Remove ads
واعظ یهودی و رهبر دینی (~۴ ق.م – ۳۰ یا ۳۳ م) From Wikipedia, the free encyclopedia
عیسی یا یِسو (به عبری: ישו؛[الف] به یونانی باستان: Ἰησοῦς؛[ب] حدود ۴ پیش از میلاد – ۳۰ / ۳۳ میلادی) که به عیسی مسیح و عیسای ناصری(نازارِتی) نیز معروف است، واعظ یهودی و رهبر دینی در قرن یکُم میلادی بود. او شخصیت مرکزی مسیحیت، بزرگترین دین جهان از نظر تعداد پیروان است. غالب مسیحیان او را بهعنوان تجسم خدای پسر میپرستند و وی را مسیحای موعود عهد عتیق میدانند. عیسی در یک خانواده و فرهنگ یهودی متولد شد و تعالیم او عمیقاً در سنتها و متون مقدس یهودیان ریشه داشت. با این حال، آموزهها و اعمال او همچنین اعمال و عقاید سنتی یهودیان را به چالش میکشد و به رابطهٔ پیچیده و ظریفی بین عیسی و یهودیت منجر میشود.
عیسی | |
---|---|
زادهٔ | ۴ قبل از میلاد بیت لحم، امپراتوری روم |
درگذشت | ۳۰ یا ۳۳ میلادی اورشلیم، امپراتوری روم |
علت مرگ | [[غیبت کبرا | زنده و در دوران غیبت هستند به روایت قران کتاب مسلمانان. مصلوب شدن (بنابه یک روایت) |
والدین | مریم یوسف نجار (به عقیدهٔ مسیحیان پسر خدا) (به عقیده مسلمانان پیامبر خدا |
تقریباً همهٔ پژوهشگرانِ دورهٔ باستان اتفاقنظر دارند که عیسی به لحاظ تاریخی وجود داشته، اما تلاشها برای یافتن جزئیات تاریخی زندگی او منجر به تردیدهایی دربارهٔ اعتبار انجیلها، تنها منابع موجود دربارهٔ زندگانیِ عیسی، شده است. عیسی یک یهودی اهل جلیل بود که توسط یحیی تعمید داده شد و زان پس، تبلیغ خود را آغاز کرد. او به صورت شفاهی موعظه میکرد و دیگران «رَبّی» خطابش میکردند. عیسی با دیگر یهودیان دربارهٔ بهترین راه پیروی از خدا بحث میکرد، بهوسیلهٔ مثلها تعلیم میداد و برای خود پیروانی جذب کرد. مقامات یهودی او را دستگیر و محاکمه کرده و به دولت روم تحویل دادند. پونتیوس پیلاطس فرماندار رومی یهودیه نیز دستور داد او را مصلوب کنند. بعد از مرگش، حواریونش ادعا کردند او از مرگ برخاسته است و نیز جامعهای تشکیل دادند که در نهایت به کلیسای اولیه تبدیل شد. آموزههای او ابتدا به صورت شفاهی نقل میشدند، تا اینکه نهایتاً از آنها برای تألیف انجیلها استفاده کردند. بسیاری از دانشوران عیسی را یک «واعظ آخرالزمانی» که تصور میکرده قیامت و نابودی جهان در شرف وقوع است، محسوب میکنند.
عقاید مسیحی دربارهٔ عیسی بدین قرار است که نطفهٔ او توسط روحالقدس بسته شد، زنی باکره به نام مریم او را زایید، معجزاتی انجام داد، کلیسای مسیحی را تأسیس کرد، با فداکاری مصلوب شد تا کفارهای برای گناهان باشد، از مرگ برخاست، به بهشت رفت و روزی از آنجا بازخواهد گشت. بهطور کلی، مسیحیان عقیده دارند عیسی به مردم امکان آشتی با خدا را میدهد. مطابق اعتقادنامهٔ نیقیه، که توسط کلیسا در سدهٔ چهارم تنظیم شده، عیسی زندگان و مردگان را قبل یا بعد از رستاخیز جسمانیشان قضاوت خواهد کرد، اتفاقی که به ظهور دوم در آخرالزمان مسیحی گره خورده است. اکثریت اعظم مسیحیان عیسی را به عنوان تجسم خدای پسر، رکن دوم تثلیث، میپرستند. اقلیت کوچکی از مذاهب مسیحی نیز وجود دارند که بخشی یا همه تثلیث را رد میکنند. همهساله ولادتِ عیسی در ۲۵ دسامبر، بهعنوان کریسمس، جشن گرفته میشود. آدینهٔ نیک به تصلیب عیسی و عید پاک به برخاستن او از مرگ اختصاص دارد. سالِ تقریبی تولد عیسی، مبدأ گاهشماری میلادی است که طور گسترده در دنیا استفاده میشود.
از عیسی در ادیان دیگری مانند اسلام و بهائیت نیز به عنوان شخصیتی مهم یاد شده است. مسلمانان معتقدند که عیسی یکی از پیامبران برجستهٔ الله و همان مسیح موعود در نوشتههای یهودی است. آنان تولد او از مریم باکره را قبول دارند اما خدا یا پسرِ خدا بودن او مورد قبول آنان نیست. در قرآن آمده که عیسی هیچگاه ادعای الوهیت نکرد. بیشتر مسلمانان اعتقاد به تصلیب عیسی ندارند و در عوض معتقدند که خدا او را به صورت جسمانی به بهشت برد. یهودیان عیسی را به عنوان مسیحا نپذیرفتهاند، زیرا اعتقاد دارند او نشانههای مسیحای یهودی را نداشته، شخصیتی خداگونه نبوده و از مرگ برنخاسته است. بهائیان عیسی را در کنار شخصیتهای دیگر مثل بهاءالله و زرتشت یکی از مظاهر ظهور به حساب میآورند. در مانویت میان شخصیت زمینی عیسی و شخصیت آسمانی او تمایز وجود داشت و نیز او یکی از اسلاف مانی به حساب میآمد.
یک یهودی در زمان عیسی معمولاً تنها یک اسم داشت. در برخی موارد، پس از نام شخص، اسم پدرش ذکر میشد؛ یعنی نام مردان با فرمول «اسم شخص پسرِ اسم پدر» ساخته میشد. آوردن نام شهر محل تولد شخص پس از نام او نیز رایج بودهاست.[۱] نتیجتاً، عیسی در عهد جدید معمولاً «عیسای ناصری» خطاب شدهاست. همسایههای عیسی در ناصره، او را «نجّار، پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون» (مرقس ۶:۳)،[۲] «پسر نجّار» (متی ۱۳:۵۵)[۳] یا «پسر یوسف» (لوقا ۴:۲۲)[۴] خطاب میکردند. در انجیل یوحَنّا، فیلیپ عیسی را «عیسی پسر یوسف از ناصره» (یوحنا ۱:۴۵) مینامند.[۵]
عیسی در شکل کنونی در زبان یونانی (Ἰησοῦς)[پ] ریشه دارد. نام یونانی خود از ישו (یشوع) عبری گرفتهاست. این اسم در اصل יהושע (یِهُشوعا، بهطور خلاصهتر یوشع) و در لغت به معنای «یهوه خداگون است» بودهاست.[۶] یوشع همچنین در عهد عتیق نام جانشین موسی و یک روحانی یهودی هم هست.[۷]
عیسی (یشوع) نام رایجی در میان یهودیان معاصر تولد عیسی بودهاست.[۸] یوسف فلاوی مورخ یهودی قرن اول میلادی در نوشتههای خود حداقل به ۲۰ فرد مختلف که عیسی نام داشتهاند اشاره کردهاست.[۹]
از سالهای آغازین دین مسیحیت، عیسی را معمولاً «عیسی مسیح» خطاب میکنند.[۱۰] نویسندهٔ انجیل یوحنا نوشته که عیسی ناصری این اسم را بر روی خود گذاشتهاست. مسیح یک نام شخصی نیست.[۱۱] این واژه (משיח) در عبری به معنی «مسح شده» یا «روغنمالی شده» است.[۱۲][۱۳] مسیحیان او را به این نام میخوانند زیرا باور دارند که او همان مسیحای موعود در نوشتههای یهودی عهد عتیق است. از زمان زندگی عیسی تا امروز، «مسیح» به نامی شخصی و بخشی از اسم عیسی درآمده است. به پیروان عیسی، «مسیحی» میگویند و این عنوان از سدهٔ یکم میلادی رواج داشتهاست.[۱۴]
عیسی به شیوهای که در انجیلها توصیف شدهاست موجودی فراتر از محدودیتها و تواناییهای انسانی است. برای بیشتر تاریخ مسیحیت این مشکل بزرگی به حساب نمیآمد، اما از عصر روشنگری بدین سو عدهای به دنبال یافتن عیسی در محدودهٔ تواناییهای انسان رفتند.[۱۵] تا قبل از آن دوره، انجیلها را معمولاً منابع معتبر تاریخی قلمداد میکردند، اما از آن زمان پژوهشگرانی ظهور کردند که صحت تاریخی عهد جدید را زیر سؤال بردند و میان «عیسای انجیلها» و «عیسای تاریخی» تمایز قائل شدند.[۱۶] از قرن ۱۸، پژوهشگران سه شیوهٔ جداگانه برای شناخت شخصیت تاریخی عیسی پیش گرفتند که هر کدام مشخصههای خودش را دارد و بر اساس تحقیقات متفاوتی شکل گرفتهاست.[۱۷][۱۸] موجودیت شخصیتی تاریخی به نام عیسی و اتفاقات کلی زندگیاش بهطور گستردهای توسط پژوهشگران پذیرفته شده، اما تصویری که توسط پژوهشگران مختلف از او رسم شدهاست، با یکدیگر و همچنین با تصویر او در انجیلها متفاوت است.[۱۹][۲۰]
تلاشها برای بازسازی تاریخی زندگی عیسی شامل گسترهٔ متفاوتی میشود که از دیدگاه ماکسیمالیستی قرن نوزدهم که در آن انجیلها تا جای ممکن به عنوان منبع معتبر قلمداد میشدند تا دیدگاه مینیمالیستی قرن بیستم که تقریباً هیچچیز دربارهٔ عیسی به عنوان اتفاق تاریخی پذیرفته نمیشد، متفاوت است.[۲۱] از دههٔ ۱۹۵۰، شیوهٔ جدیدی در راهِ یافتن عیسای تاریخی شکل گرفت و دیدگاه مینیمالیستی رنگ باخت.[۲۲][۲۳] هرچند اعتقاد به اینکه انجیلها کاملاً صحیح هستند توسط منابع تاریخی پشتیبانی نمیشود، اما از دههٔ هشتاد میان دانشوران اتفاق نظر وجود دارد که به غیر از اتفاقات مشخصی که از نظر تاریخی اثبات شدهاند، سایر عناصر زندگی عیسی از نظر تاریخی «محتمل» هستند.[۲۲][۲۴][۲۵] تمرکز تحقیقات نوین در ربط با شخصیت تاریخی عیسی بر یافتن محتملترین عناصر قرار دادهاست.[۲۶][۲۷]
پژوهشگران عهد جدید در بررسی انجیلهای متعارف (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) با چالشهای بزرگی روبهرو هستند.[۲۸] اناجیل را نمیتوان در معنای امروزی «زندگینامه» قلمداد کرد و نویسندگان آنها درحالی که بسیاری از جزئیات زندگی عیسی را از قلم انداختهاند، به مسائلی چون اهمیت او از دید الهی یا تبلیغ علنی او میان مردم میپردازند.[۲۸] گزارشها دربارهٔ اتفاقات فراطبیعی مربوط به عیسی نظیر مرگ و برخاستن او کار پژوهشگران را حتی سختتر هم میکند.[۲۸] پژوهشگران انجیلها را منابع بیطرفی نمیدانند زیرا نویسندگان تلاش میکردند عیسی را تجلیل کنند.[۲۹] کماکان، منابع بهتری دربارهٔ زندگی عیسی نسبت به زندگی افرادی چون اسکندر مقدونی در اختیار پژوهشگران است.[۲۹] آنها معیارهای مشخصی برای قضاوت دربارهٔ تاریخیبودن اتفاق دارند که شامل ملاک تصدیق چندگانه، ملاک انسجام و ملاک انقطاع است.[۳۰] صحت تاریخی یک اتفاق بسته به اعتبار منابع هم هست؛ اناجیل بهواقع دربارهٔ زندگی عیسی متناقض و نامستقل هستند. مَرقُس که احتمالاً اولین انجیلِ مکتوب است، برای دههها معتبرترین از لحاظ تاریخی بهشمار میرود.[۳۱] یوحنا که بعد از همه مکتوب شدهاست، بهطور قابل توجهی با انجیلهای همنوا متفاوت است و آن را دارای اعتبار کمتری میدانند؛ هرچند اخیراً پژوهشگران بیشتری پذیرفتهاند که یوحنا شاید شامل هستهای از محتوای قدیمی باشد که ممکن است بهاندازهٔ اناجیل همنوا یا حتی بیشتر ارزش تاریخی داشته باشد.[۳۲]
انجیلهای نامتعارف جملگی به اناجیل متعارف وابستهاند و در این بین فقط انجیل توماس ممکن است استثنا و شاهدی مستقل بر بسیاری از کلمات قصار یا مَثَلهای عیسی باشد. به عنوان مثال، توماس تأیید میکند که عیسی فقرا را برکت میداد. این مطلب پیش از اینکه با مطالب مشابه در منبع کیو مخلوط شود، به صورت مستقل به دست او رسیدهاست.[۳۳] از دید مورخان، بیشتر داستانهای دیگر انجیلهای نامتعارف، مانند داستان تبدیل گل به پرنده توسط عیسی در کودکی، به وضوح افسانهای هستند.[۳۴] هرچند شاید در دیگر متون غیرمتعارف مسیحی مطالبی وجود داشته باشد که بتواند دربارهٔ تحقیقات تاریخی در ربط با عیسی ارزشمند باشند.[۳۵]
منابع غیرمسیحی اولیه که وجود تاریخی عیسی را ثبت کردهاند شامل آثار یوسف فلاوی (زادهٔ ۳۷- درگذشتهٔ حدود ۱۰۰ میلادی) و تاسیتوس (۵۶ – ۱۱۷) هستند.[۳۶][۳۷] لوئیز فلدمن، متخصص آثار یوسف فلاوی، میگوید که عدهٔ کمی به اصالت اشارهٔ یوسف به عیسی در کتاب ۲۰ از تاریخ باستان یهودیان شک کردهاند.[۳۸][۳۹] فلاوی از او با عناوینی چون «مرد خردمند» و «معلم مردم» یاد کردهاست. نیز محکوم به مرگشدن او توسط پیلاطس و وجود «طایفهٔ مسیحیان» را تأیید کردهاست. در بخشی دیگر از یعقوب، «برادر عیسی که مسیح خوانده میشد» یاد شدهاست.[۳۴] تاسیتوس در کتاب ۱۵ از سالنامهها از عیسی و اعدام او توسط پونتیوس پیلاطس نوشتهاست. پژوهشگران بهطور کلی مطلب تاسیتوس را به عنوان منبعی مستقل رومی معتبر و دارای ارزش تاریخی میدانند.[۴۰] سوئتونیوس مورخ رومی سدههای نخست و دوم از اخراج آن دسته از یهودیهایی که «تحت فتنه یک کریستوسنامی آشوب میآفریدند» از شهر رم نوشتهاست. بیشتر این منابع فقط مرگ عیسی و اعمال پیروانش بعد از مرگ او را ذکر کردهاند.[۳۴]
