پلنگ جانوری است از رده پستانداران، از راسته گوشتخواران و جزو تیره گربهسانان.
پلنگ سیاه
«از این جهت شیری از جنگل ایشان را خواهد کشت و گرگ بیابان ایشان را تاراج خواهد کرد و پلنگ بر شهرهای ایشان به کمین خواهد نشست و هرکه از آنها بیرون رود دریده خواهد شد زیرا که تقصیرهای ایشان بسیار و ارتدادهای ایشان عظیم است.»
«اسبان ایشان از پلنگها چالاکتر و از گرگان شب تیزروترند و سواران ایشان جست و خیز میکنند.»
«بعد از آن نگریستم و اینک دیگری مثل پلنگ بود که بر پشتش چهار بال مرغ داشت و این وحش چهار سر داشت و سلطنت به او داده شد.»
«پس من برای ایشان مثل شیر خواهم بود و مانند پلنگ به سر راه بر ایشان حمله خواهم آورد و پرده دل ایشان را خواهم درید و مثل شیر ایشان را خواهم خورد و حیوانات صحرا ایشان را خواهد درید.»
«و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری باهم و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچههای آن ها باهم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد.»
«از آواز کوسش همی روز جنگ //بدرد دل شیر و چرم پلنگ»
«از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ// آن همچو شیر گندهدهان پیس چون پلنگ»
«از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی// به نهالهگه تو راند نخجیر پلنگ»
«با همت باز باش و با کبر پلنگ// زیبا بگه شکار و پیروز به جنگ »
«به بال و پر چو هزبری به خشم و کین چو پلنگ// بخال و خط چو تذروی بدست و پا چو غزال »
«بپوشید تن را بچرم پلنگ// که جوشن نبد آنگه آیین جنگ »
«برده ران و برده سینه برده زانو برده ناف// از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ»
«بزرگواری جنسی است از فعال امیر// چنانکه هیبت نوعی است از خصال پلنگ»
«بندگان شه کمند از چرم شیران کردهاند// در کمرگاه پلنگان جهان افشاندهاند»
«به پرده درون خیمههای پلنگ// بر آیین سالار ترکان پشنگ»
«بهر پلنگان کین، کرد سراب از محیط// بهر نهنگان دین کرد محیط از سراب»
«به یک خدنگ دژآهنگ جنگ داری تنگ// تو بر پلنگ شخ و بر نهنگ دریابار »
«ترحم بر پلنگ تیزدندان// ستمکاری بود بر گوسفندان »
«چون کلنگان از هوا آهنگ او سوی نشیب// چون پلنگان از نشیب آهنگ او سوی فراز»
«چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان از جبال// چون کلنگان در هوا و همچو طاووسان بکوی»
«چه خطر بود سگی را که قدم زند به جایی// که پلنگ در وی الا ز ره خطر نیاید»
«خواجه از کبر آن پلنگ آمد// که همی با وجود بستیزد»
«دشت را و بیشه را و کوه را و آب را// چون گوزن و چون پلنگ و چون شترمرغ و نهنگ»
«در کمر کوه ز خوی دورنگ// پشت بریده است میان پلنگ»
«رنگیم و با پلنگ اجل کارزار ماست// آخر چه کارزار کند با پلنگ رنگ// کبر پلنگ در سر ما و عجب مدار// کز کبر پایمال شود پیکر پلنگ»
«روز و شب از قاقم و قندز جداست// این دله پیسه پلنگ اژدهاست»
«ز خون یلان سیر شد روز جنگ // به دریا نهنگ و به خشکی پلنگ»
«ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاه لنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم»
«ز شاهین و از باز و پران عقاب // ز شیر و پلنگ و نهنگ اندر آب// همه برگزیدند فرمان اوی// چو خورشید، روشن شدی جان اوی»
«سراپرده از دیبه رنگرنگ// بدو اندرون خیمههای پلنگ»
«سپر نفکند شیر غران ز جنگ // نیندیشد از تیغ بران پلنگ»
«صیاد نه هربار شکاری ببرد// افتد که یکی روز پلنگش بدرد»
«که خرگوش حیضالنسا دارد و من// پلنگم ز حیضالنساء میگریزم»
«گربه شیر است در گرفتن موش // لیک موش است در مصاف پلنگ»
«مرا جنگ دشمن به آید ز ننگ// یکی داستان زد بر این بر پلنگ// که خیره به بدخواه منمای پشت// چو پیش آیدت روزگار درشت»
«نبینی که چون گربه عاجز شود// برآرد به چنگال چشم پلنگ»
«نجهد از بر تیغت نه غضنفر نه پلنگ// نرهد از کف رادت نه بضاعت نه جهاز»
«نهالهگاه به خوشی چو لالهزاری گشت// ز خون سینه رنگ و ز خون چشم پلنگ»
«ور زانکه بغردی بناگاهان// پیرامن او پلنگ یا ببری»
«و زان پس برفتند سیصد سوار// پس بازداران همه یوزدار// به زنجیر هفتاد شیر و پلنگ// به دیبای چین اندرون بسته تنگ»
«هر بیشه گمان مبر که خالیست// شاید که پلنگ خفته باشد»
«هرکه او مجروح گردد یکره از نیش پلنگ// موش گرد آید برو تا کار او زیبا کند»
«همه راغها شد چو پشت پلنگ// زمین همچو دیبای رومی برنگ»
«یکی گرگ در وی بسان نهنگ// بدرد دل شیر و چرم پلنگ»