یکی از اتحادیههای ایلی ایران From Wikipedia, the free encyclopedia
قشقایی یا ایل قشقایی یکی از اتحادیههای ایلی[یادداشت 1] ایران است. قشقاییها ریشهای ترک دارند و تقریباً تمامشان به گویشی از زبانهای ترکی اغوز غربی صحبت میکنند که خود آن را ترکی مینامند.[1] قشقاییها شیعهمذهب هستند و در ادوار گوناگون تاریخی همانند نیاکان کوچرو و چادرنشین خود، به مناطق استان فارس مهاجرت کردهاند. خاستگاه این قوم همانند دیگر اقوام ترک آسیای میانه است.[5]
کل جمعیت | |
---|---|
حدود ۶ میلیون نفر، مجموع تقریبی جمعیت مناطق قشقایی نشین[2][3][4] | |
مناطق با جمعیت چشمگیر | |
ایران: ساکن در استانهای فارس، اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد و خوزستان[نیازمند منبع] | |
زبانها | |
ترکی قشقایی و ترکی چهارمحالی | |
دین | |
اسلام؛ تشیع | |
قومیتهای وابسته | |
دیگر اقوام ایرانی |
مرکز اصلی این ایل استان فارس است. اما به دلیل وسعت اراضی و قلمرو در دیگر استانها نیز ساکن هستند. از این جمله میتوان به استانهای کهگیلویه وبویراحمد (گچساران)، چهارمحال و بختیاری (بروجن، نقنه، سامان، کیان، جونقان، بلداجی، طاقانک، بارده، هرچگان)، خوزستان (هفتکل) و (زیدون)، اصفهان (شهرضا،[6] قسمتهایی از سمیرم، دهاقان، فریدن، چادگان و لنجان) و بوشهر (دشتستان و دشتی) یزد (ابرکوه) اشاره نمود. قشقاییها در دورههای مختلف به این سرزمینها ییلاق و قشلاق کردهاند.
قشقاییها صاحب زیباترین اسبهای عربی هستند که شاید در دنیا بی نظیر است. نام این نژاد از اسب، دره شوری است که از نام بزرگترین طایفهٔ ایل قشقایی برگرفته شده است. طی قرون متمادی قشقاییها این نوع اسب را برای شکار پرورش دادهاند. یک سوارکار قشقایی و اسبش ماهرترین ذوج یک عنصر شکار را تشکیل میدهند. هنگام شکار کافی است که سوار کار فقط اسب خود را به طرف شکار هدایت نماید، پس از آن اسب مثل تازی خودش شکار را دنبال میکنند.[7]
به نظر واسیلی بارتلد نام قشقایی از ترکی قشقا به معنی «اسب پیشانی سفید» آمده است.[1] به گفته برخی منابع قشقاییها از تورکهای قایی یا کایی هستند، که از لحاظ فرهنگ و رسومات و موسیقی بیشترین نزدیکی را به مناطق ارزروم و ترابزون در ترکیه داشتهاند.
با توجه به وجود نمادها و تمغاهای ترکی طوایف بیست و چهارگانه اغوز که امروزه هنوز در ایل قشقایی مورد استفاده قرار میگیرد و وجود این نمادها در سنگ نگارههای تیمره خمین (مربوط به هزاره دوم و سوم قبل از میلاد)[8]؛ فلات ایران و آناتولی مسکن اصلی و مادری قشقاییها در طول تاریخ بوده است. قشقاییها در واقع ساکن نواحی شمال غربی فلات بزرگ ایران بودند که بنا به نیاز زمانه برای یافتن مراتع بهتر به جنوب ایران کوچ کردهاند. همه گمانهها در این که ایشان پیش از ورودشان به فارس، مدتی در شمال غربی ایران حضور داشتهاند متفقاند. تا همین اواخر قبیلهای با نام مغانلو در میان قشقاییها حضور داشته، که مسلماً نام خود را از دشت مغان در شمال اردبیل گرفته بوده است. همچنین احتمال داده میشود که طوایف آق قویونلو، قراقویونلو، بیگدلی و موصلو گذشتهشان به شمال غرب ایران مربوط باشد. غیر از این قشقاییها غالباً اردبیل را به عنوان سرزمین گذشتهشان معرفی میکنند. به نظر میرسد، در یک دوره ارتباط نزدیکی میان خلجها و قشقاییها وجود داشته است. برخی نویسندهها از جمله حسن فسایی، تا آنجا رفتهاند که قشقاییها را شاخهای از خلجها دانستهاند. مینورسکی معتقد است که مهاجرت خلجها به فارس و ترکیب شدنشان با قشقاییها این فرضیه را ایجاد کرده است. بقایای خلجها در میان قشقاییها قابل تشخیص هستند. غیر از آن خلجهای یکجانشینی در فلات دهبید موجود اند که گمان میرود زمانی که هنوز زندگی عشایری داشتهاند جزوی از ایل قشقایی بودهاند. نام طوایف قشقایی نشان میدهد که غیر از خلجها، گروهی از طوایف افشار، بیات، قاجار، قراگوزلو، شاملو و ایگدر نیز به این اتحادیه ایلی پیوستهاند.[1]
