سیاستمدار ایرانی From Wikipedia, the free encyclopedia
صادق قطبزاده[3] (۴ اسفند ۱۳۱۴ – ۲۴ شهریور ۱۳۶۱) از مخالفان حکومت پهلوی و مبارزان انقلاب ۱۳۵۷، همراه سید روحالله خمینی در هواپیمای فرانسوی، و سیاستمدار اهل ایران بود که پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ دارنده پستهای وزیر امور خارجه و مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و عضو شورای انقلاب اسلامی ایران بود. قطبزاده به اتهام براندازی[4] حکومت جمهوری اسلامی و برنامهریزی برای ترور خمینی اعدام شد.[5]
صادق قطبزاده | |
---|---|
وزیر امور خارجه | |
دوره مسئولیت ۸ آذر ۱۳۵۸ – ۱۹ شهریور ۱۳۵۹ | |
گمارنده | شورای انقلاب اسلامی ایران |
پس از | سید ابوالحسن بنیصدر (سرپرست) |
پیش از | محمدکریم خداپناهی (سرپرست) |
اولین مدیرعامل سازمان صدا و سیما | |
دوره مسئولیت ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ – ۱۵ آذر ۱۳۵۸ | |
گمارنده | مهدی بازرگان[1] |
پس از | مسعود برزین (به عنوان مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی) |
پیش از | شورای پنجنفره |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۴ اسفند ۱۳۱۴ تهران، ایران |
درگذشته | ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ (۴۶ سال) تهران، ایران |
علت مرگ | تیرباران |
آرامگاه | آرامگاه خانوادگی واقع در آرامستان ابن بابویه |
حزب سیاسی | نهضت آزادی ایران (۱۳۵۷–۱۳۴۰)[2] |
دیگر عضویتهای سیاسی | جبهه ملی ایران (۱۳۴۰–۱۳۳۲) |
محل تحصیل | دانشگاه جرجتاونکالج دانشگاهی نتردام |
هیئت دولت | دولت موقت شورای انقلاب |
صادق قطبزاده در ۴ اسفند ۱۳۱۴ در تهران زاده شد.[3] پدر وی تاجر چوب بود. او دو برادر و یک خواهر داشت. تحصیلات مقدماتی را در مدرسهٔ دارالفنون گذراند.[6] برادر بزرگتر و خواهرش به آمریکا رفته بودند و او نیز در سال ۱۳۳۷ برای تحصیل در رشته زبان انگلیسی به دانشگاه جورجتاون واشینگتن رفت.
در میهمانی نوروز ۱۳۴۰ که توسط سفارت ایران برپاشده بود پس از بیان نطقی مناقشه برانگیز توسط قطبزاده به عنوان نماینده دانشجویان و ایجاد درگیری میان مسئولین برنامه و برخی دانشجویان به صورت اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا، سیلی زد. به درخواست زاهدی از پلیس، قطبزاده و علیمحمد (شاهین) فاطمی بازداشت شدند گذرنامهٔ آنها توسط سفارت باطل گردید و پلیس آمریکا حکم اخراج آنان را صادر کرد. قطبزاده دانشجوی خوبی نبود و توسط دانشگاه نیز اخراج شده بود.[7][8][9] او بعدها برای تحصیل به کانادا رفت و در سال ۱۳۴۸ از کالج نوتردام در شهر نلسون کانادا فارغالتحصیل شد.
پس از لغو اقامت آمریکا به الجزایر، مصر، سوریه و نهایتاً به عراق رفت جایی که او خمینی را در سال ۱۳۴۲ ملاقات کرد. در همان سال قطبزاده همراه با مصطفی چمران و ابراهیم یزدی با مقامهای مصری دیدار کرد تا برای پایهگذاری یک حرکت ضد شاه همکاری کنند. چمران به عنوان مسئول شاخه نظامی این حرکت برگزیده شد. در این دوره قطبزاده در لبنان همراه با دیگر انقلابیون ایرانی و فلسطینی آموزشهای نظامی دید. وی همچنین پیوند نزدیکی با سید موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان پیدا کرد.
