینانترین منبع برای بازسازی زندگی محمّد است[24] که به اعتقاد مسلمانان از طرف خدا بر محمد نازل شد.[25] دربارهٔ الحاقی بودن برخی از آیات و سورهها بحثهایی وجود دارد،[26] اما در مجموع اغلب پژوهشگران اتفاق نظر دارند بیشتر مطالب قرآن در قرن هفتم میلادی و در منطقهٔ حجاز شکل گرفتهاند[27] و آزمایش رادیوکربن بر روی نسخههای خطی نشان میدهد که بخش بزرگی از آن در نیمهٔ دوم قرن هفتم میلادی (انتهای قرن اول هجری) وجود داشته است.[28] یکی از دیدگاههای رایج میان دانشوران این است که نسخهٔ نهایی قرآن تا دورهٔ خلافت عبدالملک بن مروان اموی (۶۸۵–۷۰۵ م) تکمیل شده و در این مدت همچنان بازنگری و ویراستاری میشده،[29] هرچند استدلالهایی در رد این دیدگاه نیز ارائه شده است، مثلاً عدم تعمیم دستور قرآن مبنی بر اطاعت از محمّد به دورهٔ بعد از مرگ او.[30]
در قرآن اطلاعات دقیقی از محل تولد، مرگ، همسران و فرزندان محمّد و اشارات صریحی به اتفاقات، افراد و تواریخ زندگی و دهههای آغازین از اعلام پیامبری او وجود ندارد[31] و تلاشی نمیکند که زندگینامهای از محمّد ارائه دهد.[32] مطالب قرآن از چهار دستهٔ آخرالزمانی، احکام، مباحثات با دیگر ادیان و داستانهای پیامبران هستند.[27] با وجود این، قرآن داستان دو شهر را نیز بازگو میکند: یکی مکانی مقدّس به نام «مسجد الحرام» یا «بیت العتیق» است که با «کعبه»، «درهٔ مکّه» یا «منطقهٔ بکه» ارتباط دارد. دیگری «المدینه» (شهر) یا «یثرب» نام دارد که مؤمنان پس از «اخراجشان» در آن سکونت گزیدهاند.[33] این مکانها ممکن است با مکّه و مدینهٔ منابع اسلامی یکسان نباشند[34] و با تکیه به قرآن بهتنهایی نمیتوان موقعیت جغرافیاییشان را مشخص کرد.[35] مسلمانان مطالب قرآن را به دو دستهٔ مکی و مدنی تقسیم کردهاند. قرآنپژوهان معاصر این دستهبندی را نپذیرفتهاند،[36] اما مورد قبول است که برخی از سورههای قرآن قبل از هجرت و برخی بعد از هجرت نازل شدهاند.[37]
با وجود این، دربارهٔ اینکه بتوان قرآن را منبعی دستِاول در ربط با زندگی محمّد یافت، اختلافاتی وجود دارد، چراکه اشاراتش به زندگی محمّد اندک، غیرمنسجم و گنگ هستند.[38][39][40] بهگفتهٔ دانشنامهٔ اسلام، قرآن دربرگیرندهٔ اطلاعات نهان فراوانی از زندگانی محمّد است، اما کاربرد اصلی آن این نیست که «منبعی تاریخی» باشد.[24] از مهمترین دشواریها در درک قرآن، نبود منابع کافی و ابهامات پیرامون عربستان پیش از اسلام است که امکان مطالعهٔ تطبیقی و بررسی فضایی که اسلام به آن پاسخ میداد را سلب میکند. هیچ تاریخنگاری برای شرح فضای سیاسی، هیچ متن مقدّسی برای شرح فضای دینی و هیچ طوماری برای شرح اختلافات فرقهای پیش از اسلام، موجود نیست.[41] در حالی که برخی از مورخان برای درک تاریخ دینی این دوره، علاوه بر متن قرآنی، همچنان به منابع عربی متأخر نگاه میکنند، برخی دیگر تمایل دارند جستجوی خود را برای یافتن زمینه تاریخی با جستجو در جاهای دیگر در شبهجزیرهٔ عربستان یا حتی دورتر گسترش دهند.[42] بهجای آن، مقادیر معتنابهی شعر وجود دارد که استفاده و بررسی صحت آنها دشوار است.[41] لذا برخی از پژوهشگران استدلالهایی داشتهاند (مثلا روایت ولادت عیسی که گفته شده ریشه در کلیسایی در اورشلیم دارد) که قرآن یا بخشهایی از آن در فضایی خارج از حجاز و بعد از فتوحات اسلامی شکل گرفته است.[43][44] با وجود این، نیکولای ساینای معتقد است احتمالش کم است این موضوع در مورد بخشهای بزرگی از قرآن به اثبات برسد.[43]
روایات منابع اسلامی دربارهٔ محمّد قرنها بعد از مرگ او نوشته شدهاند و دارای تناقضات زیادی هستند. بسیاری از پژوهشگران اعتقاد دارند تقریباً هیچ چیزی که در منابع اسلامی نقل شده را نمیتوان صحیح دانست و باید به آنها به دیدهٔ شک نگریست.[22][45] این دیدگاه نزد برخی از مسلمانان نیز وجود دارد.[46] در ویراست دوم دانشنامهٔ اسلام — بهعنوان مرجعِ نظر مرسوم پژوهشگران — سیرههای محمّد به لحاظ تاریخی عملاً «بیارزش» محسوب شدهاند.[47] شاید به نظر برسد حداقل بتوان صحت ترتیب وقایع را پذیرفت، اما دانشوران ترتیب وقایع زندگینامههای محمّد را یکی از ساختگیترین وجوه سیرهها میدانند.[48] بهعقیدهٔ دانِر، ترتیب وقایع زندگی محمّد را ابنِشهاب زُهری رایج کرده، ولی شومِیکِر میگوید نباید از نقش ابناسحاق هم گذشت.[49] این منابع در ابتدا شفاهی بودند[50] و روند جمعآوری و تدوینشان از دورهٔ عبدالمَلِک بن مَروانِ اموی آغاز شده است.[51] در آنها گفته شده که همهٔ وقایع مهم زندگی محمّد در روز دوشنبه، ۱۲ ربیعالاول در سالهای مختلف روی دادهاند. برخی از روایات مهم نیز ظاهراً تلاشی برای تاریخمند کردن آیات قرآن یا تنظیم زندگینامهای بر اساس انتظارات مخاطبان از یک «پیامبر واقعی» باشند. احادیث و سیرهها محمّد را شخصی ایدئال مییابند که خصوصیات اخلاقی و رفتاریاش تاییدکنندهٔ عقاید اسلامیِ آغاز قرن دوم هجری است.[52] هیچ سندی — مانند کتیبهها و نسخههای اصلی نامههای محمّد — وجود ندارد که کاملاً روایت زندگینامههای سنتی محمّد را تأیید کنند. فرد دانر و نیکولای ساینای با این توضیحات موافقاند، اما میگویند این بهمعنای رد کامل سیرههای محمّد نیست و گاه مطالب اولیه نیز یافت میشود.[53][54] بهتعبیر سید حسین نصر، هرچند محققان پوزیتیوست، احادیث شفاهی را معمولاً بیاعتبار میدانند، این احادیث نقشی اصلی را در فهم مسلمانان از محمّد ایفا میکند.[55]
مسلمانان اعتبار احادیث و روایات را بر اساس اسناد و راویان میسنجند، ولی جعل اسناد و حدیث در دورهٔ اولیهٔ اسلام رایج بوده است. تا قرن دوم هجری، اسناد راویان را ذکر نمیکردند و در چنین دورهٔ متأخری، محتمل است زنجیرهٔ راویان ساختگی باشند.[56] یکی از روشهای پژوهشگران معاصر برای محک اعتبار احادیث، «ملاک خِجلت/انقطاع» نام دارد: بعید است مسلمانان مطلبی خلاف اعتقاداتشان جعل کنند و به محمّد نسبت دهند؛ لذا وقتی حدیثی با باورهای اسلام تناقض و تفاوت دارد اما در منابع اسلامی حفظ شده، احتمالاً واقعی است.[57] ممکن است نسخههای دیگری از روایات صدر اسلام — بهویژه مطالب مربوط به نزدیکی آخرالزمان — به دلیل ناسازگاری با اسلامِ قرن دوم هجری از بین رفته باشند. بهگفتهٔ دیوید کوک، شاید وقتی خلفای اولیه دیدند قیامت موعود محمّد نزدیک نیست و به تأسیس دولت نیاز است، در جریان روند ویرایش قرآن، باورهای آخرالزمانی مؤمنان اولیه را حفظ نکردند.[58] در نظر شومیکر، برخی از منابع مسیحی دورهٔ اموی نشان میدهند که مطالبشان را از سنت اسلامی وام گرفتهاند، حال آنکه تفاوتهای چشمگیری با سیرهها و احادیث کنونی دارند.[59] احتمالاً در جمعآوری سیرهها و احادیث، از سنتهای مدنی و عراقی استفاده کردهاند و سنت شامی را به کناری گذاشتهاند.[60] بهعقیدهٔ مارکوس گراس، احتمالاً از زندگی ابومسلم خراسانی در تهیهٔ سیرههای نبوی بهعنوان الگوی اولیهٔ محمّد استفاده کردهاند. ابومسلم فرماندهٔ نظامی موفقی بوده که در جنگهای بزرگی حضور داشته که میتوانسته مبنای روایات جنگهای محمّد باشد. او دختری به نام فاطمه داشته که نوادگانش به دلیل نسل بردن از او برای خود جایگاهی سیاسی-دینی قائل بودند که شباهتهایی با فاطمه دختر محمّد دارد. همچنین ابومسلم جماعتی مخفی را رهبری میکرده که شبیه به «انصار» در سرگذشت محمّد هستند.[61]
در تعدادی از منابع غیراسلامی قرن هفتم میلادی به محمّد اشاره شده است. اغلب این منابع چند دهه بعد از مرگ محمّد نوشته شدهاند اما تاریخ نگارششان بسیار قدیمیتر از منابع مسلمانان است و گواهی بر محمّد هستند که معتبر به نظر میرسد — لذا گرچه تعدادشان و اطلاعاتی که ارائه میکنند کم است، اما به پژوهشگران این احساس اطمینان را میدهند که محمّد بهطور کامل افسانهای محصول تخیلات مسلمانانِ قرون بعدی نبوده است. بلکه شخصی بدین نام وجود داشته و نوعی جنبش را رهبری میکرده است.[62] این منابع از ادیان و مناطق گوناگونی هستند. اغلب ریشهٔ مسیحی دارند اما میانشان منابع یهودی، سامری و غیره نیز دیده میشود. این موضوع حائز اهمیت است، چراکه استقلال نسبی آنها را نشان میدهد و همچنین شاهدی است بر اینکه مرزهای دینی و جغرافیایی سدّی بر انتقال اطلاعات نبوده است. برخی از این مطالب غیراسلامی ممکن است نهایتاً از منابعِ مسلمانان صدر اسلام (یعنی مطالب قبل از احادیث و سیرههای نبوی موجود) وام گرفته شده باشند.[63] رویدادنامهٔ تِئوفانِس — که در قرن نهم میلادی به زبان یونانی نوشته شده است — احتمالاً اولین اثر غیراسلامی است که از سیرههای نبوی بهعنوان منبع مطالب خود استفاده کرده است.[64]
هیچ یافتهٔ باستانی از عربستان از زمان زندگی محمّد کشف نشده است.[13] بهروایت منابع اسلامی، بهدستور محمّد آیاتی از قرآن را بر روی پوست یا سنگ حک کردند، لیکن در این زمینه نیز باستانشناسان مدرکی نیافتهاند.[65] یک دهه بعد از مرگ محمّد، اسناد اسلامی-عربی پدیدار شدهاند که حاوی اشاراتی به افراد صدر اسلام، تاریخ هجری و دعاهای اسلامی هستند، هر چند به محمّد اشارهای نکردهاند؛ مثلاً کتیبهای از مدینه میگوید: «بسم الله. من، زهیر، این را زمانی که عُمَر به سال ۲۴ درگذشت نوشتم.» این اسناد به محمّد نزدیک هستند، اما او را مستقیماً یاد نکردهاند. در واقع، اشارات به محمّد در کتیبهها و پاپیروسهای اولیهٔ اسلامی کاملاً غایب است. نخستین موارد از دههٔ هفتاد و اشارههای مرسوم از قرن دوم هجری آغاز شدهاند. اولین مورد، سکههایی از بیشاپور و ضرب آل زبیر در سالهای ۶۶ تا ۶۹ هجری با نقش «بسم الله، محمّد رسولالله» هستند که نخستین مدرک از شهادتین نیز محسوب میشوند.[یاد 2] بهعقیدهٔ شان آنتونی، هدف آل زبیر از گواهی به نبوت محمّد مشروعیتبخشی به ادعای خلافتشان بوده است. در دههٔ هفتاد هجری، عبدالملک بن مروان اموی، بعد از شکست زبیریان، اصلاحات وسیعی در دستگاه خلافت اعمال کرد، از جمله در ضرب سکه. او نیز روی سکهها نام محمّد را درج میکرد. سکههای او مردی را نشان میدهند که برخی پژوهشگران، چون رابرت هویلند، او را محمّد میدانند، با این حال سکهشناسان این تعبیر را نپذیرفتهاند. بههرروی، نام محمّد از زمان همین خلیفه در کتیبهها بهوفور دیده شده است، از جمله در کتیبههای قبةالصخره. ظاهراً این بخشی از تلاش بنی امیه برای ایجاد وحدت اسلامی حول شخصیت محمّد بوده است. اشاره به محمّد در کتیبههای غیررسمی نیز از همین زمان رایج شده است.[66]
نام عربی «محمّد» (در یونیکد: ﷴ) بهمعنای «قابلستایش» یا «ستوده»، که چهار بار در قرآن تکرار شده،[قرآن 1][67] رایجترین نام پیامبر اسلام است. با وجود این، میان تاریخپژوهان دربارهٔ معنای لغتِ «محمّد» که در قرآن به کار رفته و اینکه واقعاً نام پیامبر این دین بوده است یا نه، اختلافنظر وجود دارد. او در سورهای دیگر «احمد» خطاب شده است.[68] بهگفتهٔ تاریخ اسلام جدید کمبریج، نام محمّد — با توجه به معنای آن — احتمالاً به دورهٔ پس از اعلام پیامبری او تعلق دارد.[69] هارتویگ هرشفلد معتقد است ارجاعات به نام محمّد در قرآن الحاقی هستند و بعداً اضافه شدهاند.[70] پیامبرِ قرآنی هیچگاه به صورت دوم شخص «محمد» نامیده نشده است. قرآن او را با اسامی چون نبی، رسول، طاها، مصطفی، عبدالله، حبیبالله، ذکرالله، امین، سراج، منیر، هدی، غیاث، بشیر، نذیر، مذکر، شهید و مبشر[یاد 3] خطاب کرده است. او در قرآن در آیات ۷۳:۱ و ۷۴:۱، مزمّل و مدثر — به معنی «جامه بهخود پیچیده» — خوانده شده است.[71][55]
قرآن در سورهٔ احزاب،[قرآن 2] محمّد را «خاتمالنبیین» به معنای «مُهرِ پیامبران» میخواند.[72] ارتباط خاتم/مهر با نبوت، در منابع یهودی، مسیحی و مانوی نیز دیده میشود و در این منابع اصطلاحی به معنای «تأیید کننده» یا «محقق کننده» نبوت است، ولی هیچگاه به معنای «پایانِ نبوت» نبوده است.[73] برخی از پیروان اولیهٔ محمد خاتم الانبیاء را به همان معنای «تأییدکنندهٔ تورات و انجیل» تعبیر میکردند. تعبیر دیگر اسلامی نیز «آخرینِ پیامبران» بوده است. دیوید پاورز ظهور پیامبران دیگر مانند مختار ثقفی بعد از مرگ محمد را مسبب این تغییرِ معنا به حساب میآورد.[74] سنوک هورگرونیه لقب «خاتم الانبیاء» را به معنای آخرین پیامبر و نشانهٔ اعتقاد پیروان محمّد به نزدیکی پایان جهان میداند.[75]