منابع غیرمسیحی به دو دلیل ارزشمندند؛ نخست آنکه نشان میدهند ناظران بیطرف یا متخاصم هیچ شکی دربارهٔ موجودیت تاریخی عیسی نداشتهاند و دوم آنکه تقریباً تصویری از عیسی رسم کردهاند که میتواند با منابع مسیحی هم سازگار باشد: عیسی یک آموزگار بود، به انجام معجزه معروف بود، برادری به نام یعقوب داشت و بهطور خشونتآمیزی کشته شد.[۴۱]
باستانشناسی به پژوهشگران کمک میکند تا جهان زندگی عیسی را بهتر درک کنند. یافتههای تازه، به عنوان مثال، نشان میدهد که کفرناحوم، شهری مهم در دورهٔ تبلیغ عیسی، فقیر و کوچک بود و حتی فروم یا آگورا هم نداشت.[۴۲][۴۳] این با نظر پژوهشگران که عیسی از تسهیم متقابل میان فقرا در آن منطقه از جلیل حمایت میکرد، سازگار است.[۴۲]
چهار انجیل متعارف (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) منابع اصلی برای مطالعهٔ زندگی و تعلیمات عیسی هستند.[۴۴][۴۵] علیرغم این، دیگر بخشهای عهد جدید مانند رسائل پولُس نیز بخشهای کلیدی زندگی وی را به متن کشیدهاست؛ مانند شام آخر در نامه اول به قرنتیان (حدود ۵۳–۵۴ میلادی) باب ۱۱ آیات ۲۳ تا ۲۶.[۴۶][۴۷][۴۸] اعمال رسولان شامل اشاراتی به اوایل تبلیغ عیسی و پیشگویی یحیی در ربط با آن است. باب اول اعمال رسولان حاوی اطلاعات بیشتری دربارهٔ عروج عیسی نسبت به چهار انجیل است.[۴۹][۵۰][۵۱] پولس در رسائل خود—که صحت تاریخی آنها پذیرفته شده و قبل از اناجیل نوشته شدهاند—چند مرتبه به سخنان و فرمانهای عیسی اشاره میکند.[۵۲]
بعضی از فرقههای اولیه مسیحی منابع جداگانهای برای تعلیم زندگی عیسی داشتند که عهد جدید شامل آنها نمیشود، مانند انجیل توماس، انجیل پطرس، انجیل یهودا، انجیل یعقوب و دیگر انجیلهایی که معروف به اناجیل کاذبه هستند.[۵۳][۵۴] بیشتر پژوهشگران اتفاق نظر دارند که این انجیلها بسیار بعدتر از انجیلهای متعارف نوشته شدهاند و اعتبار کمتری دارند.[۵۵][۵۶][۵۷]
اناجیل متعارف چهار روایت مجزا هستند که هرکدام توسط یک نویسنده مختلف نوشته شدهاست.[۵۸][۵۹] این نویسندگان همگی ناشناس هستند و سنت مسیحی آنها را به چهار شخصی که ارتباطات نزدیک با عیسی داشتند منسوب میکند.[۶۰] مرقس به یوحنا مرقس،[۶۱] یکی از نزدیکان پطرس، متی به یکی از حواریون عیسی،[۶۰] لوقا به یکی از نزدیکان پولس[۶۰] و یوحنا به «آن حواری که عیسی دوستش میداشت» منسوب است.[۶۰][۶۲]
از مهمترین زوایا جهت بررسی انجیلها، در نظر گرفتن ژانری است که آن انجیل در آن قرار میگیرد.[۶۳] اینکه نویسندگان اناجیل قصد داشتهاند رمان، افسانه، تاریخ یا زندگینامه بنویسند، تأثیر عظیمی بر این موضوع دارد که چگونه باید آنها را بررسی کرد. مطالعات اخیر بر این اجماع نظر دارند که انجیلها در شاخه «زندگینامه باستانی» قرار میگیرند.[۶۴][۶۵][۶۶] علیرغم اینکه با این دستهبندی مخالفتهایی هم شده،[۶۷] نظر کلی پژوهشگران چنین است.[۶۸][۶۹]
در ربط با صحت تاریخی این چهار انجیل، نظرها از اینکه آنها توصیفات دقیقی از زندگی عیسی هستند[۷۰] تا اینکه اصلاً نمیشود آنها را منبع تاریخی به حساب آورد، متفاوت است.[۲۹][۷۱][۷۲] مطابق اتفاق نظر گستردهای که امروزه در میان پژوهشگران وجود دارد، انجیلهای همنوا (سه انجیل اول – متی، مرقس و لوقا) معتبرترین منابع برای زندگی عیسی هستند.[۷۳][۳۵][۱] در دفاع از اختلافها و ناسازگاریهایی که بین اناجیل وجود دارد، گفته شدهاست که این خود دلیلی برای صحت انجیلهاست؛ زیرا تفاوتها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهتها به مبدأ مشترک آنها گواهی میدهد.[۷۴]
مطابق تقدم مرقس، انجیل مرقس قدیمیترین در میان اناجیل همنواست که بین سالهای ۶۰ تا ۷۵ میلادی نوشته شدهاست. پس از آن انجیل متی (۶۵ تا ۸۵ م)، انجیل لوقا (۶۵ تا ۹۵ م) و انجیل یوحنا (۷۵ تا ۱۰۰ م) قرار دارند.[۷۵] بهعلاوه، بیشتر پژوهشگران موافقند که نویسندگان متی و لوقا از مرقس به عنوان یکی از منابع خود در زمان نوشتن انجیلشان بهره بردهاند. از آنجا که متی و لوقا شامل اطلاعاتی هستند که در مرقس یافت نمیشود، پژوهشگران اینگونه توضیح دادهاند که آن دو نویسنده علاوه بر مرقس، از یک منبع دیگر (که بهطور عمومی به آن منبع کیو میگویند) هم استفاده کردهاند.[۷۶]
سه انجیل همنوا در محتوا، ترتیب روایت، زبان و ساختار بندها شباهت دارند.[۷۷][۷۸] نظر بیشتر پژوهشگران آن است که یافتن ارتباط مستقیم ادبی میان این سه انجیل با انجیل یوحنا غیرممکن است.[۷۹] درحالیکه جریان برخی از اتفاقات (نظیر تعمید عیسی، تجلی او، تصلیب و روابطش با حواریون) در روایات همنوا مشترک است، اتفاقاتی چون تجلی عیسی در انجیل یوحنا که خود در برخی موارد چون پاکسازی معبد روایات متفاوتی دارد، یافت نمیشوند.[۸۰]
عیسی در انجیلهای همنوا | عیسی در انجیل یوحنا |
---|---|
با تعمید عیسی یا تولد او از باکره آغاز میشوند.[۶۰] | با داستان آفرینش آغاز میشود، فاقد داستان تولد عیسی.[۶۰] |
عیسی توسط یحیی تعمید داده میشود.[۶۰] | به تعمید او اشاره نمیکند اما آن را پیشفرض در نظر گرفتهاست.[۶۰] |
عیسی با مثلها و کلمات قصار تعلیم میدهد.[۶۰] | عیسی در بحثهای طولانی تعلیم میدهد.[۶۰] |
عیسی بیشتر دربارهٔ ملکوت الهی و اندکی دربارهٔ خودش تعلیم میدهد.[۶۰] | عیسی بیشتر دربارهٔ خودش تعلیم میدهد.[۶۰] |
عیسی دربارهٔ فقرا و رنجدیدگان صحبت میکند.[۶۰] | عیسی خیلی کم دربارهٔ فقرا و رنجدیدگان صحبت میکند.[۶۰] |
عیسی جنگیری میکند.[۱۷] | عیسی جنگیری نمیکند.[۱۷] |
پطرس فاش میکند که عیسی کیست.[۱۷] | پطرس فاش نمیکند.[۱۷] |
عیسی دستانش را نمیشورد.[۱۷] | دربارهٔ اینکه عیسی دستانش را نمیشورد چیزی نمیگوید.[۱۷] |
پیروان عیسی روزه نمیگیرند.[۱۷] | دربارهٔ روزه نگرفتن پیروان عیسی چیزی نمیگوید.[۱۷] |
شاگردانش در روز شبات گندم درو میکنند و میخورند.[۱۷] | شاگردانش در روز شبات گندم درو نمیکنند و نمیخورند.[۱۷] |
به تجلی عیسی اشاره شده.[۱۷] | به تجلی عیسی اشاره نشده.[۱۷] |
عیسی در یک مراسم پسح شرکت میکند.[۸۱] | عیسی در سه یا چهار مراسم پسح شرکت میکند.[۸۱] |
پاکسازی معبد مربوط به اواخر روایات است.[۶۰] | پاکسازی معبد مربوط به اوایل روایت است.[۶۰] |
در شام آخر عیسی از یک عهد جدید میگوید.[۶۰] | عیسی پاهای شاگردانش را میشورد.[۶۰] |
عیسی دعا میکند که از مرگ رهایی یابد.[۶۰] | عیسی در برابر مرگ هیچ ضعفی نشان نمیدهد.[۶۰] |
عیسی با یک بوسه مورد خیانت واقع میشود.[۶۰] | عیسی خود هویتش را به سربازان فاش میکند.[۶۰] |
عیسی توسط رهبران یهودی دستگیر میشود.[۶۰] | عیسی توسط رومیان و نگهبانان معبد دستگیر میشود.[۶۰] |
شمعون قیروانی در حمل صلیب به عیسی کمک میکند.[۶۰] | عیسی به تنهایی صلیب را حمل میکند.[۶۰] |
پرده معبد با مرگ عیسی به دو نیم میشود.[۶۰] | نیزهای به پهلوی عیسی میزنند.[۶۰] |
چند زن از قبر عیسی بازدید میکنند.[۶۰] | مریم مجدلیه به تنهایی از قبر عیسی بازدید میکند.[۶۰] |
اناجیل همنوا بر ابعاد مختلف شخصیت عیسی پرداختهاند. در مرقس، عیسی پسر خداست که معجزاتش حضور ملکوت الهی را نشان میدهند.[۶۱] او، به عنوان خادم خدا و انسانها، معجزهگری خستگیناپذیر است.[۸۲] این انجیل کوتاه مشتمل بر تعداد کمی از سخنان و آموزههای عیسی است.[۶۱] انجیل متی تأکید میکند که عیسی به ارادهٔ خدا در عهد عتیق جامهٔ عمل پوشانده و خداوندگار کلیساست.[۸۳] اوست فرزند داوود، «پادشاه است و خودِ مسیح.»[۸۲][۸۴][۸۵] لوقا عیسی را چنان مینمایاند که یک ناجی انسانی-الهی است و با نیازمندان همدلی میکند.[۸۶] او دوست گناهکاران و به دنبال نجات گمراهان است.[۸۲] این انجیل شامل مثلهایی چون «سامری خوب» و «پسر ولخرج» است.[۸۶]
دیباچه انجیل یوحنا عیسی را تجسم کلمه خدا توصیف میکند.[۸۷] به عنوان کلمه خدا، عیسی به صورت ابدی به همراه او حی و حاضر است و چون منبعی است برای ذات اخلاقی و روحی بشریت.[۸۷] او نه تنها بزرگتر از همه پیامبران گذشته، که بزرگتر از همه پیامبران آینده نیز هست. او کلمهٔ خدا را بر زبان جاری نمیکند، بلکه خود کلمهٔ خداست.[۸۸] در انجیل یوحنا عیسی نقش الهی خود را با عبارتی چون «نان زندگی»، «نور جهان» و «تاک حقیقی» به صورت علنی بازگو میکند.[۸۲]
در مجموع، نویسندگان عهد جدید تلاش زیادی به کار نبستهاند تا مثل تواریخ غیر دینی دوران خود گاهشماری دقیقی از سرگذشت عیسی یا شرح زندگی او ارائه کنند.[۸۹] چنانکه انجیل یوحنا خود اشاره میکند که انجیلها شامل اطلاعات کامل و جامعی از زندگی عیسی نیستند.[۹۰] این روایات با هدف اصلی ارائه اسنادی الهیشناسانه در فضای مسیحیت اولیه نگاشته شدهاند و خط زمانی اتفاقات در درجهٔ دوم از اهمیت قرار داشتهاست.[۹۱] به همین دلیل، قابلذکر است که انجیلها یکسوم محتوای خود را به هفتهٔ آخر زندگی عیسی در اورشلیم اختصاص دادهاند.[۹۲] علیرغم اینکه انجیلها حاوی اطلاعات کافی مورد نیاز تاریخنگاران معاصر جهت تعیین تاریخ دقیق اتفاقات نیستند، اما برای ترسیم تصویری کلی از داستان زندگی عیسی کفایت میکنند.[۲۹][۸۹][۹۱]
عیسی یک یهودی بود[۹۳] و از بطن مریم همسر یوسف تولد یافت. انجیل متی و انجیل لوقا دو روایت متفاوت از اجداد عیسی ارائه کردهاند. متی، نسل عیسی را از طریق داوود به ابراهیم میرساند[۹۴][۹۵] و مطابق لوقا، نسل عیسی به آدم و از طریق او به خدا میرسد.[۹۶][۹۷] دو شجرهنامهای که این دو انجیل گزارش کردهاند، بین ابراهیم و داوود شباهت زیادی دارند اما از آنجا به بعد، اسامی ارائه شده تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند. در متی ۲۷ نسل بین داوود و یوسف نجار فاصلهاست، حال آنکه در لوقا ۴۲ نسل، بدون تقریباً هیچ اشتراکی در اسامی دو فهرست. نظریات مختلف برای توضیح تفاوت دو تبارنامهٔ عیسی مطرح شدهاست.[ت]
متی و لوقا هر دو تولد عیسی، به خصوص زایش او از زنی باکره در بیتلحم، را به وقوع پیوستن پیشگوییهای دینی میدانند. روایت لوقا اتفاقات پیش از تولد او را هم شرح داده و مریم در مرکز روایتش قرار دارد، حال آنکه متی به اتفاقات پس از تولد پرداخته و یوسف را شخصیت محوری روایت خود قرار دادهاست.[۹۸][۹۹][۱۰۰] مطابق هر دو منبع، والدین عیسی، مریم و نامزد او، یوسف نجار، بودند؛ هر دو منبع بر تولد او از زنی باکره تأکید کردهاند و متذکر شدهاند که روحالقدس عیسی را زمانی که مریم هنوز باکره بود، در رحم او قرار داد.[۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳] در عین حال، شواهدی در اعمال رسولان وجود دارد که نشان میدهد معاصران عیسی تصور میکردند او—مانند بسیاری دیگر در جهان باستان—دو پدر داشتهاست. بدین طریق، نسل او به واسطه یوسف به داوود هم میرسد.[۱۰۴]
در روایت متی، بارداری مریم، یوسف را غمگین میکند، اما او در اولین رؤیا از سه رویایش، فرشتهای را میبیند که به او اطمینان میدهد از ازدواج با مریم نهراسد، زیرا روحالقدس باعث به وجود آمدن بچه شدهاست.[۱۰۵] مسائل پیرامون هویت پدر عیسی در اناجیل همنوا ممکن است به این دلیل باشد که او فرزند نامشروعی بودهاست.[۱۰۶]