قطبزاده در این سالها ارتباط گستردهای با مبارزان لبنانی پیدا کرد. او با معمر قذافی هم در ارتباط بود. قطبزاده بعد از تبعید خمینی به ترکیه اولین شخصی بود که به ملاقات ایشان رفت و از معتمدین او شد و خود را مقلد خمینی معرفی میکرد. قطبزاده رفیق مبارزی اهل مراکش بنام احمد داشت و از طریق او با رئیسجمهور وقت عراق دوستی پیدا کرد و زمینه را برای رفتن خمینی به نجف مهیا کرد. سیدمصطفی خمینی مخالف قطبزاده بود و او را دشمنی بدتر از مارکسیستها میدانست و حتی یک بار از ورود او به خانهاش ممانعت میکند.[10] مصطفی چمران نیز به موسی صدر توصیه میکرد از قطبزاده دوری کند.[11]
در تابستان ۱۳۴۶–۱۹۶۷ با گذرنامه سوری بنام صادق اَصفهانی به کانادا رفت. از فرودگاه ونکوور به این دلیل که در آمریکا وضعیت اقامت مشخصی ندارد به آمریکا برگردانده شد. دو هفته در سانفرانسیسکو در خانه دوستانش سر کرد تا اینکه ابراهیم یزدی که در دانشگاه تگزاس استاد شیمی بود برایش معرفینامه نوشت و دانشگاه نوتردام شهر نلسون در بریتیش کلمبیا واحدهای درسی گذرانده شدهاش در دانشگاه جورجتاون را میپذیرد و او دانشجوی تاریخ میشود و در ۱۳۴۸–۱۹۶۹ فارغالتحصیل میشود.[12]
پس از انقلاب روزنامه محلی «نلسون دیلی نیوز» به دانشگاه نوتردام رفت تا ببیند قطبزاده چطور بوده است. روزنامه او را شخصی که زود عصبانی میشود و آدمی نه چندان محبوب بین دانشجویان و استادان یافت. یک استاد گفت: «کاش میتوانستم یک نکته مثبت دربارهٔ او بگویم. آدم ناجوری بود. خمینی یک سوگولی تمام عیار خواهد داشت! او قابلیت زشتترین کارها را خواهد داشت». استاد دیگر او را بیاخلاق، دورو و یک «خوره سیاسی تمام عیار» (pure political animal) توصیف کرد. دانشجویی گفت: «دلال قدرت بود اما آدم شوخطبعی بود و آشپزیش هم خوب بود! او توانایی هر کاری را داشت. از تیپ آدمهایی بود که وقتی به قدرت برسند همه چیز و همه کس را فراموش میکنند. یک سخنران قهار بود» ولی برایان مکگرث استاد دیگری که با قطبزاده در روزنامه دانشجویی کار میکرد گفت: «قطبزاده یک فعال سیاسی بود که بهطور طبیعی دانشگاهیان او را به عنوان یک تهدید میدیدند. او دنبال تغییر بود و از زمان خود جلوتر بود.»