در منابع اسلامی گفته شده محمّد به «الامین» — به معنای قابلاعتماد — معروف بود.[46] به گفته دانشنامهٔ اسلام، محتمل است «امین» نام واقعی محمد باشد، چون این نام در واقع مذکر «آمنه» — نام مادر محمد در منابع اسلامی —است.[24] مسلمانان معتقدند خدا به او «اسامی مقدّس» مختلفی بخشیده و «احمد» — به معنای مورد ستایشترین — را نام آسمانی و باطنی او میدانند. باور مفسران اسلامی طی قرون متمادی بر این بوده است که وقتی عیسی از فرمانروایی فارقلیط در آینده سخن میراند، به احمد اشاره دارد.[قرآن 3][55] «ابوالقاسم» کنیهٔ اوست که بهمعنای «پدر قاسم» است و احتمالاً بهخاطر داشتن فرزندی به نام قاسم به او نسبت داده شده است.[46]
برای محمّد، هیچ نسبنامه یا شجرهنامهٔ مکتوبی گزارش نشده است[76] و شجرهنامهٔ محمّد از دیدگاه تاریخی معلوم نیست؛ بلکه آنچه موجود است، داستانهایی بوده که بعدها به وجود آمده است.[24] واریسکو معتقد است که شجرهنامهٔ شخصیتهای برجسته، از جمله محمّد، وابسته به شرایط اجتماعی و سیاسی روز ساخته میشدند. او میگوید با فرض ۳۰ سال برای هر نسل در شجرهنامهٔ محمّد، عدنان میبایست ۶۳۰ سال پیش از محمّد زیسته باشد. اما در تاریخ عرب، پسر عدنان معاصر با بختالنصر (د ۵۶۲ قبل از میلاد) متصور میشود و بین تاریخ عرب و فرضیهٔ واریسکو، نزدیک به ۷۰۰ سال اختلاف است. او بر این باور است که شجرهنامهٔ محمّد، توسط گزارشکنندگان آن، مورد سانسور قرار گرفته و نام افرادی از میان آن برای صلاحدیدهای سیاسی و اجتماعی، حذف شده است.[76] بهگزارش منابع اسلامی، پدر محمّد «عبدالله بن عبدالمطلب» و مادرش «آمنه بنت وهب» از خاندان بنیهاشم و از قبیلهٔ قریش بودند.[77] بنیهاشم از خاندانهای برجسته در شهر مکّه بود.[24] بر اساس روایتی از محمّد، او دستور داده است که در ذکر شجرهنامهٔ او، از عدنان بالاتر نروند.[78] منابع اسلامی، نسب مادر او را آمنه، بنت وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب گزارش کردهاند.[78]
از تولد، کودکی و اوایل بزرگسالی محمّد تقریباً هیچ اطلاعی در دست نیست. بهگفتهٔ منابع اسلامی، او در «عامالفیل» (سال فیل) متولد شده است؛ سالی که بهگفتهٔ این منابع، مکّه در معرض حملهٔ سپاه فیلهای ابرهة بن صباح قرار داشته است. قرآن اشارههای مبهمی به «اصحاب فیل» کرده،[1] اما ارتباط آن به حملهٔ ابرهه محل تردید است.[79] سیرههای محمّد عامالفیل را بهطور معمول برابر با سال ۵۷۰ میلادی گزارش کردهاند (البته تاریخهای دیگری هم روایت شده[80] و تا قرن دوم هجری، میان روایات اسلامی از سال تولد محمّد بیش از ۸۵ سال اختلاف است)،[49] لیکن منابع بسیار معتبر ادبی و کتیبههای تاریخی نشان میدهند که حملهٔ ابرهة در دههٔ ۵۵۰ میلادی — دو دهه قبل از تاریخ روایت شده — رخ داده است؛ نتیجتاً، اگر ارتباط میان تولد محمد و حملهٔ ابرهة حفظ شود، باید میلاد محمد را بیست سال به عقب برد.[81] همچنین، فیلهای آفریقایی به سختی آموزش میبینند و آخرین اشاره به استفادهٔ نظامی از آنها از قرن اول پیش از میلاد است.[82] بهعقیدهٔ رابینسون، جدا از سایر افسانههایی که منابع اسلامی دربارهٔ آغاز زندگی محمّد گزارش کردهاند، اینکه محمّد از طایفهٔ بنیهاشم از قبیلهٔ قریش بوده، محتمل مینماید.[81] در سورهٔ ضحی۶ گفته شده «مگر نه یتیمت یافت و پناهت داد؟» که توسط اسلامشناسان غربی به عنوان مدرکی بر یتیم بودن محمد در کودکی تعبیر شده است.[83]
دربارهٔ شغل محمّد، دو منبع غیراسلامی از قرن هفتم میلادی — تاریخ سِبِئوس به ارمنی (دههٔ ۶۶۰ میلادی) و رویدادنامهٔ یعقوب اِدِسایی به سُریانی (۶۹۲ م)— او را تاجر نامیدهاند. یعقوب ادسایی میگوید محمّد [پیش از به قدرت رسیدن/هجرت] برای تجارت به شام سفر میکرد. اسلامشناسان معمولاً تاجر بودن او را میپذیرند.[84] در قدیمیترین منابع اسلامی موجود، مانند حدیثی به نقل از ابن شهاب زهری، محمّد نه تاجر، بلکه مانند پیامبران کتاب مقدس چوپان معرفی شده است.[یاد 4][85]
محمّد تنها با اعلام آغاز «وحی» قرآن وارد تاریخ میشود. کماکان، اطلاعات خیلی کمی وجود دارد و تنها منبع قدیمی موجود دربارهٔ آن، قرآن است. نه تنها اطلاعات ارائه شده از سوی قرآن کم است، بلکه ترتیب سورهها نیز مشخص نیست. سنت اسلامی، سورهٔ عَلَق و سورهٔ مُدَّثِّر را قدیمیترین سورههای قرآن میداند.[86] سورهٔ علق با آیهٔ «بخوان به نام پروردگارت/نام پروردگارت را اعلام کن» آغاز میشود.[87] منابع اسلامی روایت میکنند که محمّد در غار حرا به خواب رفته بود و جبرئیل بر او ظاهر شد و با خواندن قرآن فراخواندش. محمّد در آغاز بیتمایل توصیف شده اما در نهایت نظر او تغییر میکند.[40][88] این سبک داستانها، در ادبیات مسیحی بسیار به چشم میخورد. موردی بسیار شبیه به محمّد، چوپانی انگلیسی به نام کادمون از قرن هفتم میلادی است؛ او شبی در غاری به خواب میرود و فرشتهای بر او ظاهر میشود تا تقاضا کند برایش آواز بخواند. کادمون میگوید تواناییاش را ندارد اما به خواست خدا بهناگهان شروع به خواندن سرودهای روحانی میکند. حتی در داستانی قدیمیتر، آیسخولوس، نمایشنامهنویس یونانی قرن دوم میلادی، در تاکستانی به خواب میرود و یکی از خدایان یونانی به نام دیونیسوس توانایی تنظیم نمایشنامههای تراژدی را به او میآموزد.[89]
در نظر محققان معاصر، خاصه آنگِلیکا نویوِرت و هریس بیرکلاند، سورهٔ علق با توجه به ساختار و محتوایش، اولین سورهٔ قرآن نیست، بلکه به میانهها یا اواخر دورهٔ مکّی تعلق دارد.[90] قرآن مشخص نمیکند محمّد تا چقدر میتوانسته بخواند و بنویسد، ولی بیسوادی او یکی از عقاید مسلمانان است — که هدفش دفاع از محمّد در برابر اتهامات تقلید از مسیحیان و یهودیان بوده است. در همان قرن هفتم سبئوس، تاریخنگار ارمنی، میگوید محمّد «بهخوبی از تاریخ موسی (تورات) آگاه بود.» و یوحَنّای دمشقی (متوفی ۷۵۰ م) از آشناییاش با کتاب مقدس بهواسطهٔ راهبی آریانی نوشته است. بههرروی، مشخص نیست واکنشها نسبت به اعلام پیامبری محمّد چگونه بوده است. بهگفتهٔ خودِ قرآن، مکّیان محمّد را جادوگر، شاعر و جنزده میدانستند.[16] سنت اسلامی از ابوبکر، علی و خدیجه بهعنوان اولین مؤمنان نام برده، اما بهعقیدهٔ رابینسون این گزارشها متأثر از وقایع پس از دورهٔ محمّد بودهاند.[91]
بخشهای مکی قرآن، محمد را کاملاً انسانی و بدون قدرت ماوراء طبیعی نشان میدهد. مخالفانش مرتباً او را به انجام معجزه دعوت میکنند: «ما به تو ایمان نمیآوریم مگر چشمهٔ آبی از زمین جاری سازی.» (۱۷:۹۰) در پاسخ، قرآن به محمد دستور میدهد که بگو: «من فقط بشری مثل شما هستم» (۱۸:۱۱۰ و ۴۱:۶) و هنگامی که مخالفان او را به افشای عالم غیب دعوت کردند، قرآن به او دستور داد که بگوید «من غیب نمیدانم.» (۶:۵۰)[92]
در برخی منابع اسلامی گفته شده رسالت محمّد از ۴۰سالگی او آغاز شد، اما این عدد نمادین به نظر میرسد. بهعقیدهٔ کنارد، محمّد ۴۰ساله معرفی شده چراکه این سن اوج قدرت جسمی و ذهنی در زندگی مردان محسوب میشده است. در نظر رابین، تقسیم زندگی محمّد به سه دورهٔ ۴۰—۱۰—۱۰ ساله، به تقلید از سرگذشت موسی در تورات انجام شده است. موسی در زمان اولین ملاقات با یهوه، ۸۰ساله بوده و در ۱۲۰سالگی مرده است؛ تنها طول عمر محمّد نسبت به موسی، نصف شده است. حتی در منابع اسلامی روایتی وجود دارد که عمر هر پیامبر، نصف پیامبران پیشین خواهد بود.[93]
هشدار صریح قرآن دربارهٔ پایان جهان؛ الآزِفَة در لغت به معنای «درحال اتفاق افتادن» است.[94]
سورهٔ نجم، آیهٔ ۵۷
محمد به عنوان یک «هشداردهنده» در سنت پیامبران پیشین، به مسئولیت بشر در مقابل خداوند تأکید داشت و پاداشهای بهشتی و عذاب جهنم را به آنها گوشزد میکرد.[95] مضمون اصلی نخستین سورههای مکّی اعلام حساب الهی برای رفتن به بهشت یا جهنم است که در روز قیامت و با سربرآوردن مردگان از خاک انجام میشود. شروع این رستاخیز با نابودی هولناک جهان (مثلا شکافته شدن آسمان و گشوده شدن زمین) آغاز میگردد.[96] تجلی تأکید قرآن به نزدیکی بسیار زیاد آخرالزمان، در آیهٔ اول سورهٔ نحل دیده میشود که با فعل ماضی (أَتَی) میگوید «عذاب الهی فرارسیده است» و در آیهٔ ۷۹ هشدار میدهد که «رسیدن کار قیامت به یک چشمبهمزدنی یا کمتر از آن است.»[97] جدا از آیات پراکنده، حداقل سی سورهٔ پایانی در ترتیب فعلی سورهها — که دانشوران آنها را «قرآنِ آخرالزمانی» مینامند — دربارهٔ هشدار نزدیکی پایان جهان است. اصطلاح رایج قرآن برای آخرالزمان، «الساعَة» است، در لغت بهمعنای «همین لحظه.»[94] قرآن زمان دقیق آخرالزمان را مشخص نمیکند و چون مخالفان محمد زمانش را پرسیدند، قرآن در پاسخ میگوید: «بگو: فقط پروردگار من به آن علم دارد و تا زمان مناسب آن را آشکار نمیکند.» (۷:۱۸۷)[92][یاد 5] تاکیدهای مکرر قرآن به فوریت آخرالزمان، سبب شده برخی از پژوهشگران محمّد را در واقع یک «واعظ آخرالزمانی» محسوب کنند. به گفتهٔ کاسانوا، محمّد و پیروانش نه تنها معتقد به نزدیکی آخرالزمان بودند، بلکه انتظار داشتند که دنیا پیش از مرگِ خود محمّد نابود شود.[98]
اینگونه که بسیاری از آیات مکّی قرآن نشان میدهند، برخی از مخاطبان محمّد آخرالزمان را انکار میکردند و قرآن اینان را «مُکَذِّبون» نامیده است. مُکَذِّبون یا منکران در اینجا به معنای منکران قضاوت الهی در نظر گرفته میشوند. قرآن تفاوت روشنی میان مکذبون و کسانی که آخرالزمان را قبول داشتند اما نگران فوریت و نزدیکی آن نبودند قائل نمیشود.[99] و پاسخ میدهد که «نشانههای بسیار در آسمان و زمین هست که از آن رویگردانند.» (یوسف، آیه ۱۰۵) و «قیامت نزدیک شد و ماه دو پاره شد.» (قمر، آیه ۱) دیوید کوک عقیده دارد این هشدارها به وقایع کیهانی در آن سالها اشاره دارد. او بهخصوص آیهٔ آغازین سورهٔ قمر را به پدیدار شدن دنبالهدار هالی در سال ۶۰۷ میلادی (چند سال پیش از اعلام پیامبری محمّد) مرتبط میداند. یوری روبین نیز وقوع ماهگرفتگی را مسبب چنین آیاتی مییابد.[100]
علاوه بر انتقاد از آنان بابت نپذیرفتن آخرالزمان، قرآن به مشرکان انتقادات دیگری هم وارد میکند. یکی از اینها، خدا دانستن غیرخدا/فرشتگان و «دختر قائل شدن» برای خداست.[16][95] مشرکان در دفاع میگویند «ما فقط آنان را میپرستیم تا نزد خدا شفاعتمان کنند.» (زمر ۳) و آیاتی مثل عنکبوت۶۱ تردیدی باقی نمیگذارند که مشرکان خدای محمد (الله) را قبول داشتند. قرآن از برخی اعمال پرستشگونه چون تقدیم قربانی توسط مشرکان گزارش میکند. برخی از آیات قرآن فرض میکنند که مشرکان وجود «رسولان» الهی و کتاب مقدس مرتبط با موسی را تصدیق و شاید با الهام از شیوهٔ کتاب مقدس، خدایان واسطهٔ خود را فرشته قلمداد میکردند.[16] انتقاد دیگری که در سورههای مکی متوجه مشرکان شده، «سوءاستفاده از ثروت» است.[95] سورهٔ ماعون کسانی که «یتیم را میرانند و فقیر را غذا نمیدهند» با کسانی که آخرالزمان را انکار میکنند یکسان توصیف میکند.[101]
برخی آیات قرآن — خاصه اسراء۳۱ و تکویر۸–۹ — دربارهٔ کشتن نوزادان هستند؛ سورهٔ تکویر میگوید در آخرالزمان از دختر مدفون (در متن قرآن مشخص نیست این دختر زندهبهگور شده باشد) پرسیده میشود به چه گناهی کشته شد.[102] سورهٔ اسراء نیز فرمان میدهد نوزادان را از روی فقر نکشید.[103] به عقیدهٔ رابینسون، کشتن نوزادان دختر هنجار رایجی در منطقهٔ زندگی محمد بوده است.[95] ولی براینر معتقد است اسراء۳۱ بخشی از مجموعهٔ بزرگتر آیات ۲۲–۳۹ همان سوره است و این آیات نسخهٔ اسلامی ده فرمان موسی هستند (سفر لاویان ۱۸:۲۱ فرمان میدهد فرزندانتان را برای مولوخ نکشید).[104] آنگلیکا نویورت نیز اشاره به دخترِ مدفون را شبیه به شعری منسوب به افرایم سوری، شاعر مسیحی سریانی، دربارهٔ رفتار کودک مدفونی با مادرش در آخرالزمان میداند:[102]
آنکه زنا میکند، باردار شده و میکُشد (سقط جنین) / تا [کودکش] این جهان را نبیند / کودک او را از دیدن آن جهان منع خواهد کرد / چه مادر مرگ به رَحِم خود آورده و [کودک] در تاریکی زمین دفن خواهد شد / پس کودک نیز برای مادر مرگ آورده، / مادر به تاریکی آن جهان خواهد رفت.