در متی، مغانی از شرق برای عیسی بهعنوان پادشاه یهودیان، هدیه میآورند. آنها زمانی که عیسی یک خردسال — و نه یک نوزاد — است، خانه او در بیتلحم را پیدا میکنند. در همان انجیل، هیرود از خبر تولد عیسی مطلع میشود و قصد قتل او میکند؛ نتیجتاً دستور میدهد همهٔ کودکان مذکر زیر دو سال در بیتلحم را بکشند. اما در رؤیای دوم یوسف، فرشتهای به او اخطار میدهد و او به همراه خانوادهاش به مصر متواری میشوند — بعدها بازمیگردند تا در ناصره ساکن شوند.[۱۰۵][۱۰۷][۱۰۸]
در لوقا، جبرئیل به مریم خبر میدهد که او از روحالقدس باردار خواهد شد و فرزندی به نام عیسی خواهد زایید.[۹۹][۱۰۱] مریم زمانی که در آستانهٔ وضع حمل است، به همراه یوسف از ناصره به بیتلحم، وطن اجداد یوسف، بازمیگردد تا در سرشماری مالیاتی که سزار آگوستوس دستورش را داده، شرکت کنند. مریم آنجا کودک خود را میزاید و چون موفق نمیشوند در مسافرخانه اتاقی پیدا کنند، کودک خود را در آخوری قرار میدهد. فرشتهای خبر تولد عیسی را به گروهی از چوپانان اعلام میکند و آنان برای دیدار نوزاد به بیتلحم سفر میکنند و خبر تولد او را پخش میکنند. بعد از ارائهٔ عیسی در معبد، مریم و یوسف به همراه نوزاد به ناصره بازمیگردند.[۹۹][۱۰۱]
محل زندگی عیسی در کودکی، بنا به اناجیل لوقا و متی، شهر ناصره در جلیل بود که در آنجا با خانوادهاش زندگی میکرد. در اناجیل نام یوسف در روایت کودکی عیسی ذکر شدهاست، اما پس از آن دیگر هیچ اشارهای به او نمیشود.[۱۰۹] اعضای خانواده عیسی — مادرش مریم، برادرانش یعقوب، یوسف، شمعون و یهودا و خواهرانش که نامشان ذکر نشده — هم در اناجیل و دیگر منابع مورد اشاره واقع شدهاند.[۱۱۰]
بنا به انجیل مرقس، عیسی با همسایگان و خانوادهاش به مشکل خورد.[۱۱۱] زمانی که مردم شروع به دیوانه خطاب کردن عیسی کردند، مادر و برادرانش از خانه بیرون رفتند و تلاش کردند مانع او شوند. عیسی پاسخ داد که پیروانش هستند که خانوادهٔ اویند. در یوحنا، مریم عیسی را تا پای صلیب همراهی میکند که باعث نگرانی عیسی برای سلامت مادر خود میشود.[۱۱۲]
در مرقس ۶:۳، از عیسی با عنوان τέκτων (تکتون) یاد شدهاست که ترجمهٔ معمولش «نجار» است اما میتواند معانی گستردهای چون معمار هم داشته باشد.[۱۱۳][۱۱۴] اناجیل متذکر شدهاند که عیسی توانایی خواندن، تفسیر و بحث دربارهٔ متون مقدس مذهبی را داشتهاست، اما این لزوماً به معنای طی کردن آموزش رایجی که کاتبان در آن عصر پشت سر میگذاشتند، توسط عیسی نیست.[۱۱۵]
پس از تقدیم عیسی، مطابق قوانین یهودی، در معبد، مردی به نام شمعون مریم را خطاب قرار میدهد و میگوید که عیسی «نشانهای است که در رد کردن او افکار پنهانی عدهٔ کثیری نمایان خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت.» سالها بعد، زمانی که عیسی در سفر به اورشلیم برای عید پسح گم میشود، والدینش او را در حالی در یک معبد پیدا میکنند که در میان معلمان نشسته بود، به آنان گوش میداد و از آنها سؤال میکرد. کسانی که آنجا بودند، از «هوش او و از پاسخهایی که میداد» حیرتزده شده بودند. مریم از عیسی میپرسد «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ من و پدرت با اضطراب زیاد در پی تو بودیم» و عیسی پاسخ میدهد «چرا چنین کردید؟ مگر خبر نداشتید من باید در منزل پدرم باشم» اما آنها متوجه نشدند منظورش چیست.[۱۱۶]
هر سه روایت همنوا پیش از آنکه تعمید عیسی را بازگو کنند، اطلاعاتی دربارهٔ یحیی عرضه میکنند.[۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹] آنها درحالی یحیی را به تصویر میکشند که در زمان تعمید دادن افراد در ناحیهٔ رود اردن در حوالی پیریه، ضمن پیشگویی آمدن شخصی «نیرومندتر از من» به مردم توصیه میکند برای گناهانشان توبه و به فقرا کمک کنند.[۱۲۰][۱۲۱] چندی بعد، عیسی یحیی را «ایلیا که میبایست بیاید» میخواند، پیامبری که انتظار میرود پیش از «روز بزرگ و هولناک پروردگار» سر برسد. به همین صورت، لوقا هم میگوید یحیی روح و نیروی ایلیا را دارد.[۱۲۲]
در مرقس، زمانی که یحیی عیسی را تعمید میدهد و او از آب خارج میشود، روحالقدس را میبیند که به شکل کبوتری به سویش میآید و صدایی از آسمان میشنود که او را «پسر خدا» خطاب میکند. این یکی از دو اتفاق در اناجیل است که در آن صدایی از آسمان عیسی را «پسر» صدا میکند؛ دیگری در جریان تجلی است.[۱۲۳][۱۲۴] سپس آن روح او را به بیابان میبرد، جایی که توسط شیطان وسوسه میشود. سپس عیسی بعد از بازداشت یحیی به جلیل میرود و «مژدهٔ خدا» را اعلام میکند. تعمید او در متی هم متفاوت نیست. در آن کتاب، یحیی معترض میشود که «من احتیاج دارم از تو تعمید بگیرم» و عیسی پاسخ میدهد «بگذار فعلاً به این شکل باشد، چون به این وسیله احکام شریعت را به جا خواهیم آورد.» در انجیل متی هم داستان وسوسهٔ عیسی توسط شیطان در بیابان روایت شدهاست. در لوقا روحالقدس زمانی ظاهر میشود که همه تعمید داده شدهاند و عیسی مشغول عبادت است. در ادامه، یحیی بهطور ضمنی عیسی را میشناسد و پیروانش را به سوی او میفرستد تا بپرسند «آیا تو آن شخصی که قرار است بیاید هستی یا باید منتظر دیگری باشیم؟» تعمید و وسوسه او پیشزمینهٔ تبلیغ علنی عیسی است.[۱۲۵]
انجیل یوحنا از تعمید و وسوسهٔ عیسی چشمپوشی کردهاست. در آن انجیل، یحیی شهادت میدهد که آمدن روح به سمت عیسی را مشاهده کردهاست.[۱۲۱][۱۲۶] یحیی به صورت علنی عیسی را برهٔ خدا اعلام میکند و تعدادی از پیروانش مرید عیسی میشود. در این انجیل، یحیی منکر میشود که همان ایلیاست. پیش از آنکه یحیی زندانی شود، عیسی و پیروانش به یهودیه میروند و مردم را تعمید میدهند و تعداد افرادی که تعمید دادهاند، از یحیی پیشی میگیرد.[۱۲۷][۱۲۸]
مطابق اناجیل همنوا تبلیغ عمومی عیسی در دو منطقه متفاوت اتفاق میافتد. او ابتدا در جلیل به تبلیغ میپردازد و به نتیجه میرسد. سپس به اورشلیم سفر میکند و پس از تبلیغ در آنجا، او را رد میکنند و سپس میکشند.[۱۲۹] عیسی پیام و آموزههای خود را به صورت کلامی ابلاغ میکند[۱۳۰] و معمولاً «رَبّی» خطاب میشود.[۱۲۹] او کسانی که متوجه مسیح بودنش میشوند را از صحبت دربارهٔ این موضوع منع میکند.[۱۳۱] در یوحنا، بیشتر تبلیغ در داخل و اطراف اورشلیم اتفاق میافتد. هویت الهی او به صورت عمومی اعلام و به سرعت شناخته میشود.[۸۸]
پژوهشگران تبلیغ عیسی را به چند مرحله تقسیم میکنند. تبلیغ در جلیل زمانی آغاز میشود که او از پس از وسوسه شدن توسط شیطان از بیابان یهودیه بازمیگردد. او در اطراف جلیل شروع به ابلاغ پیام خود میکند و مطابق متی، نخستین شاگردانش که بعداً هستهٔ اصلی کلیسای اولیه را تشکیل میدهند، با او آشنا شده و همراهش سفر میکنند.[۱۱۹][۱۳۲] این دوره شامل موعظه سر کوه،[۱۳۲][۱۳۳] رام کردن طوفان، تغذیهٔ انبوه خلق، راه رفتن بر روی آب و چند معجزه و مثل دیگر میشود.[۱۳۴] تبلیغ در جلیل با اعترافات پطرس و تجلی عیسی پایان مییابد.[۱۳۵][۱۳۶]
با سفر عیسی به سمت اورشلیم در جریان تبلیغ پیریهای، او به منطقهای بازمیگردد که در آن تعمید داده شدهاست.[۱۳۷][۱۳۸] تبلیغ آخر هم که در اورشلیم اتفاق میافتد، با ورود پیروزمندانهٔ او به شهر در یکشنبهٔ نخل شروع میشود.[۱۳۹] در اناجیل همنوا، در آن هفته عیسی صرافان را از معبد دوم اورشلیم بیرون میراند و یهودا معاملهای خیانتآمیز علیه عیسی انجام میدهد. این بخش با شام آخر و سخنرانی وداع به اوج میرسد.[۱۱۷][۱۳۹][۱۴۰]
در آغاز تبلیغ خود، عیسی دوازده حواری خود را انتخاب میکند. در متی و مرقس، عیسی به صورت مختصری از آنها تقاضا میکند که به او بپیوندند. چهار حواری اول او، که ماهیگیر بودند، بدون لحظهای درنگ تور و قایقهای خود را رها میکنند تا درخواست او را بپذیرند. در یوحنا، دو حواری اول عیسی از شاگردان یحیی بودند. یحیی عیسی را میبیند و او را برّهٔ خدا خطاب میکند. آن دو این را میشنوند و نتیجتاً به عیسی میپیوندند.[۱۴۱][۱۴۲] علاوه بر ۱۲ حواری، سطر نخستین موعظه در دشت نشان از آن دارد که عیسی مریدان بسیار بیشتری داشتهاست. همچنین در باب ۱۰ از لوقا، عیسی هفتاد یا هفتاد و دو تن از پیروانش را در گروههای دو تایی به شهرها میفرستد تا آنها را برای بازدید در آینده آماده کند. آنها وظیفه داشتند اگر جایی از آنها به گرمی پذیرایی شد، آن مهماننوازی را رد نکنند، بیماران را شفا دهند و به آنها خبر دهند که «ملکوت الهی نزدیک است.»[۱۴۳]
در مرقس، مریدان «کند ذهن» مجسم شدهاند. آنها توانایی درک معجزات عیسی یا مثلهای او را ندارد. متوجه نمیشوند که «برخاستن مردگان از مرگ» به واقع چه معنایی دارد و زمانی که عیسی بازداشت میشود، او را رها میکنند.[۱۳۱]
در اناجیل همنوا، «ملکوت الهی» (یا ملکوت آسمان در انجیل متی) قسمت اعظم تعالیم عیسی که معمولاً به شکل مَثَل هستند،[۱۴۴] را تشکیل دادهاست. در مرقس باب ۱، رسیدن این ملکوت «قریبالوقوع» و در لوقا باب ۱۷، در زمان با تبلیغ عیسی «در بین شما» توصیف شدهاست. او وعده ورود به ملکوت الهی به آن کسانی که پیامش را پذیرفتهاند، میدهد. عیسی از «پسر انسان»، شخصیتی آخرالزمانی که برای یک جا گردآوردن انتخابشدگان خواهد آمد، سخن میگوید.[۱]
عیسی مردم را دعوت میکند از گناهان خود توبه کرده و خود را کاملاً وقف خدا کنند.[۱] او شاگردان خود را به پیروی از قانون یهود دعوت میکند، اما عدهای بر آن بودند که شخص عیسی از برخی از آن قوانین تخطی کردهاست.[۱] زمانی که از او میپرسند «بزرگترین حکم در شریعت» چیست، جواب میدهد «به خدای خود با تمام دل و با تمام جان و با تمام فکر خود محبت کن. اولین و بزرگترین حکم این است. دومین حکم هم نظیر حکم اول است: همسایهٔ خود را مانند خویشتن محبت کن.» دیگر تعلیمات اخلاقی عیسی شامل «دوست داشتن دشمنان»، «دوری از شهوت و نفرت»، «زمانی که کسی به تو سیلی زد، از او بخواه که به سمت دیگر هم سیلی بزند» و «بخشیدن کسانی که گناهی در حق تو مرتکب شدهاند» میشود.[۱۴۵]
انجیل یوحنا آموزههای عیسی را نه تعلیمات شخص او، که مکاشفهٔ الهی مینمایاند. یحیی، به عنوان مثال، در یوحنا باب ۳ میگوید «شخصی از سوی خدا فرستاده شدهاست، کلام خدا را ابراز میکند، چون خدا روح خویش را بدون حد و حصر به او عطا میکند.» در باب هفتم همان انجیل، عیسی میگوید «تعالیم من به من متعلق ندارند، بلکه متعلق به او که مرا فرستاده، هستند.» او حرف مشابهی را در باب چهاردهم ابراز میکند: «آیا قبول نمیکنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ حرفهایی که به شما میگویم از خودم نیست، تمامی اینها کار آن پدری است که در من ساکن است.»[۱۴۶][۱۴۷]
حدوداً ۳۰ مَثَل یکسوم آموزههای ثبت شده عیسی را شکل میدهند.[۱۴۶][۱۴۸] مثلها را در خلال موعظهها و دیگر اتفاقات روایت کردهاند.[۱۴۹] در آنها نمادپردازی به کار رفتهاست و معمولاً جهان مادی را به جهان معنوی ربط میدهند.[۱۵۰][۱۵۱] مضامین رایج در آن داستانها شامل مهربانی و سخاوت خدا و خطرات گناهان است.[۱۵۲] برخی از مثلهای عیسی مانند پسر ولخرج (در انجیل لوقا باب ۱۵) ساده هستند و برخی دیگر چون روییدن دانه (مرقس باب ۴) پیچیده و عمیقاند.[۱۵۳] زمانی که پیروان عیسی از وی پرسیدند چرا در قالب مثلها با مردم سخن میگوید، جواب داد «توانایی درک اسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده، امّا به آنها داده نشدهاست چون به شخصی که دارد بیشتر داده خواهد شد تا به اندازهٔ کافی و به وفور داشته باشد، و از آن شخصی که ندارد، حتّی آنچه که دارد هم ستانده میشود. نتیجتاً، من برای آنان در قالب مثلها صحبت میکنم، چون آنان نظاره میکنند ولی نمیبینند و گوش میدهند ولی نمیشنوند و نمیفهمند.»[۱۵۴]