با اینکه گروههای تشکیلدهنده قشقایی ترکزبان هستند فقط گروههای قومی کوچک دیگری از ترک، کرد، لر، بختیاری، عرب و غیره در یک پروسه تاریخی به قشقایی پیوستهاند. در واقع تنها بخشی از تیرههای تشکیلدهنده طوایف قشقایی نیای غیر ترک دارند.[9]
روسای قشقاییها همواره به طایفه شاهیلو از طایفه عمله قشقایی تعلق داشتهاند. نخستین رئیس شناخته شده ایل، امیر غازی شاهیلو (فرزند سلطانعلی بیگ قراقویونلو) است که در قرن شانزدهم میزیسته و مقبرهاش در روستای درویش از توابع گندمان است. ظاهراً مرد مقدسی بوده به همین خاطر مردم به زیارت قبرش میروند. بنا به افسانهها او شاه اسماعیل صفوی را در تثبیت مذهب تشیع در ایران یاری نموده. با این حال تنها در آغاز قرن هجدهم میلادی است که نقش قابل توجه قشقاییها در تاریخ فارس آغاز میشود. در آن زمان ریاست قشقاییها بر عهده شخصی به نام جان محمد آقا بوده که بیشتر با نام جانی آقا شناخته میشود. بنا به افسانهها، فرزندان جانی آقا، اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان نقش مؤثری در فتح هندوستان توسط نادرشاه داشتهاند. اما حقیقت این است که آنها مورد خشم خان افشار قرار میگیرند و نادر اسماعیل خان را کور میکند و حسن خان را میکشد. در ادامه قشقاییها مجبور به کوچ به دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان میشوند.[1]
زمانی که کریم خان زند بر اصفهان حکم میراند، اسماعیل خان در نامهای از او درخواست کرد که بگذارد که ایلش به فارس بازگردد. کریم خان به این درخواست پاسخ مثبت داد و قشقاییها این امکان را یافتند که به فارس بازگردند. بعدها اسماعیل خان به یکی از معتمدین وی تبدیل شد. برخی بر این گمانند که شخص نابینا ایستاده در کنار کریم خان، در یکی از تابلوهای متعلق به آن دوران که در موزه بریتانیا نگهداری میشود اسماعیل خان است.[1]
در دوران آشوبناک پس از مرگ کریم خان، اسماعیل خان به خاطر ارتباط نزدیکی که با زکی خان داشت ادعای فرمانداری فارس را کرد اما پس از کشته شدن زکی خان توسط جانشینش علیمراد خان زند اعدام شد. تنها فرزند اسماعیل خان جان محمد خان، که به جانی خان مشهور بود پس از او به ریاست رسید و از جعفرخان زند پشتیبانی کرد. در ۱۷۷۸ میلادی، آقامحمدخان قاجار علیه قشقایی ها به گندمان لشکرکشی کرد، اما قشقاییها که از این امر آگاه شده بودند به کوهها پناه بردند و نجات یافتند. پس از ترور جعفرخان، جانی خان از فرزند او لطفعلی خان پشتیبانی کرد.[1]
قشقاییها به زبانی از شاخه جنوب غربی ترکی (ترکی اغوز) صحبت میکنند، این زبان غیر از فارس در همدان نیز رواج دارد. کوالسکی این زبان را نزدیکترین گویش به ترکی آذربایجانی دانسته است. این موضوع به شکلهای مختلف توسط آنه ماری ونگابن و گرهارد دوئرفر نیز بیان شده است، اما کی.اچ. منگز این زبان را بیشتر به ترکی عثمانی شبیه میداند. در قشقایی مصوتهای i, e, ä, a, å, ï, u, ü, o, ö و صامتهای p, b, m, f, v, t, d, n, s, z, š, ž, č, ۳˘, k, g, q, γ, χ, ŋ, l, r, h موجوداند. در واژگان قشقایی تأثیر زبان فارسی و عربی مشخص است. واژگان حکومتداری، نظامی و پزشکی تحت تأثیر فارسیاند و قاموس دینی تحت تأثیر عربی است، که البته آن نیز از فارسی وارد این زبان شده است.[10] در فیروزآباد ترکی میان قشقاییها بسیار رایج است، اما در شیراز افراد زیر بیست سال خانوادههای ترکزبان تمایل چندانی به استفاده از زبان مادری ندارند و ترکی شیراز شدیداً تحت تأثیر فارسی است. این زبان بین جوانان به تدریج در حال از دست دادن کاربریاش است.[11] همچنین طایفه کُرُش یا دارغه (ساربانان) به گویش کرشی و تیره سارویی از طایفه عمله به گویشی خاص صحبت میکنند که برای دیگر قشقاییها قابل فهم نیست.
