اَچُم: واژهای است یکی از نامهای خدا در دین زرتشتی هست به معنای: «خود آفریده» یا «بی علت»[8]
عجمی: دلیل دوم از زمانی نشأت میگیرد که اعراب با اچمیها تجارت میکردند و آنها را «عجم» میگفتند که به معنای غیر عرب است. این واژه اغلب برای اشاره به «مردم اچم» استفاده میشود.
خودمونی: یا در اکثر گویشهای زبان اچمی (خُمُنی) یکی از نامهای این قوم است که خودشان برای اشاره به هم استفاده میکنند (به معنای از خودمان) است و در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس که در حاشیه خلیج فارس قرار دارند، اچمیها را نیز خودمونی مینامند، اصطلاحی که به معنای واقعی کلمه به معنای «بخشی از خودمان» است[1][9][10]
لارستانی: این نامی است که اکثر مورخان ایران برای اشاره به آنها استفاده میکنند. این به منطقه آنها اشاره دارد که در طول سالها به دلیل سیاست بارها تغییر کرده و از هم جدا شده است.[11][12][13][14][15] نظر دیگری از استاد محمدباقر وثوقی و ملچنوا روسی، استاد زبان، وجود دارد که مبدأ همه لهجههای اچمی، زبان لاری است که بر این اساس برخی تمایل دارند به جای اچمی، نام لارستانی را بر روی مردم منطقه بگذارند یا به نام سرزمین خود، لارستان، آنها را لارستانی مینامند.[10][16][17]
در امارات متحده عربی و قطر آنها را به نام «عجم» میشناسند که نام پذیرفته شده برای شهروندان شورای همکاری خلیج فارس با اصالت ایرانی است. بستکیها (اچمیهای بستک) در امارات، به عنوان مثال، «هولی» خطاب نمیشوند بلکه به آنها «(عجمی)» میگویند.[14][18]
در بحرین، اچمیهای اهل سنت به عنوان «هوله» (نباید با اعراب ساحلی اشتباه گرفته شوند) به منظور جذب، نامیده میشوند. در حالی که اچومیهای شیعه به «عجم» معروف است.[19][20] اکثر اینها نامهایی دارند که به خاطر مکانهای مهاجرتی خود که اجدادشان از آنجا مهاجرت کردهاند (البستکی،[21][22] خنجی، جناحی/برخی هم «الجناحی»،[23] فلامرزی، العباسی، الانصاری، کوهیجی/الکوهجی، خنجی/الخنجی، الفردان، کازرونی، و…) نامگذاری شدهاند.[24]
در کویت، آنها تحت نام «عیم» قرار میگیرند که به کویتیهای ایرانی الاصل (شامل بوشهریها مانند خانواده بوشهری که در بحرین و کویت زندگی میکنند، مانند بازیگر کویتی محمود بوشهری).[14][10] شیعیان آچمی به «تراکمه» معروف هستند. برجستهترین خانوادههای سنی «الکندری» و «العوضی» هستند، اغلب آنها با هم آمیخته میشوند.[1][6][19]
اکثریت مردم لارستان به زبان لارستانی که با نامهای دیگری از جمله خودمونی و اچمی و لاری شناخته میشود سخن میگویند، این زبان در معرض خطر انقراض است.[25] گویشوران بومی اغلب زبان خود را آچومی مینامند.[9] دلایل مختلفی برای این نام وجود دارد.[9] یکی از آنها استفاده مکرر زبان از صامت [tʃ] است.[9]
زبان فارسی جنوبی نیز در شهر لامرد و بخشهایی از مهر و جم، زبان عربی در عسلویه و بخشهایی از کنگان و جزایر این منطقه
زبان هندی در روستاهای گتاو و خلوص شهرستان بستک توسط نوادگان هندیهای مهاجر رواج دارد.[11]
اچمیهای بیخی (گلهداری) با گویش گلهداری که به زبان لری شباهت زیاد دارد و نزدیک است به زبان فارسی نو سخن میگوند. مردم گلهدار عمدتاً نتیجه آمیختهای از اچمیها و مهاجران لر که از کهگیلویه و بویراحمد به مهر، گلهدار مهاجرت کردند.[26]
در بحرین زبان اچمی/لارستانی (در محلی به نام «خودمونی»)، بر علاوه از زبان عربی خلیجی بحرینی و همچنین زبان فارسی بحرینی (در بحرین به نام «عجمی») نزدیک به فارسی بوشهری که بیشتر دز میان اچمهای بحرین (با پیشینه شیعه) صحبت میشود.