در روایات اناجیل، عیسی بخش بزرگی از تبلیغ خود را صرف انجام معجزات، به خصوص شفا دادن، میکند.[۱۵۵] آن معجزات در دو دسته اصلی قرار میگیرند: معجزات درمانی و معجزات طبیعت.[۱۵۶] معجزات درمانی شامل درمان مشکلات جسمانی، جنگیری[۱۷][۱۵۷] و زندهکردن مردگان میشود.[۱۵۸] از جمله معجزات طبیعت تبدیل آب به شراب، راه رفتن روی آب و آرام کردن طوفان هستند که کنترل عیسی بر طبیعت را نشان میدهند. عیسی ذکر میکند که معجزاتش دارای منشأ الهی هستند. مخالفان عیسی او را متهم کردند با کمک بعلالذباب، از امیران شیاطین، جنگیری میکند اما عیسی جواب داد که با روح خدا یا انگشت خدا چنان میکند. او استدلال کرد شیطان به شیاطین خود اجازه نخواهد داد به فرزندان خدا یاری برسانند زیرا باعث میشود در خاندانش جدایی افتد و ملکوتش به نابودی کشیده شود؛ به علاوه، او از مخالفانش پرسید اگر جنگیری من با یاری بعلالذباب انجام میشود، «شاگردان شما به یاریِ چه کسی جنها را بیرون میکنند؟»[۱۵۹][۱۶۰] در باب ۱۲ متی، عیسی ذکر میکند «هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شود، مورد آمرزش واقع خواهد شد، امّا کفر به روح آمرزیده نخواهد شد. هر شخصی چیزی بر ضد پسر انسان بگوید، آمرزیده خواهد شد، امّا هر کسی که بر ضد روحالقدس سخنی بگوید، نه در این عصر و نه در عصر آینده، آمرزیده نخواهد شد.»[۱۶۱]
در انجیل یوحنا، معجزات عیسی «آیت» توصیف شدهاند که عیسی آنها را به نمایش گذاشت تا مأموریت و الوهیت خود را ثابت کند؛[۱۶۲][۱۶۳] اما در اناجیل همنوا، زمانی که علمای دین و فریسیان از او «آیتی» خواستند تا ادعای خود را به اثبات برساند، درخواستشان را رد کرد[۱۶۲] و جواب داد: «نسل شرارتپیشه و زناکار آیتی میخواهند! امّا آیتی به آنها داده نخواهد شد، به غیر از آیت یونس نبی. چون نظیر که یونس سه روز و سه شب در شکم ماهیِ بزرگی بود، پسر انسان نیز سه روز و سه شب در دل زمین خواهد بود.» در اناجیل همنوا مردم معمولاً با وحشت به معجزات عیسی واکنش نشان میدهند و از او میخواهند بیمارانشان را شفا دهد، اما در انجیل یوحنا واکنش جمعیت همراه با اعتماد و ایمان است.[۱۶۴] یکی از مشخصههای تمام معجزات عیسی این است که او آنها را آزادانه انجام میدهد و هرگز در ازای آنها پولی درخواست نمیکند یا پولی که به او پیشنهاد میدهند را نمیپذیرد.[۱۶۵] توصیف معجزات عیسی در انجیلها در اغلب موارد با توضیح تعالیم عیسی همراه است و معجزات خود شامل عناصری از آن تعالیم هستند.[۱۶۶][۱۶۷] بسیاری از معجزهها اهمیت ایمان را میآموزند؛ مثلاً در شفای ده جذامی یا زنده کردن دختر یایروس، عیسی به آنها میگوید این معجزات به دلیل ایمانشان بودهاست.[۱۶۸][۱۶۹]
در میانههای هر سه انجیل همنوا دو اتفاق مهم روایت میشود: اعترافات پطرس و تجلی عیسی.[۱۳۶][۱۷۰][۱۲۳][۱۲۴] این درحالی است که انجیل یوحنا به این اتفاقات اشاره نکردهاست.[۱۷۱] پطرس در اعترافات خود خطاب به عیسی میگوید: «تو مسیح هستی، پسر خدای زنده!»[۱۷۲][۱۷۳][۱۷۴] عیسی به پطرس تبریک میگوید که «پدر من که در آسمان است، این حقیقت را بر تو آشکار کرد.»[۱۷۵][۱۷۶] پس از اعترافات پطرس، عیسی به شاگردانش از مرگ قریبالوقوع خود و برخاستنش از مرگ میگوید.[۱۷۷][۱۷۸][۱۷۹]
در تجلی عیسی، او پطرس را به همراه دو حواری دیگر با خود به بالای کوهی میبرد[۱۲۳][۱۲۴][۱۳۶] و آنجا در حضور آنها، ظاهر عیسی دگرگون میشود: «چهرهاش نظیر خورشید درخشان بود و لباسش مانند نور، سفید شده بود. در این زمان، موسی و ایلیا در برابر چشمانشان ظاهر شدند و با عیسی مکالمه کردند.»[۱۸۰] سپس ابری درخشان ظاهر میشود و ندایی از آن میآید: «این است پسر من، محبوبم، که از او خشنود هستم؛ به او گوش فرا دهید.»[۱۲۳]
روایت هفتهٔ آخر زندگی عیسی (که هفتهٔ مقدس نامیده میشود) یک سوم مطالب اناجیل متعارف را به خود اختصاص دادهاست. این بخش با «بازگشت پیروزمندانه به اورشلیم» آغاز میشود و انتهای آن مصلوبشدن عیسی است.[۱۱۷][۱۳۹]
در روایات همنوا، هفتهٔ آخر در اورشلیم پایانی است بر سفر از پیریه به یهودیه که عیسی آن را در جلیل آغاز کرد.[۱۳۹] عیسی سوار بر خری وارد اورشلیم میشود که بازتابی است از داستان «خر مسیح»، حکایتی از کتاب زکریا، که در آن پادشاه متواضع یهودیان سوار بر خر وارد اورشلیم میشود. چون به اورشلیم نزدیک میشود، مردم در راهش پارچه پهن میکنند، برگهای نخل قرار میدهند و بخشهایی از مزامیر را میخوانند.[۱۸۱][۱۸۲][۱۸۳]
عیسی سپس صرافان را از معبد دوم بیرون و آنها را متهم میکند که معبد را با فعالیتهای تجاری خود به مقر دزدها تبدیل کردهاند. او سپس پیشگویی میکند که مصیبتهایی چون انبیاء دروغین، جنگ، زلزله، اختلالات آسمانی، آزار مؤمنان، «مکروه ویرانی» و محنتهای طاقتفرسا روی خواهد داد؛ اما پسر انسان سوار بر ابرها خواهد آمد و فرشتگان را خواهد فرستاد تا منتخبان خود را از چهار گوشهٔ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع کند. عیسی زمان روی دادن این اتفاقات را «قبل از اینکه زندگی این نسل به سر آید» اعلام میکند.[۱۳۱] در یوحنا، بیرون کردن صرافان از معبد در آغاز تبلیغ عیسی اتفاق میافتد، نه در انتهای آن.[۸۸]
عیسی با بزرگان یهود در زمانهایی چون وقتی که آنها صداقت مأموریت او را زیر سؤال میبرند یا عیسی آنها را ریاکار خطاب میکند، به مشکل برمیخورد.[۱۸۱][۱۸۳] یهودا اسخریوطی، یکی از حواریون عیسی، به صورت مخفیانه با بزرگان یهودی توافق میکند که در ازای سی سکهٔ نقره به عیسی خیانت و او را تسلیم کند.[۱۸۴][۱۸۵]
انجیل یوحنا از دو اتفاق دیگر قبل از هفتهٔ مقدس خبر میدهد.[۱۱۱] در العیزریه عیسی لازاروس را از مرگ برمیخیزاند. این آیت محکم[۸۸] باعث تنش با مقامات محلی میشود[۱۳۹] و آنان برای قتل عیسی توطئهچینی میکنند.[۱۱۱] بعد در موقع شام، شش روز پس از عید پسح، مریم بیتعنیایی پاهای عیسی را «عطری گرانبها از سنبل خالص» عطرآگین کرده و با موهای خود خشک کرد.[۱۸۶] پس از این اتفاقات است که عیسی وارد اورشلیم میشود.[۱۱۱] در زمان ورود او، مردم به استقبالش آمده و تشویقش میکنند که باعث دشمنی بیشتر بزرگان شهر با عیسی میگردد.[۱۳۹] انجیل یوحنا سپس شام آخر را روایت میکند.[۱۱۱]
شام آخر، آخرین وعدهٔ غذایی عیسی با ۱۲ حواری خود در اورشلیم قبل از مصلوب شدنش است. آن را در هر چهار انجیل متعارف روایت کردهاند؛ همچنین نامهٔ اول به قرنتیان هم به شام آخر اشاراتی دارد.[۴۷][۴۸][۱۸۷] در این شام، عیسی پیشبینی میکند که یکی از حواریونش به او خیانت خواهد کرد. هر ۱۲ حواری میگویند که قصد خیانت به عیسی را ندارند، اما او تأکید میکند خائن یکی از افراد حاضر است.[۱۸۸] متی و یوحنا، یهودا را شخص مورد نظر عیسی میدانند.[۴۷][۴۸][۱۸۸]
در اناجیل همنوا، عیسی نانی را برداشته و آن را چند تکه میکند؛ سپس آن را به حواریون خود میدهد و میگوید «این است بدن من که در راه شما فدا میشود. این را به یاد من بهجا آورید.» بعد از شام، جام شرابی را به آنها میدهد و ذکر میکند که «این پیاله، نشانهٔ پیمان جدید خداست که با خون من مهر میشود، خونی که جهت نجات دادن شما ریخته میشود.»[۴۷][۱۸۹] هفتآیین عشای ربانی مسیحیت برپایه اینها شکل گرفتهاست.[۱۹۰] اگرچه انجیل یوحنا اشارهای به بخش نان و شراب نمیکند، اما بیشتر پژوهشگران قبول دارند باب ششم این انجیل (از ۲۲ تا ۵۹) مفهومی ربانی دارد و دارای همخوانی با روایات همنوا و نوشتههای پولس دربارهٔ شام آخر است.[۱۹۱]
در هر چهار انجیل، عیسی پیشبینی میکند تا قبل از طلوع آفتاب و بانگ خروس، پطرس سه مرتبه او را انکار خواهد کرد.[۱۹۲][۱۹۳] در لوقا و یوحنا، این پیشگویی در زمان شام انجام میشود و در متی و مرقس بعد از آن؛ همچنین عیسی پیشگویی میکند که همهٔ حواریونش او را تنها خواهند گذاشت.[۱۹۴] انجیل یوحنا تنها انجیلی است که میگوید عیسی پاهای حواریونش را بعد از شام شست.[۱۰۷] همان انجیل یک موعظهٔ طولانی از عیسی را روایت کردهاست که در آن عیسی پیروانش (به غیر از یهودا) را برای رفتن خود آماده کند. بابهای ۱۴ تا ۱۷ انجیل یوحنا به سخنرانی وداع معروف است و اهمیت بهخصوصی در مسیحشناسی دارند.[۱۹۵][۱۹۶]
مطابق روایات همنوا، عیسی و پیروانش به باغ جتسیمانی میروند، جایی که عیسی دعا میکند «ای پدر! این جام رنج و زحمت را از مقابل من بردار» و چنان از کشمکش روحی عذاب میکشد که «عرقش نظیر قطرههای درشت خون بر زمین میافتد.» بعد، یهودا به همراه گروهی مسلح که توسط کاهنان اعظم، کاتبان و ریشسفیدان فرستاده شدهاند، سرمیرسد. یهودا عیسی را میبوسد تا افراد او را بشناسند و آنان نیز عیسی را دستگیر میکنند. در تلاش برای جلوگیری از دستگیری، یکی از شاگردان عیسی که نامش ذکر نشده، با شمشیر گوش یکی از حاضران را میبرد. پس از دستگیری عیسی، شاگردانش به اختفا میروند و زمانی که از پطرس دربارهٔ عیسی سؤال میشد، سه مرتبه انکار میکند که او را میشناسد. بعد از انکار سوم، پطرس بانگ خروس را میشنود و پیشگویی عیسی را به خاطر میآورد؛ سپس «زارزار اشک میریزد.»[۱۹۴][۱۳۱][۱۹۲]
در یوحنا، عیسی برای خلاصی از مصلوبشدن دعا نمیکند، بلکه این انجیل او را بهگونهای مینمایاند که ضعفهای انسانی بر او تأثیری ندارند.[۱۹۷] افرادی که به دنبال دستگیری عیسی آمدهاند، سربازان رومی و نگهبانان معبد هستند.[۱۹۸] در یوحنا، یهودا عیسی را نمیبوسد بلکه عیسی شخصاً هویت خود را فاش میکند و زمانی که چنین میشود، سربازان و افسران بر روی زمین میافتند. در این انجیل، آن حواری که با شمشیر خود گوش یکی از آنها را میبرد، پطرس است و عیسی پس از آن از وی میخواهد دست نگه دارد.[۱۹۹]
بعد از دستگیری، عیسی را به سنهدرین، یک محکمه یهودی، میبرند.[۲۰۰] روایات اناجیل دربارهٔ جزئیات محاکمه او با هم متفاوت هستند.[۲۰۱] در متی، مرقس و لوقا عیسی را به خانهٔ کاهن اعظم، قیافا، میبرند و عیسی آنجا مورد تمسخر و ضربوشتم قرار میگیرد. صبح بعد، کاهنان اعظم و علمای دین یهود محکمهای تشکیل داده و عیسی را احضار میکنند.[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴] مطابق یوحنا، اول عیسی را به منزل پدر قیافا و بعد نزد کاهن اعظم میبرند.[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴]
در محاکمهها، عیسی بهندرت صحبت میکند، از خود دفاعی نکرده و جوابهای پراکنده و غیرمستقیمی به سؤالات کاهنان میدهد که باعث میشود یکی از افسران به او سیلی بزند. در متی، عدم جواب دادن توسط عیسی باعث میشود قیافا از او سؤال کند «جوابی نداری؟»[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴] در مرقس، کاهن اعظم سپس از عیسی میپرسد: «آیا تو مسیح، فرزند خدای متبارک هستی؟» عیسی پاسخ میدهد: «هستم» و بعد پیشگویی میکند که تو آمدن پسر انسان، در دست راست خدای قادر و بر ابرهای آسمان را خواهی دید.[۱] این باعث میشود قیافا گریبان خود را چاک دهد و عیسی را به کفر متهم کند. در متی و لوقا، جواب عیسی مبهمتر است:[۱][۲۰۵] در متی پاسخ میدهد «تو خود چنین گویی» (۲۶:۶۴) و در لوقا «تو میگویی که من هستم.» (۲۲:۷۰)[۲۰۶][۲۰۷]
