شاپور دوم (به پارسی میانه: 𐭱𐭧𐭯𐭥𐭧𐭥𐭩 ت.ت.'شَهْپُوهْرْ'؛ ۳۰۹ – ۳۷۹ میلادی)، مشهور به شاپور بزرگ و ملقب به شاپور ذوالاکتاف، دهمین شاهنشاه ایران و انیران از خاندان ساسان از سال ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی در ایران‌شهر بود. شاپور پس از برادرش آذرنرسی بر تخت نشست. او پیش از این‌که به دنیا بیاید، پادشاه شد. او پسر هرمز دوم بود و به مدت هفتاد سال پادشاهی، طولانی‌ترین پادشاهی را در میان تمام شاهان ایران دارا می‌باشد. وی پس از قدرت گرفتن، عرب‌هایی را که به بخش‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی تاخت کرده بودند، تنبیه کرد و امنیت را به مرزهای جنوبی بازگرداند. پادشاهی وی پیش از خسرو انوشیروان شاهد تجدید حیات نظامی کشور و گسترش قلمرو آن بود، که آغاز نخستین دوران طلایی ساسانیان بود.

اطلاعات اجمالی شاپور بزرگشَهْپُوهْرْ 𐭱𐭧𐭯𐭥𐭧𐭥𐭩, دهمین شاهنشاه ساسانی ...
شاپور بزرگ
شَهْپُوهْرْ
𐭱𐭧𐭯𐭥𐭧𐭥𐭩
شاهنشاه ایران و انیران[1]
Thumb
نیم‌تنه شاپور دوم در موزه متروپولیتن هنر
دهمین شاهنشاه ساسانی
سلطنت۳۰۹ – ۳۷۹ میلادی
پیشینآذرنرسی
جانشیناردشیر دوم
نایب السلطنهایفرا هرمز
زاده۳۰۹
اردشیرخوره، ایران‌شهر
درگذشته۳۷۹ (۷۰ سال)
بیشاپور، ایران‌شهر
همسر(ان)سیثیل هورا
فرزند(ان)شاپور سوم
زروان‌دخت
خاندانخاندان ساسان
پدرهرمز دوم
مادرایفرا هرمز
بستن

شاپور دوم سیاست سخت مذهبی را دنبال کرد.[نیازمند منبع] در زمان فرمانروایی او، مجموعه اوستا، متون مقدس زرتشت تکمیل شد، بدعت‌گزاران دینی و مرتدین مجازات شدند و مسیحیان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند.[persian-alpha 1][نیازمند منبع] شاپور دوم، مانند شاپور یکم، با یهودیان که در آزادی نسبی زندگی می‌کردند و مزایای زیادی در دوره خود به‌دست‌آورد، دوستانه رفتار می‌کرد.[persian-alpha 2][6] در زمان مرگ شاپور، شاهنشاهی ساسانی از همیشه قوی‌تر بود و دشمنانش در شرق آرام بودند و ارمنستان تحت کنترل ساسانیان بود.

او پادشاهی مقتدر بود و در دوران پادشاهی او شاهنشاهی ساسانی یک دوره پر رونق و شکوه را تجربه کرد. او از جمله واپسین شاه ساسانی است که خودشان را از نژاد ایزدان می‌انگاشتند[نیازمند منبع] و سنگ‌نوشته‌ای از او در تاق‌بستان به یادگار مانده‌است.

ریشه‌شناسی نام

سه تن از پادشاهان ساسانی و شخصیت‌های مهم ساسانی و دوره‌های بعدی شاپور نام گرفتند. شاپور برگرفته از ایرانی باستان: «xšāyaθiyahyā-puθra–شاهپور» به معنی «پسر پادشاه» و در اصل باید یک عنوان باشد که از دهه‌های پایانی قرن ۲ میلادی به عنوان اسم شخصی هم به‌کار رفته؛ اگرچه در فهرست اسامی پادشاه‌های اشکانی در تاریخ‌نگاری عربی_پارسی نابه‌همگام دیده می‌شود. صورت‌های دیگر این نام شامل پارتی: šhypwhr، پارسیگ: šhpwr-y، پهلوی مانوی: š’bwhr، پهلوی کتاب‌نویس: šhpwhl، ارمنی: šapowh، سریانی: šbwhr، سغدی: š’p(‘)wr، یونانی: Sapur, Sabour ,Sapuris، لاتین: Sapores ,Sapor، عربی: سابور و شابور، فارسی نو: شاپور است.[7]

ذوالاکتاف

واژهٔ ذوالاکتاف در عربی به معنای «دارای شانه‌ها» می‌باشد. تئودور نلدکه بر این عقیده است که اصل این لفظ لقبی است به معنی چهارشانه یعنی کسی که بارهای بسیارِ دولت را می‌کشد. با این حال، حمزهٔ اصفهانی و مصنّفان دیگر که پیرو او هستند لفظ فارسی این لغت را «هویه سنبا» نوشته‌اند که به معنی «سوراخ‌کنندهٔ شانه‌ها» است. نلدکه گمان می‌کند که این لفظ مجعول است و از روی کلمهٔ عربی ذوالاکتاف ساخته شده‌است.[8]

منبع‌شناسی زندگانی شاپور

منابع رومی

منابع رومی می‌گویند که شاپور دوم خود را «برادر خورشید و ماه» می‌پنداشته‌است. همچنین منابع ارمنی و کلاسیک می‌گویند که شاهان ساسانی خورشید و ماه را می‌پرستیدند؛ ولی چنین چیزی را در منابع ساسانی نمی‌یابیم.[persian-alpha 3][9] اما می‌توان ۲ احتمال را در نظر گرفت:

  1. این می‌تواند اشاره به ایزد میترا باشد (و نه لزوماً خورشید و ماه).[10]
  2. پاسخ جالب‌تر در در اساطیر هندوایرانی نهفته‌است که بنا بر آن، نیای مردم آریایی، منوچهر (منو در هندی) فرزند ویوَهوَنت (ویوَسوَنت در هندی) بوده که در هندی باستان به ترتیب معادل ماه و خورشید است.[11]

شاپور در منابع اسلامی

علاوه بر داستان افسانه‌ای گذاشتن تاج شاهی بر شکم مادر شاپور دوم، داستان‌های دیگری هم دربارهٔ او در منابع فارسی و عربی آمده‌است. گفته‌اند که در جوانی چنان هوشمندانه رفتار می‌کرد که مایه تسلی مقامات و موبدان بود. آمده‌است شبی در تیسفون با شنیدن همهمه مردم از خواب پرید و جویای علت آن شد. به او گفتند علت آن انبوه جمعیتی است که قصد گذشتن از پل رودخانه دجله را دارند. پس فرمود پل دیگری بزنند تا یکی برای گذر از شرق به غرب و دیگری برای گذر از غرب به شرق آن باشد. سرگذشت شاپور دوم در شاهنامه تا حدودی با زندگی شاپور یکم درآمیخته شده و عمدتاً جنگ‌های او با عرب‌ها، عشقش به مالکه و سفرش به روم را بیان می‌کند. حمله عرب‌ها به شاهنشاهی ساسانی در شاهنامه با نام طایر، ملقب به شیردل همراه است. طایر رئیس غسانی‌ها است که سرانجام شاپور دوم او را تا قلعه‌ای در یمن تعقیب کرد و برای تنبیه او و بسیاری دیگر از عرب‌ها، کتف آن‌ها را سوراخ کرد. شاپور دوم به کمک مالکه، دختر طایر، که مادرش نوشا، عمه شاپور بود، به درون قلعه راه یافت. مالکه زیبا به پادشاه دل بسته و با فرستادن پیامی با یادآوری پیوند خونی‌اش، به شاپور می‌گوید که چنانچه پادشاه از وی خواستگاری کند، راه ورود به قلعه را به وی نشان می‌دهد. شاپور نیز شرط را می‌پذیرد و به قلعه راه می‌یابد، اما ماجرا با کشته شدن مالکه، به علت خیانت به خاندانش به پایان می‌رسد.[12]

