[پس از آنکه از بغداد بازگشت، از او دربارهٔ آن پرسیدند:] در میانِ شهرها، همچون سروری است میان بندگان.»
صاحب بن عباد برگرفته از «خاص الخاص» باب اول، نوشته ابومنصور عبدالملک ثعالبی، ص ۷، چاپ مصر، بازگذاری شده در ویکینبشتهٔ عربی.
«این کهنشهر گرجه هنوز دارالخلافهٔ عباسی و مقرّ دعوتِ پیشوایی هاشمی است، بیشتر آثار آبادانی پیشینِ خود را از دست داده و جز نامِ پرآوازهٔ آن چیزی برایش نمانده است… جز دجلهٔ آن که میان شرق و غرب شهر روان و چون آیینهای در میانِ دو صفحهٔ درخشان یا چونان گردنبدی آراسته میان دو نغزپستان است، سیراب میکند و تشنه نمیدارن و بر سینهٔ دشت چون آیینهای که نیازی به صیقل ندارد، میدرخشت و حسن حریم از ترکیب آب جاری و هوای ساری بر آن نشأت میگیرد و بدین جمال بیمثال در آن سرزمین معروف و موصوف است…»
«پیریزی شهر بغداد به دست منصور، دومین خلیفه عباسی، در ۱۴۵ق/۷۶۲م معمولاً یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ جهان اسلام شمرده میشود. این رویداد برابر است با روی کار آمدن خاندان نوینی از خلفا یعنی عباسیان که کوشش داشتند تا آثار هرگونه وابستگی یا دست کم وابستگی ظاهری را با خاندان پیشین [اُمَویان] که خود آن را برانداخته بودند، از میان بردارند؛ نیز همزمان است با پا گرقتن امپراتوری بزرگی که از کرانههای اقیانوس اطلس تا هند گسترش داشت، ولی حکومت و ادارهٔ امور آن تا آن زمان با یکی از کشورهای مدیترانهای یعنی شام (سوریه) بود. علاوه براین، مقدّر بود بغداد که به پایتختی برگزیده شده بود مدت پنج قرن مرکز جهان اسلام بماند و پس از آن نیز تا به روزگار ما از نام و آوازهای بلند و درخشان برخوردار باشد.»
«خاک بغداد در آب بصرم بایستی/ چشمهٔ دجله میان جگرم بایستی /سفر کعبه به بغداد رسانید مرا / بارک الله همه سال این سفرم بایستی /قدر بغداد چه داند دل فرسودهٔ من / بهر بغداد دلی تازهترم بایستی/ لیک بیزر نتوان یافت به بغداد مرا/ پری دجله به بغداد زرم بایستی/ پردهها دارد بغداد و در او گنج روان/ با همه خستگی آنجا گذرم بایستی .»