علمای یهود عیسی را به درگاه پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی، میبرند تا عیسی را برای اتهاماتی نظیر کفر، تحریک مردم به عدم پرداخت مالیات به روم، جادوگری و ادعایش مبنی بر «پادشاه یهود»، پسر انسان و ناجی جهان بودن، محاکمه کند.[۲۰۴] واژهٔ «پادشاه» در گفتوگو میان پیلاطس و عیسی نقشی مرکزی دارد. در یوحنا، عیسی یادآور میشود که پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست، اما بهطور صریح هم انکار نمیکند که پادشاه یهود است.[۲۰۸][۲۰۹] در لوقا، پونتیوس پیلاطس پس از فهمیدن دربارهٔ جلیلهای بودن عیسی،[۲۱۰][۲۱۱] دستور میدهد او را نزد هیرودیس آنتیپاس ببرند زیرا هیرود حاکم جلیل بود.[۲۱۲] نزد هیرود، عیسی هیچ پاسخی به سوالات او نمیدهد. نتیجتاً، هیرود و سربازانش عیسی را مسخره کرده و لباسی شاهانه به او میپوشانند تا چون یک پادشاه به نظر برسد، سپس او را دوباره نزد پیلاطس میفرستند.[۲۱۰] پیلاطس بزرگان یهود را فرامیخواند و به آنها اعلام میکند «من این مرد را مجرم نیافتم.»[۲۱۲]
مطابق یکی از سنتهای عید پسح در آن دوره، پیلاطس قرار بود با خواست مردم یکی از زندانیان را آزاد کند. او از جمعیت میخواهد که یکی از بین عیسی و قاتلی به نام باراباس را انتخاب کنند.[۲۱۳] مردم تحت تأثیر ریشسفیدان، درخواست میکنند که باراباس آزاد و عیسی مصلوب شود.[۲۱۴] پیلاطس تقصیرنامهای به زبانهای عبری، لاتین و یونانی مینویسد که بر روی آن نوشته شده بود: «عیسای ناصری، پادشاه یهود» و قرار بود بر صلیب عیسی نصب شود.[۲۱۵] آنگاه عیسی را به سربازان میدهد تا او را مصلوب کنند. آنها تاجی از خار بر سر او میگذارند و به تمسخر «پادشاه یهود» میخوانندش و قبل از اینکه عیسی را برای مصلوب شدن به گلگتا ببرند، او را میزنند.[۲۰۲][۲۰۴][۲۱۶][۲۱۷]
هر چهار انجیل متعارف مصلوب شدن عیسی را روایت کردهاند. بعد از محاکمهها، عیسی را درحالیکه صلیب خود را حمل میکرد به گلگتا بردند؛ مسیری که طی کردند را به صورت سنتی راه اندوه مینامند. بنا به سه انجیل همنوا، رومیان شخصی به نام شمعون قیروانی را مجبور کردند در حمل صلیب عیسی را یاری کند.[۲۱۸][۲۱۹] در لوقا، عیسی به زنانی که به دنبالش میآمدند و گریه میکردند میگوید «برای من گریه نکنید، بلکه به خاطر خود و فرزندانتان اشک بریزید.»[۲۱۸] در گلگتا، به او شرابی مخلوط با مُرِّ مکی یا حنظل دادند تا درد را احساس نکند، اما بنا به متی و مرقس، این پیشنهاد را رد کرد.[۲۱۸][۲۱۹]
بعد از آن، سربازان عیسی را بر صلیب کشیدند و لباسهایش را غارت کردند. در بالای سر عیسی بر روی صلیب نوشته شده بود: «عیسای ناصری، پادشاه یهود.» سربازها و رهگذران او را به خاطر آن نوشته مسخره میکردند. همزمان با عیسی، دو دزد را هم مصلوب کردند. در متی و مرقس، آن دزدها نیز به تمسخر عیسی دست زدند. در لوقا، یکی از آن دزدها عیسی را سرزنش میکند که اگر مسیح هستی، خودت و ما را نجات بده، اما دیگری از عیسی دفاع میکند.[۲۱۸][۲۲۰][۲۲۱] عیسی به دومی میگوید: «امروز با من در بهشت خواهی بود.» بنا به یوحنا، مادرش مریم و «شاگردی که دوست میداشت» هم خود را در زمان تصلیب خود را به آنجا رساندند. عیسی از شاگرد موردعلاقهٔ خود میخواهد که از مادرش مراقبت کند.[۱۱۲]
سربازان رومی به جهت آنکه مرگ را تسریع کنند، پاهای آن دو دزد را شکستند اما با عیسی چنین نکردند، چون زمانی که به او رسیدند، دیدند مردهاست. در یوحنا، یکی از سربازان نیزهای به پهلوی عیسی فرومیکند که از آن خون و آب فواره میزند.[۲۲۰] در روایات همنوا زمانی که عیسی میمیرد، پردهٔ معبد به دو نیم پاره میشود. در متی، زلزلهای باعث گشوده شدن قبرها میشود. در مرقس و متی، فرماندهٔ سربازان رومی که از این اتفاقات وحشتزده شده بود، میگوید: «به راستی او پسر خدا بود.»[۲۱۸][۲۲۲]
در همان روز، یوسف الرامی با اجازهٔ پیلاطس و کمک نیقودیموس، جنازهٔ عیسی را از صلیب پایین میآورد، «به رسم تدفین یهودی با عطریات در کفن میپیچد» و در مقبرهٔ تازهکندهشدهای قرار داد. در متی، کاهنان اعظم یهودی به نزد پیلاطس میروند و از او میخواهند نگهبانانی تا روز سوم برای قبر بگمارد. پیلاطس پاسخ میدهد «چنانکه صلاح میدانید از آن قبر حفاظت کنید.» آنان نیز قبر را مهروموم کرده و نگهبانی برای آن گذاشتند.[۲۱۸][۲۲۳]
مریم مجدلیه (در انجیل یوحنا بهتنهایی، اما در اناجیل همنوا بههمراه زنان دیگر) در صبح یکشنبه بر سر گور عیسی میرود و از خالی یافتن آن متعجب میشود. علیرغم تعلیمات عیسی، شاگردانش متوجه نشده بودند که قرار است او دوباره برخیزد.[۲۲۴]
عروج عیسی به بهشت در باب ۲۴ لوقا و باب ۱ اعمال رسولان توصیف و در نامه به تیموتاوس بدان اشاره شدهاست. بنا به اعمال رسولان، ۴۰ روز بعد از برخاستن، در برابر نگاه حواریون به سوی آسمان رفت و در ابری ناپدید شد. بنا به باب سومِ نامهٔ اول پطرس، «عیسی به بهشت رفت و در دستان امن خداست.»[۵۱]
اعمال رسولان به چند مرتبه دیده شدن عیسی بعد از عروجش اشاره میکند. در باب هفتم، استفان به بهشت نگاه و «عیسی را در دست راست خدا» مشاهده میکند.[۲۲۷] در راه دمشق، پولس بعد از دیدن «نوری خیرهکننده از گرداگرد آسمان» و صحبت با عیسی، به مسیحیت میگرود. عیسی همچنین به خواب حنانیهٔ دمشقی میرود و از او میخواهد پولس را که بعد از دیدن آن نور کور شده بود، دوباره بینا کند.[۲۲۸] مکاشفهٔ یوحنا هم حاوی سخنانی از عیسی در ارتباط با پایان جهان است.[۲۲۹]
بعد از زندگی عیسی پیروانش، چنانکه در بابهای اول اعمال رسولان توصیف شدهاست، همگی از طریق تولد یا ایمان آوردن یهودی بودند که کتاب مقدس آنان را «تازهوارد» یا «غریبه»[۲۳۰] و مورخان «مسیحیان یهودی» میخوانند. پیام اولیه انجیلها بهصورت شفاهی و احتمالاً به زبان آرامی[۲۳۱] و سپس یونانی منتقل میشد.[۲۳۲] بنا به اعمال رسولان و نامه به غلاطیان، اولین جوامع مسیحی در شهر اورشلیم واقع بودند و از جمله رهبرانشان پطرس، یعقوب برادر عیسی و یوحنا بودند.[۲۳۳][۲۳۴]
پولس بعد از ایمانآوردن، بر خود لقب «رسول جنتیلها (غیریهودیان)» مینهند و مسیحیت را میان آنان تبلیغ میکند. گفته شدهاست که تأثیر پولس بر تفکرات مسیحی از همهٔ نویسندگان عهد جدید بیشتر بودهاست.[۲۳۵] تا آخر سدهٔ یکمِ میلادی، مسیحیت از دیدگاه مسیحیان و غیرمسیحیان به دینی مستقل از یهودیت که خود در سدههای بعد از نابودی معبد دوم در حال تکامل و توسعه بود، بدل شده بود.[۲۳۶]
چندین نقلقول از عهد جدید و دیگر متون مسیحی سدههای اولیه نشان میدهد که مسیحیان نخستین بهطور معمول کتاب مقدس عبرانی را از متون مقدس خود به حساب میآوردند و معمولاً ترجمههای یونانی و آرامی آن را میخواندند.[۲۳۷]
مسیحیان اولیه تعداد زیادی اثر دینی، از جمله آنهایی که در عهد جدید قانونی فهرستشان آمدهاست، به نگارش درآوردند. متون قانونی، که منابع اصلی استفادهشده توسط مورخان جهت شناخت شخصیت تاریخی عیسی و متون مقدس مسیحی هستند، احتمالاً بین سالهای ۵۰ تا ۱۲۰ م نوشته شدهاند.[۲۳۸]
در سال ششم میلادی، یهودیه، ادوم و سامریه که پیش از آن پادشاهیهای تابع امپراتوری روم بودند، با یکدیگر ادغام شدند و استان رومی یهودیه شکل گرفت. به جای یک پادشاه تابع، یک بخشدار رومی بر آن سرزمین حکومت میکرد. قیصریهٔ دریایی مرکز حکومت آن بخشدار بود و به کاهن اعظم اسرائیل اجازه داده شده بود بر اورشلیم حکومت کند. بخشدار زمانی که احساسات دینی و ملی در جریان مراسمهای دینی باعث آشوب و شورش میشد، به اورشلیم میرفت. قلمروهای یهودی جلیل و یهودیه توسط سرزمینهای غیریهودی احاطه شده بودند اما رومیها به یهودیان اجازه دادند که بهصورت قانونی و فرهنگی مجزا باقی بمانند. جلیل سرزمین ثروتمندی بود و فقر به اندازهای نبود که بتواند نظم اجتماعی را با خطر مواجه کند.[۱۵۹]
این دورهٔ هلنیستی دین یهودیت بود؛ در این دوره، سنتها و عناصر دینی یهود با فرهنگ یونانی ترکیب شد. تا زمان سقوط امپراتوری روم غربی و فتوحات مسلمانان در مدیترانهٔ شرقی، مراکز اصلی یهودیت هلنیستی انطاکیه و اسکندریه، دو مرکز شهری یونانی در غرب آسیا و شمال آفریقا بودند که در قرن ۴ قبل از میلاد و پس از لشکرکشیهای اسکندر مقدونی تأسیس شدند. در دورهٔ هیکل دوم، یهودیت هلنیستی در اورشلیم هم وجود داشت و که باعث ایجاد نزاعهایی میان دو گروه یهودیان سنتی و هلنیستی میشد. در این دوره، کتاب مقدس عبرانی از عبری توراتی و آرامی توراتی به یونانی یهودی کوینهای ترجمه شد؛ به دلیل اینکه سخنوران عبری کاهش پیدا کردند، ترگومها نیز به آرامی ترجمه شدند.[۲۳۹]
اساس دینی یهودیان بر تورات، پنج کتابی که میگفتند توسط خدا به موسی داده شده، استوار بود. سه گروه مهم مذهبی فریسیان، اسنیها و صدوقیان بودند. هرچند این سه گروه در مجموع نمایندهٔ بخش کوچکی از جمعیت بودند. یهودیان چشمبهراه آن روزی بودند که خدایشان آنها را احتمالاً به وسیله جنگ علیه رومیان از حاکمان «کافر» خود نجات دهد.[۱۵۹]
عیسی یک یهودی اهل جلیل بود،[۹۳] در حدود سالهای آغازین سدهٔ یکم زاده شد و در ۳۰ یا ۳۳ پس از میلاد در یهودیه کشته شد.[۲۴۰] توافقی میان پژوهشگران وجود دارد که عیسی یکی از معاصران یحیی بود و توسط بخشدار رومی یهودیه، پونتیوس پیلاطس، که از ۲۶ تا ۳۶ میلادی این منصب را داشت، مصلوب شد.[۲۴۱]
اناجیل چند اشاره به سال تولد عیسی ارائه میکنند. بنا بر متی ۲:۱، تولد عیسی در زمان پادشاهی هیرود بزرگ که در سال ۴ میلادی درگذشت، اتفاق افتاد. بهگفتهٔ لوقا ۱:۵، هیرود اندکی پیش از تولد عیسی مرد؛[۲۴۲][۲۴۳] هرچند همین انجیل زایش عیسی را همزمان با سرشماری مالیاتی کوئیرینیوس که ۱۰ سال بعد از مرگ هیرود اتفاق افتاد، میداند.[۲۴۴][۲۴۵] لوقا ۳:۲۳ متذکر میشود که عیسی در زمان آغاز تبلیغ ۳۰ساله بود که بنا به گفتهٔ اعمال رسولان ۱۰:۳۷ و ۱۰:۳۸، پس از تبلیغ توسط یحیی انجام شد؛ دوران ابلاغ یحیی بنا بهگفتهٔ لوقا ۳:۱ و ۳:۲، در پانزدهمین سال امپراتوری تیبریوس آغاز گردید که برابر میشود با ۲۸ یا ۲۹ میلادی.[۲۴۳][۲۴۶] با ترکیب گفتههای اناجیل و اطلاعات تاریخی، بیشتر پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که تولد عیسی باید بین سالهای ۶ تا ۴ قبل از میلاد اتفاق افتاده باشد،[۲۴۶][۲۴۷] هرچند گروهی دیگر بازهٔ بزرگتری را محتمل میدانند.
هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای [به] امپراتور، و نه هیچ قربانی که میشد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتشسوزی ویرانگر رم تسلی دهد. از این رو، برای سرکوب این شایعه، نرون به دروغ افرادی را متهم کرد که مسیحی خوانده میشدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیعترین شکنجهها مجازات کرد. کریستوس (مسیح)، که نام آنها (مسیحیان) از او میآید، توسط پونتیوس پیلاطُس، یکی از فرمانداران ما، در دورهٔ حکومت تیبریوس، اعدام شده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر رم نیز.