یکی دیگر از داستان‌های افسانه گونه دربارهٔ شاپور، ماجرای سفر او، در لباس مبدل، به امپراتوری روم، به قصد پی بردن به توان دشمن است. اما در روم او را شناسایی و دستگیر می‌کند و پوست خری به تنش می‌دوزند و به سیاه‌چال می‌اندازند. کلید سیاه‌چال در دست همسر قیصر روم است. ندیمه ملکه، که تبار ایرانی دارد، پوست را با شیر می‌خیساند و شاپور را از آن خارج می‌کند و همراه با او به ایران می‌گریزد. در همین زمان قیصر روم تیسفون را محاصره کرده و شاپور با ۶ هزار سرباز شبانه به قیصر مست و سربازانش حمله می‌برد. قیصر اسیر می‌شود، گوش و بینی اش را می‌برند و در زندان جان می‌دهد.[13] این دو افسانه چند شباهت دارند:

  1. شاپور خوش بروبالا است و ندیمه‌های زیبای ساکن در قلمرو دشمن اسباب فرار او را فراهم می‌آورند.[14]
  2. ندیمه‌ها ایرانی تبارند و وفاداری آن‌ها به شاپور، وفاداری به وطنشان است.[15]
  3. شاپور در آستانه شکست ورق را برمی‌گرداند و با هوشمندی و شجاعت دشمن را شکست می‌دهد.[16]

حمزه اصفهانی می‌گوید نزد موبدان زرتشتی کتابی دربارهٔ تاریخ پادشاهان ایران باستان دیده که حاوی تصویری از شاپور دوم بوده‌است. در این تصویر، شاپور با پیراهن و شلوار قرمز و تبرزینی در دست، بر سریر نشسته، تاج آبی آسمان‌گون با حاشیه زرنگار که در میانه دو رده طلا قرار داشته با هلالی زرین در وسط آن بر سر دارد.[17]

حوادث پس از مرگ هرمز دوم

Thumb
صحنه «تاجگذاری شاپور دوم در نوزادی» در شاهنامه تهماسبی، مربوط به حدود ۱۵۲۵–۳۰ میلادی

پس از درگذشت هرمز دوم، پسر او آذرنرسی به عنوان جانشین برگزیده شد، اما دوره فرمانروایی او کوتاه بود و او پس از مدتی به دست اشراف و روحانیون برکنار شد.[18] دلیل این کار، قساوت و بی‌رحمی آذرنرسی بود. آن‌ها یک برادر او را هم که لایق سلطنت نمی‌دانستند، کور کردند و برادر دیگرش را که مثل پدر، هرمز نام داشت، به زندان افکندند که چندی بعد فرار کرد و به روم پناه برد.[19] آن‌ها نوزاد او را که شاپور دوم نام گرفت، بر تخت پادشاهی نشاندند. بنابر یک روایت سنتی، درباریان و روحانیون، تاج ساسانی را روی زِهدان مادر وی ایفرا هرمز (به هنگام بارداری) قرار دادند. می‌توان فرض کرد که در سال‌های آغازین پادشاهی وی، درباریان و روحانیون و به ویژه مادر شاپور زمام امور را در دست داشتند و نظام امپراتوری از دید ساختاری و اداری، بدون حضور یک شاه اثرگذار، محفوظ مانده‌است. این موضوع به درباریان و روحانیون فهماند که کشور را می‌توان بدون یک شاه توانا نیز چرخاند.[20]

با این حال به گفته علیرضا شاپور شهبازی از آنجایی که جنسیت شاپور پیش از تولد مشخص نبود، تاجگذاری او از روی شکم مادر نامحتمل است. او سپس بیان می‌کند که شاپور چهل روز پس از مرگ پدرش زاده شد و بزرگان برای دستیابی به قدرت بیشتر آذرنرسه را کشته و شاپور را شاه کردند که تا پایان دوران بلوغ او در قدرت بمانند.[21][22]

جنگ با اعراب

Thumb
دژ نخل و رشته‌کوه حجر

به استناد منابع دوره ساسانی، چون شاپور دوم شانزده ساله شد (۳۲۵ م)، فتنهٔ قبایل عرب را فرونشاند و امنیت را در مرزهای شاهنشاهی برقرار کرد. در آغاز به قبیله ایادِ ساکن شواد تاخت و سپس از خلیج فارس گذشت و به الخط، ناحیهٔ ساحلی بحرین و قطر رسید. پس از آن به هجر حمله کرد که مسکن قبایل بنی تمیم، بکر بن وائل و عبدالقیس بود. از این قبایل بسیاری را کشت و برای تنبیه بیشتر آن‌ها چاه‌های آب را ویران کرد تا مانع دستیابی آن‌ها به آب شود. سپس به شرق عربستان، سوریه و شهرهای یمامه، بکر و بنی تغلب تاخت.[23] در متن بندهش (دانشنامهٔ زرتشتی) نیز به جنگ شاپور اشاره شده‌است:

در دوران شاهی شاهپور، پسر هرمز، تازیان آمدند و اول خُرِگ‌رودبار را گرفتند و طی سال‌ها اهانت، به تازش روی آوردند، تا شاپور به پادشاهی رسید؛ آن تازیان را تارومار کرد، شهر از ایشان پس گرفت، تازیان بسیاری را نابود کرد و شانه‌هایشان را درآورد.[24]

شاپور دوم را ذوالاکتاف (صاحب شانه‌ها) لقب دادند، زیرا کتف‌های اعراب را سوراخ کرد. ذوالاکتاف معادل «هویه سنبا» (هوبه سُنبا= شانه سوراخ‌کن) فارسی است که خود برگردان «شانگ آهَنج» فارسی میانه است. بر اثر حملات شاپور دوم، عده‌ای از اعراب به نواحی مرکزی عربستان رانده شدند و ناحیهٔ خلیج فارس در تسلط شاهنشاهی ساسانی باقی ماند. این بخش از سیاست کلی ساسانیان برای حفظ خلیج فارس بود.[25]

شاپور بعضی از قبایل عرب را کوچاند و در قلمرو شاهنشاهی اسکان داد. قبیلهٔ تغلب در دارین (بندری در بحرین) و الخط، قبیلهٔ عبدالقیس و بنی تمیم در هجر، قبیلهٔ بکر بن وائل در کرمان و بنی حنظله در رَمیله (در نزدیکی اهواز) ساکن شدند. شاپور دوم، برای جلوگیری از یورش اعراب، سیستم دفاعی تشکیل داد که «دیوار تازیان» نام گرفت. این دیوار ظاهراً در نزدیکی شهر حیره واقع و به خندق شاپور معروف بود.[26]