همه مردم ایراهستان (لارستانیها) در حال حاضر به عنوان قومیت اچمی شناخته میشوند،[27][14][13][28][29][30] و گروههایی متشکل از چندین قوم هستند که با قوم غالب منطقه ادغام و ذوب شدهاند و در نتیجه تنوع فرهنگی شامل گویشها، ضربالمثلها، شعر، لباس، عقاید و … و فرقهها به مرور زمان به یک بخش تبدیل شدهاند که هیچ چیز از هم جدا نشده و نمایانگر نمای فرهنگی جنوب ایران است.[27]
اچمیها نیاکان ساکنان باستانی ایراهستان هستند و ریشه زبان اصیل اچمی به آنها برمی گردد، منتفی نیست که علاوه بر برخی از اقلیتهای یهودی و هندی، اقوام دیگری مانند قبایل پارس، اشکان و ماد نیز وجود داشته باشند. اقوام فارس، لرها، تاجیک، کردها، بلوچها، هرمزیان و ترکها، بیشتر این اقوام در ادوار مختلف اسلامی به مناطق ایراهستان مهاجرت کردند که بارزترین آنها دوران صفویه و قاجار است.[27]
گروهی از مردم اَچُمستان پیرو دین یهودیت و مذهب ارتدکس بودند که در شهرهای لار، جویم، بنارویه، گلهدار، میزیستند که به شیراز و تهران و اصفهان مهاجرت کردهاند و برخی نیز از این تعداد اکثریت به اسرائیل و اقلیت به آمریکا، کشورهای غربی مهاجرت نمودند، یهودیان گلهدار تماماً به اسرائیل در زمان تأسیس کشور اسرائیل مهاجرت کردهاند، یهودیان جویم و بنارویه و لار نیز به جاهای مختلفی که ذکر شده مهاجرت کردهاند برخی از یهودیان لار مهاجرت نکرده و اکنون در لار حضور دارند، جمیعت تقریبی یهودیان خودمونی حدود ۱۰۰ خانوار است.[32][33]
گروهی نیز پیرو دین بهائیت و مذهب ارتدکس بوده اغلبشان اهل لار بودهاند، که آنها شامل ۱۰ خانوار میشوند که تمام آنها به دلیل فشار و سرکوب جمهوری اسلامی بر بهائیان از ایران رفتهاند ۲ خانوار از آنها در آلمان و باقی نیز در دیگر کشورهای غربی زندگی میکنند.[33][34][15]
گروهی از مردم اَچُمستان (که اکثریت یهودی بودهاند) به اسرائیل و اقلیت به آمریکا، شیراز و تهران مهاجرت کردهاند و برخی نیز مهاجرت نکردهاند.[33]
در کشورهای حاشیه خلیج فارس
از دهه ۱۸۰۰ تا ۲۰۰۰ میلادی، و مخصوصاً دهه ۱۹۴۰ تعداد قابل توجهی از مردم آچومی به امارات متحده عربی، کویت، بحرین، قطر و سایر کشورهای عربی خلیج فارس مهاجرت کردند.[38][39][40][41]
در کویت
اکثریت کویتیهای جزیره فلیکه از نژاد ایرانی هستند.[42] آنها در اصل از سواحل ایران، عمدتاً جزیره خارگ و بندرلنگه به فیلکه مهاجرت کردند.[42] این افراد معمولاً در ایالتهای شورای همکاری خلیج فارس به عنوان هوله شناخته میشوند.[42] آنها عمدتاً مسلمان سنی هستند و عربی را روان صحبت میکنند، اگرچه قبل از کشف نفت، فارسی را نیز روان صحبت میکردند.[42] مهمترین سکونتگاه هوالهها در جزیره فیلکه مربوط به ۴۰ خانواده است که در سالهای ۱۸۴۱–۱۸۴۲ میلادی است که از جزیره ایرانی خارگ به فیلاکا مهاجرت کردند.[42] بیش تر مهاجرت هوالهها در اوایل دهه ۱۹۳۰ پس از وضع قانون کشف حجاب توسط رضاشاه رخ داد.[42]
طبق آخرین آمارهایی که سازمان آمار ایران در مورد جمعیت شهرستانها، بخش رویدر و جزایر مسکونی کیش، لاوان، سیری، بوموسی، هندورابی و تنب بزرگ منتشر کرده[43] و طبق آمار امارات برای جمعیت زرکوه و آمار عمان برای مسندم جمعیت ساکن در منطقه اچمستان چیزی بالغ بر ۱٫۴۰۰٫۰۰۰ نفر بوده هست این آمار مربوط به سال ۹۵ هست و جمعیت کنونی ساکن در اچمستان چیزی بین سه تا چهار میلیون نفر تخمین زده میشود، جمعیت تمام اچمها از جمله اچمهای ساکن اچمستان، کشورهای دیگر و شهرهای بزرگ ایران مثل بندرعباس، شیراز و تهران چیزی حدود هشت میلیون نفر برآورد میشود.