موسیقی قشقایی برخلاف موسیقی سنتی ایران برپایه ردیف نیست. این موسیقی از طبیعت و سرنوشت قشقاییها الهام میگیرد، گاهی محزون است، گاهی پرشور است و گاه حماسی.[12] موسیقی قشقایی به گروههایی از قبیل موسیقی عاشیقها، موسیقی چنگیها و موسیقی ساربانها (دارغاها) تقسیم میشود.[13]
موسیقی چنگیها: «چنگی» به نوازندگان کرنا، نقاره و ساز (سرنا) گفته میشود. اینان متعلق به طایفه خاصی نیستند و رد پای آنها را میتوان در همه طوایف قشقایی پیدا کرد. کرنا و نقاره معمولاً با هم نواخته میشود اما به جای کرنا گاهی از ساز (سرنا) استفاده میشود. چنگیها حافظ موسیقی قومی ایل قشقایی هستند.[14] چنگیها اغلب در عروسیها، ختنه سورانها و دیگر جشنها مینوازند. اینان با کرنا و سُرنا آهنگهای سحرآوازی، جنگ نامه، هَلِی (رقص زنها) که اصیل ترینشان «آغورهلی»، «یورغه هلی» و «لکی» است را مینوازند.[15]
موسیقی ساربانها: ساربانها که به نام کُرُش و دارغه نیز شناخته میشوند؛ آهنگهای قومی ایل قشقایی را با «نی» مینوازند. آنان را ذوق و علاقه شخصی به موسیقی کشانده است. از آهنگهای مخصوص ساربانها «گدان دارغا» را میتوان نام برد که در وصف شترهای در حال حرکت است. ساربانها به زبان ترکی قشقایی صحبت نمیکنند و زبان آنها زبان کوروشی (گویش کرشی از زبانهای قدیمی ایرانی و گویشی از زبان بلوچی) است؛ ولی آواز و موسیقی آنان کاملاً قشقایی است و فرهنگ قشقایی بر آنها چیره شده است. بهترین خوانندگان را میتوان در میان ساربانها جستجو کرد.
موسیقی عاشیقها: عاشیقها طایفهای هستند در میان قشقاییها که حرفهشان نواختن، خواندن و افسانه سرایی است. موسیقی عاشقها یک موسیقی کهن و گسترده است. عاشقها برای هر موسیقی چه غمناک و چه شادی آفرین نوایی دارند. حضور عاشیقها را نه تنها در فارس بلکه در آذربایجان و برون از این سرزمین میتوان دنبال کرد. عاشیقهای قشقایی در اصل از مناطقی همانند قفقاز، شیروان و شکی به فارس مهاجرت کردند. وجوه اشتراک زیادی بین عاشیقهای قشقایی و عاشیقهای آذربایجان وجود دارد اما از نظر موسیقی تفاوتهای اساسی وجود دارد و اکثر قطعات کاملاً با آهنگهای آذربایجانی متفاوت است. گروه نوازی در میان عاشیقها بسیار معمول بوده است.[16] ساز اولیه عاشیقها قوپوز (چگور) بوده که البته بعدها کمانچه و سه تار نیز نواختهاند. از آهنگهای معروفشان میتوان کوراوغلو، غریب و صنم، اصلی و کرم و کوچ عیوض را نام برد.[17]
برخی از انواع موسیقی قشقایی عبارتند از: لالاییها، واسونکها (که در مجالس شادی خوانده میشوند)، جنگ نامه (موسیقی حرکات موزون یا چوب بازی مردان قشقایی که حالت رزمی دارد و با کرنا و نقاره نواخته میشود) و آهنگهای کار (مثلاً آهنگ بافندگان فرش، برنج کوبی، راندن شترها و چرانیدن گوسفندان).[18]
قشقاییها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن و شادی علاقهمندند. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری میکنند. در جشنها و عروسیها رقص گروهی زنان و مردان قشقایی و رقص با چوب (چوب بازی) بسیار زیبا و جالب است. در مراسم جشن و عروسی، زنان و مردان قشقایی رقص بسیار زیبا و جالبی دارند. در این جشنها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست میگیرند و پیرامون یک دایره بزرگ میایستند و با آهنگ کرنا و دهل دستمالها را تکان میدهند و با حرکات موزون پیش میروند. در رقص «دَرْمَرو» یا چوب بازی نیز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهای کوتاه و بلندی که در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با یکدیگر میرقصند مبارزه میکنند. قشقاییها به نوشیدن چای علاقه بسیاری دارند. قشقاییها به کشیدن قلیان بسیار علاقهمند هستند. مردان طایفه دره شوری از چپق نیز استفاده میکنند.