قطبزاده دوبار در دوران تحصیل به مدیریت دانشگاه اعتراض رسمی کرده بوده است. یک بار در اعتراض به شیوه نمره دادن یکی از استادها و یک بار هم برای اقامت در یک آپارتمان متعلق به دانشگاه. از قرار قطبزاده اصرار داشته که تنها واحد خالی یک مجموعه آپارتمانی که اختصاص به دانشجویان دختر داشته را به او اجاره بدهند چرا که دلیلی نمیدیده که دانشجویان پسر نتوانند در همان مجتمع ساکن باشند. نهایتاً در این دعوا پیروز شد و مجتمع آپارتمانی ماریون در خیابان گوردن در شهر نلسون به یک مجتمع مختلط تبدیل شد![12]
یان کلاگ، همکلاسی قطبزاده گفته است که صادق هیچ تلاشی برای مخفی کردن نفرتش از شاه و آمریکا نمیکرد و به همین خاطر ده-دوازده دانشجوی ایرانی دیگر از او دوری میکردند. برایش پول میرسید چون یک ماشین گرانقیمت و یک آپارتمان خیلی خوب داشت. چندین دوست دختر کانادایی داشت. سبک زندگی یک «مسلمان» را نداشت. مشروب میخورد و دربارهای شهر نلسون مست میکرد. همیشه در حال صحبت از جو ترس و وحشتی که ساواک در ایران بهوجود آورده و نقش آمریکاییها در حمایت از شاه بود. او مدعی بود توسط ساواک شکنجه شده ولی هیچ سندی نداشت.[12]
قطبزاده سال بعد در یادداشتهای سفر خود به نجف در مورد سبک زندگی جوانان عراقی میآورد:
عده قلیلی شبها تا صبح در کابارهها رقصهای وحشتناک مطابق آخرین اسلوب آمریکا با موزیک آمریکائی میکنند… چطور میتوان مبارزه با امپریالیسم مثلاً آمریکا را تبلیغ کرد در جایی که وقیحترین نوع فیلمهای سینمائی آنها را با همان زبان انگلیسی در سینماهای خود نمایش میدهد یا فیلمهائیکه فقط ثابت میکند چقدر آمریکائیان شجاع و باحس ابتکار و با هوش و زیرک و غیره هستند.[13]
قطبزاده در ۲۷ ژوئن ۱۹۶۸ (۶ تیر ۱۳۴۷) در نامهای به ابراهیم یزدی مینویسد که در انتخابات پارلمانی کانادا به یکی از کاندیداهای حزب نئودموکرات کانادا (NDP) کمک کرده تا به پارلمان راه پیدا کند.[12]
قطبزاده با گذرنامه سوریهای که سید موسی صدر برایش تهیه کرده بود در پاریس ساکن شد.[10] موسی صدر با پولهایی که از قذافی و سعودیها و دیگران میگرفت یک عمارت چهارطبقه در خیابان کندی در پاریس خرید و آن را به مرکز تبلیغات تبدیل کرد. قطبزاده در طبقه چهارم این ساختمان زندگی و فعالیت میکرد. قطبزاده با کنفدراسیون دانشجویان در تماس بود و به لبنان برای ملاقات با صدر میرفت از طرف دیگر به عراق برای دیدار با خمینی میرفت. صدر پول زیادی در اختیار قطبزاده قرارداده بود. صدر فساد مالی نداشت ولی خوشگذران بود و بههمراه قطبزاده در پاریس داستانهایی داشتند و دوستی آنها از بعد سیاسی فراتر میرفت…صادق طباطبایی هم در بزمها با آنها همراه بود. در این جمع چمران پاک و منزه بود و زندگی محقری داشت.[11] او در آنجا به عنوان خبرنگار روزنامه سوریهای «الثوره» فعالیت میکرد که پوششی بود برای انجام حرکتهای انقلابی. قطبزاده یک بار در پاریس از ترور منتسب به ساواک جان به در برد. ساواک همچنین یکبار برادر او را در سال ۱۳۵۳ دستگیر کرد و ۶ ماه به عنوان گروگان نزد خود نگه داشت تا قطبزاده خود را معرفی کند. او از این کار خودداری کرد.[10]
در دی ماه ۵۶ قطبزاده به آمریکا رفت و با جورج گریفین، از مسئولان میز خاورمیانه و جنوب آسیای دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت خارجه دیدار کرد. و نکات زیر را عنوان کرد:
منتل مسئول «دفتر کمکهای امنیتی»، یکی از زیرمجموعههای «دفتر امور سیاسی - نظامی» وزارت خارجه بود. دفتر امور سیاسی - نظامی رابط وزارت خارجه با وزارت دفاع است و وظیفهاش ارائهٔ طرح در مورد امنیت بینالمللی، کمکهای امنیتی و عملیات نظامی است. رابطهٔ قطبزاده و گریفین تا تابستان ۱۳۵۷ و ارسال یک نامهٔ دیگر ادامه مییابد. یک سال بعد در دی ماه ۱۳۵۷ و روزهایی که نام قطبزاده به عنوان یکی از اطرافیان خمینی در فرانسه مطرح است، گزارش این دیدار و متن نامه او، از طرف منتل برای پرکت ارسال شد و احتمالاً در موضع آمریکا در مورد رفتن شاه اثر داشته است.[14]
قطبزاده در بهار سال ۱۳۵۷ لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد تا با انجام نخستین مصاحبه بینالمللی با سید روحالله خمینی،[15] افکار عمومی جهانیان با انقلاب اسلامی آشنا شود.[16]
قطبزاده در ورسای پاریس خانهای ویلایی برای خمینی پیدا کرد و بنام خود خرید. بعد از مدتی رفت و آمدها زیاد شد و برای مدرسه مقابل خانه مزاحمت ایجاد شد که زمینهساز انتقال خمینی به نوفللوشاتو شد. سالها بعد بنیصدر بعد از جدایی از رجوی مدتی در آن خانه اقامت گزید تا اینکه دولت فرانسه به او خانهای داد. وقتی بنیصدر از آن خانه رفت خانه را به یکی از دوستانش داد که آن شخص همخانه را به یک فرانسوی اجاره داد. در سال ۱۳۶۱ که قطبزاده را اعدام کردند شخص فرانسوی مطلع شد و دیگر نه اجارهای پرداخت کرد و نه خانه را برگرداند. امیر برادر قطبزاده برای گرفتن خانه به فرانسه رفت اما برادر و خواهر او در خارج از ایران فوت کرده بودند و تعداد وراث زیاد شده بود و کاری از پیش نبرد. بهگفتهٔ اردشیر هوشی دوست قطبزاده آن خانه در سال ۱۳۹۷ حداقل پنجاه میلیون یورو قیمت داشته (نشان میدهد در سال ۱۳۵۷ قطبزاده حداقل معادل ۶ میلیون دلار بابت خانه مذکور پول داده که احتمالاً از پولهای گرفته شده توسط سید موسی صدر از قذافی بوده است).[17] سپس ظریف عسگری که از اعضای گروه کاظم سامی (جاما) بود جایی را در نوفللوشاتو پیدا کرد.[10] قطبزاده در زمان حضور خمینی در فرانسه از مشاوران وی بود و در روز ۱۲ بهمنماه با هواپیمای حامل خمینی که بعدها «پرواز انقلاب» نام گرفت به ایران بازگشت.[10]
یک هفته قبل از کنفرانس گوادلوپ (که از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷، چند روز قبل از خروج شاه از کشور میان رؤسای آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی برگزار شد) وزارت امور خارجه فرانسه با قطبزاده تماس میگیرد تا برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد. (پییر سالینجر، آمریکا در گروگانگیری). قطبزاده در زمان بسیار کوتاه تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. نماینده وزارت امور خارجه فرانسه گفته بود تحلیل قطبزاده به قدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که ریاست معنوی آن با خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود.[18]
قطبزاده در هواپیمایی که خمینی را به ایران میآورد در کنار او نشست. او پس از پیروزی انقلاب از اعضای شورای انقلاب اسلامی شد. وی در زمان روی کار آمدن دولت موقت عهدهدار سازمان صدا و سیما سپس وزیر امور خارجه شد.[19] وی به یکی از مشهورترین سیاستمداران ایرانی تبدیل شد که هر روز تصویرش در رسانههای جهانی منتشر میشد. او تلاشهایی برای آزادی گروگانهای آمریکایی و بازگرداندن شاه به ایران (برای محاکمه) انجام داد.