به نوشتهٔ قرآن محمد ابتدا در حریم مقدسی (که فرض میشود مکه باشد) و ساکنان آن عمدتاً دربارهٔ روز قیامت و یگانگی خداوند تردید داشتند، اقامت داشت[106] و قرآن را به عنوان آیات خدا را برایشان میخواند. با این حال مشرکان، موعظهٔ او را به عنوان «قصههای پیشینیان» رد کردند.[107] درهرحال، پیداست که محمّد در مکّه موفقیت زیادی حاصل نکرده است.[108] بهگفتهٔ قرآن، کفّار نقشه میکشیدند تا محمّد را «بکشند» یا «اخراج» کنند.[35] ولید صالح میگوید در سورههای پایانی مکّه احساس ناامیدی دیده میشود؛ مثل سورهٔ هود۱۷ که میگوید «بیشتر مردم باور نمیکنند.»[109] به عقیدهٔ ساینای، چیزی که بیشتر از عدم موفقیت محمّد اعتبار او را زیر سؤال میبرده، فرا نرسیدن عذاب الهی موعود او بوده است. مشرکان حتی در سورهٔ هود به کنایه از محمّد درخواست میکنند این عذاب الهی را بر آنها نازل کند. برخی از سورههای پایانی مکّی تلاش میکنند دلیل این تأخیر را توضیح دهند؛ مثلاً سورهٔ هود۸ پاسخ میدهد «اگر عذاب را به مدت کوتاهی به تأخیر اندازیم، خواهند گفت چه چیزی آن را بازداشت؟» و در سورهٔ یونس گفته که ممکن است این عذاب تا بعد از مرگ محمّد به تأخیر افتاده باشد.[110] ولید صالح معتقد است که باید هجرت محمد را در سایهٔ همین ناامیدی دید: هجرت به مدینه نه تنها یک عقبنشینی استراتژیک، بلکه فرصتی برای خروج از بنبست مکّه (یعنی عدم وقوع عذاب موعود) بوده است.[111] در نظر نیکولای ساینای، محمّد و پیروانش هجرت به مدینه را مشابه هجرت ابراهیم و لوط به ارض موعود میدیدند.[112]
مدت دورهٔ فعالیت محمّد در مکّه مشخص نیست. در روایت رسمی اسلامی، رسالت او ۲۰ ساله معرفی میشود که ده سال در مکّه و ده سال در مدینه بوده است. لیکن روایات اسلامی تناقضهای بسیار دارند؛ در برخی روایات سالهای پیامبری او بیش از ۲۰ سال به طول میانجامد، درحالی که گاه تلاش کردهاند — احتمالاً با انگیزهٔ اثبات برتری یک شهر — دورهٔ حضورش در مکّه یا مدینه از دیگری بیشتر باشد؛ مثلاً برخی روایات حاشیهای اسلامی مدت حضورش در مدینه را ۱۳ سال گفتهاند.[49]
در آیات منسوب به بعد از هجرت، مانند آیات قدیمیتر بر محدودیتها و ماهیت بشری محمد تأکید شده است. همچنین آیات مدنی (برخلاف باور متاخر اسلامی دربارهٔ عصمت پیامبران) بر نیاز محمد به استغفار گناهانش تأکید دارد: «به یقین ما به تو [محمد] پیروزی آشکاری دادیم تا خداوند از گناهان گذشته و آیندهٔ تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام کند.» (۴۸:۱/۲)[92] از آغاز سورههای مدنی، سه تغییر مهم در دین قرآنی دیده میشود؛ نخست آنکه حس ناامیدی پایان دورهٔ مکّه، جای خود را به طلب کنشگری علیه مشرکان میدهد. دوم، درحالی که سورههای مکی باور به آخرالزمان و توحید را کافی مییافتند، در سورههای مدنی جامعهٔ قرآنی خود را از مسیحیان و یهودیان متمایز میکند و نهایتاً، سومین تغییر این است که جایگاه محمّد در سورههای مدنی بالاتر رفته است.[113] تغییر رویکرد قرآن به رویارویی خشونتآمیز نظامی با مشرکان، در سورهٔ نساء۷۷ دیده میشود. همان آیه مشخص میکند که برخی از پیروان محمّد تمایلی به برخورد خشونتبار با مشرکان نداشتهاند، اما این موضوع در نظر قرآن تغییری ایجاد نمیکند. بهعقیدهٔ ساینای، در این نقطه، خشونتِ نظامی مؤمنان علیه مشرکان، جایگزینِ بلایای آسمانی بهعنوان عذاب موعود میشود. در این مرحله جامعهٔ مؤمنان به جای اینکه منتظر وعدهٔ الهی بمانند، خودْ این وعده را محقق کردند: «با آن کافران به کارزار برخیزید تا خدا آنان را به دست شما عذاب کند.» (توبه ۱۴) در نظر دیوید مارشال، اینکه در سورههای مدنی داستانهای نزول عذاب الهی پیامبران پیشین روایت نشدهاند، بهوضوح به همین تغییر رویکرد قرآن — از بلایای طبیعی به خشونت نظامی — ارتباط دارد.[114]
به عقیدهٔ آلفورد ولش با وجود اقتداری که در آیات مدنی به محمد داده شده است، همچنان فروتنی و کمرویی او در این آیات به تصویر کشیده شده است از جمله در آیه: «ای مؤمنان، وارد خانه پیامبر نشوید، مگر اینکه برای صرف غذا به شما اجازه غذا داده شود [...] و هنگامی که غذای خود را تمام کردید، به سخنان بیهوده ننشینید، زیرا این کار برای پیامبر آزاردهنده است و از شما شرم میکند [که بیرونتان کند].» (۳۳:۵۳)[92] سورهٔ بقره۹ به محمد دو صفتِ مهربانی و رحمت نسبت میدهد. آیهٔ دیگری محمد را به عنوان اسوه برای مؤمنان توصیف میکند.[54]
بهگفتهٔ قرآن، مؤمنان پس از اینکه بهدلیل «ایمانشان به خدا» از محلی که در آن ساکن بودند اخراج شدند، در یثرب سکونت گزیدند.[35] محمّد آنجا پایههای امت خود را بنا نهاد. مشخص نیست چرا کفار مدینه به آسانی به او ایمان آوردند، درحالیکه قریش در مکّه سخت با او مخالف بودهاند.[115] مایکل لکر، در تلاش برای قرار دادن هجرت محمّد در بستر وقایع دوران باستان متأخر، میگوید با توجه به همزمانی هجرت و ضدحملهٔ هراکلیوس علیه ساسانیان — مهمترین قدرت سیاسی در عربستان — محتمل است رومیها محمّد را برای به قدرت رسیدن در مدینه یاری کرده باشند.[116] در طول تاریخ معمولاً هر جا دولت منظم بوده ضرب سکه هم بوده، اما هیچ سکهای از دورهٔ حکومت محمّد پیدا نشده است.[117]
همراهان محمّد، «مهاجرین» و یاران مدینهای او «انصار» نام گرفتند. قرآن مخالفان مدنی محمّد را «منافقون» لقب داده است.[118] در یثرب «اهل کتاب» ساکن بودند. قرآن بهصورت مستقیم اینان را یهودی نمینامد، اما در میثاق مدینه به قبایل یهودی اشاره شده و چند آیه نیز مستقیماً یهودیان را خطاب قرار میدهند.[119] تقریباً همهٔ پژوهشگران وثاقت تاریخی میثاق مدینه را پذیرفتهاند. این متن با قرآن بیگانه است، اما در منابع اسلامی حفظ شده است. میثاق مدینه نشان میدهد که امّت محمّد — برخلاف اسلام قرون بعدی که نیازمند اعلام صریح ایمان بوده — یهودیان مدینه را هم ظاهراً بهعنوان بخشی از مؤمنان در بر میگرفته است، گرچه آنها جایگاهی فرودوست نسبت به تسلیمشدگان [مُسلِمون] داشتهاند. مرز میان دو گروه هنوز بهروشنی مشخص نبوده[120] و ایمان به خدا و قیامت، تنها پیشنیاز حضور در این امّت بوده است.[121] این سند همچنین قوانینی برای امّت تنظیم کرده و از آنها خواسته اختلافاتشان را به «خدا و محمّد» ارجاع دهند.[122] تنش بیشتر در رابطهٔ محمّد و پیروانش با یهودیان، حضور مسیحیان در مدینه را نفی نمیکند.[119]
یکی از روایاتی که منابع اسلامی از دورهٔ حضور محمّد در مدینه نقل کردهاند و اسلامشناسان غربی نیز آن را تاریخی یافتهاند، ماجرای ازدواج محمّد با زینب بنت جحش، همسر زید پسر خوانده محمّد، است. در سورهٔ احزاب۳۷–۴۰ به این موضوع اشاره شده است. مطابق این روایت دربارهٔ این آیات، محمّد در سال اول هجری به خانهٔ زید رفت اما در نبود زید، همسرش زینب را در خانه تنها و نیمهبرهنه یافت. زینب برخاست تا بدن خود را بپوشاند و در همین زمان، محمّد ناخواسته عاشق او شد. اندکی بعد که زید از موضوع خبردار شد، به محمّد پیشنهاد داد که از زینب طلاق بگیرد تا او با وی ازدواج کند. محمّد پیشنهاد زید را رد کرد اما سورهٔ احزاب۳۷ اجازهٔ این ازدواج را به او داد:[123]
(به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز»؛ و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی در حالیکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسی هنگامی که زید از آن زن جدا شد، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان — بهویژه هنگامی که از اینان حاجت خویش را برآورند — نباشد؛ و فرمان خدا انجامشدنی است.[123]
— قرآن، سورهٔ احزاب
در ادامه، رسم فرزندخواندگی که پیش از اسلام نیز نزد اعراب رایج بود، ملغی شد که در نظر محققان غربی، بیم محمّد از آنکه رابطهاش با زینب در دید مردم زنای محارم محسوب شود، مسببش بوده است. آیات ۴–۵ سورهٔ احزاب این موضوع بهصورت ضمنی آمده است: «خداوند… پسرخواندگانتان را فرزند شما مقرر نداشته است… ایشان را به نام پدرانشان بخوانید.» احزاب۴۰ میگوید «محمّد پدر هیچیک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.» این داستان تا پایان قرن اول هجری به گوش مسیحیان نیز رسیده بوده، چنانکه لئون سوم، امپراتور روم شرقی (حک. ۷۱۷ – ۷۴۱ م)، در نامهای به عمر بن عبدالعزیز، خلیفهٔ اموی (حک. ۹۹ – ۱۰۱ ه. ق/۷۱۷–۷۲۰ م)، میگوید محمّد زنی به نام «زدا» را اغفال کرده است.[124] به گفتهٔ امیره سنبل، لغو فرزندخواندگی در چارچوب تلاش قرآن برای ایجاد یک نظام اجتماعی جدید و منسجم قرار میگیرد که در آن نظام هستهای خانواده جایگزین قبیله گرایی شده است.[125]
دیوید پاورز معتقد است آیات ۳۷–۴۰ سورهٔ احزاب بعد از مرگ محمد به قرآن افزوده شده و داستان دیدار او با زینب هم افسانهای است که در دهههای اولیهٔ اسلامی با الگوگیری از داستانهای کناب مقدس و برای تثبیت اعتقاد آخرین پیامبر بودن محمد ایجاد شده است زیرا وجود فرزند ذکوری به نام «زید بن محمد» با این عقیده در تعارض بوده است؛ لذا این آیات و داستان میگویند زید در زمان مرگ محمد پسر و وارث او نبوده است. در نظر پاورز، عجیب است که در کنار امر به ازدواج با همسرِ زید، قرآن میگوید «محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست»، حال آنکه محمد ممکن بوده از زینب (یا از ماریه که چند سال بعد ابراهیم را به دنیا آورد) صاحب پسری شود. در آخر، پاورز عقیده دارد بین آیات احزاب۳۷ و نساء۲۳ و نیز بین احزاب۶ و احزاب۴۰ تناقض وجود دارد.[126]
آخرالزمان به سراغ شما آمده است، و من [به مثال این دو انگشت] به همراه آن فرستاده شدهام.[127]
برخی از احادیث و روایات قدیمی نشان میدهند که محمّد در دورهٔ حضورش در مدینه همچنان در انتظار آخرالزمان بوده است. بهروایت حدیثی موجود در طبقات ابن سعد، «محمّد به همراه آخرالزمان فرستاده شده تا شما را از مجازات شدید نجات دهد.» در حدیثی منسوب به او از تاریخ مصر مقریزی، محمّد میگوید «ظهور من و آخرالزمان مرتبطند. بهراستی که آخرالزمان اندکی پیش از من فرارسیده است.» همین موضوع در حدیث «دو انگشت» نیز به چشم میخورد. طبری در تلاش برای تطبیق حدیث دو انگشت با تأخیر قیامت، میگوید از آنجایی که انگشت سبّابه یک چهاردهم کوتاهتر از انگشت وسط است، با فرض طول کلّ جهان که به زعم طبری هفت هزار سال بوده است، نتیجه میگیرد که محمد قصد داشته نشان دهد قیامت پانصد سال پس از او فرا میرسد. طبری در حدیث دیگری نقل میکند که به هنگام غروب، درحالی که تنها بخش کوچکی از خورشید دیده میشد، محمّد با مقایسه طول جهان به طول یک روز، به پیروانش میگوید «از این دنیا، همانقدر باقی مانده که از خورشید.» در حدیثی دیگر، از محمّد پرسیده میشود که آخرالزمان چه زمانی میرسد؟ و او با اشاره به جوانترین فرد حاضر، پاسخ میدهد «اگر این مرد جوان تا بزرگسالی زنده بماند، تا پیش از پیری آن را خواهد دید.» در حدیث دیگری که در طبقات ابن سعد موجود است، محمّد در زمان ساخت اولین مسجد مدینه، به کارگران میگوید که به جای ساخت سقفی مستحکم، از چوب استفاده کنند، چراکه آخرالزمان زودتر از تکمیل کار خواهد رسید. بهگفتهٔ شومیکر این احادیث معتبرند، چراکه بعید مینماید که مسلمانان نسلهای بعدی از قول او پیشگوییهای اشتباهی جعل کرده باشند.[128]
با وجود انتظارات آخرالزمانی او، در قرآن گفته نشده که محمّد آمدن مسیحا — منجی آخرالزمانی ادیان مسیحی و یهودی — را اعلام کرده است. لیکن آموزههای یعقوب که حدوداً سال ۶۳۴ میلادی و چند سال بعد از مرگ محمّد نوشته شده، میگوید نزد «ساراسِنها» (اعراب) پیامبری ظهور کرده که خبر از آمدن مسیحا داده است.[129] این اثر متنی مسیحی علیه یهودیان است و از قول فردی به نام ابراهیم که خود یهودی است، در توصیف محمّد نوشته شده: «یهودیان میگفتند پیامبری ظهور کرده است، با ساراسنها میآید و آمدن مسیحا را مژده میدهد.»[130] «[لیک] سخت جستوجو کردم، و از آنان که او را به چشم دیدهاند شنیدم، که حقیقتی در این پیامبرنما نیست، مگر ریختن خونِ آدمی. در واقع، او میگوید کلیدهای بهشت را در دست دارد، که غیرممکن است.»[131] بهطور مشابه، رموز ربی شمعون بن یوحای، متنی آخرالزمانی یهودی که حاوی مطالبی از اوایل قرن هفتم است، تأیید میکند که برخی از یهودیان (احتمالا یهودیان پیرو محمّد) ظهور محمّد را نشانهٔ تحقق آخرالزمان یهودی و او را منادیِ مسیحا یافتهاند.[132] در این اثر، فرشتهای به شمعون بن یوحای وحی میکند که محمّد همان شترسوار موعود اشعیاست[یاد 6] که پیش از الاغسوار [مسیحا] خواهد آمد و اسرائیل را از اسارت اشرار (یعنی رومیها) رهایی خواهد بخشید.[133]
بهگفتهٔ کاسانوا، عدم اشارهٔ قرآن — به عنوان متنی آخرالزمانی — به آمدن مسیحا امری حیرتآور است و دلیلی غیر از حذف آیات مسیحایی توسط خلفا نمیتوانسته داشته باشد، چراکه محتوای آخرالزمانی قرآن به آن ظاهری شیعی میداده است.[17] بهتعبیر شومیکر، محتملا یهودیان، انتظارات آخرالزمانی محمّد و پیروانش را به دید خود — که منتظر بازگشت مسیحا بودند — تفسیر کردهاند، لیکن او این احتمال که محمّد هم معتقد به ظهور شخصیتی مسیحایی بوده را منتفی نمیداند.[134] در سورهٔ رعد۷ از دو نفر صحبت شده است: «تو [محمّد] فقط هشداردهندهای، و هر قومی را راهنمایی هست.» به عبارت دیگر، نقش محمّد در وقایع آخرالزمان جز هشدارِ پیوستن به آن راهنما [شخصیت مسیحایی] نبوده است.[135] در نظر امیرمعزّی، محمّد محتملاً عقیده داشته که عیسی، همان مسیحا (المسیح) و منجی آخرالزمان بوده، چنانکه در قرآن نیز اصطلاح «المسیح عیسی» سه بار به کار رفته است.[136] در سورهٔ زخرف۵۷–۶۱ گفته شده که عیسی[یاد 7] نشانهٔ قیامت است و بهعقیدهٔ شومیکر، ممکن است آن شخصی که محمّد در انتظارش بوده، ظهور دوم عیسی باشد.[137] باری، برخی از پیروان محمّد، علی بن ابیطالب را «مسیحای دوم» میدانستند و کلینی، محدّث شیعه، در حدیثی منسوب به محمّد میگوید: «یا علی، در تو شباهتی به عیسی بن مریم است.» ذات مسیحایی علی — بهعنوان منجی، زندهکنندهٔ مردگان و داوریکنندهٔ آخرالزمان — در خطبهای منسوب به خود او که شبیه به بابهای ۱۰:۳۰[یاد 8] و ۱۴:۱۱[یاد 9] انجیل یوحَنّاست، دیده میشود:[136]
منم آنکه در روز کیفر، کیفر دهد… منم آن ندا که ساکنان قبرها را بیرون میآورد… منم خداوندگار روز قیامت… منم خالق، منم مخلوق… منم زندهکنندهٔ مردگان… منم آنکه از زبان عیسی سخن گوید. منم مهدیِ (منجی) این عصر. منم مسیح، منم مسیح ثانی، منم عیسای زمان، منم خداوندگار میزان… منم علی، منم اعلی.[یاد 10]
— خطبه منسوب به علی بن ابیطالب[138]
قرآن میگوید کفار پس از اخراج مؤمنان، به آنها اجازه نمیدادند به محل عبادت مکّه وارد شوند. ظاهراً این مسئله منجر به درگیری نظامی میان دو گروه شده است، چراکه به نبردی در مناطقی مثل «بَدر» و «حُنَین» اشاره کرده است. سورهٔ احزاب}۹–۲۷ محاصرهٔ نظامی مدینه توسط ائتلافی از دشمنان را روایت میکند که نهایتاً ناموفق بوده است. سورهٔ بقره۱۹۱ صراحتاً مؤمنان را دعوت میکند که «هر کجا که بر آنان دست یافتید، بکشیدشان و آنان را از همانجا که شما را راندهاند، برانید… و در مسجدالحرام با آنان کارزار نکنید.» نتیجهٔ این برخوردهای نظامی پیروزی مؤمنان بوده است. سورهٔ فتح۲۷ میگوید که «بهراستی خدا رؤیای پیامبرش را محقق کرد. در امن و امان وارد مسجدالحرام شوید» و از آنها میخواهد که موهای سر خود را بتراشند. با وجود این، سورهٔ مائده۲ چنان مینمایاند که گویی کفار همچنان در زمان زیارت مؤمنان از مسجدالحرام، آنجا حاضر بودهاند. سرانجام در آیات ۷–۲۲ و ۲۸ سورهٔ توبه تسلط کامل مؤمنان بر مسجدالحرام اعلام میشود و کسانی که برای خدا شریکی قائل هستند را از ورود به آن منع میکند.[35] محمد پس از فتح مکه همچنان از ایمان نیاوردن کافران عذاب میکشد: «ای رسول، کسانی که در کفر شتاب میکنند، تو را اندوهگین نکنند.» (۵:۴۱)[92]
و چنانکه گفته شد، با او [محمد] که ایمان و اعتقادمان به او بود، و با پاهایی برهنه، تنی لخت و عور، بدون زره، نیرو و سلاح، [از شبهجزیره] بیرون شدیم تا با بزرگترین دولتها، قدرتمندترین ملل، ایران و روم، پیکار کنیم.
