زبان باستانی مردم منطقهٔ آذربایجان From Wikipedia, the free encyclopedia
زبان آذَری باستان یا پارسی آذَری یا پَهْلَوی آذَری زبانی است از خانوادهٔ زبانهای ایرانی غربی که در بخش آذربایجان (آتورپاتکان) و زنجان پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده است و امروزه گسترهٔ آن محدود شده است. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشهٔ تاریخی این زبان آن را آریایی دانسته که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی نیز آن را «پارسی آذری»، «پهلوی آذری» و «آذری» خواندهاند. برخی زبان شناسان بر این باورند که زبانهای تاتی جنوبی در اطراف تاکستان مانند گویشهای هرزندی و کرنگانی، بازماندگان این زبان هستند. افزون بر این، زبان آذری باستان نزدیکی زیادی با زبان تالشی و زبان زازایی داشته است. هر دو زبان زازا و تالشی از بقایای آذری قدیم بهشمار میروند.[3][4][5] هنینگ، زبانشناس و ایرانشناس، نشان داد که هرزندی دارای بسیاری از ویژگیهای زبانی مشترک با تالشی و زازا است و هرزندی را بین تالشی و زازا قرار داد.[6]
هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینهٔ درازایی در نزد خاورشناسان غربی دارد، ولی احمد کسروی نخستین پژوهش گسترده دربارهٔ آن را در ایران انجام داد. احمد کسروی، تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و پیوند آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیلهرود و مینآباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.[7]
زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حملهٔ عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده است؛ ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفتهرفته زبان «آذری» رو به سستی و فراموشیدگی نهاده است. گو این که هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
امروزه نیز برخی زبانشناسان و پژوهشگران زبانی، نامِ آذری را به نام زبانِ تاتی ایران و لهجههای مختلف آن (لهجههای هرزندی و کرینگانی در شمال غرب، شاهرودی، شالی، کجلی و … در خلخال و طارم، تاکستانی، ابراهیمآبادی، اشتهاردی و… در قزوین) ترجیح میدهند و در آثار خود، هنگام بررسی زبان تاتی ایران، به جای نام تاتی، از نام «آذری» به عنوان یکی از زبانهای ایرانی شمال غربی استفاده میکنند.[8]
اشتراک گویشهای مناطق یاد شده در یک دسته از ویژگیهای آوایی و صوفی و نحوی. وابستگی آنها را با شاخهٔ معینی از زبانهای ایرانی شمال باختری مسلم میسازد. این شاخه را میتوان ادامهٔ زبان مادی باستان نامید.[10]
زبان آذری در نوشتههای مورخان و جغرافیدانان اسلامی
منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کردهاند:
همین گفتهٔ ابن مقفع را حمزهٔ اصفهانی (به نقل یاقوت) و خوارزمی نیز نقل کردهاند.[15]
مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذری است که کلمهٔ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کرده است. این کلمه همان کلمهٔ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفته است.[16]
اما دومین مؤلفی که پس از ابن مقفع از کلمهٔ آذری یاد کرده یعقوبی است، که کتاب خود را در ۲۷۸ه.ق/۸۹۱م. تألیف کرده است. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار برده است.[17]
مؤلف دیگری که از زبان آذری باستان نام برده مسعودی (د ۳۴۶ه.ق/۹۵۷م) است که در ۳۱۴ه.ق/۹۲۶ از تبریز دیدار کرده است. این مؤلف از میان زبانهای ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کرده است که گویا به نظر او مهمترین زبانها و گویشهای ایرانی بودهاند.[18]
پس از مسعودی، حمزه اصفهانی (پس از ۳۵۰ه.ق/۹۶۱م) است که به نقل از یک ایرانی نومسلمان به نام زرتشتبن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبانهای پنجگانهٔ ایرانی از زبان پهلوی یاد میکند و آن را منسوب به پهله میداند، که شامل ۵ شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است.[19]
مؤلف دیگری که بعد از حمزهٔ اصفهانی از زبان آذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفته است، ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک و الممالک را در پایان نیمهٔ اول سدهٔ ۴ه.ق/۱۰م نوشته است. اصطخری بهروشنی زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز اردبیل و پیرامون آن) و ارّان را ایرانی (الفارسیه) ذکر میکند و زبان مردم بردعه را ارّانی میداند.[20]
مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ه.ق/۹۸۸م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و دربارهٔ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کرده است.[21] وی در سفرنامهٔ خود ذکر میکند که «زبان مردم آذربایجان و بیشتر مردم ارمینیه فارسی است، و عربی نیز میان ایشان رواج دارد و از بازرگانان و صاحبان املاک کمتر کسی است که به فارسی سخن گوید و عربی را نفهمد و بدین زبان فصیح سخن نگوید، و طوایفی از اطراف ارمینیه و مانند آن به زبانهای دیگری شبیه به ارمنی سخن میگویند.»[22]