بازهٔ تاریخ تبلیغ عیسی با استفاده از شیوههای مختلفی تخمین زده شدهاست.[۲۴۸][۲۴۹] یکی از این شیوهها انطباق سالهای ذکرشده توسط لوقا و اعمال رسولان با حکومت تیبریوس است که تاریخی میان ۲۸ یا ۲۹ میلادی را به دست میدهد.[۲۵۰] روش دیگری آغاز آن را بین سالهای ۲۷ تا ۲۹ میداند، زیرا یوحنا ۲:۱۳ تا ۲:۲۰ میگوید که ۴۶ سال از ساخت معبد اورشلیم در زمان آغاز تبلیغ عیسی میگذشت و یوسف فلاوی هم متذکر شده که هیرود بزرگ در هجدهم سال سلطنتش دستور به بازسازی معبد دادهاست.[۲۴۸][۲۵۱] روشی دیگر، استفاده از سالهای مرگ یحیی و ازدواج هیرودیس آنتیپاس با هیرودیاس (بنا به نوشتههای یوسف فلاوی) و مرتبط کردن آن با متی ۱۴:۴ و مرقس ۶:۱۷ است.[۲۵۲][۲۵۳] بیشتر پژوهشگران سال ازدواج را بین ۲۸ تا ۳۵ میدانند و نتیجتاً زمان آغاز تبلیغ عیسی میشود ۲۸ تا ۲۹.[۲۴۹]
تلاشهایی انجام شده تا زمان تصلیب عیسی مشخص شود. نظر بیشتر پژوهشگران آن است که او در سال ۳۰ یا ۳۳ مصلوب شد.[۲۴۰][۲۵۴] انجیلها ذکر کردهاند که این اتفاق در زمان حکومت پونتیوس پیلاطس بر یهودیه (بین سالهای ۲۶ تا ۳۶) اتفاق افتادهاست.[۲۵۵][۲۵۶][۲۵۷] زمان مسیحی شدن پولس (بین ۳۳ تا ۳۶) بالاترین محدوده برای تاریخ مصلوب شدن است. زمان مسیحی شدن و تبلیغ پولس با بررسی رسالههای پولس و اعمال رسولان قابل ردیابی است.[۲۵۸][۲۵۹] همچنین اخترشناسان کوشیدهاند تاریخ دقیق مصلوب شدن را با بررسی حرکت ماه و محاسبهٔ زمان تاریخی پسح، مراسمی انجام شده بر اساس گاهشماری شمسی–قمری عبری، تخمین بزنند. بر این اساس، عیسی در ۷ آوریل ۳۰ یا ۳ آوریل ۳۳ مصلوب شدهاست.[۲۶۰]
بسیاری از پژوهشگران مدرن توافق دارند که پدر عیسی، یوسف نجار، قبل از اینکه او تبلیغ خود را آغاز کند، مُرد. انجیلها اصلاً به یوسف در زمان تبلیغ عیسی اشاره نمیکنند. مرگ یوسف میتواند دربارهٔ خطابشدن عیسی با لفظ «عیسی پسر مریم» در مرقس ۶:۳ شفافسازی کند، چرا که پسرها را معمولاً با نام پدرشان خطاب میکردند.[۲۶۱]
بنا به گفتهٔ تیسن و مرتس، برای رهبران کاریزماتیک چون عیسی، معمول است که با خانوادههایشان به مشکل بخورند.[۲۶۲] در انجیل مرقس، خانوادهٔ عیسی دچار این بیم میشوند که او دیوانه است. این قسمت را یک اتفاق تاریخی میدانند، زیرا بعید است که توسط مسیحیان اولیه ساخته شده باشد.[۲۶۳] پس از مرگ عیسی، بسیاری از اعضای خانوادهاش به جنبش مسیحی پیوستند.[۲۶۲] برادرش، یعقوب، به یکی از رهبران کلیسای اورشلیم تبدیل شد.[۲۶۴]
بهعقیدهٔ گیزا ورمس تکامل الهیاتی باعث شدهاست که باور «تولد عیسی از باکره» رواج یابد، نه اتفاقات تاریخی.[۲۶۵] اگرچه بسیاری از پژوهشگران باور دارند که انجیلهای همنوا از روی یکدیگر نوشته شدهاند، اما دیگران این موضوع را قابل اهمیت میدانند که باکره بودن مادر عیسی توسط دو انجیل همنوا (متی و لوقا) ذکر شدهاست.[۲۶۶][۲۶۷][۲۶۸][۲۶۹][۲۷۰][۲۷۱] بنا به گفتهٔ اد سندرز، روایتهای تولد عیسی از باکره در متی و لوقا واضحترین نمونه از جعل در روایات اناجیل در ربط با زندگی عیسی است. هر دو انجیل میگویند او مطابق پیشگوییهای یهودی در بیتلحم متولد شدهاست و هر دو میگویند که او در ناصره رشد یافتهاست. اما سندرز اشاره میکند دو انجیل آن را بهطور کاملاً متفاوتی روایت میکنند. ادعای لوقا مبنی بر یک سرشماری که پس از آن هرکسی به شهر اجدادیاش بازگشت، نمیتواند درست باشد. روایت متی محتملتر است، اما داستان بهگونهای ساخته شده که عیسی را چون یک موسای جدید معرفی کند، و یوسف فلاوی هم، با وجود ذکر بیرحمی هیرود بزرگ، هیچ اشارهای نمیکند که او دستور به قتلعام نوزدان داد. نتیجتاً بیشتر اندیشمندان معاصر کشتار نوزدان پسر توسط هیرود که متی از آن سخن گفته را واقعی نمیدانند.[۲۷۲]
سندرز میگوید شجرهنامهٔ عیسی بر اساس اطلاعات تاریخی تهیه نشده، بلکه میل نویسندگان برای نمایاندن عیسی به عنوان منجی یهودی را نشان میدهد.[۹۵] نیز تلاشهایی صورت گرفته تا دلیل اختلاف متی و لوقا در مورد شجرهنامهٔ عیسی توضیح داده شود، مانند مارتین لوتر که معتقد بود لوقا شجرهنامهٔ مریم را روایت کرده ولی متی شجرهنامهٔ یوسف را.[۲۷۳] علیرغم این تلاشها، مورخان دانشگاهی توافق نظر دارند که این شجرهنامهها را نمیتوان با هم آشتی داد. یک نظر رایج آن است که متی تبارنامهای سلطنتی و لوقا شجرهنامهای الهی برای عیسی ساختهاست.[۲۷۴] در هر حال، زمانی که تصور شود عیسی از یک زن باکره متولد شده، دیگر رسیدن نسل او به داوود از طریق یوسف نجار منتفی است.[۲۷۵] بهعلاوه، لوقا به رابطهٔ خونی بین عیسی و یحیی اشاره میکند؛ اما پژوهشگران معمولاً این را هم جعلی میدانند.[۹۵][۲۷۶]
بیشتر پژوهشگران مدرن غسل تعمید عیسی را، در کنار مصلوب شدن او، یک واقعیت تاریخی روشن میدانند.[۲۷۷] این دو اتفاق به اندازهای به عنوان حقایق تاریخی مورد قبول هستند که جیمز دی.جی. دون، یک الهیدان، از آنها به عنوان نقطهٔ شروع جهت تحقیق در ربط با شخصیت تاریخی عیسی یاد میکند.[۲۷۷] پژوهشگران با استفاده از ملاک خجلت[ث] استدلال میکنند محتمل نیست که مسیحیان اولیه داستان غسل تعمید عیسی را جعل کرده باشند، زیرا در آن صورت نتیجه گرفته میشد که عیسی مرتکب گناهی شده و خواستار توبه بودهاست.[۲۷۸][۲۷۹] بنا به گفتهٔ تیسن و مرتس، عیسی تحتتأثیر یحیی بودهاست و بسیاری از عناصر آموزههای او را به آموزههای خود وارد کردهاست.[۲۸۰]
پژوهشگران مدرن اتفاق نظر دارند که عیسی در جلیل و یهودیه زندگی کرد و برای تبلیغ یا تحقیق راهی جای دیگری نشد.[۲۸۱] آنها معتقدند که عیسی با بزرگان یهودی دربارهٔ موضوع خدا بحث کرد، عدهای را مداوا کرد، آموزههای خود را در قالب مثلها عرضه کرد و پیروانی برای خود دست و پا کرد.[۲۴۱] منتقدان یهودی عیسی معتقد بودند تبلیغ عیسی یک رسوایی است زیرا او با گناهکاران همغذا میشد، با زنان صمیمی میشد و به پیروانش اجازه میداد در روز شبات کار کنند.[۶۰] بنا به سندرز، پذیرفتنی نیست که اختلاف نظر بر سر تفسیر شبات و قانون موسی باعث شود مقامات یهودی خواستار مرگ عیسی شوند.[۲۸۲]
به گفتهٔ اهرمان، عیسی تصور میکرد تمرکز همه بر ملکوت الهی است، نه چیزهایی در زندگی زمینی.[۲۸۳] او دربارهٔ هلاخا (قانون یهودی) تعلیم میداد، به دنبال درک مفهوم واقعی آن بود و برداشتهایش بعضاً با سنتهای دیگر متضاد بود.[۲۸۴] عیسی عشق را در مرکز قانون یهودی قرار داد و پیروی از آن قانون را ضرورتی آخرالزمانی میدانست.[۲۸۴] آموزههای اخلاقی او شامل بخشش، قضاوت نکردن دیگران، دوست داشتن دشمنان و اهمیت دادن به فقرا بود.[۲۸۵]
در اناجیل، عیسی در مجالس مشخصی مانند موعظهٔ سر کوه در انجیل متی یا موعظه در دشت در لوقا آموزههای خود را منتقل میکند. بهعقیدهٔ گرد تایسن و آنِت مرتس، این موعظهها واقعاً حاوی تعالیم عیسی هستند، اما در ابتدا بدون هیچ زمینهای ثبت و ضبط شده بودند؛ در نتیجه، عرضه آنها در چنین مجالسی توسط عیسی، ابتکار نویسندگان انجیلها بودهاست.[۳۵] علیرغم اینکه آنچه عیسی به عنوان معجزه انجام میداد با فضای اجتماعی دوران باستان همخوانی دارد، او به گونهای دیگر تعریفشان میکرد. ابتدا آنها را به ایمان افراد شفا یافته ربط داد و دوم، به عنوان نشانهٔ رسیدن آخرالزمان.[۲۸۶]
عیسی دوازده حواری برای خود انتخاب کرد[۲۸۷] که بهوضوح حاوی یک پیام آخرالزمانی است.[۲۸۸] هر سه انجیل همنوا از دوازده نفر یاد کردهاند، اما نامهای موجود در فهرست لوقا با اسامی مرقس و متی متفاوت است؛ این نشان میدهد که مسیحیان کاملاً مطمئن نبودند که آن ۱۲ نفر دقیقاً چه کسانی هستند.[۲۸۸] این دوازده حواری ممکن است نمایندهٔ اسباط اسرائیل بوده باشند که با برقراری حکومت خدا دوباره احیا خواهند شد.[۲۸۸] بنا به اناجیل، حواریون در ملکوت الهی که برقراری آن قریبالوقوع ذکر شده، اسباط را رهبری خواهند کرد. بهگفتهٔ بارت اهرمان، عیسی بهواقع وعدهٔ حکومت ۱۲ حواری را دادهاست، زیرا یهودا اسخریوطی یکی از آنها بودهاست. بهعقیدهٔ همو هیچکدام از مسیحیان دلیلی برای جعل وعدهای از عیسی مبنی بر حکومت آن حواری که به او خیانت کرد، نداشتهاند.[۲۸۸] در مرقس، حواریون تنها نقشی منفی ایفا میکنند. در حالی که دیگران گاهی با ایمان کامل به عیسی پاسخ میدهند، حواریون او سردرگم و مردد هستند.[۲۸۹] آنها نقش شخصیت فویل را در برابر عیسی و دیگر شخصیتها بازی میکنند تا ویژگیهای عیسی بیشتر به چشم آیند.[۲۸۹] مرقس احتمالاً در این مورد اغراق کردهاست زیرا حواریون در متی و لوقا حضور مثبتتری دارند.[۲۸۹]
سندرز عقیده دارد که هدف عیسی این نبود که مردم را به توبه وادارد، اگرچه خود سندرز معترف است که افراد زیادی با این نظر او موافق نیستند. او استدلال میکند که به توبه فقط در لوقا به عنوان یک موضوع مهم و به عنوان پیام یحیی پرداخته شدهاست و اگر گناهکارانی که عیسی با آنها همسفره شد توبه کرده بودند، یهودیان تبلیغِ او را یک رسوایی به حساب نمیآوردند.[۲۹۰] طبق گفتهٔ تایسن و مرتس، از جملهٔ تعالیم عیسی این بود که خدا سخاوتمندانه به مردم فرصتی داده تا توبه کنند.[۲۹۱]
مطالب آخرالزمانی در اناجیل به دو دستهٔ صریح و ضمنی تقسیم میشوند. در آیاتی عیسی به صراحت نزدیکی و فوریت آخرالزمان را اعلام کردهاست. در مرقس ۱۳:۲۴–۲۵ پیشگویی شده که ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و افلاک متزلزل خواهند شد، سپس پسر انسان سوار بر ابرها خواهد آمد، فرشتگان به هر سو منتخبان را گرد خواهند آورد. در ۱۳:۳۱ گفته که آسمان و زمین زائل خواهند شد. آیه قبلی (۱۳:۳۰) تأکید کرده که همهٔ اینها در زمان حیات حواریونش رخ خواهند داد. اشارهٔ صریح دیگر، ۹:۱ در مرقس است که عیسی میگوید برخی از شاگردانش قبل از دیدن ملکوت خدا نخواهند مرد. در متی ۱۰:۲۳، عیسی خبر میدهد که پسر انسان تا پیش از اینکه حواریون در شهرهای اسرائیل پیام او را تبلیغ کنند، ظهور خواهد کرد.[۲۹۲]
موارد فوق، آیاتی هستند که زمانی برای آخرالزمان مشخص کردهاند. غیر از اینها، مطالبی وجود دارد که به آخرالزمان اشاره شده، ولی فقط به فوریت آن دلالت دارند و زمانی تعیین نکردهاند. در مرقس ۱:۱۵، عیسی هشدار میدهد که «وقت تمام شد و ملکوت خدا نزدیک است.» در لوقا ۱۸:۱–۸ خبر داده شده که پسر انسان به زودی منتخبان را گرد خواهد آورد. اعتقاد عیسی به نزدیکی پایان جهان، به آنچه یحیی تبلیغ میکرده هم شباهت دارد. یحیی در همین انجیل (۳:۹) میگوید «تبر بر ریشهٔ درختان نهاده شدهاست.» همچنین سه آیهٔ دیگر در مرقس (۸:۳۱؛۹:۳۱؛ ۱۰:۳۴) نشان میدهند که عیسی معتقد بوده بعد از مرگ ناعادلانهاش، عقوبت الهی به سرعت روی خواهد داد.[۲۹۳]
اشارات ضمنی مستقیماً به آخرالزمان اشاره ندارند، ولی آن را در پس زمینه محفوظ داشتهاند. متی در ۲۴:۲۷–۲۸ و ۳۷–۴۱ از قول عیسی میگوید پسر انسان به زودی برای قضاوت خواهد آمد. نحوهٔ بیان این سخن به گونهای است که به نظر در طول حیات حواریون اتفاق میافتد. در برخی از اعتقادات عیسی که در اناجیل حفظ شده، مثل ۱۲:۱۸–۲۷، به نظر میرسد به رستاخیزی اشاره دارد که در آن یهودیانِ خارج از اسرائیل، به ارض موعود باز خواهند گشت. عیسی به حواریونش وعده میدهد که اسباط اسرائیل را داوری خواهند کرد؛ با توجه به اینکه اینکه او دوازده حواری انتخاب کرد و اسباط اسرائیل نیز دوازده تا بودند، ظاهراً نشان میدهد او در انتظار آیندهای بوده که با پایان جهان، قوم اسرائیل از نو زنده شود. او همچنین هشدار میدهد که «این نسل» برای تمام خونهای ریخته شده در تمام تاریخ—از هابیل تا زکریا—مجازات خواهد شد. در دستهای دیگر از آیات، به نظر میرسد تصور شده که آخرالزمان در همان دورهٔ حیات عیسی آغاز شدهاست، مثلاً ۴:۲–۳۲ در مرقس.[۲۹۴]
عیسی وعده میداد که یک شخصیت آخرالزمانی، بهنام «پسر انسان»، بهزودی با قدرت و جلال سوار بر ابرها خواهد آمد تا برگزیدهشدگان را از چهار سوی جهان گرد آورد. عیسی از خودش هم با عبارت «پسر انسان» یاد میکرد اما پژوهشگران مطمئن نیستند که این دو یکی باشند. پولس و دیگر مسیحیان اولیه معتقد بودند که «عیسای برخاسته از مرگ» همان «پسر انسان» است.[۱]
