زبان باستانی مردم منطقهٔ آذربایجان From Wikipedia, the free encyclopedia
زبان آذَری باستان یا پارسی آذَری یا پَهْلَوی آذَری زبانی است از خانوادهٔ زبانهای ایرانی غربی که در بخش آذربایجان (آتورپاتکان) و زنجان پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده است و امروزه گسترهٔ آن محدود شده است. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشهٔ تاریخی این زبان آن را آریایی دانسته که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی نیز آن را «پارسی آذری»، «پهلوی آذری» و «آذری» خواندهاند. برخی زبان شناسان بر این باورند که زبانهای تاتی جنوبی در اطراف تاکستان مانند گویشهای هرزندی و کرنگانی، بازماندگان این زبان هستند. افزون بر این، زبان آذری باستان نزدیکی زیادی با زبان تالشی و زبان زازایی داشته است. هر دو زبان زازا و تالشی از بقایای آذری قدیم بهشمار میروند.[۳][۴][۵] هنینگ، زبانشناس و ایرانشناس، نشان داد که هرزندی دارای بسیاری از ویژگیهای زبانی مشترک با تالشی و زازا است و هرزندی را بین تالشی و زازا قرار داد.[۶]
آذری | |
---|---|
آذری کهن | |
آذری Āḏarī | |
زبان بومی در | ایران (ایران باستان)، جمهوری آذربایجان |
دوره | ۱۱۰۰–۱۹۷۲[۱] |
هندو-اروپایی
| |
الفبای فارسی | |
کدهای زبان | |
ایزو ۳–۶۳۹ | هیچ کدام (mis ) |
گلاتولوگ | adha1238 [۲] |
هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینهٔ درازایی در نزد خاورشناسان غربی دارد، ولی احمد کسروی نخستین پژوهش گسترده دربارهٔ آن را در ایران انجام داد. احمد کسروی، تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و پیوند آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیلهرود و مینآباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.[۷]
زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حملهٔ عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده است؛ ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفتهرفته زبان «آذری» رو به سستی و فراموشیدگی نهاده است. گو این که هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
امروزه نیز برخی زبانشناسان و پژوهشگران زبانی، نامِ آذری را به نام زبانِ تاتی ایران و لهجههای مختلف آن (لهجههای هرزندی و کرینگانی در شمال غرب، شاهرودی، شالی، کجلی و … در خلخال و طارم، تاکستانی، ابراهیمآبادی، اشتهاردی و… در قزوین) ترجیح میدهند و در آثار خود، هنگام بررسی زبان تاتی ایران، به جای نام تاتی، از نام «آذری» به عنوان یکی از زبانهای ایرانی شمال غربی استفاده میکنند.[۸]
زبان آذری زبان باستانی سرزمین آذربایجان و زبانی از خانواده زبانهای آریایی است و ارتباطی با زبان ترکی آذربایجانی ندارد.[۹]
اشتراک گویشهای مناطق یاد شده در یک دسته از ویژگیهای آوایی و صوفی و نحوی. وابستگی آنها را با شاخهٔ معینی از زبانهای ایرانی شمال باختری مسلم میسازد. این شاخه را میتوان ادامهٔ زبان مادی باستان نامید.[۱۰]
منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کردهاند:
وقتی پانترکها ادعا کردند از آنجا که مردم آذربایجان به ترکی سخن میگویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بوده است، احمد کسروی در تحقیقات گستردهای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن میگفتهاند که بعد از هجوم ترکان، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفادهٔ مردم آذربایجان اطلاق میشود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفته است.[۲۸]
به گفتهٔ یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده میشود.[۲۹] آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانشپژوهان نیز به رسمیت شناخته شده است.[۳۰] ولادیمیر مینورسکی در مورد او میگوید:
کسروی روح تاریخنگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.[۳۱]
مردمان بومی و اصیل یکجانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب میشدند. اینها به گویشهای متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم میکردند که هنوز هم امروز جزیرههایی از این زبانها در میان مردمان ترکزبان آذربایجان دیده میشود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلحجوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.[۳۲]