متن فوق، از قرن اول هجری، ظاهراً حضور محمد در فتوحات مسلمانان را تأیید میکند[139]
آنگونه که در احادیث و سیرههای اسلامی اشاره شده، محمّد به سال ۶۳۲ م و دو سال پیش از آغاز فتوحات اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۶۳۴ م، درگذشته است.[140] لیکن حداقل یازده منبع غیراسلامی از قرون هفتم و هشتم میلادی که از ادیان و مناطق گوناگونی هستند، چنین مینمایانند که مؤمنان مهاجم، توسط محمّد رهبری میشدهاند و او بوده که پیروانش را در زمان ورود به سرزمین مقدّس فرماندهی میکرده است — درحالیکه بنا به منابع اسلامی، محمّد دو یا سه سال قبل از این واقعه میبایست در مدینه مرده باشد. هیچ منبعی تا قبل از نوشتهشدن نخستین زندگینامهٔ محمّد توسط ابن اسحاق (حدود ۷۵۰ م)، وجود ندارد که زنده بودن محمّد در زمان آغاز فتوحات را منکر شده یا به مرگ محمّد در مدینه اشاره کرده باشد. در نظر شومیکر، محتمل نیست که یازده منبع مستقل از یکدیگر اشتباه یکسانی را مرتکب شده باشند؛ لذا این منابع مطالب خود را باید از مسلمانان صدر اسلام گرفته باشند.[141] مثلاً رویدادنامهٔ خوزستان (تألیف ح. ۶۶۰ م)، دربارهٔ جنگ مؤمنان با ساسانیان هنگام اشاره به فرماندهان دو سپاه، یزدگرد را پادشاه و رستم را فرمانده ارتش ساسانیان معرفی کرده، و سپس از فرماندهٔ مؤمنان چنین میگوید: «و خداوند فرزندان اسماعیل را چون ریگهای ساحل علیه ایشان [ایرانیان] برانگیخت، که رهبرشان محمّد بود.»[142] در تاریخ پِطریارکهای اسکندریه (تألیف ح. قبل از ۷۱۷ م) چنین آمده است:
و چند روز بعد، مردی از میان اعراب، از مکه و اطراف آن، به نام محمّد، برخاست که بتها را برانداخت و خدای یگانه را برپا داشت، لذا میگویند محمّد پیامبر خداست. قوم او [محمّد] در تن — نه در شریعت — مختون بودند و به جنوب، به سمت جایی که کعبه مینامند، عبادت میکنند. و او مالک دمشق و سوریه شد، از اردن گذشت و آنجا را به ویرانی کشید. و خداوند رومیان را در مقابلش تنها گذاشت، چراکه ایشان در دین فساد میکردند.[143]
در منابع اسلامی، اشارات پراکندهای از حملات نظامی مؤمنان به فلسطین در زمان زندگی محمّد وجود دارد، از جمله نبرد موته با روم شرقی در سپتامبر ۶۲۹ م.[یاد 11] با وجود این، گفته نشده که محمّد شخصاً آنها را رهبری کرده است. در نظر فرد دانر، موته بخشی از سیاست محمّد برای رسیدن به اورشلیم بوده، چراکه با توجه به نزدیکی پایان جهان در نظر محمّد، او بهتر میدیده که اورشلیم را در آن لحظه زیر سلطهٔ خود داشته باشد. نبرد تبوک در سوریه، روایتی دیگر از منابع اسلامی از حمله به سرزمین مقدّس است. این بار اما منابع اسلامی مانند ابن اسحاق، گفتهاند که محمّد شخصاً (بههمراهی ۳۰ هزار نفر، بهروایت واقدی و بلاذری) این حمله را فرماندهی میکرده است. با وجود این، ادامهٔ روایت چنین است که او تا عقبه در اردن پیشروی کرده، در راه همهٔ دشمنان بدون جنگ به او تسلیم شدند و سپس — بهطور عجیبی و به جای پیشروی در خاک روم شرقی برای فتح سرزمین مقدّس — به مدینه بازگشته است.[144]
دانشوران معاصر بر این نظرند که زندگینامههای محمّد بهتقلید از زندگی موسی نوشته شدهاند؛ لذا در نظر شومیکر، ممکن است نویسندگان اسلامی با هدف ایجاد شباهت بین مرگ محمّد و مرگ موسی — موسی قبل از رسیدن به سرزمین مقدّس/ارض موعود میمیرد و در فتح آن مشارکتی ندارد — ارتباط میان محمّد و فتح سرزمین مقدّس را از بین برده باشند. بهروایت ابن اسحاق، محمّد در راه بازگشت به مدینه دقیقاً همان معجزهای که باعث شد موسی از ورود به سرزمین مقدّس منع شود — بیرون کشیدن آب از سنگ (سفر اعداد، ۲۰:۱۲) — را تکرار میکند. نهایتاً، باورهای متفاوتی که مسلمانان اعصار بعد در مقایسه با محمّد نسبت به نزدیکی آخرالزمان و جغرافیای مقدّس داشتهاند، میتوانسته یکی از دلایل تلاش آنها برای حذف محمّد از روایت فتح سرزمین مقدّس باشد.[145]
محوریت سرزمین مقدّس در اسلامِ نخستین، در روایت تاریخ سبئوس هم دیده میشود. بهگفتهٔ سبئوس، گروهی از یهودیان اندکی قبل از اسلام در عربستان ساکن شدند و تلاش کردند بنیاسماعیل (اعراب) را به دین خود وارد کنند، اما موفقیتی حاصل نکردند. مدتی بعد، محمّد از بنیاسماعیل ظهور کرد و به مردم خود گفت: «خدا این سرزمین را تا ابد به ابراهیم و فرزندانش وعده داد. آن زمان او اسرائیل را دوست میداشت. اینک شما فرزندان ابراهیم هستید و خدا از طریق شما وعده را محقق میگرداند. خدای ابراهیم را یکدل دوست بدارید و پیش روید و سرزمینتان را صاحب شوید… چراکه خدا با شماست.»[146] هویلند این سخنان محمّد را یادآور آیهٔ ۲۷ سورهٔ احزاب مییابد: «خدا شما [مؤمنان] را وارث سرزمین اهل کتاب و سرزمینی که هنوز در آن پا نگذاشتهاید قرار داده است.»[147] سبئوس در روایت فتح سرزمین مقدّس توسط بنیاسماعیل حرفی از حضور محمّد نزده، اما به مرگ او هم اشارهای نکرده است.[146]
قرآنِ مکّی در مجموع دیدگاه مثبتی به یهودیان دارد.[148][149] در ابتدای ورود محمّد به مدینه، احتمالاً پیروانش برخی رسومات یهودی را فرا گرفتند. سورهٔ بقره۱۴۲–۱۵۰ به مؤمنان فرمان میدهد به سمت مکّه عبادت کنند و این قبلهٔ جدید، جایگزین قبلهٔ قبلی ایشان میشود که نام آن در قرآن نیامده است. بهگفتهٔ منابع اسلامی، قبلهٔ پیشین مؤمنان — بهرسم یهودیان — اورشلیم بوده است. در همان سوره، به مؤمنان گفته شده مثل «پیشینیان» — احتمالاً یهودیان مدینه — روزه بگیرند. دستور قرآن به نماز در روز جمعه، به رسومات یهودی در روز قبل از شبات شبیه مینماید. برخلاف آیات مکّی که محمّد را هشداردهندهای به سوی مشرکان معرفی میکنند، سورهٔ مائده۱۹ میگوید او به سوی اهل کتاب نیز فرستاده شده است. روند جدایی و تمایز مؤمنان از اهل کتاب، در آیاتی که به الوهیت عیسی انتقاد میکنند، دیده میشود. قرآن آنها را متهم به تحریف کتب پیامبرانشان کرده[یاد 12] و میگوید یهودیان عزیر (عزرا؟) را میپرستند؛ البته در منابع یهودی مطلبی در این زمینه وجود ندارد.[150] بهگفتهٔ قرآن، رهبران آنها سیم و زر میاندوزند (توبه، ۳۴) اما محمّد اهل کتاب را از قیود سنگین نجات خواهد داد (اعراف، ۱۵۷).[151] برخلاف سورههای مکی، سورههای مدنی محمّد را برابر با (یا حتی برتر از) عیسی و موسی نمایاندهاند؛ سوره نساء میگوید پیروی از محمّد، پیروی از خداست.[152] رابطهٔ محمّد با یهودیان در سیرهها و احادیث هم بازتاب پررنگی داشته است.[153]
تاریخ مرگ محمّد در قرآن یافت نمیشود. تمام منابع اسلامی از زمان سیرهٔ ابن اسحاق تاریخی برابر با سال ۶۳۲ میلادی را برای سال درگذشت او گزارش کردهاند، اما با توجه به منابع غیراسلامی قرن اول ه. ق، محمّد حداقل تا سالهای ۶۳۴–۶۳۵ م زنده بوده است. سال هجرت در سکههای عربی-ساسانی صدر اسلام — بر اساس گاهشماری یزدگردی — ظاهراً برابر ۶۲۴–۶۲۵ م است؛ لذا اگر محمّد ۱۰ سال بعد از هجرت زندگی کرده باشد، او در ۶۳۴–۶۳۵ م مرده است. از سویی، پایپروسی از سال ۶۴۳ به «سال بیست و دو» اشاره کرده است؛ بر این اساس، تقویمی با مبدأ ۶۲۱–۶۲۲ م مورد استفاده بوده است. این نشان میدهد مسلمانان از زمان صدر اسلام بر سر تاریخ هجرت و مرگ محمّد بعد از فتح فلسطین، اختلاف داشتهاند.[154] منابع اسلامی زمان آغاز فتوحات را سال ۶۳۴ م میدانند. بهگفتهٔ پاتریشا کرون و مایکل کوک، تاریخنگاری اسلامی زمان مرگ محمّد را دو سال به عقب برده است. شومیکر، عدم وقوع آخرالزمان قبل از مرگ محمّد و در نتیجهٔ آن تغییر ماهیت اسلام از جنبشی آخرالزمانی به دینی آیندهمحور را انگیزه ایجاد این تغییر در منابع اسلامی دربارهٔ زمان و مکان مرگ محمّد میداند؛ اگر محمّد هر لحظه انتظار پایان جهان را داشته — یا بهگفتهٔ فرد دانر و دیوید کوک انتظارات آخرالزمانی او محرک فتوحات مسلمانان بوده — با گذشت سالها از مرگ او و تحقق نیافتن وعدهٔ پایان جهان، دین اسلام که بر امپراتوری عظیمی حاکم بوده، به تغییر در خاطرهٔ مرگ مؤسسش نیاز داشته، چراکه اسلامِ نخستین جنبشی آخرالزمانی با محوریت اورشلیم و سرزمین مقدّس بوده است.[155] نیکلای ساینای میگوید رد کردن نظریهٔ کرون و کوک دربارهٔ تغییر در تاریخ مرگ محمّد دشوار است، اما به همان اندازه محتمل است که در واقع زمان آغاز لشکرکشیها را دو سال به جلو بردهاند و محمّد خود قبل از مرگش در سال ۶۳۲ میلادی بخشی از حملات را سازماندهی کرده است.[140]
آیهٔ ۱۴۴ سورهٔ آل عمران[قرآن 4] بهطور صریحی به احتمال مرگ یا کشتهشدن محمّد در آینده اشاره کرده است.[156][157] بهگفتهٔ شومیکر، هرچند به نظر میرسد این آیه مسئلهٔ مرگ محمّد پیش از رسیدن آخرالزمان را تأیید کرده باشد، اما نزد اسلامشناسان دربارهٔ الحاقیبودن آن به قرآن بحثهایی وجود داشته است. بر اساس روایتی از سیرهٔ ابن اسحاق، بعد از مرگ محمّد، عُمَر بن خطّاب مردن او را منکر شد؛ وقتی ابوبکر از گفتهٔ عمر آگاهی یافت، به مسجد رفت و آیهٔ ۱۴۴ آل عمران را خواند. ابن اسحاق میافزاید گویی هیچکس تا به آن روز این آیه را نشنیده بود.[یاد 13] شومیکر معتقد است این داستان، قویاً نشان میدهد آیه الحاقی است و برای تأیید اصالت آن، ساخت چنین داستان عجیبی ضروری بوده است. بهعقیدهٔ کاسانوا، اینجا مسئلهٔ «زمان» مرگ محمّد — و نه جاودانگی او —[یاد 14] است که باعث این پریشانیها شده، زیرا پیروانش انتظار نداشتند او قبل از رسیدن آخرالزمان بمیرد. در روایتی از ابن شهاب زهری، عمر در توجیه انکار مرگ محمّد میگوید «او [محمّد] تصور میکرد که آخرینِ ما خواهد بود [که میمیرد].» در نظر شومیکر، این داستان بسیار قدیمی است، زیرا محتمل نیست نویسندگان متأخر، پیشگویی اشتباهی را برای محمّد جعل کرده باشند.[156]
از طرفی، نیکلای ساینای الحاقیبودن آیه را محتمل نمیداند. او میگوید به احتمال مرگ محمّد در آیات دیگری[یاد 15] هم اشاره شده و قرآن گفته تنها خدا مشخص میکند که محمّد تا قیامت زنده بماند یا قبلش بمیرد.[157] داستان انکار مرگ محمّد توسط عمر نسخهٔ دیگری هم دارد که مادلونگ آن را حتی قدیمیتر از داستان اول مییابد؛ در این داستان عباس، عموی محمّد، است که به عمر یادآوری میکند که جنازهٔ محمّد شروع به گندیدن کرده و باید دفن شود.[یاد 16] منابع مسیحی اولیه نیز مطلب مشابهی دربارهٔ بو گرفتن جنازهٔ محمّد نقل کردهاند. شومیکر میگوید اگر در زمان ساختهشدن داستان عباس، آیهٔ ۱۴۴ وجود میداشت، او نیز میتوانست به جای اشاره به بو گرفتن جنازه، آیه را برای عمر قرائت کند.[156]
گاهشمار زندگی محمد در مکه | |
---|---|
رویدادهای زندگی محمد در مکه | |
۵۶۹ | مرگ عبدالله (پدر) |
۵۷۰–۵۷۱ | تولد محمد |
۵۷۶ | مرگ آمنه (مادر) |
۵۷۸ | مرگ عبدالمطلب (پدربزرگ و سرپرست) |
۵۸۳ | سفر تجاری به شام |
۵۹۵ | ازدواج با خدیجه |
۶۰۵ | تولد فاطمه زهرا (به روایت اهل سنت) |
۶۱۰ | بعثت و شروع نبوت |
۶۱۳ | دعوت عشیره و آغاز دعوت علنی و عمومی |
۶۱۴ | آغاز آزار مسلمانان توسط مردم مکه |
۶۱۵ | تولد فاطمه زهرا (به روایت شیعه) هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه |
۶۱۶ | آغاز محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب |
۶۱۹ | پایان محاصره بنی هاشم در شعب ابیطالب سال اندوه: مرگ ابوطالب و خدیجه |
۶۲۰ | اسراء و معراج |
۶۲۱ | پیمان عقبه اول (بیعت النساء) |
۶۲۲ | پیمان عقبه دوم (بیعت الحرب) مهاجرت مسلمانان به یثرب |
بر اساس تاریخنگاری مسلمانان، محمّد به سال عامالفیل — چهل سال قبل از بعثت — زاده شد. در روز ولادت او بین منابع شیعی و سنّی اختلاف است و بیشتر منابع شیعه، تاریخ ۱۷ و بیشتر منابع سنّی ۱۲ ربیعالاول را روز ولادت دانستهاند.[158] منابع اسلامی، محل تولّد او را شهر مکّه در عربستان امروزی دانستهاند[31] و این نظر عموماً مورد پذیرش همگان است.[46]
پیش از تولّد محمّد، پدرش عبدالله، درگذشت.[46] عبدالله— که بازرگان بود — در راه بازگشت از سفری تجاری شام بیمار شد و درگذشت.[77] عبدالمطلب، پدربزرگ محمّد و بزرگخاندان قریش، محمّد را پس از تولّد طبق عادت مرسوم، به دایهای به نام حلیمه بنیسعد سپرد. او دو سال در قبیله سعد بن بکر — شاخهای از قبیلهٔ هوازن — نزد حلیمه ماند. با وجود این، برخی از پژوهشگران غربی درستیِ تاریخی سپرده شدن محمّد به حلیمه را رد کردهاند.[159] زمانیکه محمّد ۶ساله بود، بههمراه مادرش، آمنه، و کنیزی به نام ام ایمن برای زیارت قبر عبدالله و دیدار از خویشاوندان، راهی یثرب شدند. آمنه در مسیرِ بازگشت، در محلی به نام «ابواء» درگذشت.[160][161] و پس از آن، عبدالمطلبِ ۸۰ساله، سرپرستی محمّد را بر عهده گرفت.[162][31] هر چند محمّد تحت سرپرستی عبدالمطلب — رهبر مکّه — قرار داشت، اما دوران یتیمی را با سختیهای فراوان سپری کرد. یتیم بودن محمّد از معدود موضوعهایی است که از میان مسائل زندگی محمّد در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. در اینباره خطاب به محمّد آمده است: «آیا ما تو را یتیم نیافتیم؟».[قرآن 5][163]
در ۸سالگیِ محمّد، عبدالمطلب نیز درگذشت و ابوطالب، عموی محمّد — که در آن هنگام نفوذ زیادی در مکّه داشت — سرپرستی محمّد را بر عهده گرفت.[162][77] محمّد در ۱۲سالگی همراه ابوطالب با کاروانی به شام سفر کرد. در منابع اسلامی مانند سیرهٔ ابن اسحاق نقل شده است که در این سفر با بَحیرا سرجیوس — راهبی مسیحی — دیدار کرد و بشارت پیامبریش را از وی شنید.[164][165] بنابر گزارشی دیگر، محمّد در سفر دومش به شام توسط راهبی به نام نستور به پیامبریاش بشارت داده شد.[166] بهگزارش ولش، داستانهای بسیاری در منابع اولیه در مورد محمّد از دوران کودکی تا زمان اعلام پیامبری موجود است که از دیدگاه تاریخی، قابلاطمینان نیستند؛ زیرا تصویر محمّد در این داستانها بسیار متفاوت با چهرهای است که قرآن از محمّد ارائه میدهد. این داستانها از دیدگاه تاریخی بیشتر برای بررسی چگونگی تلقی مسلمانان از پیامبر خود اهمیت دارند.[24]
محمّد در دوران نوجوانی در جنگهای فِجار شرکت کرد؛ اگرچه گزارشها در جزئیات چگونگی شرکت او اختلاف نظر دارند.[167] مرتضی عاملی اما به حضور او در این جنگ، با دید تردید نگریسته است.[168] سن او در هنگام بروز این جنگها ۱۴ تا ۲۸ سال بود.[167] پیمان حلفالفضول پس از جنگهای فِجار در خانهٔ عبدالله بن جَدعان میان برخی از قبایل قریش منعقد شد تا به عدالت پایبند باشند و جمعاً از ستمدیدگانی که قبیلهای در مکّه ندارند، حمایت کنند. محمّد نیز در حالی که بیستساله بود در این پیمان عضو شد.[169] محمّد این پیمان را میستود و میگفت: اگر بار دیگر به این پیمان فراخوانده شود، به آن میپیوندد.[77] منابع اسلامی میگویند محمّد هرگز تفکرات بتپرستی نداشت و بتپرستی نکرد.[170]
