فردوسی
شاعر ایرانی (۳۲۹–۴۱۶ ه.ق) / From Wikipedia, the free encyclopedia
ابوالقاسم فردوسی توسی (۳۲۹ – ۴۱۶ هجری قمری برابر با ۳۱۹–۴۰۴ هجری خورشیدی) شاعر حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران است. فردوسی را بزرگترین چکامهسرای پارسیگو دانستهاند[1] که از آوازهٔ جهانی برخوردار است. وی را حکیم سخن و حکیم توس نیز گویند.
فردوسی | |
---|---|
نام اصلی | ابوالقاسم فردوسی توسی |
زاده | ۳۲۹ هجری قمری (برابر با ۹۴۰ میلادی) دهکدهٔ پاژ، توس، خراسان، ایران بزرگ |
محل زندگی | توس، پاژ |
درگذشته | ۴۱۶ هجری قمری (۱۰۲۵ میلادی) توس، خراسان، ایران بزرگ |
آرامگاه | آرامگاه فردوسی، خراسان رضوی، ایران ۳۶°۲۹′۱۰٫۱۵″ شمالی ۵۹°۳۱′۳٫۳۴″ شرقی |
لقب | حکیم توس، حکیم سخن |
پیشه | شاعر و دهقان |
زمینه کاری | ادبیات فارسی، شعر |
ملیت | ایرانی |
دوره | دورهٔ سامانیان و دورهٔ غزنوی |
سبک نوشتاری | سبک خراسانی |
کتابها | شاهنامه |
دلیل سرشناسی | سرایش شاهنامه |
تأثیرپذیرفته از | آیینهای مزدیسنا، زروانی و مهرپرستی، جنبش شعوبیه، رودکی و دقیقی |
تأثیرگذاشته بر | ادبیات فارسی و ادبیات جهان |
پژوهشگران برآنند که فردوسی سرودن شاهنامه را برپایهٔ شاهنامهٔ ابومنصوری در سی سالگی آغاز کرد. تنها سرودهای که روشن شده از اوست، خود شاهنامه است. شاهنامه نامدارترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی است. فردوسی شاهنامه را در ۳۸۴ ه. ق (۹۹۴ میلادی)، سه سال پیش از برتختنشستن محمود، بهپایان برد و در ۴۰۰ ه. ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ میلادی، در هفتاد و یک سالگی، ویراست دوم را به انجام رساند. سرودههای دیگری نیز به فردوسی منتسب شدهاند، که بیشترشان بیپایه هستند. نامورترین آنها مثنوی یوسف و زلیخا است. سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شده، هجونامهای در نکوهش سلطان محمود غزنوی است. برابر کتابشناسی فردوسی و شاهنامه، گردآوری ایرج افشار، با بهشمارآوردن سرودههای منسوب به فردوسی مانند یوسف و زلیخا تا سال ۱۳۸۵، تعداد ۵۹۴۲ اثر گوناگون در این سالها نوشته شدهاست.[یادداشت 1]
فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و همزمان با جنبش استقلالطلبی و هویتخواهی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، زمانهای درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهرهگیری از آن سرمایه، توانست گفتار خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی فراگیر دربارهٔ دانش و آموختههای فردوسی میتوان گفت او زبان عربی میدانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد.
فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایران پیشا اسلام را با فرهنگ ایران پسا اسلام پیوند دادهاست. از شاهنامه برمیآید که فردوسی از آیینهای ایران باستان همچون زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا اثر پذیرفته، هرچند پارهای از پژوهشگران سرچشمهٔ این اثرپذیریها را بنمایههای کار فردوسی میدانند، که او به آنها بسیار وفادار بودهاست. همچنین، وی بهسبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیینهای باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهیها افزود، بهگونهایکه این دانستهها، جهانبینی شعری او را پی ریخت. آنچه فردوسی به آن میپرداخت، جدای از سویهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ او افسانه ننوشت. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ همهٔ خوبیها میداند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمیشناسد و از این راه به نیکبختی این جهان و رستگاری آن جهان میرسد. فردوسی با ریزبینی، بنمایههای خود را — که بیشترینِ آنها از شاهنامهٔ ابومنصوری بود — بررسی میکرد. او توانست گزیدهای از میان انبوه دانستههایی که در دسترس داشت گرد آوَرَد تا در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.