قشقاییها در مرگ خان یا کلانتر، مانند عزیزان و فرزندان خود متأثر میشوند. گورستانهای قشقایی در سر راه کوچ ایل قرار گرفته تا هنگام کوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحهای بخوانند. به سبب علاقهای که به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشکوه و استوار میسازند که سالیان متمادی پابرجا میماند و هر سال هنگام کوچ قبر آنها را زیارت مینمایند. آرامگاه عدهای از سران ایل قشقایی به ویژه خانهای طایفه کشکولی در دامنه با صفای شاهدای اردکان با سنگ و شیروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بیننده را به خود جلب میکند.
بیشتر قشقاییها دارای چشمانی متوسط، موی تیره (مشکی و قهوهای) و صورت گندمگون هستند. در میان طایفهٔ فارسیمدان (ایمور) و دره شوری گروهی سفیدپوست با موی زرد یا بور نیز دیده میشوند. زنان قشقایی هرگز آرایش نمیکنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرایش عروس این چتر زلف را درست میکنند. مردان قشقایی معمولاً صورت خود را میتراشند و به بلند کردن سبیل علاقه خاصی دارند[19]
قشقاییها همه ساله بین سرزمینهای سردسیر (ییلاق) و سرزمینهای گرمسیر (قشلاق) کوچ میکنند.
سردسیر (ییلاق) قشقاییها دو منطقه را در بر میگیرد. یک منطقه، میان شیراز و دشت ارژن تا اطراف کازرون قرار گرفته است. منطقه دیگر، در شمال شرقی شیراز قرار دارد و از سپیدان (اردکان فارس) تا مرزهای کهگیلویه و از شمال آباده تا شهرضا ادامه مییابد و به سرحد بزرگ معروف است. در این منطقه که تا همسایگی بختیاریها و دامنه کوه دنا را در بر میگیرد، طوایف مختلف قشقایی پراکنده میشوند.
گرمسیر (قشلاق) اولیه قشقاییها در جنوب شرقی فارس بوده که از مناطق کم ارتفاع جلگهای و پست لار، جهرم، فیروزآباد آغاز شده تا کرانههای خلیج فارس ادامه میابد، طوایف عمله، شش بلوکی، فارسی مدان، کشکولی کوچک و چند طایفه وابسته در گرمسیر اولیه قشلاق مینمایند. گرمسیر دره شوریها، کشکولی بزرگ و شاخههای وابسته در مناطقی از کازرون تا نزدیکیهای بهبهان و حدود بندر گناوه ادامه مییابد. قشقاییها که به قشلاق اولیه و قدیمی میروند به نام «ابههای فارس» و آنها که به مغرب و جنوب غربی کشور قشلاق میکنند به نام «ابههای بهبهان» معروفند.[20]
عشایر قشقایی در چادر زندگی میکنند. بخش بالایی چادر (سقف آن) سیاهچادر نام دارد و از موی بز بافته میشود. بخش دیگر دیواره جانبی است که چیق (یا چیت) نام دارد و از ترکیب نی و موی بز ساخته میشود[21]
چادرهای ایلی را از موی بز و به رنگ سیاه میبافند. این چادرها به شکل مستطیل است و از چند بخش گوناگون: سقف، لتفهای اطراف چادر، تیرکها، چند قطعه «کمَّج» یا «کمجِّه»، بندها، میخهای بلند چوبی، میخهای کوچک چوبی که به نام «شیش» خوانده میشود و لفاف یا «چیق» یا «نی چی» اطراف چادر تشکیل شده است. لتفها از جنس سقف و به رنگ سیاه بافته میشوند. پهنای لتف یک متر و درازای آن نامعین است و گاهی تا ده متر میرسد. لتفها با میخهای کوچک چوبی «شیش» به سقف متصل میگردند. تیرکها و کمجها نگهدارنده سقف چادرند. سر تیرکها در زیر سقف، در سوراخ کمجها قرار میگیرد. شکل چادر در تابستان و زمستان فرق میکند. در زمستان بیشتر تیرکها در میان و سراسر چادر قرار میگیرند و سقف را به شکل مخروط درمیآورند تا هنگام ریزش باران، آب از لبه سقف و به زمین بریزد. پیرامون چادر نیز جوی کوچکی حفر میکنند که آب باران در آن جاری میشود ولی در تابستان و بهار تیرکها را در اطراف چادر قرار میدهند تا سقف صاف و هموار باشد. در تابستان چادر تنها در بخشی که اسباب خانه و رختخوابها قرار میگیرد دیوار دارد. در