وی در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸ شرکت کرد و با ۴۸٫۵۴۷ رای (حدود ۰/۲۵ درصد آرا) در میان ۷ نفر، آخرین نفر شد و پس از آن با برخی مقامات حکومتی درگیر شد. پس از این شکست، به تدریج حضور قطبزاده در ساختار سیاسی ایران کمرنگ شد تا اینکه در آبان ۵۹ حضورش در یک مناظره تلویزیونی خبرساز شد. در روز پنجشنبه ۱۵ آبان، پس از اخبار سراسری شبکه دوم، برنامهای با عنوان «بحث آزاد» دربارهٔ عملکرد رادیو تلویزیون پس از انقلاب پخش شد. قطبزاده به همراه یک مبلغ اسلامی، قائم مقام وقت سرپرست رادیو تلویزیون در این مناظره ضبط شده شرکت کرد و به انتقاداتی نسبت به عملکرد رادیو تلویزیون و انقلاب پرداخت. وی پس از این انتقادات به مدت دو روز بازداشت شد و با اعتراض تعدادی از نمایندگان مجلس و شخصیتهای انقلابی آزاد شد.[20]
آغاز درگیریها از همان روزهای نخست انقلاب مشهود بوده روزنامههای کمونیستی و حزب توده از همان ابتدا علیه قطبزاده جبهه گرفته بودهاند؛ قطبزاده در زمانی که وزیر امورخارجه بود در یک پیام ویدئویی کمونیستها و آقای خوئینیها را عامل گروگانگیری سفارت آمریکا معرفی کرد و آنها را تخریبکننده انقلاب دانست و ادعا کرد عدهای از عوامل ساف و ک گ ب را در سفارتخانه آمریکا شناسایی کرده و آنها دانشجو نبودهاند.[21] در همین زمان، برخی چپ گرایان، از جمله مجاهدین خلق و حزب توده مخالف آزادی گروگانهای آمریکایی بودند.[22]
صادق قطبزاده زمانی که مسئولیت وزارت امور خارجه در جمهوری اسلامی را عهدهدار بود، دبیر اول سفارت شوروی در تهران را به اتهام جاسوسی اخراج کرد. او به عنوان وزیر امور خارجه در نامهای طولانی خطاب به نمایندگان مجلس به طرح مسکو برای نفوذ در ارکان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی هشدار داده بود.[23]
ولادیمیر کوزیکچن افسر عالیرتبه سازمان اطلاعات نظامی شوروی و کگب در کتابش با نام «از درون کگب» -منتشر شده در سال ۱۹۹۱- مدعی شد قطبزاده در زمان تحصیلش در آمریکا توسط سازمان اطلاعات نظامی شوروی (GRU) استخدام شده است[24][25][26][27]. همچنین مدعی شد کرملین که به شدت از دست قطبزاده عصبانی بود به کگب دستور داد که حذف سیاسی و در صورت امکان فیزیکیاش را در دستور کار قرار دهند. سلسلهٔ رویدادهای طبیعی اتفاق افتاده در ایران به نفع کگب تمام شد، قطبزاده از حلقهٔ نزدیکان خمینی خارج و بازداشت شد. علیرغم این موضوع کگب تصمیم گرفت که همچنان ضربه سنگینتری به قطبزاده بزند و یک پیام دروغین سیآیای ساخت که از منزل قطبزاده برای یک مأمور آمریکایی ناشناس در ایران فرستاده شده بود. محتوای این نامه طوری تنظیم شده بود که روشن باشد این مأمور ناشناس در حقیقت وزیر امور خارجهٔ ایران بوده است. کگب بستهٔ حاوی این پیام را در محلی قرار داد که سرویس امنیتی ایران بهراحتی آن را پیدا کند. این مدرک توسط حکومت ایران به عنوان سند برای محاکمه قطبزاده مورد استفاده قرار گرفت و او در سال ۱۹۸۲ با شلیک گلوله اعدام شد.[26]
قطبزاده در ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ به اتهام طرح کودتا و تلاش برای قتل روحالله خمینی بازداشت شد. وی متهم شد که با ریختن مواد منفجره در چاهی در نزدیکی منزل روحالله خمینی قصد داشته وی را ترور کند. او در یک گفتگوی تلویزیونی شرکت کرد و ضمن اعتراف نامی هم از سید محمدکاظم شریعتمداری آورد. پساز این رویداد، از سید محمدکاظم شریعتمداری به عنوان کسی که قرار بود پس از این کودتا آن را تأیید کند نیز سلب صلاحیت مرجعیت شد. احمد عباسی (داماد سید محمدکاظم شریعتمداری)، جواد مناقبی، مهدی مهدوی نیز در این ماجرا بازداشت شدند.
