فهرست وامواژههای ترکی در فارسی
سیاهه از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
زبانهای ترکی در چند مرحله بر زبان فارسی تأثیر گذاشتهاست. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش سامانیان روی داد. پس از آن، در زمان فرمانروایی غزنویان، سلجوقیان و پس از حملهٔ مغول، تعداد بیشتری وامواژهٔ ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راهیابی واژههای ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی صفویان، که ترکمانان قزلباش در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و قاجاریان بر ایران بود.
پسوندها
وامواژههای ترکی رایج در فارسی کنونی
آ
- آبجی[۳]؛ خواهر
- اتاق[۴]؛ سراچه، چهاردیواری
- آچار[۵]؛ دست ابزار
- آچمز[۶]؛ موقعیتی در شطرنج که مهره ای مانع از کیش جشدن مهره شاه می شود
- آذوقه[۷]؛ توشه
- آقا[۸]؛ سرور
- آلاچیق[۹]؛ سایبان
- اَپه[۱۰]؛ در فارسی تاجیکی، خواهر بزرگتر
- اُتراق[۱۱]؛ توقف موقت در مسیر مسافرت
- اتو[۱۲]
- اجاق[۱۳]؛ آتشدان و خاندان
- اردک[۱۴]؛ گونهای مرغابی
- الاغ[۱۵]؛ خر
- اردو[۱۶]؛ لشکرگاه، جمع شدن گروهی ورزشکار به منظور
- ارمغان[۱۷]؛ پیشکش، رهاورد
- اَکه[۱۸]؛ در فارسی تاجیکی، برادر بزرگتر
- اوکه[۱۹]؛ در فارسی تاجیکی، برادر کوچکتر
- اوماج[۲۰]؛ آش آرد گندم
- ایل[۲۱]؛ قوم و طایفه
ب
- باقرقره [۲۲]
- باتلاق[۲۳]؛ مرداب، تالاب
- باجناق[۲۴]؛ همریش، شوهرهای خواهران
- بزک[۲۵]؛ آرایش
- بقچه[۲۶]؛ بسته ای که پیچیده در پارچه باشد
- بلدرچین[۲۷] پرندهای از ماکیان سانان
- بنچاق[۲۸] ؛ سند، سند مالکیت
- بیات [۲۹]؛ قدیمی، مانده، کهنه
- بیبی[۳۰]؛ مادربزرگ، ملکه در ورق بازی.[۳۱]
- بیرق[۳۲]؛ پرچم، درفش
- بوران؛ باران یا برفی که با باد باشد.[۳۳]
پ
- پاتوق[۳۴]؛ جایی که کسی معمولاً ساعتهای بیکاری خود را در آن میگذراند.
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
- قابلمه[۸۶]؛ دیگ، کماجدان
- قاپو[۸۷]؛ در دروازه. برای مثال در عالی قاپو
- قاپوق/قابوق[۸۸]؛ تختهبند، نام وسیلهای برای شکنجه بودهاست.
- قاپیدن[۸۹]؛ قاپ زدن؛ ربودن
- قاچ[۹۰]؛ برش
- قاچاق[۹۱]؛ فروش و حمل غیرقانونی
- قاشق[۹۲]؛ کفچک
- قاق[۹۳] ؛در فارسی افغانستان به معنی خشک کاربرد دارد.
- قالپاق[۹۴]؛ چرخپوش، کاسه ای فلزی که در وسط چرخ خودرو تعبیه میشود.
- قانغوزک[۹۵]؛ رایج در فارسی افغانستان، سوسک
- قایق[۹۶]؛ ناوچه
- قبراق[۹۷]؛ چابک/چالاک
- قبرغه[۹۸][۹۹]؛ استخوان پهلو، دنده، در فارسی افغانستان رایج است.
- قدغن/قدغن/غدغن[۱۰۰]؛ ممنوع
- قرامساق[۱۰۱]؛ گونهای دشنام
- قرقی[۱۰۲]؛ گونهای پرنده باز
- قرمه[۱۰۳]؛ گونهای خورش
- قره قوروت[۱۰۴]؛ کشک سیاه
- قرهنی[۱۰۵]؛ گونهای نی بزرگ
- قروتی[۱۰۶]؛ گونهای آش
- قشقرق[۱۰۷]؛ آشوب
- قشلاق[۱۰۸]؛ گرمسیر
- قشون[۱۰۹]؛ سپاه، لشگر
- قلچماق[۱۱۰]؛ گردنکلفت
- قلاش[۱۱۱]؛ نیرنگباز
- قلاووز[۱۱۲]؛ سواران دیدبان
- قلدر[۱۱۳]؛ زورگو
- قنداق[۱۱۴]؛ چوب تفنگ، رخت نوزاد
- قمچی/قمچین[۱۱۵][۱۱۶]؛ به معنی شلاق یا تازیانه در فارسی افغانستان کاربرد دارد.
- قوچ[۱۱۷]؛ راک
- قورباغه[۱۱۸]؛ وزغ، غوک
- قورت دادن[۱۱۹]؛ بلعیدن
- قوروت/قُروت[۱۲۰]؛ کشک
- قوش[۱۲۱]؛ باز شکاری
- قمه [۱۲۲]
- قوطی[۱۲۳]؛ گونهای ظرف
- قیچی[۱۲۴]؛ دوکارد
- قیماق: به معنی خامه در فارسی افغانستان رایج است[۱۲۵]
- قیمه[۱۲۶]؛ گوشتریزه
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
وامواژههای ترکی در لهجهٔ گفتاری تهرانی
بیشتر این واژهها از زمان فرمانروایی قاجارها در ایران و به ویژه در لهجه تهرانی راه یافتهاست و در فارسی دری افغانستان و تاجیکستان ناآشناست.
آ
ب
پ
ت
ث
ج
- جیک و بوک: در اصل به معنای حالت قرار گرفتن قاپ بر پشت در قمار[۱۵۷]
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
- شلتاق: نزاع/غوغا[۱۶۲]
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
- غازغان: دیگ بزرگ مسی[۱۶۳]
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ی
نامها
آ
ا
ب
پ
ت
- تِیمور[۱۹۳]
ث
ج
چ
ح
خ
د
- دلیجه
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
- طغرل[۲۰۱]
ظ
ع
- عمقزی: دختر عمو[۲۰۲]
غ
- غزلاغ
ف
ق
ک
گ
- گَلین: عروس[۲۰۸]
ل
- لاچین
م
ن
- نازلی («ناز» فارسی و «لی» ترکی)
و
ه
ی
جستارهای وابسته
پانویس
منابع
Wikiwand - on
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.