افزودن کوشان به ایران

بعد از حل مسائل داخلی و تنبیه اعراب، شاپور ناچار بود به مسئلهٔ ارمنستان و دشواری‌های ناشی از عهدنامه نصیبین که پیش‌تر میان نرسی با دیوکلتیان امضاء شده بود و طی سال‌ها یک دغدغهٔ بزرگ و یک لکهٔ ننگ خاندان او شده بود، توجه کند. اما پیش از آن‌که به این مسائل بپردازد، لازم دید که از جانب حدود شرقی کشور نیز تکلیف خود را با کوشانی‌ها که مداخلات آن‌ها ممکن بود مانع از توفیق در کار روم باشد، روشن کند. در اینجا نیز کوشش او ثمر داد، چرا که ضعف کوشانیان، سرزمین آن‌ها را که یک بار نیز در مقابل پدرش هرمز دوم، تسلیم شده بود، ۳۷۵ میلادی به کلی به قلمرو شاپور درآورد و کوشان از آن پس تا دوران بهرام چهارم که هپتالیان در آن حدود غلبه یافتند یک ایالت ایران گشت. این کامیابی شاپور را در توجه عاجل به حل مسئله روم کمک کرد.[27]

سیاست‌های دینی

در دوران پادشاهی شاپور دوم، در سال ۳۳۷ م، آزار و تعقیب مسیحیان افزایش یافت. یکی از علت‌های این امر گرویدن کنستانتین یکم امپراتور روم به مسیحیت و صدور فرمان میلان در سال ۳۱۳ میلادی بود. شاپور مسیحیان را همدستان دشمن تلقی می‌کرد. شاپور دوم، پس از نبرد با رومیان در سوریه، گروهی از مسیحیان را به شاهنشاهی ایران کوچاند که موجب پیشرفت مسیحیت در ایران شد. مالیات مسیحیان در زمان جنگ با رومیان دو برابر شد. این همه حاکی از تردید شاه نسبت به وفاداری آن‌ها ست. در اعمال شمعون آمده که چون رهبر مسیحیان از این فرمان سرپیچی کرد، شاپور دوم گفت: «شمعون در پی آن است که پیروانش را به شورش علیه پادشاهای من وادارد و آن‌ها را بنده هم‌کیش خود، قیصر کند». گرچه همه، موبدان زرتشتی را مسبب آزار و اذیت مسیحیان می‌دانند، تعداد تذکره‌های شهدای دین مسیح از دوران شاپور دوم افزایش یافته‌است. منابع ارمنی نیز آزار مسیحیان ساکن شاهنشاهی ایران را در روزگار پادشاهی شاپور دوم ثبت کرده‌اند.[28]

درگیری‌های قفقاز

تیرداد سوم، پادشاه ارمنستان (حکومت: ۲۸۷–۳۳۰ میلادی)، مقارن با نخستین سال‌های زندگی شاپور دوم، مسیحیت را دین رسمی این کشور اعلام کرد (۳۱۳ میلادی). برخی از ناخارارهای ارمنی نیز در پی آن، به مسیحیت گرویدند و به حمایت از تیرداد سوم برخاستند. این حمایت در مقابل ناخارارهای طرفدار ساسانی مهم‌تر از آن ارمنی‌ها پای بند به دین زرتشتی بود که همچنان اهورامزدا و آناهید و واهاگن را می‌پرستیدند.[29]

درگیری شدید خانگی و خواسته‌های متضاد ناخارارها، شاه و روحانیون، موجب بروز دوره پراغتشاشی در تاریخ ارمنستان شد. منابع این دوران نیز آشفته و مغشوش است. چنان‌که از سنگ نبشته‌ای به زبان پارسی میانه در مشکین شهر بر می‌آید، شاپور دوم، برای مهار قدرت ناخارارها، پیشاپیش در ناحیه مرزی ایران و ارمنستان استحکاماتی احداث کرده بود.[30]

تیران شاه، که در قبال ایران و روم چنان رفتار می‌کرد که بتواند استقلال ارمنستان را حفظ کند، در دوران پادشاهی شاپور دوم درگذشت و آرشاک[Latin 1] (۳۵۰–۳۶۷ م)، پسرش، بر جای او نشست. آرشاک در آغاز می‌کوشید که هم رومیان و هم ایرانیان را راضی نگه دارد، اما سرانجام به لشکرکشی ژولیان علیه ساسانیان پیوست. طبق مفاد پیمان صلح شاپور دوم و ژوویان، ارمنستان تحت نفوذ دولت ساسانی قرار گرفته بود و رومیان دیگر نمی‌توانستند در امور ارمنستان دخالت کنند. ایرانیان پادشاه ارمنستان را اسیر و در دژ فراموشی (در منابع ارمنی و پارسی میانه، قلعه اندیمش یا انیوش در خوزستان) زندانی کردند. آرشاک دوم در حضور غلامش، دراستامات،[Latin 2] خودکشی کرد (یا به روایتی دیگر، شاپور، آرشاک و سردار ارمنی واساک مامیکونیان را به تله انداخت بدین معنی که پادشاه ارمنستان را به بهانه مذاکرات صلح به نزد خود دعوت کرد، و او وقتی آمد شاپور به زندانش انداخت در دژ فراموشی (در منابع ارمنی، دژ انوش در خوزستان) دو چشمش را کور کرد و واساک را به قتل رساند.[31][32][33]). ایرانی‌ها شهرهای آرتاشات، واغارشاپات،[Latin 3] یروانداشات،[Latin 4] زاره‌وان،[Latin 5] زاریشات، وان و نخجوان را تصرف کردند و اهالی آن‌ها، از جمله بسیاری از خانواده‌های یهودی را کوچاندند. ناخارارهای هوادار ایرانی‌ها، یعنی خاندان‌های واهان مامیکونیان و مروژان آرتسرونی، با شاپور دوم همراهی کردند و پاداش خود را گرفتند. شاپور دوم دو ایرانی به نام‌های زیک و کارن را با سپاهیانی انبوه به اداره امور ارمنستان گماشت. گرجستان نیز زیر نفوذ ایران درآمد و شاپور دوم آسپاگورس را به اداره گرجستان شرقی گماشت. اما سرانجام والنس، امپراتور روم توانست سارماگ را به حکمرانی گرجستان غربی منصوب کند.[34]

پاپ (۳۶۷–۳۷۴ م)، فرزند آرشاک پادشاه ارمنستان که به روم پناهنده شده بود، در سال ۳۶۷ م، با پشتیبانی رومیان به جای پدر بر سریر پادشاهی نشست. ارمنی‌ها در سال ۳۷۱ م، در برابر حمله شاپور در حوالی وغابنده[Latin 6] مقاومت کردند. بیشتر ناخارارها، یا مقامات کلیسای ارمنی، به علت هواداری پاپ از آئین آریانیسم، با او مخالف بودند. عقیده‌های او باعث شد که در منابع ارمنی، به علت اعتقادات دینی مادرش، ملکه پاراندزم سوینیک،[Latin 7] به او تهمت دیوپرستی زده شود. پاپ قربانی اختلاف‌های داخلی و جنگ میان ناخارارها و اسپارپِت (سپهبد) موشغ یکم مامیکونیان[Latin 8] بود. سرانجام نیز پاپ به تحریک قیصر والنس، کشته شد.[35] او اگرچه با کمک رومیان بر تخت نشسته بود، اما می‌دانست که بدون خشنودی شاه ایران حکومت وی پایدار نخواهد بود. پس کوشید تا با شاپور گفتگو و پشتیبانی وی را جلب کند. این روش پادشاه ارمنستان و سیاست مستقلی که در پیش گرفته بود به نارضایتی رومیان انجامید.[36] پس والنس به سردارانش که در ارمنستان بودند فرمان داد تا پاپ را در نهان بکشند. آن‌ها نیز با فریب و نیرنگ پادشاه جوان را به جشنی فراخواندند و او را کشتند.[37]

جنگ با رومیان

اهداف

Thumb
سردیس کلوسوس کنستانتین، موزه‌های کاپیتولین.