در سدهٔ ۱۳ خورشیدی، لار و بندرلنگه به عنوان مراکز تجارت فعال در جنوب ایران شناختهشده بودهاند.[33] مرکز اچُمستان (ایراهستان؛ لارستان باستانی ساسانی) قبل از دوران صفویه شهر لار بوده و شاه عباس صفوی با کمک حاکم کرمان و شیراز، لارستان را پس از محاصره طولانی مدت تصرف میکند و حکومت مستقل اچُمستان از بین میرود پس از لار، بستک از دوران حکومت افغانها و فتح اصفهان توسط محمود خان افغان مرکز لارستان بوده هست سه حکومت جهانگیریه به حاکمیت شیخ احمد مدنی در دوران افغانها و نادرشاه، بعد از آن حسن خان دِلَر و بعدتر هم خانهای بنی عباس از دوران زندیه تا زمان اصلاحات ارضی در بستک حکومت کردهاند.[33]
در سفرنامهها
سفرنامه ابن بطوطه
ابن بطوطهدر سال ۷۳۳ هجری قمری وارد شهر خنج شده است و شرحی دربارهٔ مقامات و زهد و تقوا و ملاقات با زاویه وقت سخن گفته است. وی از طریق استان ظفار(کشور عمان) و از آنجا از راه خلیج فارسکه آن را بحر فارسنامیده است به جزیره هرمز آمده است و از این طریق وارد منطقهٔ لارستانینشین میشود. او در این ناحیه از شهرهای میناب، رودان، کهورستان، کوخرد، لارو خنج عبور میکند. بخشی از این سفرنامهبه شرح زیر است:
از راه هندوستان به لار آمدم و به همراه ابو زید عبدالرحمن بن ابودلف حنفی در سال ۷۳۳ هجری قمری به خنج وارد شدم. شنیدم که در همان خنج زاویه دیگری هست (احتمالاً منظور از زاویه شیخ عبدالسلام بوده برابر با سال حیات شیخ) که جمعی از صلحاء و عباد در آن به سر میبرند. شب به سراغ آنان رفتم. مردی بود بزرگوار که آثار عبادت بر وجناتشان هویدا بود. رنگهای زرد و بدنهای ضعیف و چشمان اشکباری داشتند. من که وارد زاویه شدم طعام آوردند. او به پیران قوم بانگ زد که پسرم محمد (اشاره به شیخ حاجی محمد پسر شیخ عبدالسلام) را بگوئید تا بیاید. محمد در گوشهای نشسته بود. وقتی پیش آمد از ضعف عبادت چنان مینمود که گوئی از گور برخاسته سلام کرد و نشست. پیر گفت: پسر! با این مهمانان در غذا موافقت کن تا از برکات آنان برخوردار گردی، پسر که روزهدار بود با ما بطعام نشست و افطار کرد، این جمع همه شافعی مذهب بودند، پس از طعام مراسم دعا انجام گرفت و ما به منزل خود مراجعت کردیم
مارکو پولو دشت هرمز و رودخانه مینابرا منطقهٔ سرسبز و پر میوهای میداند که بسیار متنوع است. هرمزکه ناحیهای قدیمی است، محل دادوستد بازرگانان خلیج فارس و کیشبوده است. مار کو پولو به موقعیت بندری هرمز و رونق آن در رابطه با تجار هندی اشاره میکند، کشتیهای بزرگ مملو از ادویه و مرواریداین منطقه بین عامهٔ مردم به «شهر دقیانوس»[45] معروف است و امروزه نیز خرابههای آن را در بخش شمالی جیرفتدانستهاند. علاوه بر آن مارکو به صنعت کشتیسازی ایران در آن ایام اشاره میکند و شیوهٔ ساخت آن را مورد انتقاد قرار میدهد و قیر اندود نکردن کشتیها را از معایب آن میداند زیرا که بسیاری از آنها غرق میشدهاند. نکتهٔ جالب دیگری که مار کو پولو به آن اشاره میکند، بادهای گرم موسمی و گاه کشندهٔ این منطقه یعنی تشباداست.[46]
در کشورهای حاشیه خلیج فارس
۱۲۷۹ تا ۱۳۷۹ هجری شمسی (۱۸۰۰ تا ۲۰۰۰ میلادی): مهاجرت ایرانیان از استانهای جنوبی ایران، از جمله فارس، بوشهر و هرمزگان، و کهگیلویه و بویراحمد به کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند بحرین، امارات، کویت، قطر، و عمان در طول این دوره ادامه داشت.[47]
بالوتوه (Balotawa) خمیری است که بر روی تابه ای نهاده بر چاله ای از اخگر پهن میکنند و با مخلوطی از تخم مرغ و کنجد و سس ماهی مخلوط میشود؛ بعد با روغن محلی یا پنیر گرم میشود. شاید این همان پیتزایی باشد که سربازان داریوش شاه در جنگها میخوردهاند![48]
