اسب نجیب را یک تازیانه بس است!
اسب ، حیوانی از راسته چهارپایان.
«اسبان ایشان از پلنگها چالاکتر و از گرگان شب تیزروترند و سواران ایشان جست و خیز میکنند.»
«نیشهای چند مگس هرگز اسب چابک را از تاختن باز نمیدارد.»
«و [جمشید]، خر را بر اسب افکند تا استر پدید آید.»
«دنیای اسب خیلی بزرگ است و هیچ محدودیتی ندارد… زمانی هر قبیله اسب خودش را داشت و آن قبیله نگهدار نژاد اسب بود و فرهنگ خودش را داشت. اسب، گویای تمدن و فرهنگ و موجودیت یک ملت است.»
«اسب پیر نصیب دباغ میگردد» ضربالمثل آلمانی
«از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
«اسب خوشرو هم گاهی سکندری میخورد.»
«اسب دونده جو خود را زیاد میکند!»
«اسب را عقب درشکه بستن»
«اسب را گم کرده عقب نعلش میگردد.»
«اسب، ران را میشناسد!»
«اسب زینکرده است!»
«اسب شاهی را بردند نعل ببندند، سوسک هم پایش را بلند کرد.»
«اسب عاریه کمخوراک و تندرو است!»
«اسب نجیب را یک تازیانه بس است.»
«اسب و استر به هم لگد نزنند.»
«اسب و خر را که پهلوی هم ببندند، اگر همخو نشوند، همبو میشوند.»
«اسبی را که سر پیری سوقانش کنند، به درد میدان قیامت میخورد.»
«اگر آقایت را سوار الاغ دیدی بگو: عجب اسب قشنگی!»
«بارالها به حق هشت و چهار، گیوهپا را مکن به اسب سوار»
«به اسب شاه گفته یابو »
«به قاطر گفتند پدرت کیست؟ گفت: اسب آقادائیم است.»
«سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
«آنکس که بداند و بداند که بداند// اسب شرف از گنبد گردون بجهاند»
«ابله شدهای، وفا ز زن میطلبی؟// اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟»
«اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر // رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون اسب
«اسب تازی دو تک رود به شتاب// شتر آهسته میرود شب و روز»
«اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر میبینم»
«اسب لاغرمیان به کار آید// روز میدان، نه گاو پرواری»
«اسب میتاخت با شکوه و دلیر// که کند فعل شیر بچه شیر»
«اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب// نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است»
«اگر اشتر و اسب و استر نباشد// کجا قهرمانی بود قهرمان رهذغا»
«اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر »
«ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ جان به منزل برد»
«راهرو را فاقه و نعمت کند منع از سلوک// اسب راه آن است کو نه فربه و نه لاغر است»
«ز دریا برآمد یکی اسب خنگ// سرون گرد چون گور و کوتاهلنگ// دمان همچو شیر ژیان پر ز خشم// پلنگ و سیه خایه و زاغ چشم»
«مر سگان را عید باشد مرگ اسب// روزی وافر بود بیجهد و کسب»
«نه برگزاف سکندر به یادگار نوشت// که اسب و تیغ و زن آمد سهگانه از در دار»
«هرکسی را که بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد»
«یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان// کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می کنند»