زبان آذری در حوزهٔ آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام میبرد.[۳۳]
زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بوده است.[۳۴]
تضعیف تدریجی آذری با رسوخ ترکزبانان به آذربایجان آغاز شد. نخستین ترکزبانان در زمان محمود غزنوی وارد منطقه شدند؛ ولی این در زمان سلجوقی بود که قبایل ترک شروع به مهاجرت گسترده به آذربایجان کرده و در آنجا سکنی گزیدند. جمعیت ترکی در دوره اتابکان ایلدگز آذربایجان (۵۳۱–۶۲۲ هجری) همچنان رشد کرد، ولی اوج آن در دوره ایلخانان مغول بود که بیشتر سربازان شان ترک بودند و آذربایجان را به مرکز سیاسی خود بدل ساختند. زدوخورد و ناآرامی پیوسته که به مدت ۱۵۰ سال بین افول ایلخانان و صعود صفویان در آذربایجان حکم فرما بود، باز موجب جذب عناصر نظامی ترک بیشتری به منطقه شد. در این دوره آذری در دوره ترکمانان قرا قویونلو و آق قویونلو آذری با سرعتی بیشتر از قبل منقرض شد، تا جایی که صفویان که در اصل طایفهای ایرانیزبان بودند، ترکیسازی شدند و ترکی را در جای زبان بومی خود اختیار کردند.[۳۵]
حکمرانی صفوی که در ابتدا مبتنی بر حمایت قبایل ترک بود و پس از این که حکومت پایگاهی گستردهتر یافت همچنان مورد حمایت و تأثیر قزلباشان بود به نوبه خود به گسترش ترکی و افول آذری، که دست کم دیگر در مراکز شهری مورد استفاده قرار نگرفت، کمک کرد و ترکی به تدریج به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. در نتیجه لفظ آذری توسط برخی مؤلفین ترک و در پی آنان شرقشناسان غربی به ترکی آذربایجان اطلاق شد.[۳۶]
پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها دربارهٔ تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شده است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است:
نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.[۳۷]
دکتر محمد جواد مشکور دربارهٔ آمدن تیرههای ترک به آذربایجان مینویسد: پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گستردهای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگها و عصیانهایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیشآمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.[۳۸]
ولادیمیر مینورسکی در دانشنامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح میدهد: در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال میکنند. در نتیجه مردمان ایرانیزبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترکزبان شدند، هرچند که ویژگیهای تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشأ غیرترکی جمعیت ترکزبان شده را منعکس میکند.[۳۹]
ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان میداند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی بهطور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.[۴۰]
پروفسور ژان دورینگ شرقشناس و موسیقیدان نیز تأیید میکند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترکزبان نشده بود.[۴۱]
آذری را امروز باید گویشی مرده دانست، ولی بازماندههای آن را میتوان در برخی از روستاهای آذربایجان شنید. گویشهای «تاتی» امروز که در مناطقی از آذربایجان تکلم میشوند، از این بازماندهها هستند.[۴۲]
بازماندههای زبان آذری ۸ شاخه هستند:
در مناطق روستایی ایران مرکزی و غربی و نیز در آذربایجان تا این روزگار جزیرههای جداگانهای از گویشهای شمالغربی که بقایای گویشهایی هستند که سابقاً در سابقاً در پهنهٔ وسیعی از این منطقه رواج داشتهاند، باقی ماندهاند. هیچیک از این گویشها به صورت رضایتبخش مطالعه نشده و مسئلهٔ گروهبندی و طبقهبندی آنها، روابط متقابل آنها و روابط آنها با سایر زبانها و گویشهای ایرانی، کاملاً روشن نشده است.[۵۱]