شوروی و حزب توده نیز در دستگیری و اعدام صادق قطبزاده نقش مهمی داشتند.[23] در عملیات به تور انداختن اطلاعاتی صادق قطبزاده، سرهنگ بیژن کبیری، نظامی وابسته به حزب توده، مشارکت داشت. کبیری با نزدیک شدن به صادق قطبزاده، گفتگوهای او را ضبط کرده و با واسطه سران حزب توده برای ریشهری برده بود که این اقدام موجب دستگیری قطبزاده و خلع لباس شریعتمداری شد.[23][28] خود کبیری نیز پس از افشای عضویت در کادرهای مخفی حزب توده ایران، به حکم علی یونسی اعدام شد.[29]
سید حسن شریعتمداری میگوید قطبزاده مهدی مهدوی را نزد محمدکاظم شریعتمداری فرستاده بود که بگوید قطبزاده درصدد انجام کارهایی است ولی پدر من او را نهی کرده بود و گفته بود این کارها فایدهای ندارد و به جایی نمیرسد.[30]
کارول جروم دوستدختر قطبزاده در خاطرات خود در کتاب “مردی در آینه” میگوید پس از آزادی از زندان، دوستان قطبزاده از وی درخواست کردند که از ایران خارج شود و قطبزاده در پاسخ چنین جملهای گفته است:[31]
«این انقلاب کابوسی بود که من برای این ملت رقم زدم. من مقصر هستم. میمانم و با سرنوشتم روبرو میشوم.»
همچنین جروم در مورد دیدگاه قطبزاده دربارهٔ حکومت چنین میگوید:
قطب زاده یک جمهوری مدرن را متصور بود که بر اساس اصول اخلاقی اسلام هدایت شود و همواره میخواست این را اثبات کند که اسلام یک نیروی پیشروی در حال تغییر است. او و بسیاری از افراد انقلابی انتظار داشتند که خمینی یک پیشوای اخلاقی فراگیر باشد، و نه یک رهبر سیاسی مطلق.
و بعد روزی را به خاطر میآورد که هردو فهمیدند این اتفاق نمیافتد.[32]
سید احمد خمینی در زندان به ملاقات قطبزاده میرود و از او میخواهد که استغفار نامهای که از قبل تنظیم شده را امضاء کرده و از آقای خمینی طلب مغفرت کند. قطبزاده برمیآشوبد و میگوید: کسی که باید عذر خواهی کند، خود خمینی ست نه من.[33]
قطبزاده بر روی صفحه تلویزیون ظاهر میشود و اعتراف میکند. اما مهمترین نکته این که نامی از سید کاظم شریعتمداری به میان میآورد که همین مسئله موجب نابودی این مرجع تشیع میگردد کسی که در سال ۱۳۴۲ درجه مرجعیّت را به روحالله خمینی اعطاء کرد تا جان او را در برابر حکومت وقت نجات دهد.[33]
محسن سازگارا نقل میکند که ریشهری پس از ۱۱ بار ملاقات با روحالله خمینی موفق میشود رضایت او را برای اعدام صادق قطبزاده بگیرد.[34]
قطبزاده در ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ به حکم محمد محمدی ریشهری در زندان اوین تهران اعدام شد. جروم لحظه خاکسپاری او را اینطور توصیف میکند: «وقتی بهخاکش میسپردند، دیدم که ریشاش سفید شده بود.»[35]
او در گورستان ابنبابویه در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد و قبر مادرش که چند سال پس از او درگذشت نیز در کنار قبر او است. اجازه نصب سنگ برای قبر قطبزاده داده نشد و تنها دو موزائیک با رنگ اندکی متفاوت نشانه مدفن اوست.[36]
مرد در آینه کتابی به قلم کارول جروم خبرنگار کانادایی و دوست دختر صادق قطبزاده پیرامون خاطرات او با قطبزاده و حوادث پس از انقلاب اسلامی ایران است.