محمّد در این دوران، گاه در حل اختلاف میان بزرگان شهر مداخله و راهکارهای عملی، جهت حلوفصل اختلافات ارائه میکرد.[171] مثلاً گفته شده یکی از موارد اختلافی نصب حجرالاسود — سنگ سیاه و مقدّسی در بنای کعبه — در مکانش بود که محمّد پیشنهاد داد تا پارچهای را آورده و هر قبیله بخشی از آن پارچه را گرفته و حجرالاسود را همگی تا محل نصب حمل نمایند.[46][172] بهگفتهٔ منابع اسلامی، امانتداری و وفاداری نیز از صفات برجستهٔ محمّد پیش از اسلام بوده است و گاه او را «محمّد امین» میخواندند.[46] محمّد که مدتها بود دیگر سرمایهای برای بازرگانی نداشت، از سوی برخی سرمایهداران مکّه، از جمله خدیجه، استخدام شد تا بهنیابت از آنان به بازرگانی بپردازد. بیشترین مطالب در خصوص زندگانی تجاری محمّد در منابع اسلامی نیز مربوط به رابطهٔ تجاری او با خدیجه است. محمّد سفری به شام داشت و در این سفر از جانب خدیجه به قصد تجارت عازم بود. دیگر گزارشها دربارهٔ تجارت او، مربوط به سفری تجاری به بازار حَبَشه، اجرت او برای یکی از تجارتهایش و ادعای شراکت یکی از افراد بنیمخزوم در تجارت با محمّد است که البته هیچکدام به شغل مستمر تجارت اشاره ندارد.[173] این سفر نیابتی و ازدواج در ۲۵سالگی محمّد عنوان شده است[174] و محمّد پس از همین سفر بود که نسبت به ازدواج با خدیجه اقدام کرد.[175] با وجود این، در سیرهها و روایتهای گزارش شده از صحابه محمّد، او بهعنوان یک چوپان به تصویر کشیده شده است که در ازای دریافت پول، گوسفندان دیگران را به چرا میبرده است.[176] از زندگانی او در این دوره اطلاعات بیشتری روایت نشده، جز اینکه به جهت رفتارهای ناپسند قومش ناخشنود بود و زمان زیادی را تنها در غار حرا میگذراند.[77] گزارشهای منابع اسلامی بیان میکنند که محمّد هیچگاه از شبه جزیرهٔ عربستان خارج نشده است[177]
بنابر برخی روایتهای اسلامی، محمّد پیش از بعثت، هر سال چند هفته را در غار حرا به عبادت و تفکر میپرداخته است.[178] در یکی از شبهای سال ۱۳ ق. ه/۶۱۰ م که محمّد چهل ساله بود، جبرئیل — فرشتهٔ وحی در اسلام — در غار حرا بر محمّد ظاهر شد و سه مرتبه به او گفت: «إقرأ» — یعنی: بخوان! — و سپس آیههای ابتدایی سورهٔ علق[قرآن 6] را برایش خواند.[179][180] رسول جعفریان، نویسندهٔ شیعه، معتقد است که قطعاً نخستین آیات نازل شده، آیات ابتدایی سورهٔ علق بوده است. سپس مدتی فاصلهٔ بین این آیات و آیات بعدی که به سورهٔ مُدَّثِّر مربوط است، واقع میشود. اما اختلاف بین منابع زیاد است، بهطوریکه از سه روز تا سه سال ذکر شده است.[181]
نزول نخستین آیات قرآن، در ماه رمضان صورت گرفت[182] و احتمالاً در هفدهم این ماه یا شب قدر بود که این اتفاق افتاد. البته، طبق روایت شیعی، بعثت به نبوت در ۲۷ ماه رجب صورت گرفته است.[183][181] بهعقیدهٔ جعفریان، احتمالاً بعثت پیش از دریافت آیات بود. در خصوص حالات محمّد در زمان نخستین دریافت وحی، مطالبی توسط سیرهنویسان نقل شده است که عمدتاً به عایشه میرسد.[181] پس از ماجرای اولین ملاقات محمّد با فرشتهٔ وحی، او دچار تزلزل شد و در اینکه وحی را دریافت کرده یا آنکه دچار تسخیر جنّیان شده است، مردد بود؛ تا آنکه آیات بعدی و همینطور مشورت با وَرَقة بن نَوفل و سخنان خدیجه، به او اطمینان داد که آنچه دریافت کرده است، وحی بوده است.[46]
برپایهٔ روایتهای اسلامی، خدیجه زن محمّد نخستین کسی بود که به پیامبری او ایمان آورد. از ابوبکر دوست نزدیک محمّد، علی بن ابیطالب پسرعموی دهسالهٔ او و پسرخواندهاش زَید بن حارِثه بهعنوان اولین مردان مؤمن نام برده شده است.[184][77] بنابر گزارش ابن اسحاق، واقدی و روایتی از جعفر صادق، محمّد تا سه سال، دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ میکرد.[181][185][186] پس از ۳ سال، دعوت علنی آغاز شد. هنگامی که آیهٔ انذار[قرآن 7] ابلاغ شد، محمّد خویشاوندان نزدیکش در بنیهاشم شامل فرزندان عبدالمطلب را که ۴۵ نفر میشدند، دعوت کرد[187] و آنها را به دینش دعوت کرد و از این میان، تنها علی که ۱۳ سال داشت، پاسخ داد. سپس محمّد گفت: «این [علی]، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. به او گوش فرا دهید و از او پیروی کنید.» اما، حاضران وی را ریشخند کردند. پس از این دیدار برخی از زنان بنیهاشم نیز اسلام آوردند.[181][188] پس از دعوت عشیره، هنگامی که محمّد مطمئن شد ابوطالب در برابر بزرگان قریش از او پشتیبانی میکند، بالای کوه صفا رفت و مردم را فراخواند و سپس دربارهٔ توحید — یگانگی خدا — و باور به الله، پیامبری و روز رستاخیز با آنها سخن گفت.[189] مدتی بعد، آیه نازل شد: «پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان روی برتاب که ما شرِ ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد.»[قرآن 8][186][190][185]
در آغاز دعوت بیشترِ اهل مکّه محمّد را نادیده گرفتند، شماری او را مسخره کردند و برخی هم پیرو او شدند. کسانی که به محمّد ایمان آوردند را میتوان به ۳ گروه اصلی دستهبندی کرد: برادران جوان و فرزندانِ بازرگانان بزرگ مکّه، افرادی که موقعیت اجتماعی دستاولشان را در قبیلهشان از دست داده بودند و نمیتوانستند آن را دوباره به دست آورند، و نهایتاً افراد ضعیف در مکّه، بهویژه خارجیها.[191][192] تا سال چهارم بعد از بعثت سیرهنویسان حدود ۲۸ نفر از مردان را ذکر کردهاند که مسلمان شدهاند. در سه سال نخستین، دعوتِ محمّد بیتوجه به عقاید مشرکان بود و قریش نیز با او دشمنی نکرد. نگرانی مکّیان از آن نبود که کسی از آیین شان به مسیحیت یا اسلام بگرود،[181] آنها نگران بودند که نظام ارزشی و قبایلیشان مورد تردید قرار گیرد[31] یا درآمد پرسود آنان از زیارتهای مذهبی، لطمه ببیند.[46][192] بهگفتهٔ ابن سعد و ابن هشام، آغاز دشمنیها و مخالفتها با محمّد، پس از گفتن آیههایی که در آن نیاکان بتپرست اهل مکّه و پرستش بتها محکوم شده بودند،[193][194] و بهگفتهٔ برخی دیگر از همان آغاز تبلیغ همگانی بود.[195]
افزایش شمار پیروان محمّد باعث شد که او خطری برای قبیلههای منطقه و حاکمان شهر بشود. بازرگانان نیرومند مکّه به قصد سازش، به محمّد پیشنهاد دادند که اگر دست از تبلیغ بردارد به او اجازهٔ ورود به حلقهٔ درونی بازرگانان را بدهند و موقعیتش را با ازدواجی پرسود تثبیت کنند. اما محمّد این پیشنهادها را نپذیرفت.[192] منابع اسلامی مفصلاً آزار و اذیت محمّد و یارانش را به ثبت رساندهاند.[24] مسلمانان در ابتدا تا حدی میتوانستند آزادانه نماز بخوانند. اما بهتدریج با مخالفت مشرکان مکّه مواجه شدند و مجبور شدند مخفیانه عبادت کنند. بهخصوص پس از درگیری سعد بن ابیوَقّاص با یکی از مشرکان که منجر به شکستن سر وی توسط سعد شد، آنها آزادی خود را از دست دادند و حتی محمّد و گروهی از پیروانش مجبور شدند در خانهٔ ارقم بن ابیارقم بر روی کوه صفا مخفی شوند. شیوهٔ آزار مسلمانان بستگی به جایگاه قبیلهای آنها داشت؛ مثلاً گفته شده سمیّه که به نخستین زن شهید اسلام شهرت دارد، بردهٔ عمرو بن هشام، معروف به ابوجهل، بود. او با نیزهٔ اربابش به این دلیل که نمیخواست از اسلام برگردد، کشته شد. بِلال حبشی، یک مسلمان بردهٔ دیگر، بهدست اربابش امیة بن خلف شکنجه میشد تا دست از اسلام بردارد.[196][197] در این زمان، محمّد شخصاً بهجز فحاشی، از دیگر اشکال آزار و اذیت جسمانی در امان بود؛ زیرا تحت پشتیبانی بنیهاشم بود.[198][199]
در سال ۸ ق. ه/۶۱۵ م، برخی از پیروان محمّد به حبشه هجرت کردند و تحت پشتیبانی نَجاشی — پادشاه مسیحی حبشه — در آن جا ساکن شدند.[24] این سفر که از ترس و آزار مکّیان نسبت به مسلمان صورت گرفت، به اولین هجرت اسلامی مشهور شد.[46] برآورد جعفریان آن است که تا سال ۸ ق. ه، حدود صد نفر مسلمان شده بودند.[181] ابن سعد به دو هجرت مجزا اشاره میکند. بهگفتهٔ وی اکثرِ مهاجرینِ گروهِ اول، پیش از هجرت مسلمانان به مدینه، به مکّه بازگشتند در حالی که گروهِ دوم، در بازگشتی مستقیم، به مدینه رفتند. ابن هشام و طبری اما از یک مهاجرت به سمت حبشه سخن میگویند. بر اساس نامهٔ معروف عُروه، اکثر مهاجران پس از قویتر شدن اسلام — به دنبال اضافه شدن عمر و حمزه به جمع مسلمانان — به شهر خود بازگشتند. در عین حال داستانی کاملاً متفاوت با عنوان «غَرانیق» در مورد دلیل بازگشت مهاجران حبشه به مکّه بیان شده است.[24] بر پایهٔ این داستان، محمّد هنگام خواندن سورهٔ نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود خواند. با رسیدن خبر این ماجرا به مسلمانان هجرت کرده به حبشه، برخی از آنها قصد بازگشت به مکّه را کردند.[200] تقریباً همهٔ مسلمانان قرون بعد این داستان را ساختگی دانسته و رد میکردند.[55]
در سال ۶ ق. ه/۶۱۷ م، رهبران مَخزوم و بَنو عبدِشمس، دو خاندان مهم قریش، خاندان بنیهاشم که رقیب تجاریشان بودند را تحت محاصرهٔ اجتماعی و اقتصادی قرار دادند.[24] آنها پیمانی نوشتند تا بر اساس آن، با خاندان عبدالمطلب ازدواج و معامله نکنند و این پیمان را بر کعبه آویختند. محمّد بههمراه خاندانش نیز به درهای مشهور به شعب ابیطالب رفتند.[77] هدف از این محاصره فشار بر بنیهاشم برای عدم نگهبانی از جان محمّد بود. این محاصره سه سال به طول انجامید، اما در پایان بهعلت عدم تحقق اهدافش، شکست خورد.[201][202][203] بعد از سه سال، موریانهها پیماننامه را از بین بردند و قریشان پذیرفتند که مخالفانشان را رها کنند.[77] بهگفتهٔ آلفورد ولش در دانشنامهٔ اسلام، ممکن است که آن بخش از داستان که در آن بنی هاشم مجبور شده به محله خودشان — شعب ابیطالب — رفته و از تجارت و ازدواج با آنها خودداری کند، اغراق شدهباشد و قرآن برخلاف سیرههای پیامبر دربارهٔ این داستان سکوت کرده است.[24] در سال ۴ ق. ه/۶۱۹ م، هم خدیجه همسر محمّد و هم عمویش ابوطالب، درگذشتند.[31][24][46] با درگذشت ابوطالب که رهبری خاندان بنی هاشم را به دست داشت، رهبری این خاندان به ابولهب — دشمن دیرینهٔ محمّد — سپرده شد. اگرچه محمّد در سالهای پایانی حضورش در مکّه، هنوز پیروان اندکی به دست میآورد، اما در کل تلاشهای او در مکّه شکست خورده بودند. محمّد برای یافتن یک پشتیبان و دعوت به اسلام، به طائف — از شهرهای نزدیک مکّه — رفت، اما موفق نشد و مورد حمله و آزار مردم آن شهر نیز قرار گرفت؛ بنابراین ناچار به بازگشت به مکّه شد.[201][24]
بر پایه منابع اسلامی، محمّد در بین سالهای ۲ تا ۳ ق. ه[204] شبی به واسطهٔ حیوانی بالدار، سفری از مکّه به مسجدالاقصی داشته است که به «اِسراء» شناخته میشود و پس از آن سفری به نام «معراج» از مسجدالاقصی به آسمان داشته است.[46][205] محمّد در این سفر از بهشت و جهنم بازدید و با پیامبران پیش از خود گفتوگو کرده است، پس از آن نیز با دستور نمازهای پنجگانه به مکّه بازگشته است.[46] فردریک کولبی میگوید هیچکدام از آیات قرآن از داستان سفر محمّد به آسمانها پشتیبانی نمیکند.[206] مسلمانان در ۲۷ رجب «لیلة الاسراء و المعراج» را جشن میگیرند. بنا به نظر بیشتر مفسران مسلمان، آیههای آغازین سورهٔ اسراء[207][208] و آیاتی از سورهٔ نجم به این واقعه اشاره دارند.[209][166]
در صدر اسلام، افرادِ بسیاری بهقصد بازرگانی یا بهجا آوردن حج به مکّه سفر میکردند. محمّد از این موقعیت برای یافتن خانهای تازه برای خود و پیروانش، استفاده کرد. پس از چندین گفتوگویِ ناموفق، در صحبت با شماری از اهالی یَثرِب — که بعدها مدینه خوانده شد — نتایجی حاصل شد.[24] از دیگر سو، مردم یثرب اختلافهای شدید داخلی داشتند که تصمیم گرفتند با توجه به روشهای منصفانه و صادقانه محمّد، از او تقاضا کنند تا بهعنوان قاضی و داور در میان آنان زندگی کند.[31] گروهی ۱۲ نفره، به سال ۲ ق. ه/۶۲۰ م از یثرب عازم مکّه شدند تا با محمّد در این خصوص گفتوگو کنند.[210] آنان با محمّد پیمانی بستند که به «پیمان عقبهٔ اول» شهرت یافت. محمّد سپس مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آنها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد.[211] اینچنین بود که کسانی تقریباً از همهٔ قبیلههای مدینه، به آیین اسلام گرویدند، تا آنجا که در سال بعد، ۷۵ مسلمان از مدینه برای حج و دیدار محمّد به مکّه آمدند و شبانه و پنهانی با محمّد پیمان دومی به نام «پیمان دوم عقبه» یا «پیمان جنگ» بستند.[212] در این بیعت، اهالی مدینه ملزم شدند تا همانطور که از زنان و فرزندانشان پشتیبانی میکنند، از محمّد نیز پشتیبانی کنند.[24] پس از پیمان دوم عقبه، محمّد پیروانش در مکّه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. قریش تلاش کرد تا از خروج یاران محمّد از مکّه جلوگیری کند؛ اما تقریباً همهٔ مسلمانان موفق به ترک مکّه شدند.[213]
نتیجتاً قریشیان برای کشتن محمّد نقشه کشیدند. محمّد به کمک علی که در بستر وی خوابید، کسانی که نگهبانش بودند را گمراه کرد و پنهانی بههمراه ابوبکر از شهر بیرون رفت.[214][77] بهاینترتیب محمّد در سال ۱ ه.ق/۶۲۲ م و سیزده سال پس از آغاز پیامبری خود، به مدینه — یک واحهٔ کشاورزیِ بزرگ — هجرت کرد.[24] بعدها این هجرت، مبدأی تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا پیش از هجرت محمّد «یثرب» نامیده میشد و پس از این هجرت «مدینةُ النَّبی» یا بهاختصار «مدینه» خوانده شد.[215][77] در اندیشهٔ اسلامی، این هجرت، آغاز دورهٔ اسلامی و پایان دورهٔ جاهلیت در نظر گرفته میشود.[31]
گاهشمار زندگی محمد در مدینه | |
---|---|
رویدادهای زندگی محمد در مدینه | |
۶۲۲ (آغاز) | مهاجرت به مدینه (هجرت محمد) |
۶۲۳ | آغاز حمله مسلمانان به کاروانها «سریه» سریه الکدر |
۶۲۴ | نبرد بدر: مسلمانان به مکهایها حمله کردند نبرد السویق، غنیمت گرفتن مسلمانان از ابوسفیان شکست و تبعید بنیقینقاع توسط مسلمانان حمله به ذی عمرو ترور خالد بن سفیان، ابو رافع بن ابی الحُقَیْق، کعب بن اشرف، ابو عفک و عصماء بنت مروان |
۶۲۵ | غزوه احد: مکیهایها مسلمانان را شکست میدهند تلفات سنگین گروهای بن عمرو و رجیع اعزامی از طرف محمد نبرد حمرا اسد، مسلمانان توانستند دشمنشان را بترسانند و از حمله منصرفشان کنند تبعید بنی نظیر توسط مسلمانان پس از نبرد بنی نظیر نبردهای نجد، بدر و دومه الجندل |
۶۲۷ | نبرد احزاب غزوه بنیقریظه، محاصره موفق بنیقریظه |
۶۲۸ | صلح حدیبیه، دسترسی به کعبه موفقیت مسلمانان در تصرف پناهگاه خیبر |
۶۲۹ | نخستین سفر حج حمله به امپراتوری روم شرقی و شکست مسلمانان: غزوه مؤته |
۶۳۰ | تصرف مکه توسط مسلمانان نبرد حنین، پیروزی مسلمانان نبرد طائف، در ماه شوال روی داد و مسلمانان پیروز شدند |
۶۳۱ | تسلط بر بیشتر شبهجزیره عربستان |
۶۳۲ | حمله به غسانیان: نبرد تبوک آخرین حج محمد درگذشت در ۸ ژوئن |