مواد اساسی این گویشها را ایرانشناس مشهور روس، و.آ. ژوکوفسکی طی دو سفر تحقیقاتی خود در ایران به سالهای ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۶ و ۱۸۸۹ میلادی، سپس اُ. مان (O. Mann) ایرانشناس آلمانی در تحقیقات خود به سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۳ و ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۷) و بعد ایرانشناس دانمارکی آرتور کریستنسن، و. ایوانف و دیگران جمعآوری کردند. در سالهای اخیر دانشمندان ایرانی مواد تازهای دربارهٔ این گویشها منتشر کردهاند.[۵۲]
در گویشهای ایران مرکزی و شمالغربی در حال حاضر ۱۳ گروه تشخیص داده شده میشوند:
گویشهای آذری را دانمشندان ایرانی دانشمندان ایرانی مانند عبدالعلی کارنگ، یحیی ذکاء و احسان یارشاطر مطالعه کردهاند. به خویشاوندی تمام این گویشها با زبان تالشی اشاره شده است.[۶۶]
پیر لکوک تعدادی از واژههای آذری را قیاس کرده است:
جدول واژههای آذری[۶۷]
(در قسمت علامت «-»، واژگان ترکی جایگزین واژگان آذری شده است) | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
معنی | هرزندی | کرینگالی | شالی | کجلی | هزاررودی | چالی | تاکستانی | سگزآبادی | اشتهاردی |
آب | öv | - | - | - | - | āva | vuya | owa | āwa |
باد | vör | - | - | - | - | - | - | - | - |
برف | vohor | var | var | - | - | - | - | - | - |
بزرگ | kala | kenta | pilla | - | pille | - | pella | - | - |
پسر | zöra | zuvā | zā | - | zā | pur | fer | fer | fura |
خواهر | höv | - | xāvar | howlig | xā | xwāka | xāka | xāča | xāka |
روز | ru | rüž | - | - | - | - | rev | rev | - |
زن | yan | yan | zan(-ar-) | žana | zana | zaniaĵ | zeynia | zaniaĵ | zena |
سگ | isbā | pā | seba | esbe | seba | - | - | - | esbi |
شیر | šet | šert | šet | šet | šet | - | - | - | - |
مصوتها:
صامتها همان صامتهای زبان فارسی هستند، اما گویش چالی صامت /XW/نیز دارد.[۷۱]
جنس مونث در گویشهای شمالشرقی (کجلی، هزاررودی) و جنوبی (تاکستانی، چالی، سگزآبادی، اشتهاردی) وجود دارد. این جنس به وسیلۀ تکواژ a- مشخص میشود و این تکواژ تکیه ندارد: کجلی kárg-a «مرغ»، هزاررودی be'z-a «بز»، تاکستانی vél-a «گل»، چالی äv-a «آب»، سگزآبادی kélm-a «کرم» اشتهاردی xól-a «خاکستر». شمار جمع پسوندهای متعددی دارد: شمالغربی: هرزندی yan-oy «زنان»، küy-un «کوهها»، کرینگانی yan-inde «زنان»؛ شمالشرقی: شالی ān-، کجلی žaneg-e «زنها»، berāleg-e «برادرها»، هزاررودی ásb-e «اسبها»، چالی qóč-e، تاکستانی qoč-ón، سگزآبادی qúč-e «قوچها»، اشتهاردی esb-ehä «سگها». اکثر گویشهای آذری حداقل یک حالت غیرفاعلی (مفرد) دارند و در برخی از گویشها گاهی دو یا حتی سه حالت غیرفاعلی (مفرد مذکر مونث، جمع) نیز به چشم میخورد: شمالغربی: هرزندی، کرینگانی: مفرد e/-i-، جمع un؛ شمالشرقی: شالی: مفرد e-؛ کجلی: مفرد e-، جمع on-؛ هزاررودی: مفرد e-، جمع ān-؛ جنوبی: چالی: مفرد مذکر e-، مونث a- (=فاعلی)، جمع ō(n)-؛ تاکستانی: مفرد مذکر e-، مونث a- (=فاعلی)؛ سگزآبادی: مفرد مذکر e-، مونث a- (=فاعلی)، جمع un-؛ اشتهاردی: مفرد مذکر e-، مونث ā-، جمع un-. برخی از گویشها یک حالت غیرفاعلی مختوم به ar- دارند (اسمهای خویشاوندی): شالی: pe «پدر»، غیرفاعلی piar، چالی xwāka «خواهر»، غیرفاعلی xwākar و غیره.[۷۲]
حالت غیرفاعلی نقشهای زیر را ایفا میکند:
زبان | حالت فاعلی:[۷۷] | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
هرزندی | man | te | a | āmā | šema | āvoy | |
کرینگالی | mun | te | ava | am | šemi | ayyen , avun | |
شالی | az | te | a | ama | šema | avān | |
کجلی | az(i) | atō | a | ame | šōme | ave | |
هزاررودی | az | ta | oa | o | omā | šemā | o |
چالی | az | ta | aya | a | āmā | šömā | ay |
تاکستانی | a(z) | ta | āva | āv | āmā | šomā | ānā |
سگزآبادی | a(z) | ta | āya | ā | amā | šemā | āhāya |
اشتهاردی | az | tö | ā | a | čamā | šemā | āhā |
زبان | حالت مفعول صریح:[۷۸] | |||||
---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | |
هزاررودی | adem | ata | aĵo | ačemā | ašemā | aĵ(u)ān |
زبان | عدد:[۷۹] | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 10 | 20 | |
هرزندی | i | de | here | ĉō | pinč | šoš | doh | vist |
کرینگانی | i | de | heri | ĉu | pinč | šāš | dā | vist |