مهوه
مهوه (Mahweh) یا مهیاوه (Mahyawa) نوعی سانیز باستانی برا تهیه سس ماهی از ماهی ساردین و برخی ادویه جات است. مردم منطقه جنوب میگویند که فرمول مهوه یا (مهیاوه) را ابن سینا طبیب و دانشمند ایرانی یا بهقول بعضیها بزرگمهر وزیر انوشیروان تهیه نموده است و معتقدند خوردن مهوه که دارای خردل هم هست از ابتلا به بیماری پوستی (پیس) جلوگیری میکند.[49]
رنگینک
رنگینک نام گونه ای شیرینی مناطق جنوب ایران (فارس، بوشهر، هرمزگان و خوزستان) است که با رطب یا خرما، آرد و پودر دارچین تهیه میشود. در این شیرینی محلی، پودر دارچین و خرما دست به دست هم میدهند و وعدهای سرشار از بهترین مواد غذایی به وجود میآید که ماندگاری آن در یخچال به یک هفته هم میرسد.
نان رگاگ
نان رگاگ(به عربی: خبز رقاق/رگاگ) - هرمزگانی، لارستانی، رایج در جنوب ایران، بحرین، کویت و امارات.[50][51]
خنفروش
خان فروش(به عربی: خنفروش/خمفروش) - شیرینی که اصالت لارستانی اچمی دارد، در هرمزگان و کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند بحرین رایج است.[52][53]
کباب کنجه لاری
کباب کنجه لاری یکی از غذاهای سنتی و محبوب در شهر لار و مناطق جنوبی ایران است. این کباب از گوشت تکهای (معمولاً گوشت گوسفند یا گاو) تهیه میشود که با ترکیبی از ماست، پیاز، زعفران، آبلیمو و ادویههای مختلف مرینیت شده و سپس بر روی سیخها کبابی میشود. کباب کنجه لاری به خاطر طعم منحصر به فرد و لذیذ خود شناخته شده و معمولاً با نان یا برنج سرو میشود.
بلالیت
(به عربی: بلاليط) - این دسر مقوی هندی-عربی در بحرین، کویت، امارات، هرمزگان و بندرعباس تهیه میشود. بلالیت از ماکارونی، شکر یا شیره خرما، هل، گلاب، زعفران و روغن درست میشود و آن را در وعده صبحانه سرو میکنند. این دسر در برخی دیگر از شهرهای جنوب کشور نیز رایج است.[54][55][56]
شیرینی که از آرد، شکر و کره یا روغن تهیه میشود و اغلب با زعفران، هل و گلاب مزه دار میشود.[53][58]
آداب و رسوم
رقص: اچمیها همیشه با دستمال میرقصند، در عروسیها و دیگر جشنها رقص «دستمال بازی» خود را به نام «سه پا» دارند.[59][60][61][62][63] این عادت را از لرها و ترکها گرفتهاند.[64] این رقص هنوز مرتبط به مردم لارستانی، هرجا هستند.[65][66]
لباس سنتی: لباس اچمیها بومی است و اصیل است و با بقیه لباسهای ایرانی شباهت دارد و از خوده فرهنگ ایرانی است راست که شباهتی با لباسهای کشورهای دیگری دارد ولی چیزی معمولی است بخاتر بازرگانیهای و وصلتهای باستانی است ولی خودش ویژگیهای خودش دارد. در اوز و خنج لباس «رخت گشاد» داشتند که شباهت با لباسهای لرها و ترکها داشت.[67] در گله دار لباس خودشان هم دارند.[68] خاستگاه لباس سنتی مردانه «بستکی» در فیلم «شمد لاوری» دیده میشود.[30]
لباس بندری: این لباس هم بومی است و ایرانیست ولی در برخی موارد هم شباهتی یا دارای اشتراکاتی با لباسهای هندی و عربی ساحلی و آفریقایی بخاطر همان عوامل بازرگانی و وصلتهای باستانی یک نکته مهمی این لباسها فقط منحصره با مردمان ساکن حومه دریاهاست و بندریها از روزهای کهن که این لباسها میپوشیدند که احتمالاً بقیه آن کشورها این لباسها از فرهنگ آنها گرفتند. نکته مهم یکی از ویژگیهای لباسهای زنانه ایراهستانی بندری و هرمزی رنگهای گوناگون مانند لباسهای زرتشتیان.[67] مردم اچمی ساکنان جنوب (مانند بندر عباس) احتمالاً این لباسها را گرفتند به دلیل شکفتن و تقسیم کردن ایراهستان (لارستان بزرگ).