از زمان صلح تحقیرآمیز نصیبین که میان، نرسی و دیوکلتیان در سال ۲۹۹ میلادی منعقد شد، مرزهای بین دو امپراتوری تا حد زیادی به نفع رومی‌ها تغییر کرد و رومی‌ها در این معاهده چند ایالت در میان‌رودان دریافت کردند. این تغییرات همچنین شامل تغییر مرز از فرات به دجله در نزدیکی پایتخت ساسانی تیسفون می‌شد.[38][39] رومی‌ها همچنین کنترل پادشاهی ایبریای قفقاز و ارمنستان را در اختیار گرفته و همچنین بر بخش‌های شمالی آذربادَگان تسلط پیدا کردند.[38] بنابراین هدف اولیه شاپور جبران هزینه‌های این پیمان بود. او مدت زیادی از سلطنت خود را برای جبران کاستی‌های فرمانروایان پیشین صرف کرد.[38] یکی دیگر از دلایل و انگیزه‌های وی برای جنگ با رومی‌ها، تلاش آن‌ها برای مداخله در امور داخلی شاهنشاهی ساسانی و ضربه زدن به پادشاهی شاپور با حمایت از برادرش هرمز بود. پیش‌تر هرمز در دربار روم توسط کنستانتین یکم با استقبال خوبی روبرو شده بود و کنستانتین او را به عنوان فرمانده سواره‌نظام انتخاب کرده بود.[38][40] شاپور تلاش‌های بی‌ثمری برای جلب رضایت برادرش انجام داد، و حتی همسر هرمز را به نزدش فرستاد اما او به هرمز یاری رساند تا از زندان فرار کند.[40] هرمز در مدت اقامت خود با رومی‌ها به یک فیلورومائوس (دوست رومی‌ها) مشتاق تبدیل شده بود و در کنار آن‌ها احساس می‌کرد که در میهن خود ساکن است.[40] دلیل دیگر مربوط به کنستانتین بود که در بستر مرگ در سال ۳۳۷ میلادی، مسیحیت را به عنوان دین رسمی روم شرقی اعلام کرد. او همچنین خود را به عنوان مدافع همه مسیحیان جهان، از جمله کسانی که در قلمرو ساسانیان زندگی می‌کردند معرفی کرد، این موضوع بشدت به وضع مسیحیان درگیر با شاهنشاهی ساسانی آسیب رساند.[38]

مبارزات اولیه و نخستین جنگ علیه رومیان

Thumb
سردیس کنستانتیوس دوم

در سال ۳۳۷ میلادی، درست پیش از مرگ کنستانتین یکم (۳۲۴–۳۳۷)، شاپور دوم، به دلیل دخالت رومی‌ها در ارمنستان بیزانس برانگیخته شد.[41] صلح منعقد شده در سال ۲۹۷ میلادی میان نرسی (۲۹۳ میلادی تا ۳۰۲ میلادی) و دیوکلتیان (۲۸۴ میلادی تا ۳۰۵ میلادی)، که به مدت چهل سال دوام آورده بود، شکست. این آغاز دو جنگ طولانی مدت در سال‌های ۳۳۷ میلادی تا ۳۵۰ میلادی و ۳۵۸ میلادی تا ۳۶۳ میلادی شد.

پس از دفع تهاجم عرب‌ها در جنوب، شاپور به سرزمین‌های روم در میان‌رودان حمله کرده و ارمنستان را تصرف کرد. ظاهراً نُه نبرد بزرگ درگرفت که مشهورترین آن‌ها نبرد بی‌نتیجه نبرد شنگال (سنجار، عراق امروزی) بود که در آن کنستانتیوس دوم در ابتدا موفق شد و اردوگاه ایرانی‌ها را تسخیر کند، اما در شبی پس از این‌که شاپور نیروهای خود را جمع کرده حمله کرد (۳۴۴). غافلگیرانه بیرون رانده شد. بارزترین ویژگی این جنگ دفاع مداوم از قلعه رومی نصیبین در بین‌النهرین بود. شاپور شهر را سه بار محاصره کرد[41](در ۳۳۸، ۳۴۶، ۳۵۰ م)، و هر بار دفع شد.

اگرچه شاپور دوم در نبرد پیروز شد، اما با عدم تسخیر نصیبین نمی‌توانست پیشرفت بیشتری داشته باشد. در همان زمان سکاهای ماساگت و دیگر کوچ‌نشین‌های آسیای میانه، به مرز شرقی قلمروی ساسانی حمله کردند. شاپور برای دفع این حمله مجبور شد جنگ با رومی‌ها را متوقف کرده و آتش‌بس شتابزده‌ای را ترتیب دهد (۳۵۰ میلادی).[42] تقریباً در این زمان کوچ‌نشین‌های هون، به احتمال زیاد کیداری‌ها، که پادشاه آن‌ها فردی بنام گرومبات بود، به عنوان تهدیدی برای قلمرو ساسانی و امپراتوری گوپتا ظاهر شدند (۳۲۰–۵۰۰ میلادی).[41] پس از یک مبارزه طولانی (۳۵۳ تا ۳۵۸)، کیداری‌ها مجبور به صلح شده و گرومبات موافقت کرد که سواران سبک خود را به ارتش ایران بفرستد و شاپور دوم را در جنگ مجدد علیه رومیان به ویژه در محاصره آمد در ۳۵۹ همراهی کند.

جنگ دوم علیه رومیان و حمله به ارمنستان

Thumb
نقشه مسیرهای لشکرکشی یولیانوس از قسطنطنیه به انطاکیه و سپس نبرد سامرا
Thumb
سولیدوس یولیانوس
Thumb
یولیانوس امپراتور روم در زیر پای اردشیر دوم، نقش‌برجسته تاجگذاری اردشیر دوم در تاق‌بستان

در سال ۳۵۸ شاپور دوم آماده دومین سری جنگ‌های خود علیه روم بود که با موفقیت بسیار بیشتری روبرو شد. در سال ۳۵۹، شاپور دوم با کمک گرومبات، شاه خیون‌ها، به جنوب ارمنستان حمله کرد، اما توسط دفاع سرسختانه سردار رومی از قلعه آمد (دیاربکر کنونی، ترکیه) متوقف شد، قلعه آمد پس از محاصره هفتاد و سه روزه که در آن ارتش ایران متحمل خسارات زیادی شد سرانجام در سال ۳۵۹ تسلیم شد و اهالی آن به خوزستان تبعید شدند. علت غارت و تبعید مردم شهر آمِد قتل پسر شاه خیون‌ها بود. این تأخیر باعث شد شاپور عملیات خود را برای زمستان متوقف کند. در اوایل بهار سال بعد، او عملیات خود را علیه قلعه‌های رومی ادامه داد، شنگال و بزابد را دوباره با هزینه سنگینی تصرف کرد. در سال بعد کنستانتیوس دوم با شروع زمستان برای آماده‌سازی گسترده در قسطنطنیه یک ضدحمله را آغاز کرد. شاپور، که در عین حال کمک متحدان آسیایی خود را از دست داده بود، از جنگ اجتناب کرد، اما در تمام دژهایی که تسخیر کرده بود، پادگان‌های قوی گذاشت. کنستانتیوس بزابد را محاصره کرد، اما ناتوان از تصرف آن بود و با نزدیک شدن به زمستان به انطاکیه، جایی که در آن درگذشت، عقب نشست.