مسیح خواندهشدن عیسی نشاندهندهٔ آن است که پیروان عیسی او را به عنوان وارث داوود، که برخی از یهودیان انتظار بازگشتش را میکشیدند تا اسرائیل را نجات دهد، پذیرفته بودند. یهودیان لقب مسیح را به افراد بسیاری داده بودند اما انجیلها از آن به عنوان یک صفت عام، بهگونهای که عیسی هم یکی دیگر از «مسیحها» بهشمار آید، استفاده نمیکنند، بلکه عیسی را چنان مینمایانند که او خود مسیح است. در یهودیت اولیه، این شکل مطلق استفاده از این عنوان یافت نمیشود، بلکه فقط عبارات عامی مانند «مسیحِ او» وجود دارد. این سنت مبهم است و سبب شده بحثهایی بر سر اینکه عیسی «مسیحبودن» را نقش آخرالزمانی خود به حساب میآورد یا نه، شکل گیرد.[۲۹۵] سنتهای آخرالزمانی یهود ابعاد مختلفی داشتند و برخی بر حضور یک مسیح متمرکز بود و برخی دیگر نه. با توجه به سنت مسیحی، گرد تایسن بر این فرضیه تأکید دارد که عیسی برای خودش نقشی آخرالزمانی قائل بود اما عنوان «مسیح» را بر خود ننهاد.[۲۹۶] بارت اهرمان استدلال میکند که عیسی خود را مسیح میدانست، اما نه به مفهومی که بسیاری از مردم تصور میکنند،[۲۹۷] بلکه بدین معنا که او در نظم سیاسی جدیدی که خدا آن را آغاز خواهد کرد، پادشاه خواهد بود.[۲۹۸]
در حدود سال ۳۰ میلادی، عیسی و پیروانش از جلیل به اورشلیم سفر کردند تا عید پسح را برگزار کنند.[۲۸۷] در آنجا او در معبد دوم، مرکز دینی و مدنی یهودیان، آشوبی ایجاد کرد.[۲۹۹] سندرز این را با پیشگویی عیسی مبنی بر نابودی کامل معبد مرتبط میداند.[۳۰۰] عیسی آخرین وعدهٔ غذایی خود با حواریون را هم در اورشلیم سپری کرد که مراسم مسیحی عشای ربانی نان و شراب ریشه در آن دارد. سخنان او که در انجیلهای همنوا و نامهٔ اول پولس به قرنتیان روایت شدهاست، کاملاً با یکدیگر همخوانی ندارند، اما به نظر میرسد این وعدهٔ غذاییِ نمادین به جایگاه عیسی در ملکوت الهیِ قریبالوقوع اشاره داشته باشد؛ آن هم زمانیکه احتمالاً عیسی پی برده بود به زودی کشته خواهد شد اما شاید امید داشت خدا مداخله کند و نجاتش دهد.[۳۰۱]
در انجیلها روایت شده که یکی از حواریون عیسی به او خیانت کرد و تحویلش داد. به عقیدهٔ پژوهشگران زیادی این یک روایت بسیار قابل اعتماد است.[۳۰۲] عیسی به دستور پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی یهودیه، اعدام شد.[۲۹۹] پیلاطس به احتمال زیاد وعدههای عیسی در ربط با ملکوت الهی را تهدیدی علیه حکومت روم در منطقه یافت و برای اعدام عیسی با رهبران یهودیان همکاری کرد.[۳۰۳] کاهنان اعظم صدوقی معبد دوم احتمالاً بنا به دلایل سیاسی خواستار اعدام عیسی بودند، نه بهخاطر آموزههای دینی او.[۳۰۲] ممکن است به چشم آنها، عیسی تهدیدی برای ثبات موجود به حساب میآمده، خصوصاً بعد از آشوبی که او در معبد ایجاد کرد.[۳۰۲][۳۰۴] عوامل دیگری نظیر ورود پیروزمندانهٔ عیسی به اورشلیم هم احتمالاً در این تصمیم اثر گذاشتهاند.[۳۰۵] اکثر پژوهشگران مصلوبشدن عیسی را واقعیتی تاریخی میدانند، زیرا محتمل نیست که مسیحیان اولیه برای رهبر خودشان داستان مرگی دردناک جعل کرده باشند.[۲۷۷][۳۰۶]
پس از مرگ عیسی، پیروانش مدعی برخاستن او از مرگ شدند، هر چند جزئیات دقیق تجربیات آنها از برخاستن عیسی مشخص نیست. روایات انجیلها با یکدیگر تناقض دارند که دلیل آن، نه جعل هدفمند، بلکه احتمالاً این است که بین افرادی که مدعی دیدن عیسی شدهاند، بر سر اینکه کدامشان زودتر او را دیده رقابتی وجود داشتهاست.[۳۰۷] از طرف دیگر، ال. مایکل وایت معتقد است تناقضها در اناجیل نشاندهندهٔ تفاوت نظر بین نویسندگان ناشناس آنها بودهاست.[۳۰۸] پیروان عیسی اجتماعی را تشکیل دادند تا منتظر بازگشت او و تأسیس پادشاهیاش بمانند.[۲۹۹]
تحقیقات پژوهشگران معاصر در مورد شخصیت تاریخی عیسی، تا حدودی به دلیل تنوع سنتهای مطالعات دانشگاهی،[۳۰۹] باعث نشده یک نمای تاریخی واحد از این شخصیت به دست آید. با توجه به کمبود منابع تاریخی، بهطور کلی برای پژوهشگران دشوار است که نمایی از عیسی که از نظر تاریخی شامل چیزی بیش از عناصر کلی زندگی او باشد، ارائه کنند.[۷۱][۷۲] آنگونه که این تحقیقات عیسی را مینمایانند، اغلب با یکدیگر و نیز با انجیلها متفاوت است.[۳۱۰][۳۱۱]
بنا به گفتهٔ سندرز، عیسی در نظر پژوهشگران مؤسس «جنبشی جهت نو شدن در چارچوب یهودیت» بهشمار میآید. یکی از معیارهایی که برای تشخیص جزئیات تاریخی در «جستجوی سوم» برای یافتن عیسی، به کار رفتهاست معیار «قابل قبول بودن» روایات است، بدین معنا که با زمینهٔ یهودی عیسی و تأثیر او بر مسیحیت همخوانی داشته باشد. یک اختلاف در تحقیقات معاصر در ربط با عیسی این است که آیا او واعظی آخرالزمانی بودهاست یا خیر. توافق مورد قبول اکثر پژوهشگران این است که او مانند یحیی و پولس واعظی بود که آمدن آخرالزمان را وعده میداد، اما برخی از پژوهشگران اهل آمریکای شمالی، مانند بورتون ماک و جان دومینیک کروسان، معتقدند که عیسی بیشتر به حکیمی کلبی میمانست.[۳۱۲] علاوه بر نمایاندن عیسی چون واعظی آخرالزمانی، معالجی کاریزماتیک یا فیلسوفی کلبی، برخی از پژوهشگران او را مسیح واقعی یا پیامبر برابریطلب خواهانِ تغییر اجتماعی بهشمار میآورند.[۳۱۳][۳۱۴] رویهمرفته، تصاویر تاریخی مختلفی که از عیسی رسم میشود، در بیشتر موارد با یکدیگر همپوشانی دارند و پژوهشگرانی که با یک جنبه مخالفند، ممکن است با یک جنبهٔ دیگر موافق باشند.[۳۱۵]
از سدهٔ ۱۸ میلادی تا امروز، برخی پژوهشگران گهگاه عیسی را «مسیح سیاسی ملی» توصیف کردهاند، اما مدارک برای پشتیبانی از چنین دیدگاهی محدود است. همچنین انجیلهای همنوا حاوی مطالب کافی برای اثبات این مدعا که عیسی یک زیلوت — جنبشی برای شورش یهودیان بر امپراتوری روم — بود، نیستند.[۳۰۲]
عیسی در جلیل رشد کرد و بخش اعظم تبلیغش در آنجا انجام شد.[۳۱۸] در سدهٔ یکم میلادی در جلیل و یهودیه زبانهای آرامی یهودی فلسطینی، عبری و یونانی رایج بودند که آرامی زبان غالب منطقه بود.[۳۱۹][۳۲۰] توافق جامعی وجود دارد که عیسی بیشتر آموزههایش را در آرامی[۳۲۱] به لهجهٔ جلیلی عرضه کرد.[۳۲۲][۳۲۳] او احتمالاً تا حدودی با یونانی هم آشنایی داشت ولی آشناییاش با لاتین کمتر محتمل است.[۳۲۴]
پژوهشگران امروز اتفاق نظر دارند که عیسی یک یهودی اهل فلسطین قرن اول میلادی بود.[۳۲۵][۳۲۶] عهد جدید یونانی او را Ἰουδαῖος (یودایوس) خواندهاست که میتواند بر دین یهودیت، قومیت یهودی یا هر دو دلالت داشته باشد.[۳۲۷][۳۲۸][۳۲۹] بنا به امی جیل لوین، پاسخ دادن به سؤال دربارهٔ قومیت عیسی بهشدت سخت است و پژوهشگران فقط قبول دارند «عیسی یک یهودی بود»، بدون اینکه توضیح دهند منظور از «یهودی» دقیقاً چیست.[۳۳۰]
عهد جدید هیچ توضیحی دربارهٔ ظاهر عیسی تا قبل از مرگ او ارائه نمیکند. در کل، عهد جدید دربارهٔ ظاهر افرادی که آنها را ذکر میکند، بیتفاوت است.[۳۳۱][۳۳۲][۳۳۳] عیسی احتمالاً چهرهای مشابه دیگر یهودیان زمان خودش داشت و بنا به گفته پژوهشگران به دلیل سبک زندگی زهدانه و بیخانمانهاش، محتمل است که بدن ورزیدهای دارا بوده باشد.[۳۳۴] ژوان تیلور منابع مرتبط و غیرمرتبط با کتاب مقدس را جمعآوری کردهاست و به نتیجه رسیده که عیسی در واقعیت از نظر ظاهری با آنچه که هنر غربی از او مینماید تفاوت داشتهاست.[۳۳۵]
نظریهٔ افسانهبودن عیسی نظریهاست که بر مبنای آن عیسای ناصری هرگز وجود نداشتهاست؛ یا اینکه در صورت موجودیت تاریخی، عملاً هیچ ارتباطی میان او و تأسیس مسیحیت و روایات انجیلها وجود ندارد.[۳۳۶] داستان تولد عیسی، در کنار دیگر اتفاقات کلیدی، چنان با عناصر افسانهای در هم آمیختهاند که برخی پژوهشگران را قانع کردهاست که خود عیسی نیز شخصیتی افسانهای بودهاست.[۳۳۷] برونو باور (۱۸۰۹–۱۸۸۲) معتقد بود که اولین انجیل یک اثر ادبی بود که تاریخ را نه توصیف، که «تولید» کردهاست.[۳۳۸] بهگفتهٔ آلبرت کالتهوف (۱۸۵۰–۱۹۰۶) یک جنبش اجتماعی زمانی که با انتظارات آخرالزمانی یهودیان مواجه شدهاست، عیسی را خلق کردهاست.[۳۳۸] آرتور دریوس (۱۸۶۵–۱۹۳۵) معتقد بود که عیسی افسانهای بودهاست که قبل از مسیحیت هم وجود داشتهاست.[۳۳۸] علیرغم استدلالهایی که پژوهشگران طرفدار این نظریات ارائه کردهاند، یک توافق قوی بین پژوهشگران کتاب مقدس وجود دارد که شخصیت تاریخی عیسی در همان بازهٔ زمانی و مکانی زندگی کردهاست.[۳۳۹][۳۴۰][۳۴۱][۳۴۲][۳۴۳][۳۴۴][۳۴۵]
غیر از پیروان و مریدان عیسی، سایر یهودیان معاصر وی ادعای او مبنی بر مسیح بودن را رد کردند، نظری که اکثریت یهودیان امروز نیز بر آن تأکید دارند. الهیدانان، شوراهای سراسری، اصلاحگران و دیگر مسیحیان در طول قرون مطالب زیادی در ربط با عیسی نوشتهاند. تعاریف مختلف از عیسی منجر به ظهور مذاهب مسیحی و جدایشهای مختلف شدهاست. مانویان، گنوسها، مسلمانان، دروزها، بهائیان و ادیان دیگری برای عیسی در دین خودشان جایگاه ویژهای قائل شدهاند.[۳۴۶][۳۴۷]
عیسی شخصیت مرکزی مسیحیت است.[۸۴] در میان مسیحیان نظرات دربارهٔ عیسی متفاوت است اما عقایدی وجود دارند که در بین مذاهب مختلف مشترکند.[۳۴۸][۳۴۹][۳۵۰] منابع مختلف، از جمله اناجیل متعارف و رسائل عهد جدید نظیر نوشتههای یوحنایی و آثار پولس، در شکلگیری دیدگاههای مسیحی دربارهٔ عیسی اثرگذار بودهاند. آن نوشتهها حاوی نظرات کلیدی مسیحیان دربارهٔ عیسی هستند، شامل الوهیت عیسی، زندگی انسانی و زمینی او و اینکه وی مسیح و پسر خدا بودهاست.[۳۵۱] اگرچه در بسیاری از موارد اعتقادات مشترکی دارند، مذاهب مسیحی بر روی همه موارد متفقالقول نیستند. نتیجتاً اختلافات بزرگ و کوچک در ربط با آموزهها و باورها در مسیحیت در طول سدهها وجود داشتهاست.[۳۵۲]
بنا به عهد جدید، از مرگ برخاستن عیسی شالودهٔ مسیحیت را تشکیل میدهد.[۳۵۳] مسیحیان باور دارند که با مرگ فداکارانهٔ او و رستاخیزش، انسانها میتوانند از گناه نخستین آمرزیده شوند و نتیجتاً به رستگاری و وعدهٔ زندگی ابدی برسند.[۳۵۴] با الهام از گفتههای یحیی در فردای تعمید عیسی، آنها عیسی را «برّهٔ خدا» مینامند که مصلوب شد تا نقش خود به عنوان خادم خدا به سرانجام برساند.[۳۵۵][۳۵۶] نتیجتاً، عیسی را آدمِ جدید و آخر به حساب میآورند؛ با این تفاوت که او، برخلاف آدم، از دستور خدا سرپیچی نکرد.[۳۵۷] مسیحیان عیسی را یک الگو میدانند که به مؤمنان توصیه میشود، از وی پیروی کنند.[۸۴]
بیشتر مسیحیان عقیده دارند عیسی هم یک انسان بود و نیز پسر خدا.[۸۵] با وجود اینکه بحثهایی در میان الهیدانان در ربط با طبعیت ذات او وجود دارد، مسیحیان تثلیثی در کل بر آنند که عیسی کلمه، تجسم و پسر خداست؛ پس هم کاملاً الهی است و هم کاملاً انسانی. البته تثلیث در میان همهٔ مسیحیان پذیرفته نشدهاست.[۳۵۸][۳۵۹] پس از اصلاحات پروتستانی، مسیحیانی چون میکاییل سروتوس باورهای باستانی که برای عیسی دو ذات قائل بودند را زیر سؤال بردند.[۱] کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخرالزمان،[۳۶۰] یونیتارینیسم و شاهدان یهوه از جمله مذاهب مسیحی هستند که تثلیث را باور ندارند.[۳۶۱]
علاوه بر شخص عیسی که در میان مسیحیان محترم است، نام او نیز جایگاه والایی در میان مسیحیان از روزهای اولیه مسیحیت داشته و دارد.[۳۶۲][۳۶۳]
یکی از پایههای یهودیت یگانگی و یکتایی مطلق خداست و پرستش یک شخص بتپرستی به حساب میآید.[۳۶۴] نتیجتاً، یهودیان الوهیت،[۳۰۴] واسطهٔ خدا بودن یا بخشی از تثلیث بودن عیسی یا هر مسیح یهودی دیگری را رد میکنند.[۳۶۵]
بنا به یهودیت عیسی، مسیح نبود؛ آنها میگویند که او هیچکدام از پیشگوییهای مسیح در تنخ را برآورده نکرده و خصوصیات شخصی مسیح را هم نداشتهاست.[۳۶۶] یهودیان استدلال میکنند که وعدهٔ ساخت معبد سوم را به سرانجام نرساند، یهودیان را در اسرائیل گرد هم نیاورد، صلح را در جهان برقرار نکرد و همهٔ جهان را تحت خدای اسرائیل متحد نکرد.[۳۶۷] همچنین بنا به سنت یهودی، پس از ملاکی در قرن پنجم ق.م. دیگر هیچ پیامبری ظهور نکردهاست.[۳۶۸][۳۶۹]
نقد عیسی توسط یهودیان تاریخ دیرینهای دارد. تلمود[۳۷۰] مشمول بر داستانهایی است که حتی در قرون وسطی هم آنها را منابعی افتراآمیز علیه عیسی به حساب میآوردند.[۳۷۱] در یکی از داستانها شخصی به نام یشو حانوزری (عیسی ناصری)، یک مرتد شهوتران، توسط دادگاه عالی یهودی به دلیل جادوگری و ترویج بتپرستی اعدام میشود.[۳۷۲] اکثر پژوهشگران معاصر بر آنند که این نوشتهها حاوی اطلاعات تاریخی دربارهٔ عیسی نیستند.[۳۷۳] در تورات میشنایی که توسط موسی بن میمون در اواخر قرن ۱۲ نوشته شدهاست، ذکر گردیده که عیسی سبب لغزش جهانیان است و به خدایی غیر از پروردگار خدمت میکند.[۳۷۴] در ادبیات قرون وسطای عبری، حکایتی وجود دارد به نام تولدوت یشو که در آن عیسی پسر یوسف پسر پاندرا به عنوان شخصی دغلکار توصیف شدهاست.[۳۷۵]