ابوعبداللّه بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در سدهٔ ۴ه.ق/۱۰م از زبان مردم آذربایجان سخن گفته است. او در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتهٔ او شامل آذربایجان و آران و ارمنستان میشود، میگوید زبانشان خوب نیست و فارسی آنها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه است و در جای دیگر میگوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که گویا غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویشهای محلی است.[23]
داستانی که سمعانی دربارهٔ ابوزکریا خطیب تبریزی (د ۵۰۲ه.ق/۱۱۰۹م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤبد رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن ۵ق/۱۱م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّهالنعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شده است. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارهٔ این زبان از او پرسیده گفته است این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده میشود.[24]
حمداللّه مستوفی در نزههالقلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر میکند. تا سده پنجم در همهٔ مأخذی که از زبان آذربایجان یاد شده به جز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونههایی از این زبان به دست داده نشده است.[25]
در نیمهٔ اول سدهٔ ۵ه.ق/۱۱م ابومنصور موفقالدین هروی در الابنیه عن حقائقالادویه کلمهٔ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان میزیستهاند در لغت فرس واژهای بسیاری از زبان آذری باستان نقل کردهاند.[26]
در قرن ۷ق/۱۳م یاقوت حموی دربارهٔ آذری میگوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریه) مینامند. برای دیگران مفهوم نیست».[27]
وقتی پانترکها ادعا کردند از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن میگویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بوده است، احمد کسروی در تحقیقات گستردهای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن میگفتهاند که بعد از هجوم ترکان، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفادهٔ مردم آذربایجان اطلاق میشود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفته است.[28]
به گفتهٔ یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده میشود.[29] آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانشپژوهان نیز به رسمیت شناخته شده است.[30]ولادیمیر مینورسکی در مورد او میگوید:
کسروی روح تاریخنگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.[31]
مردمان بومی و اصیل یکجانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب میشدند. اینها به گویشهای متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم میکردند که هنوز هم امروز جزیرههایی از این زبانها در میان مردمان ترکزبان آذربایجان دیده میشود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلحجوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.[32]
تضعیف تدریجی آذری با رسوخ ترکزبانان به آذربایجان آغاز شد. نخستین ترکزبانان در زمان محمود غزنوی وارد منطقه شدند؛ ولی این در زمان سلجوقی بود که قبایل ترک شروع به مهاجرت گسترده به آذربایجان کرده و در آنجا سکنی گزیدند. جمعیت ترکی در دوره اتابکان ایلدگز آذربایجان (۵۳۱–۶۲۲ هجری) همچنان رشد کرد، ولی اوج آن در دوره ایلخانان مغول بود که بیشتر سربازان شان ترک بودند و آذربایجان را به مرکز سیاسی خود بدل ساختند. زدوخورد و ناآرامی پیوسته که به مدت ۱۵۰ سال بین افول ایلخانان و صعود صفویان در آذربایجان حکم فرما بود، باز موجب جذب عناصر نظامی ترک بیشتری به منطقه شد. در این دوره آذری در دوره ترکمانان قرا قویونلو و آق قویونلو آذری با سرعتی بیشتر از قبل منقرض شد، تا جایی که صفویان که در اصل طایفهای ایرانیزبان بودند، ترکیسازی شدند و ترکی را در جای زبان بومی خود اختیار کردند.[35]
حکمرانی صفوی که در ابتدا مبتنی بر حمایت قبایل ترک بود و پس از این که حکومت پایگاهی گستردهتر یافت همچنان مورد حمایت و تأثیر قزلباشان بود به نوبه خود به گسترش ترکی و افول آذری، که دست کم دیگر در مراکز شهری مورد استفاده قرار نگرفت، کمک کرد و ترکی به تدریج به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. در نتیجه لفظ آذری توسط برخی مؤلفین ترک و در پی آنان شرقشناسان غربی به ترکی آذربایجان اطلاق شد.[36]
پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها دربارهٔ تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شده است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است:
نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.[37]
دکتر محمد جواد مشکور دربارهٔ آمدن تیرههای ترک به آذربایجان مینویسد:
پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گستردهای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگها و عصیانهایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیشآمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.[38]
ولادیمیر مینورسکی در دانشنامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح میدهد:
در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال میکنند. در نتیجه مردمان ایرانیزبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترکزبان شدند، هرچند که ویژگیهای تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشأ غیرترکی جمعیت ترکزبان شده را منعکس میکند.[39]
ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان میداند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی بهطور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.[40]
پروفسور ژان دورینگ شرقشناس و موسیقیدان نیز تأیید میکند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترکزبان نشده بود.[41]
آذری را امروز باید گویشی مرده دانست، ولی بازماندههای آن را میتوان در برخی از روستاهای آذربایجان شنید. گویشهای «تاتی» امروز که در مناطقی از آذربایجان تکلم میشوند، از این بازماندهها هستند.[42]
بازماندههای زبان آذری ۸ شاخه هستند:
کرینگان از دهات دیزمار خاوری از بخش وَزرقان شهرستان اهر.[43]
کِلاسور و خوینهرود از دهات بخش کلیبر شهرستان اهر.[44]
گَلین قَیه از دهات هَرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند.[45]
روستاهای اطراف رامند در جنوب و جنوب غربی قزوین.[49]
تالش، از الله بخش محله و شاندرمن در جنوب تا تالشِ جمهوری آذربایجان که از دسته گویشهای «تاتی جنوبی» بهشمار میروند.[50]
در مناطق روستایی ایران مرکزی و غربی و نیز در آذربایجان تا این روزگار جزیرههای جداگانهای از گویشهای شمالغربی که بقایای گویشهایی هستند که سابقاً در سابقاً در پهنهٔ وسیعی از این منطقه رواج داشتهاند، باقی ماندهاند. هیچیک از این گویشها به صورت رضایتبخش مطالعه نشده و مسئلهٔ گروهبندی و طبقهبندی آنها، روابط متقابل آنها و روابط آنها با سایر زبانها و گویشهای ایرانی، کاملاً روشن نشده است.[51]
مواد اساسی این گویشها را ایرانشناس مشهور روس، و.آ. ژوکوفسکی طی دو سفر تحقیقاتی خود در ایران به سالهای ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۶ و ۱۸۸۹ میلادی، سپس اُ. مان (O. Mann) ایرانشناس آلمانی در تحقیقات خود به سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۳ و ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۷) و بعد ایرانشناس دانمارکی آرتور کریستنسن، و. ایوانف و دیگران جمعآوری کردند. در سالهای اخیر دانشمندان ایرانی مواد تازهای دربارهٔ این گویشها منتشر کردهاند.[52]
در گویشهای ایران مرکزی و شمالغربی در حال حاضر ۱۳ گروه تشخیص داده شده میشوند:
آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکنده است، عبارتند از جملههایی از زبان تبریزی در نزهه القلوبحمدالله مستوفی، جملهای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز (چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین (سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳–۲۹ ملمعی از همام تبریزی (متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد.[69]
زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی (قرن ۱۱) مجبور میشود آن را در یک بیت شعر بگوید:
بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل
گه پارسی نوازد، گاهی زند دری
بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتابها و نسخ دستنویس قدیمی از وجود این زبان حکایت میکنند. حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل میکند:
تبارزه (تبریزیها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی (انگوری مرغوب) است در سبد دریده.
در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبانهای دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده است:
معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.
کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریز شامل جملات خاص زبان تبریزی میباشد. اینها در دوران ایلخانی جمع گشته است. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریز به این صورت است:
انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آوردهاند چشم او نه بر قدم افتاده است نه بر حدوث.
سفینه تبریز شامل جملات و شعرهای از زبان آذری میباشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی میخواند:
دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَوِ ش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَرِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زوِ م چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه
یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده است:
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»
در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:
کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجههای خانواده زبانهای ایرانی استفاده میشود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.
چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده است. یکی از آن چهار رباعی این است:
همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی
بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی
محمدمصطفی کیژی وَنیژه
یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقیمانده است.
یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته میشود. دربارهٔ زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته است؛ که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را میدهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل میکند:
ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری
که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری
که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری
کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل میکند که به معنی بیا است.[71]
در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.[72]
و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد[73]
در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی «بیا» بکار رفته است:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دلآرامم شو و روز
در زبان خوانساری نیز «بوره» به معنی «بیا» بکار میرود.
همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:
دیره کین سربه سودای ته گیجی
دیره کین چش چو خونین اسره ریجی
دیره سرباستانه اچ ته دارم
خود نواجی کووربختی چوکیجی
معنی فارسی: «دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین میریزد، خود نمیگویی که بدبخت چه کسی هستی؟»
در واژهنامهای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شده است: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند».[74] در ادامه، به نمونههایی از این واژگان آذری اشاره میشود:
از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده است، میتوان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشتهاند و میتوان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخصفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آنها موجب شده است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای به دست آمده از این دوبیتیها میتوان یقین داشت.[88] از آن جمله:
ویژگیهای آوایی: تبدیل d بعد از مصوت (در مراحل قدیمتر: t میان دو مصوت) به r مانند «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم»، (= آمدیم)، «بری» (= بود) و غیره. در ۲ گویش هرزندی (گلین قیه) و گویش کلاسور نیز این ویژگی دیده میشود مثلاً zora (= زاده، پسر) vör (= باد، واد)، Kar (= خانه، کده)، amārā (= آمد) و غیره. چنانکه از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمیآید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته است. قاعدهٔ دیگر بازماندن «ژ» اصلی در آغاز کلمات است چنانکه در کلمات ـژیر» به معنی زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (= زد) دیده میشود. قاعدهٔ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است مانند «ریجی» (= میریزد) و «نواجی» (= نمیگویی). دیگر وجود مصوتی میانی که معمولاً آن را با a یا ö نشان میدهند. دیگر به کار بردن «ه» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده).[89]
ویژگیهای صرفی: از ویژگیهای صرفی این زبان وجود ۴ دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است. دیگر کاربرد نش» به جای شناسهٔ دوم شخص مفرد مضارع التزامی مانند «مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسهٔ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= میریزد) است دیگر از خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضی گفته میشود مانند «بکشتیم» (= میکشم)، «بهشتیم» (= میَهلم)، «ندشتیم» (= نمیآزارم). دیگر قلب مضاف و مضافٌالیه است مانند ـاویانی بنده» (= بندهٔ خدا). «چوگان گوییم» (= گوی چوگانم) و غیره. دیگر اینکه شناسهٔ اول شخص مفرد به جای «ام»، «دایم» بوده است. بسیاری از واژههای آذری که پارهای از ویژگیهای آوایی مذکور، در آنها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربایجان متداول است.[90]
در قصاید استانبولی، کلمات و لغتشناسی شعر، مربوط به ناحیه مرند و تبریز است:
در ایرانی باستان ā> ū، برای مثال āžūr به معنی آزاد، dūr به معنی «دار» (نگه داشتن)، gūn به معنی جان (پارتی و پهلوی: gyān)، لغت huzdan به معنی خواستن، pūydūr به معنی پایدار، vad-nehūd به معنی بدنهاد.[91]
بین دوهجایی ایرانی باستان t> r در āžūr، همچنین -r به معنی «تو»، zūnar به معنی «داند» (برگرفته از *zān-)، کلمه žaran به معنی «زَنَد»، (برگرفته از *jat-)[92]
بین دو هجایی ایرانی باستان č> j در jeman به معنی «مال خودم» (برگرفته از ایرانی باستان hača)[93]
ایرانی باستان x, xw> h در harda به معنی خورده، *hūzdan به معنی خواستن، hošk به معنی خشک (ایرانی باستان *huška)[94]
بعضی لغات دیگر: gūn به معنی «روان»، *karend به معنی «کردن، ساختن» (پارتی kar-)، کلمه sag به معنی سنگ، vūn به معنی خون (معادل vohunī اوستایی)[95]
پائول رودینگ، بعضی واژگان زبان آذری با کردی سورانی و زازاکی را مقایسه کرده است:[96]
اطلاعات بیشتر آذری, زازاکی ...
آذری
زازاکی
پارسی
کردی سورانی
برز-berz
berz
بلند (بُرز)*
barz/bilind
هرز-herz
erz
هل
hil
سور-sor
ser
سال
sall
دیل-dêl
zerri
دل
dil
هره-hre
hire
سه
se
دس-des
des
ده
de/da
بستن
واژه برز (borz) در فارسی نوین آغازین (burz) کاربرد داشته و برگرفته از پارسی میانه بورز (burz-bwlc) بوده که امروزه در برخی واژگان مانند "البرز "، (al-borz) بازمانده است.