جانشین کنستانتیوس، پسرعمویش، ژولیان ملقب به مرتد، مصمم شد تا انتقام شکست‌های اخیر روم در شرق را بگیرد. اگرچه شاپور تلاش کرد تا با هم یک آشتی شرافتمندانه داشته باشد، اما با توجه به توانایی‌هایی که ژولیان در جنگ‌هایش علیه ژرمن‌ها در سرزمین گل نشان داده بود، مذاکرات را لغو کرد.

در سال ۳۶۳ امپراتور ژولیان (۳۶۳–۳۳۶)، از دوری شاپور دوم از تیسفون و حضورش در مناطق شرقی برای مبارزه با خیون‌ها استفاده کرده و در رأس یک ارتش قوی متشکل از متحدانش شامل هرمز شاهزادهٔ ایرانی و برادر پادشاه ایران و آرشاک دوم پادشاه ارمنستان، به ایران حمله کرد.[43] قوای روم و متحدین آنان به جانب تیسفون پیش رفتند و همه جا با خشونت بدوی گونه اهالی شهرها را با تمام حیواناتشان هلاک کردند. شاپور بزرگ نیز در بین‌النهرین با ترفند زمین سوخته، سپاه روم را گرفتار قحطی کرد.[44] ژولیان، نیروی ساسانی مدافع شهر را در نبرد تیسفون شکست داده و شهر را محاصره نمود اما به علت هرج و مرج سربازان رومی و سرگرمی آنان به چپاول، و همچنین مقاومت سرسختانه مدافعین ایرانی پایتخت ایران تسخیر نشد. ژولیان به امید پیروزی بر ایرانیان سنگ نبشته‌ای در دره اردن علیا بر جای گذاشت و احتمالاً به علت نخستین پیروزی‌اش در انطاکیه، در مارس ۳۶۳ م. خود را «نابودکننده بربرها»[Latin 9] لقب داد. ژولیان بعد از عبور از فرات، کشتی‌های جنگی خود را نابود کرده بود تا سربازانش خیال عقب‌نشینی در سر نپرورند.[45] او نمی‌خواست با ارتش اصلی ساسانی تحت فرماندهی شاپور دوم که در حال نزدیک شدن بود، مبارزه کند. ژولیان در هنگام عقب‌نشینی به سرزمین روم توسط یک لشکر نیرومند ایرانی به فرماندهی سرداری از خاندان مهران که راه آنان را بسته بود مواجه شد. سپاهیان ایران که فیل جنگی به همراه داشتند در ژوئن ۳۶۳ م. طی نبرد سامرا رومیان را شکست دادند. ژولیان هم به نیزه یک «کونتوفورس»[Latin 10] (سوار نیزه‌دار) جراحت شدیدی برداشت و در خیمه‌اش جان سپرد. اثوتروپیوس[Latin 11] که از شاهدان عینی این جنگ بوده، کشته شدن ژولیان به دست دشمن را تأیید کرده‌است.[46] سپاهش نیز بعد از پذیرش عهدنامه صلح به روم بازگردانده شدند. جانشین او ژوویان (۳۶۳–۳۶۴) صلح تحقیرآمیزی را پذیرفت که به مدت سی سال بین طرفین منعقد گشت. به موجب این معاهده:

  1. ایرانیان نصیبین و سنجار و ولایات ارمنستان کوچک (روم) را که مورد اختلاف بود پس گرفتند.
  2. ممالک قفقاز مثل ایبری (گرجستان) و آلبانیای قفقاز به موجب شرایط صلح از تصرف روم خارج شد و به قیمومت ایران درآمد.
  3. به علاوه امپراتور روم متعهد شد که از آرشاک دوم حمایت نکند و دیگر در ارمنستان دخالت نکنند و از دخالت بیشتر در امور ارمنستان منع شدند.[43]

سورنا (با سورنای اشکانی اشتباه نشود) خواست‌ها و شروط ایرانیان را اعلام کرد و در حالی که درفش ایران در نصیبین برافراشته بود، پذیرفت که اهالی مسیحی آن شهر به قلمرو روم کوچ کنند. در نهایت ژوویان بین‌النهرین را ترک کرد و رومیان پیکار با ساسانیان را کنار گذاشتند، زیرا والنس،[Latin 12] امپراتور روم ناچار درگیر نبرد با قبایل ژرمن بالکان شد.[47]

بدین وسیله شاپور دوم توانست انتقام شکست جدش نرسی را از رومیان بگیرد.[44]این موفقیت بزرگ در سنگ نگاره صخره‌ای نزدیک شهر بیشاپور در پارس نشان داده شده‌است، در زیر سم اسب، بدن دشمن، احتمالاً ژولیان، قرار دارد و سردار رومی که از او درخواست صلح می‌کند، امپراتور یوویان، می‌باشد. [48] بعد از این توافق، شاپور دوم، آرشاک دوم ارمنستان، متحد وفادار رومیان را به اسارت گرفت و او را در قلعه فراموشی (قلعه اندما در ارمنی یا قلعه Anyuš خوزستان) زندانی کرد.[48] ظاهراً آرشاک پس از دیدار با خواجه‌اش درستامت، خودکشی کرد.[48] شاپور تلاش کرد زرتشتی را به ارمنستان مسیحی وارد کند. با این حال، ناخارار‌های ارمنی که به‌طور مخفیانه توسط رومی‌ها پشتیبانی می‌شدند با موفقیت در برابر او مقاومت کردند. شاپور دوم پاپ پسر آرشاک دوم را به ارمنستان فرستاد. جنگ با روم می‌رفت که دوباره شروع شود، اما والنس، پاپ را قربانی کرد و ترور او را در تارسوس، جایی که به آن پناهنده شده بود، ترتیب داد (۳۷۴).

در گرجستان، که آن زمان به عنوان ایبریای قفقاز شناخته می‌شد و تحت کنترل ساسانیان بود، شاپور دوم آسپاکورس دوم ایبریا را در گرجستان شرقی منصوب کرد؛ با این حال، در غرب گرجستان، والنس همچنین موفق شد پادشاه دست‌نشانده خود سائوروماکس دوم ایبریا را در گرجستان غربی، منصوب کند.[48]

شاپور دوم تعداد زیادی از اسیران رومی را به قلمروهای خود هدایت کرده بود، که بیشتر آنها در ایلام مستقر شده بودند. در اینجا او شوش را -پس از کشتن ساکنان سرکش- بازسازی کرد.

برای تفضیل جنگ‌های شاپور دوم با رومیان منبع عمدهٔ تاریخ آمیانوس مارسلینوس است چون آمیانوس شخصاً در لشکرکشی‌های روم به آسیا در سال ۳۶۳ میلادی حاضر بوده‌است.