کجلی | i | dö | se | ĉuar | panĵ | --- | --- | --- |
هزاررودی | iv | de | --- | --- | --- | --- | --- | --- |
چالی | i | dö | sö | ĉuar | panĵ | šeš | :da | vis |
در برخی از گویشها، اسمی که با عدد بالاتر از «یک» به کار رفته باشد، پسوند جمع میگیرد: کجلی: dö berāleg-e «دو برادر»، چالی: šaš suār-ō «شش سوار».[۸۰]
ضمیر شخصی منفصل:
زبان | حالت غیر فاعلی (عامل):[۸۱] | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
شالی | man | te | ave | ama | šema | avān | |
کجلی | aman | tö | ave | ame | šömā | avon | |
هزارودی | men | ta | ave | amā | šema | oān | |
چالی | men | ta | aya | ay,yi | amā | šömā | ayōn |
آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکنده است، عبارتند از جملههایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جملهای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز (چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین (سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳–۲۹ ملمعی از همام تبریزی (متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد.[۸۳] زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی (قرن ۱۱) مجبور میشود آن را در یک بیت شعر بگوید:
بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل | گه پارسی نوازد، گاهی زند دری |
بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتابها و نسخ دستنویس قدیمی از وجود این زبان حکایت میکنند. حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل میکند:
تبارزه (تبریزیها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی (انگوری مرغوب) است در سبد دریده.
در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبانهای دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده است:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست | کوام و آذر دلی کویا بتی مست | |
دلام خود رفت و میدانم که روژی | به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست | |
به آب زندگی ای خوش عبارت | لوانت لاود جمن دیل و کیان بست | |
دمی بر عاشق خود مهربان شو | کزی سر مهرورزی کست و نی کست | |
به عشقات گر همام از جان برآیذ | مواژش کان بوان بمرت وارست | |
کرم خا و ابری بشم بوینی | به بویت خته بام ژاهنام[۸۴] |
بیت دیگری از همام تبریزی:
وهار و ول و دیم یار خوش بی | اوی یاران مه ول بی مه وهاران |
معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.
کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریز شامل جملات خاص زبان تبریزی میباشد. اینها در دوران ایلخانی جمع گشته است. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریز به این صورت است:
انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آوردهاند چشم او نه بر قدم افتاده است نه بر حدوث.
سفینه تبریز شامل جملات و شعرهای از زبان آذری میباشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی میخواند:
دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَوِ ش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَرِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زوِ م چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه
یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده است:
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»
در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:
اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!
کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجههای خانواده زبانهای ایرانی استفاده میشود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.
چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده است. یکی از آن چهار رباعی این است:
همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی | بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه | |
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی | محمدمصطفی کیژی وَنیژه |
یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقیمانده است.
یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته میشود. دربارهٔ زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته است؛ که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را میدهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل میکند:
ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری | که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری | |
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری | که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری |
کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل میکند که به معنی بیا است.[۸۵] در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.[۸۶]
و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد[۸۷]
در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی «بیا» بکار رفته است:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دلآرامم شو و روز
در زبان خوانساری نیز «بوره» به معنی «بیا» بکار میرود.
همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:
دیره کین سربه سودای ته گیجی | دیره کین چش چو خونین اسره ریجی |
دیره سرباستانه اچ ته دارم | خود نواجی کووربختی چوکیجی |
معنی فارسی: «دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین میریزد، خود نمیگویی که بدبخت چه کسی هستی؟»
در واژهنامهای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شده است: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند».[۸۸] در ادامه، به نمونههایی از این واژگان آذری اشاره میشود:
زبان | ضمایر متصل:[۱۰۲] | |||||
---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | |
هرزندی | īm- | īr- | ī- | mun- | lun- | i- |
کرینگانی | m- | a- | ž- | mon- | on- | šon- |
شالی | m- | r- | š- | mān- | rān- | šān- |
کجلی | m- | r- | š- | mon- | ron- | šon- |
هزارودی | m- | i- | š- | mān- | iān- | šān- |
چالی | m- | i- | š- | mō(n)- | yō(n)- | šō(n)- |
تاکستانی | m- | i- | š- | mon- | yon- | šon- |
سگزآبادی،
اشتهاردی |
m- | i- | š- | mun- | yun- | šun- |
زبان | ضمایر ملکی[۱۰۳]
(در تاکستانی، سگزآبادی و اشتهاردی نقش عامل نیز دارند) | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | مونث | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
هرزندی | čaman | ešte | avi | čāmā | šema | āvun | |
کرینگانی | čeman | te | čayā | čami | šemi | čavun | |
شالی | čeman | ešte/-a | ča, če | čema | šema | čān | |
کجلی | čama(n) | ëštë | ča | čame | šōme | čovon | |
هزاررودی | čemen | ešta | ĵo | čemā | šemā | ĵ(u)ān | |
چالی | čema(n) | ešta | ĵaya | ĵay | čemā | šōmā | ĵaya |
تاکستانی | čeme | ešta | ĵāva | ĵā(v) | čömā | šomā | ĵānā |
سگزآبادی | čemen | ešta | ĵia | ĵie | čemā | šemā | ĵiun |
اشتهاردی | čemen | ešta | ĵuā | ĵi | čamā | šemā | ĵiun |
زبان | حالت فاعل منطقی[۱۰۴]
(ساخت ارگتیو): | |||||
---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | |
هزاررودی | adem | ata | a/oa | ačemā | ašemā | oe |
زبان | شناسههای مضارع :[۱۰۵] | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | جمع | ||||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
مونث | مذکر | ||||||
هرزندی | en- | e- | a- | om- | or- | od/-ot- | |
شالی | əm- | i- | (e)- | am- | a- | inde- | |
کجلی | em- | i- | e- | ia- | ām- | ā- | end(e)- |
هزاررودی | |||||||
چالی | öm- | i- | e- | e- | ōm- | ā- | end- |
تاکستانی | em- | i- | e- | ia- | om- | ā- | end- |
اشتهاردی | em- | iš- | a- | un- | āy- | end- |
از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده است، میتوان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشتهاند و میتوان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخصفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آنها موجب شده است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای به دست آمده از این دوبیتیها میتوان یقین داشت.[۱۰۶] از آن جمله:
در قصاید استانبولی، کلمات و لغتشناسی شعر، مربوط به ناحیه مرند و تبریز است:
پائول رودینگ، بعضی واژگان زبان آذری با کردی سورانی و زازاکی را مقایسه کرده است:[۱۱۴]
آذری | زازاکی | پارسی | کردی سورانی |
---|---|---|---|
برز-berz | berz | بلند (بُرز)* | barz/bilind |
هرز-herz | erz | هل | hil |
سور-sor | ser | سال | sall |
دیل-dêl | zerri | دل | dil |
هره-hre | hire | سه | se |
دس-des | des | ده | de/da |
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.