زمستان و پایان پائیز سه طرف چادرها با لتف پوشیده میشود و تنها راه ورود و خروج، یک ضلع پهنای چادر است. «نی چی» یا «چیق» حصیری است از نی که از درون، دورادور بخش پایین چادر گذاشته میشود تا درون چادر از دید خارج شود و از باران و سرما محفوظ بماند. باید دانست که بیشتر لوازم زندگی و خواربار و رختخواب و پوشاک و وسایل دیگر را در جوالها و خورجینها و خوابگاهها یا چمدانها میگذارند و آنها را در امتداد درازای چادر، منظم و مرتب روی هم میچینند و گاهی یک جاجیم بزرگ منگوله دار و زیبا بر روی سراسر آنها میکشند.[22]
چادر از موی بز تهیه میشود و تنها مادهٔ خارجی که در آن کاربرد دارد چوب است. چادرسیاه هم در تابستان و هم در زمستان مسکن مردم ایل است و از خصوصیات آن آسانی حمل آن است. برای جلوگیری از ورود آب باران درقسمت داخلی چادر شیاری رادرست میکنند که آبهای ریخته شده از اطراف این شیارها به سمت بیرون چادر میروند. مساحت این چادرها بین ۱۵تا۲۰مترمربع و برای خانها حتی به۴۰مترمربع هم میرسد. چیق: در دو نوع ساده و آلاچیق بافته میشود که نوع سادهٔ آن برای حفاظت برههای کوچک در فصل سرما در کنار یا پشت چادر بنا میشود و نوع دوم آن را دراطراف چادرسیاه میکشند تا از ورود سرما و گردوخاک به داخل چادر جلوگیری کنند که این نوع چیق از نی و ترکههای باریک ایجاد میشود که نوع ترکههای باریک از جنس درخت گز است که درطول۱٫۵متر تهیه میشود.[23] به جز چادرهای سیاه که چادر رسمی ایلی است، چادرهای برزنتی سفید یا اخرائی رنگ دو پوششه آفتاب گردان یا مخروطی برای پذیرائی مهمانها و برای استفاده در جشنها و عروسیها نیز وجود دارد. در جشنها دامن این چادرها را بالا میزنند تا تماشاچیان صحنه را بهتر ببینند. گاهی در درون این چادرها شستشو میکنند. چادرهای دو پوششه را در اصفهان میسازند. بجز این چادر، یک نوع چادر کوچک مستطیلی شکل از کرباس سفید رنگ نیز دارند که ویژه آبریزگاه است. در قسمت وسط چادر آبریزگاه چاله کوچکی کندهمیشود.[24]
قشقاییها لباس خاص و زیبای خود را با استفاده از پارچههایی که از بازار میخریدند و همچنین با استفاده از تولیدات صنعتگران روستایی و شهری که تهیه میکردند، میدوختند.[25]
لباس مردان قشقایی
در قرن نوزدهم، مردان عادی ایل شلوارهای دمپا گشاد (تنبان)، پیرهنهای بی یقه (قیناق)، عبایی بلند (ارخالق) که با شال محکمش میکردند و قبای نمدی گرم (کپنک) میپوشیدند. ایشان کلاه نمدی سیاه گردی (برک) نیز بر سر میگذاشتند. تفنگ، چاقو، خنجر، شمشیر و چماق نیز از مهمترین قسمتهای آراستگی مردان بهشمار میآمد. در حالی که در شهرها خاصان قشقایی به ویژه عالی مقامانشان لباسی شبیه به خاصان قاجاری میپوشیدند: پیرهن بی یقه، عبای بلند و کلاه پوستی بلند و دواری که گاه سرش تخت بود.[25]
در آغاز قرن بیستم مردها پیراهن بی یقه سفید، شلوار گشاد سیاه که دم پایشان جمع شده بود، قبایی که جلویش با کمربند بسته میشد، و کلاه کوتاه و گرد نمدی میپوشیدند. بعضی مردها نیز ژاکتهای پوستی و جلیقههای نمدی میپوشیدند. پاپوششان نیز مانند همه ایران گیوه (ملکی) بود. برای جشنها، شکار و جنگ مردها عبای نازکی به نام چقه میپوشیدند. بستن قطار فشنگ نیز مایه مباهات بود. مردهای طوایف گوناگون قشقایی بر اساس کمربند و شیوه بستن قطار فشنگشان قابل تشخیص بودند.[25]