آمیانوس، مورخ رومی، با اینکه به‌طور طبیعی از این دشمن خطرناک دولت روم، متنفر بوده، در روایت خود نتوانسته‌است که از ذکر جلال و شکوه و دلیری شخص شاپور خودداری کند. «شاه قدی بلند داشت و از ملتزمین خود یک سر و گردن بلندتر بود. در لشکر شاپور انتظام کامل حکمفرما بود و معمولاً در موقع فتح شهرهای دشمن، بیهوده قتل‌عام نمی‌کرد.» از روایات وی بر می‌آید که شاپور دارای صفات جوانمردانه و مروت و انصاف بوده‌است. آمیانوس این رحم و انصاف را به مکر و حیلهٔ پادشاه نسبت داده‌است.[49] از خلال گزارش‌های تاریخی چنین بر می‌آید که سربازانی از مردمان هون نیز در این نبردها به خدمت گرفته شده و حاضر بوده‌اند.[50]

جنگ با هون‌ها یا خیونان

اگرچه شاپور دوم در نبرد پیروز شد، اما با عدم تسخیر نصیبین نمی‌توانست پیشرفت بیشتری داشته باشد. در همان زمان سکاها‌ی ماساگت و دیگر عشایر آسیای مرکزی در شرق به قلمروی ساسانی حمله کردند. او برای توجه به شرق مجبور شد جنگ با رومی‌ها را قطع کرده و آتش‌بس شتابزده ترتیب دهد (۳۵۰ میلادی).[42] تقریباً در این زمان قبایل هونی، به احتمال زیاد کیداری‌ها، که پادشاه آنها گرومبات بود، به عنوان تهدیدی تجاوزکارانه نه تنها برای قلمرو ساسانیان و همچنین تهدیدی برای امپراتوری گوپتا ظاهر می‌شوند (۳۲۰–۵۰۰ میلادی).[41] پس از یک مبارزه طولانی (۳۵۳ تا ۳۵۸)، آنها مجبور به صلح شدند و گرومبات موافقت کرد که سواران سبک خود را به ارتش ایران بفرستد و شاپور دوم را در جنگ مجدد علیه رومیان به ویژه در محاصره آمد در ۳۵۹ همراهی کند.

جانشین شاپور دوم

Thumb
نقش‌برجسته ساسانیان از اردشیر دوم که مهر، شاپور دوم و اهورامزدا را در بالای ژولیان شکست خورده، نشان می‌دهد

شاپور دوم در سال ۳۷۹ میلادی، پس از هفتاد سال حکومت بر ایران درگذشت.

شاپور سوم از ۳۸۳ تا سال ۳۸۸ میلادی، شاه ساسانی و پسر شاپور دوم بود. در زمان پادشاهی او اعیان قدرت را در اختیار داشتند و اردشیر در واقع دست نشاندهٔ همین نجبا بود و چون به رغم تمایلات تعصب آمیز و ضد مسیحی موبدان کوشید تا مگر با امپراتور روم روابط دوستانه برقرار کند ناخرسندی نجبا را برانگیخت و به تحریک آنها کشته شد. جانشینان شاپور دوم یعنی برادرش اردشیردوم و دو پسرش شاپور سوم و بهرام چهارم شاهزادگان ضعیف‌النفسی بودند و در زمان آنها اعیان دولت به آسانی اقتداری را که در عهد شاپور از دست داده بودند، به چنگ آوردند. پادشاه نخستین یعنی اردشیر دوم را اعیان خلع کردند و آن دو نفر دیگر هم به مرگی ناگهانی وفات یافتند.[51]

شخصیت شاپور

Thumb
نگاره‌ای از شاپور دوم در نامهٔ خسروان

تردیدی نیست که وی یکی از بزرگ‌ترین پادشاهانی بود که بر سریر پادشاهی نشسته بود. به حدی که حتی شاهد معاندی همچون آمیانوس مارسلینوس نمی‌تواند از تحسین وی خودداری کند. جانشینان بلافصل او نتوانستند به این میزان عظمت و قابلیت دست یابند، حال دیگر به خصوص می‌بایست تیول‌داران بزرگ ساسانی باز به قدرت برسند.[52]

شاپور در تلمود

Thumb
مجلد کامل تلمود بابلی

تلمود فرقی بین شاپور اول و دوم نمی‌گذارد و هر کجا اسمی از شاپور می‌آید، باید از جمله قیاسی، مقصود تلمود را درک کرد. شاپور اول در سال‌های ۲۴۰–۲۷۲ پادشاهی می‌کرده و این دوره اول و اوائل دوره دوم امورائی تنظیم کنندگان تلمود است؛ بنابراین هر کجا نامی از امورائی نسل سوم هم‌زمان با شاپور برده می‌شود، مقصود تلمود شاپور دوم است. چون شاپور دوم بیش از نیم قرن پادشاهی کرد، لذا نام امورائی‌های متاخر نیز با وی آمده‌است.[53]

قسمت مهمی از مطالب تلمود که مربوط به شاپور دوم است از مادر این پادشاه، ایفرا هرمز، نام می‌برد. تلمود ایفرا را به عنوان ملکه‌ای که علاقه زیاد به یهودیت دارد، نشان می‌دهد. همان‌طور که نام شاپور اول با شموئیل همبستگی دارد، به همان گونه نام ایفرا گاهی با نام «راوا» مربوط است. مذکور است که ایفرا چند رأس بهائم برای قربانی به راوا می‌فرستد. طبق رسوم یهودیت قربانی کردن بهائم خارج از اورشلیم حرام است، راوا برای قربانی کردن این بهائم از دو نفر غیر یهودی کمک می‌طلبد.[54]

در فرصت دیگر ایفرا چند نمونه خون برای راوا می‌فرستند که وی ترکیب بیولوژی آن‌ها را نشان بدهد. راشی معتقد است که راوا تخصصی در شناختن خون که متعلق به عادت ماهانه زنان است نداشت و اغلب از روی حدس جواب می‌داد. مفسران دیگر را عقیده بر آنست که راوا در این رشته تخصص کافی داشت. وقی راوا به پرسش ایفرا پساخ داد، ایفرا رو به شاپور کرده گفت: می‌بینی یهودیان تا چه حد بافکرند. شاپور که روی خوشی با یهودیان نداشت در جواب می‌گوید که بخت با راوا یاری کرده و حدسش صائب آمده‌است. ایفرا پس از آن شصت نمونه مختلف خون برای آزمایش و درک ماهیت آن‌ها به راوا می‌فرستد. تلمود می‌گوید که راوا پنجاه و نه نمونه خون را آزمایش کرده و جواب درست می‌فرستند به جز یک نمونه که خون شپش بوده‌است. در اینجا راوا به جای یک جواب، یک عدد شانه برای ایفرا می‌فرستد. ایفرا سپس رو به شاپور کرده می‌گوید دانشمندان یهود از رموز دل آگاهند.[55]

در باب کتاب بابا باترا (baba bathra) که از کتب تلمود است، می‌خوانیم که ایفرا یک صد دینار برای ربی یوسف می‌فرستد که آن را برای صوابترین کار بکارببرند. ربی اباثی تلمیذ ربی یوسف معتقد است که صوابترین کار خریدن و آزاد کردن اسرای جنگی است که از همه گونه مجازات و بلیات دنیایی رنج می‌برند و کسی به فکر آن‌ها نیست.[56]

وقتی دیگر ایفرا مبلغی پول (چهارصد دینار) برای روحانیون یهود می‌فرستد که آن را میان فقرای یهود تقسیم کنند. ربی امی از پذیرفتن پول ابا می‌کند و آن را به وسیله فرستاده‌ای به ایفرا بازمی‌گرداند. ایفرا بار دیگر همان مبلغ را به راوا می‌فرستد و وی پول را قبول می‌کند. تلمود این مسئله را مورد بحث و مشاجره قرار می‌دهد. از طرفی برگرداندن پول اسائه ادب به خاندان پادشاهی است و از طرفی دیگر طبق سنن یهود نباید از غیر یهودی برای فقرای یهودی اعانه جمع‌آوری کرد. این مسئله اینطور حل می‌شود که پول را میان فقرای غیر یهودی تقسیم می‌کنند. راشی می‌گوید اگر دینارهای ایفرا برای آزاد ساختن اسرای یهودی مناسب هستند، به چه علت تفسیم آن‌ها بین فقرای یهودی مناسب نیست؟ راشی جواب می‌دهد که در وهله اول ایفرا تأکید کرد که این پول را در راه نیکوترین امر خیریه به کار رود. مفسران دیگر معتقدند که این پول در راه آزاد ساختن ایرانی‌هایی که در اسارت رومی‌ها به سر می‌بردند به کار رفت.[57]