یکی از نخستین کارهای محمّد پس از هجرت که برای حل شکایتهای درازمدت قبیلههای گوناگونِ مدینه صورت گرفت، مکتوبکردن سندی بود که به «میثاق مدینه» شهرت یافت. این موافقتنامه، «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» را میان ۸ قبیلهٔ مدینه و مهاجران مسلمان از مکّه برقرار میکرد که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون مشخص شده بود.[210][216] این پیمان، مفهوم ساختار اجتماعی «امّت» را بهعنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیریکتاپرستان مدینه را در بر نمیگرفت.[217][218] پیمان مدینه به یهودیان مدینه در ازای وفاداری سیاسی به مسلمانان، حق استقلال فرهنگی و مذهبی میداد. ساختار اجتماعی که در قانون اساسی مدینه تعریف شدهبود، ظاهری مذهبی داشت اما ملاحظههای عملی نیز در آن انجام شدهبود و به شکل گستردهای قانونهای قدیمی قبیلهای عربها را پاس میداشت.[24] این پیمان، قبیلهها را مسئول رفتار اعضایشان میدانست.[217] محمّد همچنین برای ایجاد پیوند بین مهاجرین و انصار، پیمان برادری بین آنها وضع کرد.[77]
محمّد که در ابتدا بهجهت یگانهپرستی یهودیان، به پذیرش اسلام از جانب آنان امید داشت، پس از دریافت پاسخ منفی آنان در پذیرش اسلام، در تمایز بین امّت خود و یهود کوشید. تغییر قبله از جانب اورشلیم به کعبه، از این اقدامات قلمداد شده است.[31][166] علاوه بر این، تشریع دیگر احکام شرعی پس از هجرت، همچنان ادامه داشت.[46] محمّد برای تبلیغ اسلام، مبلغانی را نیز به قبایل مختلف و نامههایی را به سران کشورهای همسایه ارسال میکرد.[77] او پس از ورود به مدینه، اقدام به بنای مسجد نمود.[46] او در زمینی که خریداری یا به نقلی هدیه گرفته بود، مسجدی را بنا کرد.[219] بنابر گزارش منابع اسلامی، زنان و خود محمّد نیز در ساخت این مسجد همراهی کردند.[220] روایتهای اسلامی گزارش کردهاند که ارسال نامهای از جانب قریشیان مکّه، برای تحریک اوس و خزرج علیه محمّد، از وقایع صورت گرفته در سال دوم ه.ق است. پس از رسیدن خبر ارسال نامهٔ قریش، محمّد طی مذاکرهای، آنان را از اقدامشان منصرف کرد.[221]
متعاقب مهاجرت مسلمانان به مدینه، اهالی مکّه اموال آنها را مصادره کردند.[222][223] بهدلیل اینکه مهاجرین در مدینه از نظر اقتصادی تحت فشار بودند و هیچ شغل خالی برای آنها نبود که مشغول به کار شوند، آنها جهت ارتزاق، شروع به یورش به کاروانهای اهل مکّه کردند. این حرکت باعث شروع جنگ مسلحانه بین اهل مکّه و مدینه شد.[224][225] این حملات بهوسیلهٔ تداخل در بازرگانی مکّیان، آنان را تحت فشار قرار داد و به مسلمانان اجازهٔ کسب ثروت، قدرت و قدر و منزلت میداد در حالی که آنها به سمت هدف نهاییشان یعنی تهییج کردن مکّه به تسلیم در مقابل دین جدید نزدیک میکرد.[226][227] محمّد نیز در این میان آیات ۳۹ و ۴۰ سورهٔ حج را برای مسلمانان خواند که در آنها اجازهٔ استفاده از نیروی نظامی صادر میشد.[228][229] بعدها محمّد تصمیم برای حمله به یکی از کاروانهای مکّه گرفت، سپس اهل مکّه در پاسخ به حملات مسلمانان، سپاهی فراهم آوردند ولی در نبرد شکل گرفته که غَزوهٔ بَدر مشهور شد، شکست خوردند. یک سال بعد قریش در جنگی دیگر با نام غزوهٔ اُحُد، مسلمانان را شکست داد و محمّد نیز در آن زخمی شد، ولی چون قریش خود را بهاندازهٔ کافی قوی نمیدید، تا مدینه پیشروی نکردند و عقبنشینی کردند. در ۵ ه.ق/آوریل ۶۲۷ م قریش با ۱۰٬۰۰۰ تن به مدینه حمله کرد؛ اما بهسبب وجود خَندَق گردِ مدینه، سپاه قریش — پس از ۴۰ روز — ناامید شد و عقبنشینی کرد.[230][77] در خلال این جنگها، بهعلت همدستی سه قبیله از یهودیان با مشرکان با وجود تعهد قبلی مبنی بر عدم خیانت، بین مسلمانان و این سه قبیله اختلاف و درگیری پیشآمد. دو قبیلهٔ بنیقَینُقاع و بنینَضیر تبعید و قبیلهٔ بنیقُرَیظه حذف شدند.[77][231] در سال ششم قبیلهٔ بنی مصطلق که بر ضد محمّد تجمع کرده بودند، توسط سپاه اسلام شکست خورد. پس از آن، اکثر نواحی مکّه با مسلمانان همپیمان بودند و تنها نگرانی محمّد، مکّه بود.[77]
اگرچه محمّد قبلاً آیاتی که دستور انجام حج را میدادند را تحویل داده بود، مسلمانان آن را بهخاطر دشمنی قریش انجام نداده بودند. در ماه شوال ۶ ه.ق/۶۲۸ م، محمّد بههمراه ۱۴۰۰ تن از پیروانش جهت انجام حج عُمره به سمت مکّه رفتند.[232] قریش با شنیدن نزدیکشدن مسلمانان به مکّه، ۲۰۰ سوار را فرستاد که آنها را متوقف کنند. محمّد با طی مسیر صعبالعبورتری، آنها را دور زد و به حدیبیه، در حومهٔ شهر مکّه رسید.[233][234] مذاکرات با مکّه شروع شد و فرستادگانی بین دو طرف ردوبدل شد. در نهایت پیمان صلحی بهمدت ۱۰ سال بین دو طرف منعقد شد که به «صلح حدیبیه» شهرت یافت.[31][234][77][235][230] آورده این قرارداد برای مسلمانان، به رسمیت شناخته شدن از نظر سیاسی و مذهبی توسط مکّیان بود.[31][232] مفاد اصلی قرارداد این بود که طرفین دشمنیها را کنار بگذارند و محمّد سال بعد بتواند برای حج به مکّه بیاید و همچنین اگر کسی از اهل مکّه به مدینه رفت، به مکّه بازگردانده شود ولی نه بالعکس، و قبایل آزاد خواهند بود که با محمّد یا با قریش در پیمان باشند.[236] در ابتدای امر، برخی مسلمانان از این صلح، ابراز ناخشنودی کردند، اما بعدها آن را لازمهٔ گسترش اسلام دیدند.[77] محمّد با استفاده از مفاد این قرارداد توانست قلعهٔ یهودیان خیبر را نیز طی غزوهای فتح کند.[31] این پیماننامه، محمّد را در فتح آسانتر مکّه نیز کمک کرد.[237]
محمّد پیمان صلحی با یکی از زیرشاخههای قبیله بنیخزاعه بست.[238] قبیله بنیخزاعه روابط دوستانهای با محمّد داشت در حالی که دشمنش، قبیله بنیبکر با مکیان اتحاد داشت. خاندانی از بنیبکر شبانه به بنیخزاعه یورش میبرند و تعدادی از آنها را میکشند.[239][240] اهل مکّه، متحدانشان را با فراهم کردن اسلحه، کمک و طبق برخی از منابع، تعداد کمی از اهل مکّه نیز در این جنگ شرکت میکنند. این اقدام، مقدماتی را برای فسخ صلح حدیبیه که تا پیش از آن دو سال پایدار بود، فراهم میآورد. پس از این واقعه، محمّد پیغامی به مکّه فرستاد و در آن سه شرط را مشخص میکند و از اهل مکّه میخواهد تا یکی را بپذیرند. شروط این بود که اهالی مکّه خونبهای کسانی که از قبیله بنیخزاعه کشته شدهاند را بدهد، یا اتحادشان با بنیبکر را برهم بزنند، یا پیمان حدیبیه را منسوخ اعلام کنند. پاسخ مکّه این بود که آنها فقط شرط آخر را میپذیرند.[241] اما کمی بعد به اشتباه خود پی بردند و ابوسفیان را فرستادند که پیمان حدیبیه را احیا کند؛ ولی محمّد درخواستشان را نپذیرفت و نیروهای خود را برای جنگ با مکّه آماده کرد.[242] در سال ۸ ه.ق/۶۳۰ م، محمّد با نیروی بسیار زیادی که گفته میشود ۱۰٬۰۰۰ نفر بودند، به سمت مکّه حرکت کرد و با حداقل کشتار، کنترل مکّه را به دست گرفت.[243][46] محمّد بخشش عمومی برای تمامی رفتارهای گذشته و توهینها به اهل مکّه داد، به جز ده زن و مرد که او را مورد تمسخر قرار داده بودند و در شعرها و آوازهایشان به او ناسزا گفته بودند. او برخی از این افراد را نیز بعداً بخشید.[244] اکثر اهل مکّه مسلمان شدند و محمّد متعاقباً نسبت به شکستن تمامی بتهای درون کعبه اقدام کرد.[245] با فتح مکّه، ابوسفیان — رهبر قریشیان مکّه — و همسرش هند، مسلمان شدند.[31] یکی از دلایل فتح آسان مکّه، تغییر مذهب ابوسفیان عنوان شده است. پس از فتح مکّه، محمّد ترجیح داد تا خانه خود را در مدینه نگهدارد.[46]
پانزده روز پس از فتح مکّه،[77] محمّد متوجهٔ تهدید نظامی از سوی قبایل هوازن که در حال جمعآوری لشکری بزرگ بودند شد. هوازن دشمنان قدیمی قریش بودند. قبیله ثقیف که در شهر طائف زندگی میکردند نیز به دلیل کاهش وجهه قریش در منطقه، سیاستی ضد مکی اتخاذ کرد.[246] محمّد با همکاری تازه مسلمانان مکّه،[31] هر دوی این قبایل را در غزوه حنین شکست داد.[24] در سال دهم هجری، قبیلهٔ ثقیف نمایندگانی به مدینه فرستادند تا خود را تسلیم محمّد کرده و اسلام را بپذیرند. خیلی از بادیهنشینان نیز جهت امن بودن از حملات محمّد و همچنین بهرهبردن از غنایم جنگی به اسلام گرویدند. البته بادیهنشینان آدابی مغایر با آداب اسلام داشتند و میخواستند که استقلال، منش اخلاقی و سنن اجدادی خود را حفظ کنند؛ بنابراین محمّد فقط از آنها طلب پیمان نظامی و سیاسی کرد که بر اساس آن بادیهنشینان حاکمیت مدینه را پذیرفتند و متعهد شدند که به مسلمانان یا متحدان آنها حمله نکنند، و زکات — نوعی مالیات اسلامی — را پرداخت نمایند.[247]
از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمّد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. طبق روایات تاریخی مسلمانان، محمّد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند (دربارهٔ جعلی بودن نامهها، بنگرید به نامههای محمّد به سران کشورها#بررسی تاریخی).[248] نخستین هدف در فراسوی عربستان، دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد.[248] در همان سال، محمّد به سمت تبوک، در شمال عربستان، لشکرکشی کرد. دلیل این امر شکست قبلی سپاه مسلمانان در جنگ موته در برابر امپراتوری روم شرقی و همچنین گزارشهایی مبنی بر برخورد دشمنانه با مسلمانان بود. اگرچه درگیریای در تبوک رخ نداد، ولی برخی از شیخهای قبایل آن ناحیه، خود را تابع محمّد اعلان کردند.[247] در نهایت سال دهم، سال پیوستن قبایل مختلف عربستان به اسلام بود؛ به طوری که این سال را «سنة الوفود» نامیدند. محمّد در همین سال، پیمانی نیز با مسیحیان نجران داشت.[77]
در پایان سال دهم ه.ق/۶۳۲ م، محمّد آخرین حج زندگانی خود و اولین حج تمتع را انجام داد[46][31] و از این طریق تمام جزئیات مراسم حج را به پیروانش تعلیم داد.[24] در راه بازگشت محمّد و مسلمانان به مدینه و در بین راه، محمّد به صورت ناگهانی به مدت سه روز در محلی به نام غدیر خم توقف کرد و با جمعکردن حجاج، خطبهای خواند و در آن جمله «هر که من مولای اویم، پس این علی مولای اوست» را با بلندکردن دست علی در برابر جمعیت گفت. واژهٔ «مولا» در عربی به دو معنای «دوست» و «رهبر» است.[249] شیعیان بر این باورند که این عبارت، گواهی روشن بر اثبات امامت و جانشینی علی پس از محمّد است؛ اما در مقابل، اهل سنت یا منکر این واقعه شدهاند یا آن را دلیلی بر امامت نمیدانند.[250] اهل سنت معتقدند که عدهای از تقسیم غنایم در اردوکشی به یمن که توسط علی انجام شد، ناراضی بودند و محمّد در پاسخ به آنها علی را دوست خویش معرفی کرد تا ناخشنودی آنان را فرونشاند.[251]
محمّد چند ماه پس از حجةالوداع در روز دوشنبهای، سخت بیمار شد تا جایی که نمیتوانست از خانه بیرون رود و بنابر گزارشهایی از منابع سنّی، ابوبکر به جای او نماز خواند.[252][253] بنابر روایتی — مشهور به ماجرای قلم و دوات — در منابع اسلامی، محمّد قصد داشت تا در بستر بیماری، وصیتی بنویسد، اما توسط عمر به هذیانگویی متهم شد.[254] در دانشنامه اسلام، بیماری محمّد، تب معمولی توصیف شده است که به جهت فشارهای روحی و جسمی، تشدید شدهبود.[24] بر اساس گزارشهایی در منابع اسلامی، محمّد بارها توسط مخالفان مکی و یهودیاش مورد ترورهای ناموفق قرار گرفته بود.[255] مرتضی عاملی با بررسی روایتهای گزارششده در سیرهها و منابع شیعه و سنّی، دو دیدگاه کلی در این خصوص را مبنی بر مسموم شدن محمّد به دست توطئهای یهودی یا به دست همسرانش را مطرح عنوان میکند. در منابع سنّی، روایتهایی از عایشه، ابوهریره، انس بن مالک و دیگران، در مورد مسموم شدن محمّد توسط یهودیان خیبر و در منابع شیعی، روایتهایی از حسن مجتبی و جعفر صادق دربارهٔ مسموم شدن محمّد توسط دو زن از همسران محمّد، گزارش شدهاند.[256]
محمّد چند روزی بیماری را تحمل کرد تا آنکه[24] در نهایت به سال ۶۳۲ م در خانه عایشه (در مدینه) درگذشت.[182][166] منابع در تاریخ درگذشت او دچار اختلاف هستند.[257] منابع سنّی مذهب، ماه درگذشت محمّد را ربیعالاول دانستهاند و منابع شیعی، روز ۲۸ صفر را گزارش کردهاند.[258] بیشتر منابع دانشنامهای، تاریخ مرگ او را ۸ ژوئن ۶۳۲، مصادف با ۱۰ ربیعالاول ۱۱ ه.ق عنوان شده است.[46][24][166] سن او در هنگام درگذشت، ۶۳ سال عنوان شده است.[77]
مرتضی عاملی گزارش میکند که منابع اسلامی در محل دفن محمّد، اختلاف دارند؛ بر طبق روایتی، علی بن ابیطالب، و بنابر وصیت محمّد، جسدش را در اتاقی که درآن درگذشت، دفن کرد. با وجود این، منابعی از دفن محمّد در بقیع یا مسجدالحرام گزارشهایی را نقل کردهاند.[259] بر مدفن او امروزه گنبد سبزی قرار دارد.[46] نقل است که چون محمّد درگذشت، عدهای مانند عمر بن خطاب مردن او را باور نداشتند؛ اما ابوبکر به منبر رفته و مرگ محمّد را با استناد به سوره آل عمران۱۴۴ حتمی عنوان میکند.[156] به گزارش منابع اسلامی، عباس، فضل بن عباس، قثم بن عباس، اسامه بن زید و یک غلام نیز در مراسم غسل و کفن پیامبر شرکت داشتند و به علی در این امر کمک کردند. با وجود این، مرتضی عاملی این گزارشها را با واقع مطابق نمیداند و به آنها خدشه وارد میکند و مدعی است علی، به تنهایی پیامبر را غسل و تدفین کرد.[260] مادلونگ نیز افراد شرکت کننده در این مراسم را علی، عباس و دو پسرش، فضل و قثم، و بردهٔ آزادشدهٔ پیامبر و زید گزارش میکند.[261] به گزارشی دیگر غران — برده آزاد شده محمّد — به همراه طلحه و زبیر و جمعی از صحابهٔ محمّد در مراسم خاکسپاری او حاضر بودند.[262]
با مرگ محمّد، جامعه اسلامی برای تعیین جانشین او دچار اختلاف شد. به عقیده ریزوی فایزر، این مشکل به جهت عدم صراحت پیامبر اسلام به جانشین خود بوده است. با وجود این، شیعیان بر این باورند که محمّد در غدیر خم، به صراحت از علی ابن ابی طالب به عنوان جانشین خویش یاد کرده است و در مقابل اهل سنت این مراسم را برای آشتی دادن علی با کسانی میدانست که از علی خوششان نمیآمد.[31] به گفته محمود ایوب و فرد دانر، اینکه محمّد ظاهراً موفق نشده برای خودش جانشینی تعیین کند و قرآن هم در این زمینه سکوت کرده، احتمالاً به انتظارات آخرالزمانی او مرتبط است؛ از آنجا که قرار بوده جهان هر لحظه به پایان برسد و نابود شود، اساساً مسائل بلندمدتی مثل جانشینی بیاهمیت میشوند، زیرا محمّد انتظار نداشته پیروانش عمری درازتر از خودش داشته باشند.[98] در نظر رابینسون، یکی از احتمالات این است که محمد با توجه به اعتقادش به نزدیکی آخرالزمان، مأموریت خود را پایان یافته میدیده و به همین دلیل برای خویش جانشینی تعیین نکرده، ولی او همچنین میگوید شواهد برای چنین دیدگاهی ضعیف است و میتوان این احتمال را هم در نظر گرفت که محمد که جنبش خود را سست مییافته و برای همین جانشینی مشخص نکرده تا قویترین فرد به این مقام برسد.[263]