Paul, Ludwig. "The Position of Zazaki Among West Iranian languages". p-174.:"The study of historical phonology shows that Zazaki, besides Gorani, Azari and Talesi figures among the "most northern" of W. Iranian dialects today."
Lecoq, Pierre, Le classement des langues irano-aryennes occidentales in Études irano-aryennes offertes à Gilbert Lazard, Studia Iranica, Cahier 7, p.247-264, Paris, Association pour l'avancement des études iraniennes, 1989. p.248.
حافظ حسین کربلائی تبریزی، «روضات الجنان»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴–۱۳۴۹ … در روضات الجنان، دفتر نخست، ص ۱۱۵ «مرقد و مزار… خواجه عبدالرحیم اژابادی… در سرخاب مشخص و معین است… وی تبریزی اند منسوب به کوچهٔ اچاباد (اژآباد) که کوچهٔ معینی است در تبریز در حوالی درب اعلی… و از او چنین استماع افتاده که حضرت خواجه در اوایل به صنعت بافندگی ابریشم مشعوری مینمودهاند و خالی از جمعیتی و ثروتی نبوده و بسیار اخلاص به درویشان داشته، روزی حضرت بابا مزید وی را دیده و به نظر حقیقت شناخته که درر معرف الهی در صدف سینه اش مختفی است، گفته: عبدالرحیم بوری بوری یعنی بیا بیا، که دیگران را نان از بازار است و تو را از خانه یعنی کلام تو از الهامات ربانی باشد.»
مین واژه را «ترکه میر آزادبخت طرهانی» دیگر شاعرلکزبان در بیت زیر مورد استفاده قرار داده است:
بوری و حاجتی قبله گای حاجات
وقتی وارد بین ورژ مناجات
گلزار ادب لرستان، اسفندیار غضنفری امرایی، انتشارات مفاهیم، ص۱۱۶.
Paul, Ludwig. (۱۹۹۸) «The Position of Zazaki Among West Iranian languages."
Golden, Peter B (1992). An introduction to the history of the Turkic peoples: Ethnogenesis and state-formation in medieval and early modern Eurasia and the Middle East (به انگلیسی). Wiesbaden: Otto Harrassowitz.
آذری، کاظم (۱۳۹۰). «آذربایجان و زبانش». ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات؛ ویژه فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلام و ایران. روزنامه اطلاعات (۲۵۰۷۸).
محمودی بختیاری، بهروز (۱۳۸۴). «آذری». دانشنامه ایران. ج.۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص.۷۴-۷۷. بایگانیشده از اصلی در ۶ سپتامبر ۲۰۲۴. دریافتشده در ۹ اوت ۲۰۲۴.
ناشناس (۱۳۶۷). «آذری (زبان)». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج.۱. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص.۲۵۹–۲۶۲. بایگانیشده از اصلی در ۵ سپتامبر ۲۰۲۴. دریافتشده در ۵ سپتامبر ۲۰۲۴.
«زبان کنونی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، از ص ۲۸ تا ۳۸. در این کتاب اختلاف تلفظ و تغییرات حروف و آواها در فارسی و آذربایجانی با یکدیگر سنجیده شده.
ر.ک. فهرست مآخذی که در پایان مقاله محققانه «زبانها و لهجههای ایرانی» از دکتر یارشاطر ذکر شده، مجله دانشکده ادبیات تهران، شماره ۱ و ۲ سال پنجم، ص ۴۳ تا ۴۶
«اضافه در زبان آذری کهن»، سخنرانی دکتر رشید عیوضی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
«دقیقی، زبان دری و لهجه آذری»، از دکتر جلال متینی، شماره چهارم سال یازدهم مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی (زمستان ۱۳۵۴، به یادگار مجلس بزرگداشت دقیقی طوسی).
«زبان کنونی آذربایجان» از مرحوم عباس اقبال، مجلة یادگار، سال ۲ شماره ۳ - ص ۹–۱
«زبان ترکی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، مقدمة ص ۲ تا ۲۸
«محسنی، محمدرضا ۱۳۸۹: «پان ترکیسم، ایران و آذربایجان» انتشارات سمرقند
«فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز، ص ۲۴۱
«گویش آذری» پژوهشی از رحیم رضازاده ملک، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان - ۶- مقدمه
رساله «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران» از ناصح ناطق، تهران، ۱۳۵۸، از انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
«فهلویات ماماعصمت و کشفی به زبان آذری - اصطلاح راژی یا شهری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز.