کارول جروم ماجرای عشقی خود با قطبزاده را اینطور تعریف میکند: «در همان نظر اول عاشق قطبزاده شدم. او خیلی جذاب و کاریزماتیک بود.» او اولین تماس خود و قطبزاده را اینگونه توصیف میکند: «صدایش به شدت آزار دهنده و نرم بود؛ صدای مردی چربزبان! هیچ تمایلی برای صحبت با این مرد روغن مار فروش خاورمیانهای نداشتم اما برای کارم ناچار بودم.»[37]
کارول جروم مینویسد امکان خروج قطبزاده از طریق بلوچستان به خارج از ایران قبل از دستگیری او وجود داشت اما قطبزاده با این پیشنهاد مخالفت کرده و خود را یکی از مسببین و مسئولان به ثمر رسیدن انقلاب میدانست.[38]
نویسنده در جای دیگری از این کتاب نیز میآورد که پس از دستگیری و اعترافات قطبزاده، احمد خمینی در زندان به دیدار او رفته و از او خواسته تمام اعترافاتش را پس بگیرد تا خمینی او را مورد عفو قرار دهد اما با امتناع قطبزاده روبرو شده است.[39] خلاصه زندگی قطبزاده را جروم در جملهای بیان میکند: «مبارزه در سراسر زندگی برای یک رؤیا و در غلتیدن به یک کابوس»[35]
در قسمت اول مستند «فرزند انقلاب»، با نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانیِ فرشاد بیان، به داستان زندگی قطبزاده پیش و پس از انقلاب ۵۷ و مرگ او پرداخته شده است. این مستند سه قسمتی برای نخستین بار در سال ۱۳۹۸ از بیبیسی فارسی پخش شد. در این مستند، علیرضا نوری زاده زنده ماندن و مهاجرت خود و خانوادهاش را به صادق قطبزاده نسبت میدهد.[40]
در سال ۲۰۱۷، دستنویسهای صادق قطبزاده در مورد سفرش به نجف در دو سه روز آخر خرداد ۱۳۴۹ است که به کوشش علی سجادی در آمریکا به چاپ رسید.[41] سجادی، اعدام قطبزاده را «نتیجه توطئه حزب توده، شوروی و روحانیون» ارزیابی میکند.[42]
این دستنویسها گزارش سفر قطبزاده به عراق و دیدار با خمینی و سید محمد باقر صدر مصطفی خمینی سید موسی موسوی اصفهانی بجنوردی و دو طلبه در نجف است. او این گزارش را برای کنفدراسیون دانشجویان تهیه کرده تا روش همکاری با خمینی را پیدا کنند.
در بخشی از آن میخوانیم:
خوش مشرب - دوست داشتنی - باهوش - خوددار… تصور نمیرود جایی بخوابد که آب زیرش برود. ولی خدا کند که زرنگی زیادش باعث جوانمرگی اش نشود. برخلاف پدرش که تا تمامی حقایق را درنیابد نظر نمیدهد، آقا مصطفی قدری در این زمینه زودتر از وقت قضاوت میکند ولی خوشبختانه به حرف حساب گوش میدهد ولی جان آدمی را میگیرد… سیاست بازی اش سیاست مداری را تحت الشعاع قرار میدهد … معتقد است از هر کس و در هر زمان که امکان دارد باید استفاده کرد!
وقتی با ایشان بهطور غیر مستقیم مشورت میشود حرفی نمیزند و بعد از آنکه کار انجام شد برای آنکه از عواقب بد آن در مورد موقعیت خودش بهعنوان یک مرجع جلوگیری کند و مخالفان کار را به او نسبت ندهند با نحوه عمل مخالفت میکند که از یکطرف مطالبی که باید گفته شود گفته شده ولی اتهاماتی را که ممکن است به شخص ایشان زده شود خنثی میکند… اگر اطراف ایشان یک عده آدم با شعور و با فهم و مؤمن باشند میتواند بهترین نوع رهبر باشد.[13]
مولود خانلری که در دورهای ارتباط نزدیکی با صادق قطبزاده داشته او را شخصی هفتاد رو و متقلب خوانده است و از قول علی شایگان آورده که قطبزاده جاسوس آمریکا بوده است. او همچنین عنوان میکند که قطبزاده دارای پاسپورت سوری و جزو جنبش اَمَل بوده. خانلری، قطبزاده را سفیر سیار خمینی میخواند که مرتب از جانب او با یاسر عرفات دیدار میکرده.[43]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.