جمعی از مسلمانان از جمله گروهی از انصار و مهاجرین در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدند تا خلیفه بعدی را تعیین کنند. در این میان انصار از سعد بن عباده حمایت میکردند، اما مهاجران این را نپذیرفتند و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیکتر به محمّد میدانستند.[264] عمر بن خطاب، ابوبکر را به عنوان جانشین در سقیفه نامزد کرد و بقیه، حمایت خود را افزودند و ابوبکر به عنوان اولین خلیفه مسلمین انتخاب شد. پوناوالا مینویسد تاریخنگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نامهای ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف شد. آنان انصار را جمع و مقدمات نصب ابوبکر را فراهم کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنیهاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود.[265][266][267] در میان مهاجرین، عدهای نیز به رهبری علی معتقد بودند. زبیر، طلحه، عباس، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار، علی را وارث مشروع محمّد میدانستند.[264] این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمّد به جانشینی منصوب شده است و بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد.[265][266] علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کرده است که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آنها را بیرون کشاند. علی بعداً مکرر میگفت که اگر چهل یاور داشت قیام میکرد.[268] لئورا وچا ولیری در دانشنامه اسلام معتقد است که ماجرای رویدادهای خانه فاطمه زهرا، هرچند ممکن است با توضیحات اضافی همراه باشد، اما از جهت وقوع تاریخی قابل انکار نیست.[269] به نوشته پوناوالا علی و بنیهاشم تا قبل از درگذشت فاطمه — نزدیک به ۶ ماه — از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد.[264]
به تدریج نهاد خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی نداشت. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینش زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی پدیدمیآورد.[270] فوریترین کار ابوبکر، رسیدگی به شورشهای قبایل عرب در جنگهایی که مورخان مسلمان بعدی نام «جنگهای ارتداد» بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.[271] پس از ابوبکر، به ترتیب عمر بن خطاب، عثمان بن عفان و علی بن ابیطالب به خلافت رسیدند که به خلفای راشدین مشهور شدند. پس از آنان حکومت به بنی امیه و سپس به بنی عباس رسید. امویان آندلس، فاطمیان، حفصیان، مرینیان و برخی دیگر از حکومتها نیز خود را جانشین محمّد میدانستند.[272]
ای پیامبر! همسرانت را بر تو حلال داشتهایم، [یعنی] آنانکه مهرشان را دادهای، آنانکه دست راستت صاحب شده است، آنانکه خدا به عنوان غنیمت جنگی به تو بخشیده، و دختر عموهایت و دختر عمههایت و دختر داییهایت و دختر خالههایت که با تو هجرت کردهاند، و زنان مؤمنی که خود را به پیامبر میبخشند و پیامبر مایل به ازدواج با ایشان است. این خاص توست و نه سایر مؤمنان.[273]
سورهٔ احزاب، آیهٔ ۵۰
قرآن گاهی به مسائل خانوادگی محمد پرداخته،[87] ولی هیچکدام از زنان محمد را به نام نخوانده است. قرآن از زنان او به عنوان «امهات المومنین» به معنای «مادران مؤمنان» یاد و برای آنها محدودیتهای پوشش—که در منابع بعدی به تمام زنان مسلمان تعمیم داده شد[274]—و ممنوعیت ازدواج بعد از مرگ محمد اعمال کرده است.[275][276] در منابع اسلامی بعدی گفته شده که محمّد سیزده[277] یا چهارده زن و کنیز داشته است[31] و در هنگام درگذشت محمّد، نه نفر از همسرانش در قید حیات بودند.[277] منابع در اینکه ماریهٔ قِبطیّه[278] و ریحانه بنت زید از همسران محمّد بودهاند یا از کنیزان او، دچار اختلافند.[279] محمّد از حکم شرع اسلام مبنی بر حداکثر چهار همسر برای هر مرد مسلمان، استثناء شده بود که در منابع اسلامی دلایل مختلفی برای آن ذکر شده است.[280]
بر اساس روایت اسلامی، محمّد در سن ۲۵ سالگی، با خدیجه که سنّی بین ۲۸ تا ۴۵ سال داشت، ازدواج کرد.[281] بنابر قول مشهور، خدیجه پیش از ازدواج با محمّد دو بار ازدواج کرده بود و از آن مردان صاحب دو پسر و یک دختر شده بود.[282] با وجود این، برخی از مورخان مسلمان چون ابن شهرآشوب او را باکره دانستهاند.[283] گفته شده محمّد تا خدیجه زنده بود، همسر دیگری نگرفت.[284][285] بر اساس روایات اهل سنت، پس از درگذشت خدیجه در سال سوم پیش از هجرت، خوله بنت حکیم به محمّد پیشنهاد کرد که با سوده یا با عایشه ازدواج کند. محمّد از خوله خواست تا هر دو را خواستگاری کند.[286] در خصوص سن عایشه در هنگام ازدواج، بین منابع اختلافاتی گزارش شده است.[287] در این میان برخی منابع سن او را ۶ سال و برخی بیش از ۱۷ سال گزارش کردهاند.[288] برخی منابع اسلامی او را تنها همسر باکره محمّد میدانند.[275] در بین سالهای دوم تا چهارم ه. ق، محمّد با ام سلمه و پس از آن با حفصه و سپس با زینب بنت خزیمه ازدواج کرد.[289] در سال پنجم، محمّد با زینب بنت جحش، سال ششم با جویره،[290] و در سال ششم تا هفتم با ام حبیبه،[291] صفیه و میمونه ازدواج نمود.[292] ماریه را فرمانروای مصر به محمّد هدیه داده بود و کنیز شد.[281] ریحانه نیز دیگر کنیز محمّد بود که پس از نبرد بنیقریظه به عقد محمّد درآمد.[293] مورخینی چون حاکم نیشابوری و ابن سعد تا ۹ همسر دیگر را به محمّد نسبت میدهند[294] که عبارتند از: «عالیه بنت ظَبیان، قَتیله بنت قَیس، خَولَه بنت هُذَیل، لَیلیٰ بنت خُطَیْم، فاطمه بنت شُرَیْح، هِند بنت یزید، اَسماء بنت نُعمان، سَنا بنت صَلت و زنی از بنیغِفار».[295][296]
مطابق روایات اسلامی، از سیزده همسر محمّد، فقط خدیجه و ماریه از او صاحب فرزند شدند.[297] بنابر روایتی از ابن کثیر در بدایة و النهایه، محمّد دربارهٔ خدیجه به عایشه میگوید: «خدا از خدیجه به من فرزند عطا کرد، در حالی که زنانم برایم اولادی نیاوردند…»[298] بنابر گزارشها، محمّد از ازدواج با خدیجه صاحب دو پسر — که در کودکی درگذشتند — و چهار دختر شد.[299][46] ماریه قبطیه نیز برای محمّد فرزند پسری به نام ابراهیم آورد.[281] در بسیاری از احادیث منسوب به محمّد، مانند احادیث منقول توسط ابن ماجه، محمّد البخاری و غیره، از ابراهیم به عنوان «نبی بن نبی» (پیامبر پسر پیامبر) یاد شده و از قول محمّد روایت شده اگر ابراهیم نمیمرد، بعد از مرگ پدرش به پیامبری میرسید. به عقیدهٔ برخی دانشوران نظیر فرایدمن، تاریخ مرگ ابراهیم در روایات اسلامی را قبل از مرگ محمّد قرار دادهاند تا با باور به ختمیت وحی تعارضی نداشته باشد.[300] در خصوص تعداد دختران محمّد، منابع به اتفاق، چهار دختر به نامهای فاطمه، زینب، رقیه و امکلثوم را یاد کردهاند. در بین منابع سیره نویسی، اختلافی در خصوص اینکه سه دختر رقیه، امکلثوم و زینب، دختران حقیقی محمّدند یا آنکه محمّد، پدرخوانده آنان محسوب میشود، گزارش شده است. در خصوص فرزندان پسر نیز منابع اتفاق نظر دارند که ابراهیم و قاسم دو فرزند محمّد هستند. ابن اسحاق علاوه بر این دو، طاهر را نیز دیگر فرزند محمّد و خدیجه گزارش کرده است. اما زبیر بن بکار، فرزند دیگری را به نام عبدالله به فرزندان محمّد و خدیجه میافزاید و معتقد است چون پس از اسلام به دنیا آمده است به او لقب طاهر و طیب را دادهاند. با وجود این، در حدیث از جعفر صادق، امام ششم شیعیان امامیه، فرزندان پسر محمّد از خدیجه، سه تن با نامهای عبدالله، قاسم و طاهر گزارش شدهاند. به گزارش ابن اسحاق، تمام فرزندان محمّد غیر از ابراهیم در عصر جاهلیت و پیش از اسلام به دنیا آمده و در همان عصر از دنیا رفتند.[301] نسل محمّد از طریق فاطمهٔ زهرا ادامه یافت که بهعنوان شریف یا سید شناخته میشوند. آنها بهعنوان تنها نسل بازمانده از محمّد، مورد احترام شیعه و سنّیاند. شیعیان حسن، حسین و فرزندان از نسل حسین را امام و جانشین برحق محمّد میدانند.[302]
اسلام — به معنای پذیرش الله به عنوان خدا و پایبندی به آن — آئینی است که ریشه در جنبش دینی محمّد دارد. محمّد، امت خود را به خواندن روزانه پنج نوبت نماز موظف کرده بود. «مسلمانان» نامی است که از زمان عبدالملک بن مروان بر روی پیروان محمّد گذاشتند.[303] کلمات «اسلام» و «مسلمان» در قرآن به کار رفتهاند، اما قرآن معمولاً پیروان محمّد را «مؤمنان» نامیده است.[304] اگرچه منابع اسلامی بعدی میگویند محمّد و پیروانش از ابتدا «مسلمان» نامیده میشدند، اما به گفتهٔ دانر، «مسلمان» در معنای قرآنی با «مسلمان» به معنای پیرو دین اسلام متفاوت است.[305] آیاتی مثل حجرات۱۴ نشان میدهند «مؤمن» و «مسلم» معنای یکسانی نداشتهاند و «ایمان» از «اسلام» برتر محسوب شده است.[306] نظر به قرآن، از جملهٔ اعتقادات مؤمنان باور به وحدانیت خدا، روز قیامت، وحی، نبوت و فرشتگان بوده است. تمام این اصول در خاورمیانهٔ آن زمان شناخته شده بودند، اما در قرآن معنای مشخصی گرفتهاند. با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور شود مؤمنان در زمان محمّد خودشان را پیرو دین جدیدی محسوب میکردهاند. به بیان دیگر، برخی از مؤمنان میتوانستند مسیحی (غیر تثلیثی) یا یهودی بوده باشند و سورهٔ آل عمران۱۹۹ هم این را تأیید میکند.[307]
به عقیدهٔ محمّدعلی امیرمعزی، نخستین مدارک از محمّد به عنوان پیامبر دینی مستقل از یهودیت و مسیحیت اولین بار در زمان عبدالملک بن مروان—و با هدف سلطه بر عقاید مردم و نهایتاً سلطهٔ سیاسی—پدیدار شدهاند.[308] دانر میگوید شهادتین در آغاز فقط حاوی شهادت به یگانگی خدا بوده و شهادت به نبوت محمّد بعداً به عنوان بخشی از همین تحولات به آن اضافه شده است.[یاد 17] در نظر شومیکر، با ظهور هویت متمایز اسلامی در زمان عبدالملک نیاز به جمعآوری قرآن احساس شد تا نقش کتاب مقدّس مستقل اسلام در مقایسه با تورات و اناجیل را داشته باشد. اینکه یوحنای دمشقی—یکی از مقامات مسیحی دولت اموی—پیروان محمّد را فرقه ای مسیحیِ بدعت گذار محسوب کرده را باید در واقع به عنوان شاهدی بر ماهیت اسلامِ نخستین دید.[309]
مورخانی مانند وات، رابینسون و اسپوزیتو، توافق نظر دارند که اصلاحات اجتماعی اسلام، جامعه عرب موجود را در حوزههایی همچون امنیت اجتماعی، ساختار خانواده، بردهداری، حقوق زنان، کودکان و اقلیتهای قومی بهبود بخشید.[310][311][312][313][314] به گفتهٔ لوئیس، «اسلام از همان ابتدا اختلافهای طبقاتی و مزیتهای طبقه اشرافی را رد کرد و روشی را برگزید که در آن ورود به شغلهای مختلف برای افراد مستعد باز بود.»[310]
قرآن کتابی است که محمّد، آن را از جانب خدا معرفی میکرد. این کتاب مهمترین و اولین منبع مسلمان در برداشت احکام شرعی است[46] و مسلمانان آن را «معجزه» و «سند اثبات پیامبری» محمّد میدانند.[315] دربارهٔ جمعآوری قرآن، روایت رسمی اهل سنت این است که قرآن بی کم و کاست تا زمان عثمان تدوین شده بود و مصحفهای موازی از بین رفته بودند.[316] با این حال، پژوهشهای نقادانهٔ یک قرن و نیم اخیر از سوی اسلامشناسان دربارهٔ روند شکلگیری قرآن، تصویر بسیار پیچیدهتری به دست میدهد. به گفتهٔ امیرمعزی، در متن قرآن نشانههای ویراستاری طولانی مدت دیده میشود و تثبیت آن تا زمان خلافت عبدالملک بن مروان اموی به طول انجامیده است.[29] در نظر شومیکر، شواهد زبانشناسی لهجهٔ قرآن را به سرزمین شام یا ممالک عربِ روم شرقی در اوایل دورهٔ فتوحات—در مقایسه با حجازی قبل از فتوحات—شبیهتر مینمایانند.[317] به تعبیر رابینسون، دولت عثمان اساساً منابع لازم برای تثبیت قرآن را نداشته است.[318] حتی پذیرش همین متن—مصحف عثمان/حکومتی—از سوی همهٔ مسلمانان، خاصه شیعیان، قرنها زمان برده است. باور به تحریف قرآن، از خشونتهای متناوب پس مرگ محمّد تا پایان قرن سوم هجری جدا نیست. این وقایع شخصیتهای تاریخ اسلام و عقاید ایشان را در برابر یکدیگر قرار میدادند و انگیزهٔ دستکاری قرآن را فراهم میکردند؛ مثلاً، شیعیان معتقد بودند قرآن از سوی مخالفان علی تحریف شده است؛ لذا حداقل تا قرن چهارم هجری، مصحفهای دیگری—از جمله مصحف علی و مصحف عبدالله بن مسعود—که تفاوتهای شگرفی با مصحف حکومتی داشتهاند، رایج بودهاند.[319]
سنت حاوی اعمال و گفتههایی است که به محمّد نسبت داده شده و از مسائلی مانند عقاید و آداب مذهبی، بهداشت شخصی و دفن مردگان گرفته تا سؤالات فلسفی مانند عشق میان انسانها و خدا را شامل میشود. مسلمانان به محمّد به عنوان الگو مینگرند[قرآن 9] و سنت او تأثیر زیادی در فرهنگ اسلامی گذاشته است. بسیاری از آداب مذهبی مانند نماز، روزه و حج، در سنت یافت میشود ولی در ظاهر قرآن یافت نمیشوند.[55] احادیثی که از او گزارش شده است در موضوعات معنوی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است و مرزبندیهای مشخصی را برای مسلمانان رقم زده است.[46] در دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز دستور داده شد تا تمام سخنان محمّد به صورت مکتوب، ثبت گردند و بعدها تمام اعمالی که از محمّد گزارش میشد، همچون سخنش مورد استناد فقیهان مسلمان قرار گرفت.[31] در مورد اهمیت و مورد استناد بودن سنت محمّد برای برداشت استنباط احکام شرعی، اختلافی بین فرقههای اسلامی وجود ندارد.[46]
برخلاف ادیانی مثل مسیحیت، هنرهای اسلامی بهطور اکید، غیر شمایلی بوده و مسلمانان از به تصویر کشیدن الله و محمّد، منع شدهاند. البته محمّد در هنرهای اسلامی به اشکال دیگری حضور داشته است. اسامی او، به خصوص «محمّد»، به صورت خوشنویسی در سرتاسر جهان اسلام مثل مساجد بهچشم میخورد. همچنین مینیاتورهای ایرانی، ترکی و مغولی بسیاری وجود دارد که پیکر محمّد در آنها ترسیم و صورت او اغلب مخفی یا محو و در هالهای از نور ترسیم شده است.[55] معجزات او از موضوعهای مینیاتورهای اسلامی است.[320] عبارت «محمّد رسولالله» به صورت کتیبه و نقوش، بخشی از هنر اسلامی را شکل داده است. در ادوار مختلف، هنرمندان اسلامی، به نمادپردازی نام محمّد اقدام کردهاند. طرح شمسه در برخی منابع اسلامی به عنوان نماد محمّد گزارش شده است. هنرمندان خراسانی، اولین نقوش شمسه را با نگارش نام محمّد شکل دادهاند.[321]
اسلام پس از ظهورش بلافاصله در شعر عربی بازتاب یافت. اشعاری از دوران محمد گزارش شده، ولی احتمالاً مربوط به آن دوران نیستند و احتمال جعل در آنها وجود دارد. کهنترین شعر در موضوع اسلام، به اعشی، شاعر دوران محمّد، منسوب است که در شعر او تنها به «محمّد» و «نبی» اشاره شده است.[322] اشعار منسوب به حسان بن ثابت در وصف محمد، بخشی از منابع مسلمانان برای ادراک محمّد به حساب میآیند. موضوع این اشعار ستایش محمّد، وصف اوصاف او و گزارش جنگهای محمّد است.[323]