چنین بر می‌آید که یهودیان در امور قضائی نیز استقلال قابل توجهی داشتند و قادر بود متخلفین یهودی را کیفر دهند. در یک مورد ربا دستور داد یک نفر یهودی را که با یک زن غیر یهودی رابطه نامشروع داشت، شلاق بزنند. یهودی متخلق زیر شلاق درمی‌گذرد و این خبر به گوش شاپور می‌رسد. شاپور دستور می‌دهد راوا را سخت مجازات کنند ولی شفاعت ایفرا راوا را از مجازات می‌رهاند.[58]

مناسبت راوا با دربار (خصوصاً با ایفرا) آنقدر دوستانه بود که سایر روحانیون یهود نسبت به راوا مشکوک شده بودند. راوا متمول بود و او را مؤاخذه می‌کردند که این همه پول را از کجا آورده‌است. تا اینکه یک روز خانه راوا را از طرف دربار تاراج کرده و اموال او را می‌برند و این عمل غیرمنتظره روحانیون یهود را در بی تقصیر بودن راوا قانع می‌کند.[59]

در کتاب ریگر تلمود مذکور است که راوا را به ربودن اموال خزانه سلطنتی متهم کرده، او را به زندان می‌اندازند. یهودیان از این واقعه سخت ناراحت شده و به آینده خود بیمناک می‌شوند. محققان بر این عقیده‌اند که شاپور تحت تأثیر کرتیر، رئیس موبدان زرتشتی قرار داشته و اگر مداخلات و شفاعت‌های ایفرا نبود، شاپور آزار و شکنجه فراوانی بر یهودیان وارد می‌آورد.[60]

در کتابی دیگر از کتب تلمود شاپور دوم با چهره‌ای دیگر نشان داده می‌شود. دو نفر یهودی بنام مریهودا و باطی در دربار میهمان شاپور بودند. وی ترنجی پوست کند و قسمتی از آن را به باطی داد و آنگاه کارد را چندین بار در زمین فروبرده، پاک کرد و قسمتی دیگر از ترنج را به مریهودا داد. تلمود توضیح می‌دهد که شاپور می‌ترسید که ترشی ترنج چربی حیوانی را که احتمالاً ممکن بود روی کار مالیده شده باشد آب کند و خوردن آن برای یک یهودی مذهبی حرام بود. باطی که یهودی بودن خود را پنهان کرده بود از این حرکت شاپور ناراحت شد؛ ولی شاپور اظهار کرد که او از یهودی بودن باطی مطلع است و می‌داند که رسوم و سنن یهودیت را حفظ نمی‌کند، «به خاطر آنچه در شب گذشته اتفاق افتاد». راشی معتقد است که شب قبل، طبق معمول دربار، دو زن به اتاق مریهودا و باطی می‌فرستند. مریهودا زن را پس می‌فرستد ولی باطی شب را با یکی از آن دو زن به‌سر می‌برد.[61]

در یک موقعیت دیگر می‌بینیم که شاپور در اطلاع یافتن به امور کفن و دفن در یهودیت علاقه نشان می‌دهد و از ربی حما پرسشهایی می‌کند. با علم به اینکه زرتشتیان چگونه با اموات خود رفتار می‌کنند، ترغیب شاپور به دانستن این نکته مذهبی بی‌دلیل نیست. به نظر می‌رسد که ربی حما می‌بایست بگوید: دنیا به‌دست ابلهان افتاده‌است.[62]

راوا نیز مانند شموئیل به شاپور ملقب گردیده بود. مسئله اینجاست که مقصود راوا-، هر دوی اینها کم و بیش در یک زمان می‌زیسته‌اند.[63]

روی هم رفته رفتار شاپور اول نسبت به یهودیان بهتر و دوستانه تر از رفتار نبیره او شاپور دوم بود. چون شاپور دوم در طفولیت به تخت شاهی رسید، مادرش ایفرا به رتق و فتق امور می‌پرداخت و از این راه با یهودیان و رسوم و سنن آن‌ها آشنائی یافته، آن‌ها را محترم می‌شمرد.[64]

شهرسازی و میراث هنری

شاپور دوم چندین شهر بنا کرد. او به خوزستان توجهی خاص داشت. از آنجایی که اسیران جنگی روم در شهر سلطنتی ایرانشهرشاپور اسکان داده شده بودند، بنای شهر نیوشاپور (فارسی نوین: نیشابور) را نیز به او نسبت داده‌اند. در سال ۳۶۳ م، وقتی نصیبین در حکم غرامت جنگی به ایرانیان تعلق گرفت، شاپور دوم مردمانی را از شهرهای استخر و سپاهان در آنجا اسکان داد. دیگر شهرهایی که بنای آن به او نسبت داده‌اند، عبارتند از: بزرگ شاپور در نزدیکی بغداد در ساحل غربی دجله، خوره‌شاپور (فارسی میانه: ایران‌خوره شاپور) که همان شوش (کرخه) است، در این شهر آتشکده‌ای به نام سروش‌آذران (فارسی میانه: سروش‌آدوان) بنا کرد؛ پیروزشاپور (انبار)؛ شادروان‌شوشتر در خوزستان، بَوان در سپاهان، جُروان در سپاهان، که در آنجا آتشکده‌ای بنا کرد؛ و فرَشاپور یا فَرشاپور در سند.[65]

دقیقاً از زمان شاپور دوم خلق یادمان‌های ساسانی در پارس متوقف شد و در شمال‌غرب ایران ادامه یافت. احتمالاً با رواج القاب و چهره نویی از پادشاه، کاخ پادشاهی نویی نیز لازم بوده‌است. مکانی که به تیسفون و خوزستان (که شاپور بیشتر زمانش را در آنجا می‌گذراند) نزدیک‌تر باشد. سبک هنری این آثار با آثار موجود در پارس اساساً متفاوت است. در این زمان، تصویر میترا و اورمزد اهمیت بیشتری یافت. برخی از پژوهشگران بر آن اند که نقش برجسته تاق‌بستان در واقع شاپور دوم و مهر (میترا) و ارومزد را در دو سوی او نشان می‌دهد و شاپور این سنگ‌نگاره را به یادبود پیروزی‌اش بر پولیانوس نقش کرده‌است. نقش‌برجسته دیگر در سمت چپ، بنابر سنگ‌نوشته‌ها، قطعاً شاپور دوم و شاپور سوم را نشان می‌دهد.[66]

گمان می‌رود از دوران شاپور، ظرف‌های سیمین به جای سنگ‌نگاره‌ها ابزار تبلیغات پادشاهی شد. به نوشته منابع گرجی سده هفتم میلادی، شاپور دوم کاسه و جام سیمین پیشکش می‌داد. در دوره پادشاهی شاپور دوم، هنر پادشاهی نیز مدون شد و تحت نظارت درآمد. گچ‌بری‌های کاخ شماره دو در کیش نیم‌تنه پادشاهی را نشان می‌دهد که برخی او را شاپور دوم می‌دانند و بر یافته‌های خارق‌العاده آذرنوش از حاجی‌آباد نیز چند نیم‌تنه شاپور دوم نقش شده‌است. این مطلب نشان می‌دهد که از قرن چهارم میلادی گچ‌بری‌ها و ظروف سیمین جانشین سنگ‌نگاره‌های یادبود شده بود.[67]