از ۱۳۰۷ که رضاشاه پوشیدن لباسهای محلی را ممنوع کرد تا ۱۳۲۰ که مجبور به استعفا شد، مردان قشقایی از پوشیدن قبا، کمربند و کلاهشان منع شدند. ایشان مانند تمامی مردم ایران (به جز روحانیون) مجبور به پوشیدن لباسهای غربی شدند. پس از ۱۳۲۰ قشقاییها به پوشیدن لباسهای گذشتهشان روی آورند با این تفاوت که آرخالق به لباس مهمانی تبدیل شد و چوقا ورافتاد. در همین زمان ناصرخان قشقایی که از زندان رضاشاه گریخته بود و در پی ایفای نقش مؤثری در مقام ایلخانی ایل قشقایی بود، کلاهی جدید (کلاه دوگوشی) به قشقاییها عرضه کرد که در رنگهای نخودی، مازویی و خاکستری، از نمد ساخته میشد. این کلاه به سرعت توسط مردان قشقایی پذیرفته شد و به سمبلی از قدرت، خودمختاری و هویت قشقاییها بدل شد.[25]
لباس زنان قشقایی
لباس زنان قشقایی با رنگارنگی و تنوع اش شناخته میشود. زنها دامن چند لایه (شلیته، تنبان)، تونیک (قیناق) با شکاف در دو سمتش و ژاکت کوتاه (ارخالق) میپوشند. بر روی کلاههای کوچکشان (کلاقچه) نیز تور روسری مانندی (چارقد) میپوشند. جواهرات (گردنبند، سنجاق چارقد، گوشواره و النگو) نیز وابستگی و ثروت خانوادگی را مینمایانند. زنان طوایف گوناگون قشقایی معمولاً با لباس، پیشانی بند و رنگهای لباسشان شناخته میشوند. زنان قشقایی هیچگاه صورتشان را نمیپوشاندند. در قرن اخیر تا انقلاب ۱۳۵۷ معمولاً گاهی که به شهرها میرفتند همانند زنان شهرنشین ایران چادر بر سر میکردند. زنان قشقایی لباسشان را خود از پارچههایی که از شهرها و فروشندههای دورهگرد میخریدند میدوختند. ایشان کفشهای دستساز معمول در ایران را به پا میکنند. زنان خاصان قشقایی نیز همان لباس زنان عادی قشقایی را میپوشند. آنهایی نیز که از ۱۹۰۵ به شهرها آمدهاند لباس زنان طبقه بالای شهری را میپوشند.[25] کودکان قشقایی معمولاً لباسهایی همانند بزرگترهایشان میپوشند. گاهی به پسرها تا سه سالگی لباس دختران را میپوشند تا آل را گمراه کنند و از چشم زخم دورشان دارند.[25]
لباس زنان و مردان ایل قشقایی در سال ۱۳۹۱ به شماره ۹۲۳با نام رسمیِ لباس فاخر زنان و مردان عشایر قشقایی در فهرست آثارملی وزارت میراث فرهنگی به ثبت ملی رسیده است.<ref[25]
ایل قشقایی و جامعه عشایر سیار فارس، یک جامعه مولد میباشد که با کمترین توقع و امکانات بیشترین تولیدات و بازدهی را دارد. پرورش دام (گوسفند بز) از مهمترین پیشههای ایل قشقایی بهشمار میرود که به واسطه آن، سالانه هزاران تن گوشت قرمز، انواع فراوردههای لبنی، پشم گوسفند و موی بز تولید میشود. عشایر استان فارس ۷/۵ میلیون هکتار (۶۷درصد عرصههای مرتعی استان) را در اختیار دارند.[26]
قشقاییها در سردسیر و گرمسیر به کشاورزی و باغداری میپردازند. محصولات آنها گندم، جو، برنج، حبوبات، سبزی، مرکبات و خرما است. زنان در همه کارها با مردان همکاری میکنند. پس از برداشت محصول و پرداخت حق مالکانه، زنان بقیه محصول را در خورجینها و جوالها ذخیره میکنند یا به فروش میرسانند.[27]
تمام کارهای خانه به عهده زن هاست. دختران و زنان ایل هر صبح از کوه و دشت، هیزم سوخت خود را گرد آوری میکنند و پس از آن از رودخانه یا چشمه، مشکهای آب را پر میکنند و به پشت میگیرند و به چادر میآورند. سپس گندم و برنج را در هاونهای چوبی به نام «دیوَک» میکوبند و پوست آنها را میگیرند. هنگام کوبیدن، آهنگ ویژهای را زیر لب زمزمه میکنند که آهنگ «برنج کوبی» نامیده میشود. پس از آن آرد را خمیر و چانه میکنند و از آن نان میپزند. نان را روی ساجهای فلزی میپزند. نخست ساج را روی اجاق جلوی چادر گرم میکنند؛ و سپس چانههای خمیر را روی «نان بند» پهن مینمایند و روی ساج میاندازند تا پخته شود. تمام خوراکهای گوناگون دیگر نیز روی همین اجاقهای جلوی چادر تهیه میشود.[28] زنان از شیر انواع لبنیات شامل کره، ماست، کشک، قره قروت، سرشیر و جز آن تهیه میکنند. ماست را در مشک هایی[یادداشت 2] که به سهپایه چوبی متصل است میآویزند و آنقدر تکان میدهند تا کره و دوغ بدست آید.