بستکیه محلهای است در شرق شهر دبی که در حدود سال ۱۳۰۸ ه. ق/۱۸۹۰ م، پس از مهاجرت تجار بستکی به آنجا تأسیس شده است. این محله در امتداد آبراهه خور دبیبه طول تقریبی ۳۰۰ متر و با عرض ۱۰۰ متر واقع شده است. محله بستکیه به خاطر بادگیرها، درهای چوبی کنده کاری شده، گچ بریهای زیبا و چشم نواز از معروفترین اماکن جلب گردشگران و محل دیدار مهمانان رسمی در دبیبوده است.[71][72][73]
For centuries, families of transnational Sunni Arabs, or Persians both Sunni and Shiite, have migrated from southern Iran to the Arab coast of the Persian Gulf. In fact, Iranian groups living on the coast of the Persian Gulf have generally looked more to the United Arab Emirates (UAE) than to Iranian groups inland (Potter, 2009). They have maintained a "dual existence", owning houses in two or more countries and speaking multiple languages (Nadjmabadi, 2010). This has been a source of economic benefit to both Iran and the UAE, at least until the recent political unrest in the region. Many Iranians and Emirati citizens of Iranian origin in Dubai and other UAE cities come from towns in the department (shahrestân) known as Larestan, and from towns in the Iranian province of Hormozgân. These populations are generally called Larestani, from the name of the region, or by the name of their town of origin: Evazi, Khonji, Bastaki, etc. In the UAE they are also described by the interchangeable Farsi terms: Khodmooni and Achami; the former means "of our own kind", or in a broader sense "those familiar to us". These Farsi terms emerged in the Arab areas of the Persian Gulf and show the strong mutual attachment of Larestani transnational immigrant families and UAE native families.{{cite book}}: Check |bibcode= length (help)
«إلی إسماعیل أکبری… افتخر بعجمیّتک ولا تبالی»[برای اسماعیل اکبری… به عجم/عجمی (آریایی) بودنت افتخار کن و اهمیت نده]. مرآة البحرین (به عربی). بایگانیشده از اصلی در ۲۰۱۹-۰۹-۰۲. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۶-۲۰.