آثار شاپور دوم

سنگ‌نوشته ساسانی مشکین‌شهر

  1. در مشگین‌شهر، در استان آذربایجان شرقی، در سال ۱۳۴۵ سنگ‌نوشته‌ای به زبان پارسیگ کشف گردید که دارای ۲۱ سطر است. احتمالاً سنگ‌نوشته در اصل به دستور نرسی به یادبود بنای دژی نگاشته شده بوده که ساختمان آن بعداً در زمان شاپور دوم به پایان رسیده‌است. سنگ‌نوشته با ذکر تاریخ ماه مهر سال ۲۷ پادشاهی شاپور دوم که معادل ۳۳۵ میلادی است، آغاز می‌گردد.[68]

سنگ‌نوشته شاپور دوم در تاق‌بستان

  1. در ایوان کوچک تاق‌بستان در ۵ کیلومتری شمال شرقی شهر کرمانشاه دو نقش‌برجسته یکی از شاپور دوم در سمت راست و دیگری از شاپور سوم در سمت چپ آن وجود دارد. در کنار هر یک از آن دو، سنگ‌نوشته‌ای به زبان پارسیگ، شکل نام و نسب هر یک کنده شده‌است. سنگ‌نوشته شاپور دوم دارای ۹ سطر و سنگ‌نوشته شاپور سوم دارای ۱۳ سطر است.[69]

برگردان سنگ‌نوشتهٔ شاپور دوم (۹ سطر در پارسیگ)
این است پیکر بغ مزداپرست. خدایگان شاهپور،
شاهان‌شاه ایران و انیران که چِهْرْ (=نژاد) از ایزدان دارد.
فرزند بغ مزداپرست، خدایگان اورمزد،
شاهان‌شاه ایران و انیران که چِهْرْ (=نژاد) از ایزدان دارد،
نوهٔ خدایگان نرسی شاهان‌شاه

چهره شاپور در روایت‌های ایرانی و عربی

Thumb
نگاره‌ای از شاپور دوم در شاهنامهٔ تهماسبی

در کنار داستان اساطیری نهادن تاج شاهی بر شکم مادرش، چندین داستان دیگر نیز در منابع ایرانی و عرب در زیست‌نامهٔ شاپور آمده‌است. این‌گونه گزارش شده‌است که او در جوانی باهوش بود و این مایهٔ آرامش و دلخوشی بزرگان و موبدان گردید. او شبی در تیسپون از خواب برخاست و غوغای مردم را شنید و چرایی آن را جویا شد. به او گفته شد که مردمان زیادی روی پلی که بر دجله کشیده‌اند دررفت‌وآمد هستند و از آنجا او دستور داد که یک پل دیگر بسازند تا از یک پل برای رفتن از شرق به به غرب و از دیگری برای رفتن از غرب به شرق استفاده کنند. روایت شاهنامه از شاپور دوم تا اندازه‌ای با شاپور یکم آمیخته شده‌است و بیشتر آن دربارهٔ لشکرکشی او در برابر اعراب و داستان دلدادگی او به مالکه و همچنین داستان رفتن او به روم است. تاختن عرب‌ها به شاهنشاهی ساسانی را به طایر نسبت داده‌اند که لقب شیردل را دارد و او را رهبر غسانیان سوریه دانسته‌اند و شاپور سرانجام او را تا دژی در یمن دنبال کرده و او و اعراب دیگر را با سفتن شانه‌هایشان کیفر می‌دهد. شاپور اینچنین به دژ وارد می‌شود که دختر طایر که مالکه نام داشته و مادر او، عمّهٔ شاپور (نوشه) بوده به او یاری رسانده. مالکهٔ پریچهر که دلداده شاپور شده بود به او پیامی فرستاده و پیوند خونی‌شان را به او یادآوری کرده و گفته‌است که اگر او را به زنی بگیرد می‌گذارد که او به دژ وارد شود. شاپور پذیرفته و به دز می‌آید، اما سرانجام مالکه را برای خیانتی که انجام داده بود می‌کشد.[70]

داستان اساطیری دیگری نیز دربارهٔ رفتن او به روم به ناشناسی برای سنجش میزان نیروی دشمن نیز آمده‌است. او را در آنجا شناخته و به زندان افکنده و در پوست خر می‌گذارند و کلید زندان را هم به‌دست زن قیصر می‌دهند. ندیمه ملکه، که از تبار ایرانی است، پوست خر را با شیر نرم می‌کند و خود با شاپور به ایران می‌گریزد. هنگامی که قیصر تیسفون را محاصره کرده، شاپور با شش هزار مرد شبانه به پادشاه مست روم و نیروهایش می‌تازد. سزار زندانی شده و گوش و بینی‌اش را می‌بُرند و سرانجام نیز در زندان می‌میرد. این دو داستان همانندی‌هایی با هم دارند. نخست آنکه شاپور در هر دو آن‌ها زیباروی است و بانویی زیبا که به همراه دشمنان است به او در گریختن یاری می‌رساند. دوم آنکه آن بانوان خود از تبار ایرانی هستند و از این رو به سرزمین مادری خود وفادار هستند. سوم آنکه شاپور در هر دو داستان در روبه‌راه کردن کارها توانا است و دشمن را با دلیری و هوش خود شکست می‌دهد.[70]

یادداشت

  1. این اقدام، واکنشی در به رسمیت یافتن مسیحیت در امپراتوری روم توسط کنستانتین یکم بود، چرا که سبب بدبینی و جاسوس پنداشتن مسیحیان ایرانی شده بود.
  2. مادر شاپور دارای تباری یهودی بود و از پدری یهودی زاده شده بود.[2] دربارهٔ پشتیبانی او از یهودیان و رابطهٔ دوستانه و همکاری وی با آنان در دربار در جهت رسیدن به اهدافشان در تاریخ نقل‌های بسیاری شده‌است. از او در پنج داستان تلمود یاد شده‌است.[3] به نظر می‌رسد که ایفرا هرمز به قدرت فراطبیعی یهودیان باور داشت و به همین دلیل با فرستادن هدیه و پول سعی در جلب توجه آنان داشت.[4] او حتی شاپور را از دخالت در امور یهودیان بازمی‌داشت[4] و به او توصیه می‌کرد که با آنان با احترام و ملایمت رفتار کند.[5]
  3. ممکن است دلیل مطرح کردن چنین بحثی از جانب رومی‌ها و ارمنی‌های مسیحی، این مسئله باشد که شاپور سیاستی مقابله‌ای را علیه این مسیحیان در پیش گرفت بود. برای این سیاست شاپور، دلایلی ذکر شده از جمله اینکه مسیحیان سیاست‌های دینی تهاجمی داشتند و گاهی رفتارهای سرکشانه‌ای از خود بروز می‌دادند، حتی از پرداخت مالیات به دولت امتناع می‌کردند.[نیازمند منبع]

لاتین

  1. دومAršak II
  2. Drastamat
  3. Vałaršapat
  4. Eruandašat
  5. Zarehawan
  6. Bagawan
  7. P‘aranjem of Siwnik‘
  8. Mušeł Mamikonean
  9. BARBARORVM EXTINCTORI
  10. kontophoroi
  11. Eutropius
  12. Valens

جستارهای وابسته

پانویس

منابع

پیوند به بیرون

Wikiwand in your browser!

Seamless Wikipedia browsing. On steroids.

Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.

Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.