مردم ایل از پوست گوسفند به عنوان ظروف و کارهای دیگر استفاده میکنند. مواردی که در آن از پوست گوسفند استفاده میشود مثل مشک آب، خیگ روغن، خیگ ماستینه و کیسهٔ حبوبات و مشک دوغ زنی استفاده میکنند. برای تهیهٔ مشک آب پس از تمیز کردن پوست و دوختن قسمتهای مورد نیاز آن سپس در جفت یا پوست بلوط خیسانده تا محکم شود و بوی آن گرفته شود. برای تهیه مشک دوغ زنی که سختتر از مشک آب است پس از تمیزکردن موهای آن، سپس آن را در آب نمک و دوغ میخوابانند و سپس کمکم لایهٔ روی آن را میتراشند و آن را دود میدهند.[29]
کار دیگر زنان قشقایی، بافت پوشاک و همچنین دست بافتهها و مایحتاج مرتبط با آنها است. زنان و دختران نخست پشم گوسفند را با دوک میریسند و پس از آن که آنها را رنگ کردند به صورت کلاف برای بافت آماده میسازند. دستبافها، با دارهای زمینی و با شانه فلزی که «کرکیتْ» نامیده میشود بافته میشود. در هر دستگاهِ بافت چند تن از زنان و دختران، مدت یک یا دو ماه کار میکنند تا یک قطعه جاجیم یا گلیم زیبای قشقایی به وجود آوردند. نخست کلافها را سراسر دار میکشند و از یک سو شروع به بافتن و طرح انداختن میکنند. دوخت پوشاک خانواده نیز به عهده زن هاست و بههمین جهت مادران وظیفه دارند که دوزندگی را مانند بافت جاجیم و گلیم و قالی به دختران خود بیاموزند.[30] پشم ریسی: درانتخاب پشم برای رنگ آمیزی از خوشرنگترین رنگها ازجمله:سبز، سیاه، بور و سفید استفاده میشود و برای استحکام بیشتر قبل ازاینکه آن را بریسند پشمها را میزنند تا مواد خارجی آن از بین برود که برای این کار بااستفاده از دست آن را رشته رشته میکنند و سپس آن را با چوبکهای باریکی میزنند تا صاف و باز شود. سپس آن را به شکل لوله درآورده و کلاف میکنند و شروع به ریسیدن میکنند. برای ریسیدن آن از وسیلهای به نام پره استفاده میکنند. پره میلهای فلزی است که چهار تیره از جنس شاخ گوسفند میباشد که با چرخاندن این دستگاه ساده عمل ریسندگی صورت میگیرد. طناب بافی: این نوع دست بافته درایل مصرف زیادی دارد و برای بستن دام، محکم کردن وسایل بر پشت حیوانات و طنابهای تزئینی از پشم و موی بز استفاده میشود. برای هرنوع کاری از طناب مخصوص به خود استفاده میشود. برای بستن دام از طناب معمولی و برای زین اسب از طناب پهن و برای گردن اسب از طناب چهارگوش و برای بستن دام و شتر از طناب هشت لای بیضی شکل استفاده میکنند. در عروسیها طنابهای ظریفی که از موی سیاه و سفید بز بافته میشود و به آن رشمه گفته میشود به عروس داده میشود. بافت و تولید برخی ملزومات روزمره نظیر کاه کش و آبکش نیز در شمار وظایف زنان قشقایی است. کاه کش جوال بزرگی است که ازموی بزبافته میشوند و در آن علوفه دامها و اسبها و بعضی مواقع برای نگهداری پشم گوسفندان ازآن استفاده میشود. آبکش، خورجین بزرگی است که از موی بز بافته میشود و برای حمل مشک آب کاربرد دارد.[29]
کوچ و حمل و نقل بخش مهمی از زندگی قشقاییها را تشکیل میدهد. وسیله حمل و نقل و سواری قشقاییها در ییلاق و قشلاق اسب، قاطر و الاغ است و از شتر بیشتر برای بارکشی استفاده میشود. در قدیم تنها خانهای قشقایی برای سواری از اتومبیل هائی مانند جیپ و لندرور استفاده میکردند اما امروزه بیشتر قشقاییها اتومبیل دارند که برای سواری و حمل و نقل از آنها استفاده میکنند. یکی از سرگرمیهای مردان قشقایی در اوقات بیکاری شکار پرندگان و جانوران دیگر است که بهوسیله تفنگ انجام میگیرد. قشقاییها به شکار، تیراندازی و سواری بسیار علاقهمندند و بیشتر آنان در این فن مهارت زیادی دارند. در بین پرندگان، کبک و تیهو برای شکار محبوبیت زیادی دارد.[31]