حجم قابل توجهی از ادبیات اسلامی به شرح فضایل محمّد اختصاص یافته است.[46] زندگینامه او در اشعار و ادبیات تمام مناطق مسلمان رسوخ کرده است؛ شعرهای عامیانهٔ بسیاری دربارهٔ محمّد و معجزههای او سروده شده است. موضوع شقالقمر از موضوعهای مورد علاقه در ادبیات هندی است.[320] معراج نیز بهطور گستردهای در ادبیات اسلامی و مینیاتورهای ایرانی — که به «معراجنامه» معروفند — بهکار رفته است.[208] روابط او با حیوانات و سخن گفتن با آنها از موضوعاتی است که در ادبیاتهای اسلامی مورد توجه قرار گرفته است. داستان ضمانت آهو توسط او و سخن گفتن با زنبور از جمله این قصص هستند. در داستانها و شعرهای اسلامی محمد نور اولیهٔ خلقت نامیده شده است.[320] در ادبیات مسلمانان، محمّد نمادی منحصر به فرد از یک سیاستمدار، قهرمان انقلابی و یک استراتژیست نظامی درخشان است.[46] از محمّد در آهنگها و اشعار مختلفی تمجید شده است.[46] جلوه محمّد در اشعار فارسی، تا پیش از مشروطه، عمدتاً در موضوعهای بعثت، معراج و حوادث زندگانی و سخنان او خلاصه میشد. فردوسی، نظامی، مولوی و غیره وقایع زندگی محمّد را به شعر درآوردهاند. پس از انقلاب مشروطه و همزمان با تغییراتی در نوع نگرش به شعر و ادبیات فارسی، شعر معاصر از ترسیم عوالم ماورایی به سمت جوهرههای زمینی سوق داده شد. این عصر، محمّد را در چهار بعد مدحی، حادثهای، روایتی و تصویری مورد توجه قرار دادهاند.[324]
مسلمانان از قرن دوازدهم میلادی، روز «میلاد محمّد» را جشن میگیرند؛ این جشنها بعدها توسط محافظهکاران دینی، محکوم به بدعت شد. همچنین مدفن منسوب به او، زیارتگاه حاجیانی است که به مدینه وارد میشوند. صلوات بر محمّد، از رسوم مسلمانان است که به عقیدهٔ آنان، سبب جلب شفاعت محمّد در رستاخیز میشود.[46][325]
نبوت محمّد در منابع اسلامی، با واقعه شرح صدر آغاز شده است که بر اساس آن، دو فرشته یا انسان قلب محمّد را از سینه او خارج و پاک کردند.[46] با گذشت زمان، حرمت و جایگاه محمّد در باورهای اسلامی به عنوان فردی مقدّس بالا رفته است و مقامات مسلمان برای حفظ یاد او، اقدامات متعددی داشتهاند.[31] محمّد از تقدس ویژهای نزد مسلمانان برخوردار است؛[326] اکسیم رودینسون در اینباره گزارش میکند که در قسطنطنیه، ۲ تار مو از محمّد یافت شده است که در چهل کیسه که هر کدام در دیگری قرار داده شده است، نگهداری میشود.[166] شیعیان محمّد را علاوه بر مقام پیامبری، به جهت پدر بودن برای امامان خویش نیز، میستایند. محمّد به همراه دخترش فاطمه، دو نوهاش حسن و حسین و داماداش علی، یکی از پنج تن آل عباست. تمام فرقههای صوفی نیز طریقت خود را به محمّد میرسانند. به عقیده مسلمانان، اولین چیزی که خداوند خلق کرده است، محمّد بوده است.[46] مسلمانان محمّد را اغلب خاموش، همواره با تبسم، خوشبو و پاکیزه و سادهزیست توصیف کردهاند.[77] در منابع اسلامی توصیفاتی از چهره و ظاهر محمّد هم وجود دارد. طبقات ابن سعد به علی نسبت میدهد که «قد رسولالله نه بلند بود و نه کوتاه. انگشتانش کلفت و سرش بزرگ بود. چهرهاش سرخ و زیبا، و چشمانش سیاه و مژگانش بلند بودند. گردنش مانند مجسمه نقرهای [درخشان] بود.»[327]
با وجود گستردگی فرقههای اسلامی، هر فرقه دیدگاه خاص خود را نسبت به محمّد دارد. این تنشها بین شیعه و سنّی، نمود بیشتری دارد.[166] به صورت تاریخی میان مسلمانان، در مورد انجام گناه کبیره یا صغیره توسط محمّد، ماهیت آن در صورت پذیرش خطاپذیری، در دوران قبل یا بعد از تبلیغش اختلاف نظر وجود داشته است. به عنوان مثال حنبلیها معتقد بودهاند که محمّد تنها عصمت در انتقال وحی داشته ولی خود از گناه مصون نبوده است. متکلمان شیعه، همچون هشام بن حکم، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، نظرات مختلفی دربارهٔ جزئیات عصمت پیامبران داشتهاند. غیر از شیعیان، معتزله نیز از طرفداران عصمت محمّد هستند. بهطور کلی در اینکه آیا محمّد میتوانسته به صورت آگاهانه مرتکب گناه صغیره بشود یا خیر، اختلاف وجود دارد.[328]
پایههای فهم مسلمانان از محمّد، در قرآن ریشه دارد. قرآن محمّد را در ردیف سایر پیامبران گزارش میکند اما او را به صفت «خاتم الانبیا»، ممتاز میکند. بنابر این عقیده، پس از او کسی به پیامبری مبعوث نخواهد شد. در قرآن محمّد به «اُمّی» نیز خطاب شده است که توسط عموم مسلمانان به بیسوادی محمّد تعبیر میشود. قرآن محمّد را الگویی پسندیده برای دیگران عنوان میکند.[46] بر اساس آیههایی از قرآن همچون آیهٔ ۸۰ سورهٔ نساء، اطاعت از محمّد، اطاعت از خداست.[275] در قرآن، چهرهای نهچندان غیرطبیعی از محمّد به تصویر کشیده شده است و معجزات محمّد بهسختی از آموزههای صریح قرآن برداشت میشود. قرآن تنها بهصراحت از دریافت وحی از جانب خدا بهعنوان یک عمل معجزهآسا برای محمّد یاد میکند. به همین دلیل است که معجزهٔ اساسی محمّد، قرآن عنوان شده است. همچنین در قرآن سخنی که بهصراحت از عصمت محمّد گزارش کردهباشد، وجود ندارد و بلکه چند آیه به استغفار او از خطاهایش اشاره دارد.[166] قرآن تأکید میکند که محمد، مانند فرستادگان پیشین خدا، یک انسان فانی است.[یاد 18] آیات سوره عبس او را به خاطر بی اعتنایی به یک مرد نابینا و پرداختن به یک فرد بینیاز سرزنش میکند.[54] قرآن از مخالفان محمد نقل میکند که از او میخواهند اعتبار نبوی خود را با موفقیتهای معجزه آسا نشان دهد، مانند همراهی با فرشته[یاد 19] در پاسخ، به محمد دستور داده شده است که از هرگونه تظاهر به «در اختیار داشتن گنجینههای خدا»، «علم غیب» یا فرشته بودن خودداری کند[یاد 20] و صرفاً به عنوان یک «انذارکننده» توصیف شده است.[یاد 21][54] آیات آغازین سورهٔ فتح[قرآن 10] خطاب به محمّد میگویند گناهان پیشین تو را بخشیدیم و گناهان آینده تو را نیز خواهیم بخشید.[329] نام محمّد چهار مرتبه در قرآن آمده است اما موضوع بیشتر آیات قرآن خود اوست. در قرآن محمّد بهصورت فرستادهٔ خدا و مورد احترام یاد شده است و از پیروان محمّد خواسته شده است که بدون اجازه به خانهٔ او وارد نشوند و درگوش او در جمع سخن نگویند.[166]
در قرآن — سورهٔ اسراء — وقتی مخالفان محمّد از او طلب میکنند معجزهای انجام دهد، به آنها میگوید که محمّد معجزهای غیر از قرآن نخواهد آورد.[330] با این حال در منابع اسلامی قرون بعدی، معجزات بسیاری مثل شقالقمر، معراج و غیره به محمّد منسوب شده که در قرآن اشارهٔ صریحی به آنها نشده است.[206]
بابیان و بهائیان معتقدند که دین جدید آنها، دین محمّد را نسخ کرده است. به عقیده آنان، محمّد آخرین پیامبر دوره سابق و یکی از مظاهر ظهور است.[331][332] در باور گورو نانک — بنیانگذار آئین سیک — محمّد نماینده خدای برتر هندوها، برهمن است.[333] مورمونها نیز او را دریافتکننده نور خدا و حقایق اخلاقی و به عنوان یکی از رهبران بزرگ دینی در جهان میدانند.[334] به باور برخی از مسلمانان، در کتب ادیان ابراهیمی پیشین، چون تورات و انجیل، تولد محمّد پیشبینی شده است. به باور آنها کوه پاران که در سفر تثنیه به درخشش خداوند در آن به گفتهٔ موسی اشاره شده است، همان مکّه است و مقصود موسی، تولد محمّد بوده است. همچنین ایشان معتقدند در انجیل، عیسی تولد محمّد را پیشبینی کرده است و لفظ «پریقلیطوس» یا «فارقلیطا» در انجیل به محمّد اشاره دارد.[335] به نوشته محمود طالقانی، روحانی شیعه، مسلمانان معتقد به ذکر نام و مشخصات محمّد در کتابهای پیش از خود هستند و قرآن نیز در آیه ۱۵۷ سوره اعراف[قرآن 11] به این موضوع اشاره کرده است. این در حالی است که یهودیان و مسیحیان چنین موضوعی را نمیپذیرند. همچنین وی سبب هجرت اقوامی از یهود، به سرزمین حجاز و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بینشان یثرب را همین پیشبینیها و پیشگوییها میداند. او آیهٔ ۸۹ سورهٔ بقره[قرآن 12] را دربارهٔ امید و انتظار اولیه و سپس کفر اهل کتاب به محمّد و دین جدید وی دانسته است.[336]
در نوشتههای مسیحی سدههای میانه است که با شیوه جدلی محمّد را به عنوان خارج از دین یا حتی ضدمسیح تصویر کرده است. به نوشته نصر، آثار محققان غربی مدرن که از سده ۱۸ به بعد تألیف شده است دسته دیگری از آثار است که رویکردی تاریخیتر به موضوع دارند، متأثر از مکاتب فلسفی و کلامی مدرن غرب هستند و پیامبری محمّد را رد میکنند. این نوشتهها بیشتر بر جنبهها و عوامل انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توجه دارند نه امور دینی، اعتقادی و روحانی. تنها در اواخر سده بیستم نویسندگان غربی روشهای علمی مدرن غربی را با یکدلی نسبت به موضوع مطالعه تلفیق کردند و بهخصوص به واقعیتهای دینی و روحانی درگیر در مطالعه زندگی محمّد توجه کردند.[55]
در قرون وسطی، محمّد در تصور عمومی غربیها، بت یا خدای مسلمانان پنداشته میشد. پس از اصلاحات پروتستانی، تصور غرب از محمّد تغییر کرد، و در نگاه عمومی آنان به محمّد، به شخص متقلب، مکار و خودخواهی تبدیل شد. نوشتههای غربی از قرن ۱۸ میلادی به بعد، تحلیلهای تاریخیتری از محمّد ارائه میکردند که عموماً ادعای پیامبری او را رد میکرد. این نوشتهها آغشته به فلسفه غربی و تأثیرپذیرفته از الهیاتی بود که نویسندگان این اثرها به آنها اعتقاد داشتند. بسیاری از این مطالعات بر پایه تحقیقات تاریخی بنا میشدند و توجه بیشتری به عوامل انسانی، تاریخی، اقتصادی و سیاسی در مقایسه با عوامل مذهبی، الهی یا روحانی داشتند.[55][337] در طول قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ که محققان غربی به تحقیق در منابع کهن عربی مشغول شدند، فریبکار دانستن محمد در آثاری چون «دربارهٔ قهرمان» از توماس کارلایل، تا حد زیادی کمرنگ شد. این تغییر دیدگاه با آغاز مطالعات مدرن در قرن ۱۹ در آثاری چون «محمد چه چیزی از یهودیت به عاریت گرفت؟» اثر آبراهام گایگر و تاریخ قرآن اثر تئودور نلدکه رنگ دیگری گرفت. در این دوره، محمد بیش از اینکه بدعتگذار و فریبکار دیده شود، مصلحی صادق و مشتاق محسوب میشد و بدین طریق راه برای مطالعه علمی جدید محمد به عنوان یک قهرمان تاریخی و به قرآن به عنوان سند مهم تجارب دینی بشر هموار شد.[54][326] ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل معتقد به صداقت کامل و حسن نیت محمد هستند.[338] البته صداقت کامل البته لزوماً درستی را ایجاب نمیکند؛ محمّد ممکن است آنچه در ضمیر ناخودآگاهش بوده است را با وحی الهی اشتباه گرفته باشد.[339] به گفتهٔ آلفورد ولش دلیل تأثیر زیاد محمّد و موفقیت او اعتقاد خدشهناپذیر او به مأموریتش بود.[24]
یکی از مکاتب اسلامشناسی غربی، موسوم به «مکتب تجدیدنظرطلبانه»، قرائت متفاوتی از ظهور اسلام دارد.[340] پاتریشا کرون سرشناسترین اسلامشناسِ شکاک است.[341] دیدگاه مورخان مذکور بر این واقعیت استوار است که هیچ اثری از محمد، مثل سکه و کتیبه، در یافتههای معاصر او وجود ندارد. فولکر پوپ، به عنوان مثال، میگوید اولین سکههای «اسلامی» از سال ۶۴۱ و همزمان با مرگ هراکلیوس هستند. تاریخ هجرت، همان تاریخ پیروزی هراکلیوس و دست نشاندگان عربش بر ساسانیان است؛ لذا «سال اعراب» در منابع سریانی (هجرت) در واقع زمانی بوده که این اعراب خودمختار شدند. رابرت کار، هجرت را از ریشهٔ «[فرزندان] هاجر» (اعراب) میداند که بعداً معنای «مهاجرت» به آن داده شده، ولی در اصل به همان معنی «سال اعراب» سریانی بوده است. لغت «مسلمان» هرگز در منابع مسیحیِ معاصر ظهور اسلام یافت نشده و اینان را «هاجریون» یا «بنی اسماعیل» نامیدهاند. ریموند دکین معتقد است بنی عباس در واقع شاخهای از امویان بودند که برای ساخت شجرهنامهٔ خود، «محمد» و «علی» را جعل کردند، ولی این دو در اصل چیزی غیر از شخصیتهای مسیحیِ گنوسی نبودند. این نظریات معمولاً در جریان اصلی اسلامشناسی لحاظ نمیشوند.[340]
یکی از انتقادهایی که در جامعهها و قشرهای گوناگون به محمد گرفته میشود، تعدد همسرهای او بوده است که آن را ناشی از «شهوتپرستی» میدانند.[342] همچنین محمّد بهصورت استثنائی از حکم کلی ممنوعیت ازدواج با بیش از چهار زن، معاف شده بود.[31] او معمولاً توسط غیرمسلمانان، بهویژه در اروپا و آمریکای شمالی، مورد نقد قرار گرفته است. مقامات کلیسای لاتین قرون وسطی اغلب او را جادوگر و پیامبر دروغینِ تشنهٔ قدرت و لذتطلب میدانستند. صلیبیون محمّد را بهعنوان یک بتپرست به تصویر میکشیدند. دانته آلیگری — شاعر مشهور ایتالیایی — محمّد را مستحق جهنمی که مخصوص بدعتگذاران است میداند. این دیدگاهِ قرونوسطایی تا به امروز نیز ادامه داشته است. از او در برخی آثار جدلی، بهعنوان ضدمسیح نیز یاد شده است.[46] این تحلیلها در دورهٔ معاصر، بعضاً تحت فشارهای ایدئولوژیک یا در اثر مسائلی چون تروریسم اسلامی و ترس از اسلام بوده است.[166]
علی دشتی، منتقد اسلام، محمّد را یک انسان عادی میداند که قرآن، ساخته اوست. بهعقیدهٔ او، ضعف محمّد در برابر زنان، یک خصیصهٔ شخصی است و نباید در ارزیابی رهبری او لحاظ شود. او همچنین جنگ محمّد با یهودیان و مکّیان را برای رسیدن به اهدافش ضروری میدانست. دشتی در نهایت، محمّد را انسانی خارقالعاده ترسیم میکند که نگران همنوعهایش بوده است.[31] پال والکر، مورّخ غربی، معتقد است که در قرآن و احادیث به محمّد گناه و خطاهای مختلفی نسبت داده شده و مسلمانان اولیه نیز ظاهراً چنین برداشتی داشتهاند؛ والکر معتقد است که دیدگاه خطاناپذیر بودن محمّد، ابتدا توسط شیعیان به محمّد نسبت داده شده است.[343] فاطمه مرنیسی، جامعهشناس مراکشی، معتقد است که محمّد با تمام تلاشهایش نتوانست برابری زن و مرد را در جامعهٔ اسلامی به ارمغان آورد که البته آن را ناشی از فضای جنگزدهٔ صدر اسلام میداند.[31]
اغلب مسلمانان مخالف نمایاندن تصویر چهرهٔ محمّد هستند.[344] چاپ کاریکاتورهای محمّد در روزنامهٔ یولاندز-پستن در سال ۲۰۰۵ م واکنشهای تندی را در میان مسلمانان به دنبال داشت. تظاهرکنندگان در هندوستان و پاکستان پرچم دانمارک و چندین کلیسای مسیحیان را آتش زدند، در خیابانها با قمه تعدادی از مسیحیان را مورد حمله قرار دادند، یک مسیحی را داخل تیوپ لاستیکی پر از نفت به آتش کشیدند و در پی به آتش کشیدن کنسولگری ایتالیا در بنغازی لیبی، ۹ نفر کشته شدند. در آمریکا، نروژ، آلمان، فرانسه و برخی دیگر از کشورهای اروپایی، به نشان همبستگی با یولاندز-پُستن، کاریکاتورها را چاپ کردند.[345] به تصویر کشیدن محمّد در داستانی با عنوان آیات شیطانی در رمانی از سلمان رشدی نیز اعتراضهایی را به همراه داشته است.[46] خمینی فتوای قتلش را داد و در اوت ۲۰۲۲ مسلمانی با چاقو به او حمله و زخمیاش کرد.[346]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.