«فهلویات مغربی تبریزی» از ادیب طوسی، شماره دوم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
نمونهای از فهلویات زبان آذری در قرن هشتم و نهم» از ادیب طوسی، شماره چهارم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
«نمونهای از فهلویات قزوین و زنجان و تبریز (اصل و آوا نوشت و معنی غزلی ملمع از همام با توضیحات لغوی) در قرن هفتم» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هفتم دانشکده ادبیات تبریز
«زبان مردم تبریز در پایان سده دهم و آغاز سده یازدهم هجری» دکتر نوابی، شماره سوم و چهارم سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
«سندی در باب زبان آذری از مرحوم عباس اقبال، مجلة یادگار سال ۲ شماره ۳ ص ۵۰–۴۳
«یک سند تاریخی از گویش آذری تبریز» از محمد مقدم، ایران کوده شماره ۱۰
«گویش آذری» (متن و ترجمه و واژهنامه رساله روحی انار جانی) پژوهشی از رحیم رضازاده ملک، از انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان - ۶، مقدمه و متن
ایضاً برای رساله مولانا روحی انارجانی رجوع شود به مقاله «زبان قدیم آذربایجان» از استاد هنینگ، ص ۱۵۷، و ص ۱۷۶ شماره ۵
«آثار موجود از زبان آذری» از ادیب طوسی (شامل توضیحات کلی و طبقهبندی آثار موجود از میان و فهرست واژههای باقیمانده از آن زبان)، شماره ۴ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
مقاله «دو نمونه از زبان مردم تبریز در سدههای هفتم و هشتم هجری» از دکتر رشید عیوضی، در کتاب «چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ ایران»، در سال ۱۳۵۳
«بیست واژه آذری در حواشی نسخة خطی کتاب البلغه» سخنرانی استاد مجتبی مینوی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.
«آذریگان» (آگاهیهایی دربارة گویش آذری)، از دکتر صادق کیا، تهران، ۱۳۵۴
«نکتهای چند از زبان هرزنی» از منوچهر مرتضوی، شماره سوم دورة ششم نشریه دانشکده ادبیات تبریز
کارنگ، عبدالعلی: «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، تبریز، چاپخانه شفق، ۱۳۳۳
م. مرتضوی، فعل در زبان هرزنی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره ۱۴، ۱۳۴۱ شمسی، صص ۵۴۳–۵۸۸؛ شماره ۱۵، ۱۳۴۲ شمسی، صص ۶۱–۹۷.
م. مرتضوی، نکتهای چند از زبان هرزنی، نشریهٔ دانشکدهٔ ادبیات تبریز، شماره ۶، ۱۳۳۳ شمسی، صص ۳۰۴–۳۱۴.
W. B. Henning , The ancient language of Azerbaijan, TPHs 1954, 157-177
W. IVANOW, The dialect of Gozärkhon in Alamut, AcOr, 1931, 352-369
E. Yarshater, “The Tati Dialect of Shāhrud (Khalkhāl),” BSOAS 22, 1959, pp. 52-68.
E. Yarshater, “The Tati Dialect of Kajal,” BSOAS 23, 1960, pp. 257-68.
E. Yarshater, “The Tati Dialects of Rāmand,” in A Locust’s Leg. Studies in Honour of S. H. Taqizadeh, ed. W. B. Henning and E. Yarshater, London, 1962, pp. 240-45.
E. Yarshater,“Marāḡīān-e Alamūt wa Rūdbār wa zabān-e ānhā,” Majalla-ye Īrānšenāšī 1, 1346 Š. /1967.
E. Yarshater,A Grammar of Southern Tati Dialects (Median Dialect Studies I), The Hague and Paris, 1969.
E. Yarshater, Distinction of the feminine gender in Southern Tāti, in: Studia Classica et Orientalia Anatonino Pagliaro. III, Roma 1969, 281-301
E. Yarshater, “The Tati Dialects of Ṭārom,” in W. B. Henning Memorial Volume, ed. M. Boyce and I. Gershevitch, London. 1970, pp. 451-67.
E. Yarshater, The use of postpositions in Southern Tati, in: Yād-nāme-ye Irāni-ye Minorsky, Tehran 1969, 221-255