قشقاییها بیشتر نیازمندیهای روزانه خود را محدود و آسان میکنند و بهوسیله خود ایل مرتفع میسازند؛ مثلاً آرایشگران بومی، گذشته از آرایشگری نوازندگی را نیز به عهده دارند و در جشنها و عروسیها ساز میزنند و میخوانند. ختنه کردن کودکان نیز کار آرایشگران است.[32]
اتحادیه ایلی قشقایی از هشت طایفه بزرگ تشکیل شدهبود.[37]
این طایفه، طایفه فرمانده اتحادیه ایلی قشقایی است. ایشان در اصل کارگزاران و جنگاورانی بودند از طایفههای دیگر که جهت انجام کارهای ایلخانی جمعآوری شدند. در دوره رضاشاه که بسیاری از قشقایی مجبور به ترک زندگی عشایری شدند، افراد دیگر طایفهها به طایفه قدرتمند عمله پیوستند و از این رو پس از کنار رفتن رضاشاه، جمعیت طایفه دوبرابر شد. پس از آن نیز محمدناصرخان، ایلخانی قشقایی، بسیاری از طایفههای را که در نتیجه سیاستهای خشن رضاشاه، کلانترهای خود را از دست دادهبودند، بخشی از طایفه عمله کرد.[38]
فارسیمدانها معتقدند که اصل آنها از طایفه خلج میباشد و قبل از نقل مکان به جنوب ایران، در منطقه خلجستان اقامت داشتهاند. نام اولیه این طایفه، ایمور بوده که از طوایف مستقل بوده و سپس در ایل قشقایی ادغام شدند. قشلاق آنها منطقه دادین کازرون و ییلاق شان منطقه پادنا سمیرم بوده است. بیشتر فارسیمدانها اکنون در بخش جره و بالاده یکجانشین شدهاند. یکی از مهمترین تیرههای فارسیمدان تیره عمله است که اکنون در شهرک مرادی از توابع بخش ارژن شهرستان شیراز اسکان شدهاند. طایفه فارسیمدان از اواخر قرن شانزدهم میلادی، در فارس حضور داشته است.[39]
نام این طایفه را برگرفته از سکونتگاه تابستانیشان یعنی درهشور میدانند، به ایشان همچنین درهشولی نیز میگویند که مینورسکی معتقد است که با قوم شول ارتباط دارد. ایشان را بازماندگان جنگاوران قزلباشی میدانند که در زمان شاه عباس بزرگ به منطقه آورده شدهاند و در دوره کریمخان زند به اتحادیه ایلی قشقایی پیوستهاند. ایشان بزرگترین پرورشدهندگان و صاحبان اسب در میان قشقاییها بودند، در نتیجه سیاستهای رضاشاه درهشوریها نزدیک به ۸۰ تا ۹۰ درصد اسبهایشان را از دست دادند.[40]
این ایل از پرجمعیتترین طوایف قشقایی است که در پرورش و نگهداری دام مهارت فراوان دارند. طایفه شش بلوکی اغلب دارای تیرههای بسیار قدیمی و از همان ترکان عراقی یعنی مهاجران اولیه میباشد.[41]
طایفه «کشکولی» احتمالاً از اقوام ترک بوده و پس از سقوط سلسله زندیه در اواخر قرن هجدهم گروههایی از کردها و لرها را به خود جذب کرده است. ریشه خانوادههای حاکم بر این طایفه (کلانتر) این طایفه به زندیه بر میگردد. در سالهای قبل از جنگ جهانی اول کلانتران و خوانین طایفه کشکولی از دولت انگلستان حمایت کردند و پس از جنگ جهانی اول، صولت الدوله کشکولیها را تنبیه کرد. او کلانتران کشکولی را که به مخالفت با او برخاسته بودند عزل کرد و قدرت طایفه کشکولی را تنزل داد. از این پس دو گروه را از طایفه کشکولی جدا کرد و به آنها هویت طایفههای مستقل داد. این دو گروه «قراچهای» و طایفه کشکولی کوچک نام گرفتند. باقیمانده طایفه کشکولی، تحت نام طایفه کشکولی بزرگ خوانده میشوند.[37]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.