در اسلام، عیسی بن مریم یکی از پیامبران اولوالعزم[۳۷۶][۳۷۷][۳۷۸] خدا (الله) در نظر گرفته میشود که انجیل بر او نازل شد و برای اثبات نبوتش به اذن خدا معجزاتی (نظیر زنده کردن مردگان، مداوای بیماران لاعلاج و جان دادن به پرندهٔ گِلی) را به نمایش میگذاشت.[۳۷۹][۳۸۰][۳۸۱][۳۸۲]اسلام میگوید به عیسی امکان معجزه داده شد تا بتواند نزد یهودیان توحید را تبلیغ کند.[۳۸۳] بهگفتهٔ قرآن، عیسی آمدن محمد را پیشگویی کردهاست: «و یاد آر، عیسی بن مریم که گفت: ای بنیاسرائیل! من فرستادهٔ خدا به سوی شما هستم و شریعتی که پیش از من وجود داشته را تأیید میکنم و مژدهٔ آمدن رسولی بعد از من که نامش احمد خواهد بود را میدهم.» اعراب مسلمان صدر اسلام از این آیه استفاده میکردند تا مشروعیت جایگاه دین جدید خود در نظم دینی موجود را نشان دهند.[۳۸۴]
باور به پیامبری عیسی یکی از ضروریات مسلمانی است.[۳۸۵] قرآن ۲۵ مرتبه از او یاد کردهاست — که از ارجاعات به نام محمد، پیامبر اسلام، بیشتر است[۳۸۶][۳۸۷] — و تأکید دارد او یک انسان فانی بود که مانند دیگر انبیا به صورت الهی انتخاب شد تا پیام خدا را برساند.[۳۸۸] مسلمانان عیسی را هم مانند دیگر پیامبران یک مسلمان[۳۸۹][۳۹۰] و سلف محمد میدانند که وعدهٔ آمدن او را داد.[۳۸۸]
قرآن تولد عیسی از مریم باکره را رد نمیکند، اما تجسم خدا یا فرزند خدا بودن او را قبول ندارد. در متون اسلامی تأکید زیادی بر توحید شدهاست و شریک قائل شدن برای خدا به هر نحو را بتپرستی میدانند.[۳۹۱] در قرآن گفته شده روحالقدس به مریم خبر داد که حامله خواهد شد اما باکره خواهد ماند. قرآن تولد عیسی را یکی از آیات خدا محسوب میکند[۳۹۲][۳۹۳] و میگوید خدا روحش را در مریم دمید؛[۳۹۲][۳۹۳] عیسی به همین جهت روحالله خوانده میشود اما این در اسلام به معنای آنکه او پیش از تولد وجود داشته، نیست.[۳۹۲][۳۹۴]
مسلمانان بر آن هستند که اناجیلِ عهد جدید فقط تا حدودی معتبرند و باور دارند تعالیم اصلی عیسی تحریف شدهاند و محمد بعدها آمد تا آنها را احیا کند.[۳۹۵] در قرآن، عیسی همچنین عنوان مسیح دارد؛ ولی از دیدگاه اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او از مرگ را انکار و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج کردهاست.[۳۹۶][۳۹۷] قرآن میگوید عیسی کشته نشد، بلکه چنان به کافران نمایانده گردید و به صورت جسمانی به بهشت برده شد.[۳۹۸][۳۹۹][۴۰۰] اغلب تفاسیر قدیمی شیعهٔ امامی و سنی میگویند یکی (معمولا یکی از حواریون) شبیه عیسی شد و به همین جهت او را به جای عیسی مصلوب کردند.[۴۰۱] با این وجود، برخی مسلمانان که به غالیان شهرت دارند، صحت تاریخی تصلیب عیسی را قبول داشتند، هرچند معتقد بودند تنها جسم زمینی او روی صلیب مرد و ماهیت خدایی او (روحش) زنده ماند و به بهشت رفت و در نتیجه، مرگش ظاهری بود.[۴۰۲] به هر روی، مسلمانان ورود او به بهشت و نه مصلوب شدنش را اتفاق مهم زندگیاش میدانند.[۴۰۳] بسیاری از آنان بر این باور هستند که عیسی در آخرالزمان به دنیا بازخواهد گذشت و دجال را خواهد کشت.[۴۰۴] مسلمانان پیرو احمدیه باور دارند عیسی از مصلوب شدن جان سالم به در برد و خود را به کشمیر رساند و تا ۱۲۰سالگی آنجا زندگی کرد.[۴۰۵]
بهائیان عیسی را یکی از مظاهر ظهور — واسطهٔ میان خدا و انسان که پیام او را منتقل میکنند[۴۰۶]—میدانند.[۴۰۷] مظهر ظهور در بهائیت به شباهات میان انسان و خدا تأکید دارد و نتیجتاً، به تجسم در مسیحیت شبیه است.[۴۰۷] در تفکرات بهائی، عیسی به عنوان پسر خدا پذیرفته شدهاست.[۴۰۸] علیرغم این، تجلی «ذات وصفناپذیر» الهی در یک انسان را به دلیل باورشان به «ذات متعالی و همیشهحاضر خدا» رد میکنند.[۴۰۷]
بهاءالله بر آن بود که از آنجا که همه مظاهر ظهور ویژگیهای الهی یکسانی دارند، آنها را میشود «بازگشت» معنوی مظاهر پیشین به حساب آورد و آمدن هر مظهر ظهور جدیدی منجر به دین جدیدی میشود که جانشین قبلیهاست.[۴۰۶] بهائیان باور دارند با پیشرفت انسان، خدا برنامهٔ خود را آشکار میسازد و نتیجتاً، ظهور بهاءالله بازگشت وعدهدادهشدهٔ مسیح است.[۴۰۹] تعالیم بهائی بسیاری از مسائل مربوط به عیسی که در انجیلها آمده را تأیید میکند اما نه همهٔ آنها را. به عنوان مثال، تولد عیسی از باکره و تصلیب او را قبول دارند،[۴۱۰][۴۱۱] اما برخاستن و معجزات عیسی را نمادین میدانند.[۴۰۸][۴۱۱]
در مانویت، مانند سنتهای قدیمیتر گنوسی، میان شخصیت زمینی عیسی و شخصیت آسمانی او تمایز قائل شدهاست. یکی عیسی ناصری، یک مرد زمینی است و دیگری یک ناجی آسمانی. این تمایز احتمالاً مسبوق به سابقه بوده، زیرا مانی مدتی را نزد فرقه یهودی-مسیحی الخسائیه سپری کرده بود و عقیده آنان نسبت به عیسی را وام گرفتهاست. در نوشتههای مانوی حداقل به شش بعد مختلف از عیسی اشاره شده که همه آنها در نظام دینی مانویان اهمیت زیادی داشتهاند و این ابعاد به ترتیب عیسی درخشان، عیسی زجرکش، عیسی ناصری، عیسی برخاسته [از مرگ]، عیسی کودک و ماه هستند. این آخری بدان جهت است که عیسی درخشان را با ماه در پیوند میدیدند. در یک متن سغدی مانوی نوشته شدهاست: «یک عصر، زمانی که عیسی [ماه] بالا آمد.» همه این تصورات مختلف عیسی نزد مانویان میتواند به اهمیت یک شخصیت کیهانی زجرکشیده و ناجی منسوب شود. بعد سوم عیسی، یعنی شخصیت زمینی عیسی مسیح، بیش از سایر ابعاد مورد توجه نویسندگان مانوی بودهاست. یک متن فارسی میانه از این عیسی به عنوان سلف مانی در خط جانشینی پیامبران (دیگران زرتشت، بودا و شیث هستند) نام بردهاست. علیرغم این، لقب مسیح منحصر به بعد سوم نیست و برای عیسی برخاسته از مرگ (بعد چهارم) نیز به کار گرفته شدهاست. همچنین در متونی که به فارسی میانه هستند، برخی مواقع مسیح و آریامن (از ایزدان زرتشتی) در یک معنی استفاده کردهاند.[۴۱۲]
در مسیحیت گنوسی (که امروزه تقریباً منقرض شدهاست)[۴۱۳] عقیده بر این است عیسی از ملک الهی فرستاده شد و دانش نهانی (گنوسیس) لازم برای رستگاری را با خود آورد. بیشتر گنوسیها معتقد بودند که عیسی انسانی است که هنگام تعمید، خود روح «مسیح» به او وارد شد. این روح هنگام مصلوبشدن بدن عیسی را ترک کرد، اما زمانی که از مرگ برخاست دوباره به او پیوست. علیرغم این، برخی از گنوسیها معتقد بودند که عیسی تن جسمانی نداشت و تنها به نظر میرسید که دارد.[۴۱۴]
در دین دروز، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا محسوب میشود.[۳۴۶][۳۴۷] برخی از هندوها عیسی را یک اوتار یا مرتاض به حساب میآورند.[۴۱۵] پاراماهانزا یوگاناندا، یک گوروی هندی، اعتقاد داشت که روح الیسع در عیسی حلول کردهاست.[۴۱۶] چندی از بودیستها، از جمله چهاردهمین دالایی لاما، عیسی را به یک بوداسف که زندگی خود را وقف رفاه مردم کرد، برمیشمارند.[۴۱۷] نظرات دربارهٔ عیسی در معنویت عصر نو متفاوت است.[۴۱۸] در حکمت الهی که بسیاری از تعالیم عصر نو از آن ریشه گرفتهاست،[۴۱۹] عیسی با عنوان «استاد عیسی» خطاب میشود و عقیده بر آن است که او یک مصلح معنوی بود و بعد از حلول در بدنهای متعدد، سرانجام در تن عیسی حلول کرد.[۴۲۰] بنا به کتاب اورانتیا، عیسی یکی از ۷۰۰٬۰۰۰ فرزند آسمانی خدا بود.[۴۲۱]
ساینتولوژیستها عیسی را (به همراه سایر شخصیتهای مذهبی مانند زرتشت، محمد و بودا) به عنوان بخشی از «میراث دینی» خود برمیشمارند.[۴۱۸][۴۲۲] خداناباوران الوهیت عیسی را رد میکنند، اما دیدگاههای مختلفی در مورد او دارند – از زیر سؤال بردن سلامت روانی او[۴۲۳][۴۲۴] و انتقاد از تعالیمش گرفته تا تأکید بر «برتری اخلاقی» او.[۴۲۵]
قدیمیترین نقاشیهای موجود از عیسی مربوط به گوردخمههای رم در اواخر سدهٔ دوم یا اوایل سدهٔ سوم میلادی هستند.[۴۲۶] همچنین برخی از بازنماییهای تصویری عیسی که در کلیسای دورا اروپوس کشف شدهاند حداقل به قبل از سال ۲۵۶ میلادی مربوط میشوند.[۴۲۷] از آن پس نیز طی دو هزارهٔ اخیر هنرمندان مختلف با توجه به شرایط فرهنگی، سیاسی و دینی مکان و زمان زندگی خود، عیسی را به شیوههای مختلف به تصویر کشیدهاند.[۳۱۶][۳۱۷][۳۳۲]
به تصویر کشیدن عیسی در سالهای اولیه مسیحیت موضوعی شدیداً بحثبرانگیز بهشمار میآمد.[۴۲۸] از سدهٔ پنجم میلادی به بعد، تمثالهای دوبُعدی عیسی در مسیحیت شرقی محبوب شدند[۴۲۹] اما ممنوعیت آن توسط امپراتوری بیزانس مانع از پیشرفت این نوع هنر شد، هر چند این ممنوعیت را در سدهٔ ۹ برداشتند.[۳۱۶] با اصلاحات پروتستانی صدای مخالفتها با به تصویر کشیدن عیسی دوباره بلند شد اما به نتیجهای چون ممنوعیت گسترده آن نرسید. از سدهٔ ۱۶ میلادی رفتهرفته از مخالفت پروتستانها نیز کاسته شد. آنها امروزه از نقاشیهای عیسی در ابعاد بزرگ اجتناب میکنند اما تنها تعداد کمی از آنها با به تصویر کشیدن او در ابعادی چون صفحات یک کتاب مخالفند.[۴۳۰][۴۳۱] استفاده از تصاویر عیسی مورد حمایت رهبران فرقههایی چون مانند آنگلیکان و کاتولیسیسم است[۴۳۲][۴۳۳][۴۳۴] و یکی از عناصر اصلی سنت ارتدکس نیز بهشمار میرود.[۴۳۵][۴۳۶]
نمایش تجلی عیسی یکی از مضامین اصلی در هنر مسیحیان شرقی بهشمار میرفت و هر راهب ارتدوکس شرقی که تعلیم دیده بود تا تمثال عیسی را نقاشی کند، باید مهارت خود را با به تصویر کشیدن این صحنه ثابت میکرد.[۴۳۷] تمثالهای عیسی شدیداً مورد احترام هستند و مؤمنان با اعمالی چون بوسهزدن یا سجده به سوی آن، علاقهٔ خود به عیسی را نشان میدهند. تمثالهای عیسی همچنین راهی برای توسل به رحمت الهی نیز بهشمار میروند.[۴۲۹] در دورهٔ رنسانس هنرمندانی چون جوتو ظهور کردند که تمرکز اصلیشان بر به تصویر کشیدن عیسی بود.[۳۱۶]
تا قبل از اصلاحات پروتستانی، تندیسهای تصلیب (یک صلیب و مجسمهٔ عیسی مصلوبشده بر روی آن) در مسیحیت غربی رایج بودند اما بعد آن مناقشههایی ایجاد شد. از سدهٔ ۱۳ بدین سو تقریباً در همهٔ کلیساهای کاتولیک رومی از تندیسهای تصلیب برای تزئین محراب استفاده میشود.[۴۳۸]
نمایش عیسی به عنوان یک نوزاد در آخور امری رایج در مغاره است.[۴۳۹] معمولاً مریم، یوسف نجار، حیوانات، چوپانها، فرشتهها و سه مغ نیز در کنار او دیده میشوند.[۴۳۹] فرانسیس آسیزی معمولاً به عنوان کسی که مغاره را رواج داد، بهشمار میرود اما احتمالاً او مبدع آن نبودهاست.[۴۳۹] مغاره در سدهٔ ۱۷ و ۱۸ در جنوب اروپا به اوج محبوبیت خود رسید.[۴۳۹]
ویرانی کامل اورشلیم در سال ۷۰ میلادی بعد از محاصرهٔ شهر توسط رومیان، باعث شده بقای آثار باستانی مربوط به یهودیه در قرن اول را بسیار غیرمحتمل کرده و از تاریخ اورشلیم در اواخر سدهٔ اول و سدهٔ دوم تقریباً هیچ نمانده.[۴۴۰][۴۴۱] بهعقیدهٔ مارگارت ام. میچل، اگرچه اوسبیوس قیصری گزارش داده که مسیحیان اورشلیم را قبل از سقوط شهر به مقصد پلا ترک کردند اما باید پذیرفت که هیچ اثر دست اولی از کلیسای اولیه اورشلیم تا به امروز باقی نماندهاست.[۴۴۲] جو نیکل مینویسد «همانطور که کاوشهای متعدد نشان دادهاست، حتی یک شیء که بتوان آن را واقعاً به عیسی نسبت داد، وجود ندارد.»[۴۴۳]
علیرغم این، در طول تاریخ مسیحیت آثار مختلفی به عیسی منسوب شدهاست، هر چند تردیدهایی در مورد آنها وجود داشتهاست. دسیدریوس اراسموس، الهیدان کاتولیکِ سدهٔ شانزدهم، با کنایه به ازدیاد اشیاء منسوب به عیسی و بناهایی که ادعا شده از چوب صلیبی که برای مصلوبکردن او استفاده شد ساخته شدهاند، اشاره کردهاست.[۴۴۴] نیز بیش از ۳۰ میخ امروزه در اروپا وجود دارد که مسیحیان مقدس میدانندشان زیرا اعتقاد دارند که از آنها برای تصلیب عیسی استفاده شدهاست؛ حال آنکه پژوهشگران معتقدند عیسی تنها با ۳ یا ۴ میخ مصلوب شد.[۴۴۵] برخی از این اشیاء زائرانی هم دارند. از بقایای ادعاشدهٔ تاج خار که زوار معدودی دارد گرفته، تا کفن تورین که زائران میلیونی، از جمله دو پاپ (ژان پل دوم و بندیکت شانزدهم) دارند.[۴۴۶][۴۴۷][۴۴۸]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.