«مُتخیّلات الهویة لدی "الهوله" فی الخلیج»[این همزمانی نه تنها در امکان شکلگیری هویت متخیل جدید برای هوله، بلکه در امکان استفاده سیاسی از نژاد فارس و انکار ریشههای اصلی به دنبال یافتن ریشههای جدید، شک و تردید ایجاد میکند. معروفترین تعریف برای گروه هوله را لوریمر در کتاب خود "دلیل الخلیج" ذکر کرده است. او در تعریف هوله مینویسد: «مفرد آن "هولی" است، و آنها طبقهای از عربهای سنی هستند که در بحرین، احساء، قطر، ساحل عمان، و جزیره صری ساکناند. این افراد برای سالها و شاید نسلهای زیادی در سواحل ایرانی خلیج زندگی میکردند و سپس به صورت فردی یا گروهی به سواحل عربی بازگشتند. آنها در ایران به نام "هوله" شناخته نمیشدند، بلکه این لقب را وقتی از سوی اعراب به آنها داده شد که دوباره به زندگی در میانشان بازگشتند.» نکته جالب توجه در برخی از آثار مدرن دربارهٔ هوله این است که ادعا میشود که هوله «اصلی» وجود دارند که از ۹ قبیله (محلهای اقامت و مکانهای شناخته شده آنها) سرچشمه میگیرند، در مقابل هوله «جدیدی» که خود را به هوله نسبت میدهند، در حالی که آنها ایرانیان سنی هستند که از ایران به سواحل عربی مهاجرت کردهاند.]. البیت الخلیجی للدراسات والنشر (به عربی). ترجمهٔ تصورات هویتی در میان "هوله" در خلیج. ۲۰۱۹-۰۹-۰۱. بایگانیشده از روی نسخه اصلی در ۲۰۲۴-۰۹-۰۳. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۹-۰۳. هذا التزامن یثیر علامة ریبة وشک لیس فی إمکانیة تشکیل متخیل هویة الهوله الجدیدة فقط، بل إمکانیة التوظیف السیاسی للعرقیة الفارسیة والتنکر للأصول بحثًا عن أصول جدیدة. أشهر تعریف لفئة الهوله ذکره لوریمر فی کتابه دلیل الخلیج حیث ذکر فی تعریف الهوله “مفردها هولی، وهم طبقة من العرب السنیین الذین یقیمون فی البحرین و الحسا و قطر و ساحل عمان و جزیرة صری، وکانوا یقیمون لسنوات وربما لأجیال عدیدة علی الساحل الإیرانی من الخلیج ثم عادوا أفرادا و جماعات الی الساحل العربی، ولم یکتسبوا اسم “الهوله” لدی إقامتهم فی ایران، بل هو لقب أطلقه علیهم العرب عندما عادوا للعیش بینهم مرة أخری”. الملفت فی بعض المؤلفات الحدیثة حول الهولة هو الإدعاء بأن ثمة هولة “أصلیین” ینحدرون من 9 قبائل (أماکن و مواطن استقرارهم معروفة) قبالة هوله “مستجدین” ینسبون أنفسهم للهوله، فی حین أنهم إیرانیون سُنة هاجروا من ایران إلی الساحل العربی.
کوخردی، مهران. تاریخ جنوب فارس لارستان و بستک (به عربی). ص.۵. التصنیف الإثنی لِأهلِ إیراهستان: جمیعُ اهل إیراهستان یُعرفون حالیاً بِعرقیه الأشم وهم مجامیع مِن عِدةٍ اقوام إندمجت وإنصهرت مع القومیة الأم للمنطقه فنتج عن ذلِک تنوغًاً ثقائیٌ شَمِلَ اللهجات الأمثال والأشعار، الثیاب الإعتقادات المذاهب، وباتت جمیعُ هَذِهِ العِرقیات علی مر الزمان جُزءاً واحداً لایُقرِقُه شئ و یُمثِلُ الواجهه الحضاریه لِجُنُوب پِلاد فارس.
«بندر عباس». ویزیت ایران. بایگانیشده از که%20به%20بندری%20معروف%20است. اصلی مقدار |نشانی= را بررسی کنید (کمک) در ۲۰۲۱-۱۱-۱۲. دریافتشده در ۲۰۲۴-۰۸-۱۰. مردم هرمزگان و ساکن در بندرعباس از لحاظ نژادی به دو گروه تقسیم میشوند: سفیدپوستان شامل آریاییهای مهاجر، اعراب و مهاجران و سیاه پوستان باقی مانده تیره پوستان بومی و سیاه پوستان مهاجر که از آفریقا و سواحل عربستان آمدهاند. زبان اکثر مردم استان گویشی از زبان فارسی است که به بندری معروف است.
M. Ashkanani، Zubaydah Ali. MIDDLE-AGED WOMEN IN KUWAIT: "VICTIMS OF CHANGE "[زنان میانسال در کویت: "قربانیان تغییر"](PDF). ص.۳۰۹. بایگانیشده از اصلی(PDF) در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۴. دریافتشده در ۴ سپتامبر ۲۰۲۴. 1. The majority of the people have come from some parts of the Iranian coast, mainly Kharj and Linga.. These people are named al-Hwila (4)
It is worth mentioning that this category belongs to the Sunni sect. They speak Arabic, although it was frequent to find some of them who also spoke Persian. The most important settlement of this group was that of 40 families who moved from the Iranian island Kharj to Failaka in the years 1841 - 1842. A more recent settlement was that of some families of Iranian islanders who moved to the island after imposition of the unveiling law by Reza Shah in the early nineteen thirties. These people were not able to accept the requirement that their women should take off their batulah (5). Among the Sunni sect there are some families who are originally from Arabistan region. They have moved to Failaka as a result of the continuous fighting that used to take place between Persian Khans and Arab Shaykhs.