از مردان اسطورهای مردم بلوچ From Wikipedia, the free encyclopedia
میر چاکر رند یا چاکر اعظم (بلوچی: میرچاکر حان رند) ) یکی از مردان اسطورهای قوم بلوچ میباشد که در سال ۱۴۶۷ میلادی در آشال کولواه کیچ در مکران[1] به دنیا آمد و در سال ۱۵۶۵ میلادی وفات شد.[2]
چاكر فرزند مير شيهک رند می باشد كه مقام موروثی امير قبيله رند بلوچ در منطقه آشال کولواه را داشت ، طبق اشعار او متولد ناحيه آشال در منطقه كولواه واقع در كيچ مكران می باشد . او در شانزده سالگی به همراه تعداد زيادی از مردم قبيله رند از منطقه آشال کولواه مهاجرت كردند كه از ميان اين تعداد مردم اين قبيله در مناطق رند بلوچ نشين كولواه و مند و بلو واقع در مکران ماندند .از جمله مشهور ترين افراد مير دگار بن مير يوسف رند است جد شاخه دگارانی از قوم رند(معروف به رند دگارانی) ، و سرانجام عازم منطقه كلات واقع در مکران شرقی شدند .[3][4]
در آن زمان خان كلات كه به دست افراد طايفه جدگال كشته شد و خانیت كلات بدون حكمران ماند ، نیروھای مير شيهک كه اين حادثه را فرصت مناسبی برای حكم كردن آن مملكت را ديدند در چندين نبرد توانستند نيروهای جدگال را شكست دهند و مناطق وسيعی تحت حكم مير شيهک خان رفت و او را موسس حاكمان رند بلوچ بر كلات می دانند . كه آغاز حكومت ايشان در سال ١٤٨٣ ميلادی است . سرانجام نيروهای قوم رند توانستند طی جنگ های متوالی بر مناطق كچهی و دهادر و سيبی كه در آن هنگام تحت حكم سلسله جام سمه پنجاب بود متسلط گردند. عده ای از مؤرخان بر اين باورند كه جام نظام الدين آخرين حكمران اين سلسله مذكور مصادف و مقارن با هجوم لشکر چاکر بر آن وادی بود . به منظور تصرف آن وادی مير شيهک به ولی عهد خويش مأموريت داد تا همراه بقيه قبايل بلوچ با ترفند كوچ نشينی وارد كچهی گردند و به حاكم وقت بگويند برای تهيه ما يحتاج دام هايشان به اينجا آمده و اندكی ديگر ميل بازگشت دارند به اين ترتيب لشكری گران همراه با دام های اندكی شمشير به دست عازم كچهی شدند تا سرزمينی جديد با دشت های سرسبزرا استيلاء نموده و جولانگاه خود سازند . در دربار جام نظام الدين مير چاكر و سرداران قبايل مطيع او آمده عرض خود را رساندند حاكم سخنانشان را شنيد و خواست تا با مشاوران خود به مشورت بپردازد يكی از نزديكان حاكم سخنانشان را شنيد و خواست تا كه مشاوران خود به مشورت بپردازد يكی از مشاوران دانسته آمدن این خاندان برای ما يحتاج دام هايشان نيست بلكه به اين حقه ای است برای تصرف آن مملكت حاكم كه ماجرا را شنيد و اصل نيت نيروهای مير شيهک را دانست به مير چاكر عرض نموده در صورت اجازه خروج آنان بدون جنگ از كچهی شهر را تسليم آن خواهند كرد . او نيز پذيرفت به اين ترتيب كچهی و ساير نواحی مطيع آن كه حاصل خيز و پر آب و علف بودند بدون هيچگونه نبردی به تصرف ایشان در آمد ، اين احتلال جديد بدون جنگ توسط ولی عهد خان كلات جايگاه او را تثبيت نمود و لياقت مملكت داری خود را نشان داد نكته قابل توجه اين است كه فتح كچهی و ديگر نواحی مطيع آن در ايام حكم مير شيهک رند به وقوع پيوست و اين مهم ترين واقعه دوران حكم او هم ميباشد ، با وفات زود هنگام مير شيهک رند پس از اين وقايع پسر ارشدش موسوم به مير چاكر جانشين او گرديد .[5]
در حدود سال ۱۴۸۰ تا ۱۴۸۳ مير چاكر رند اعظم روی كار آمد او در اوايل حال خان كلات بود و با اضافه كردن كچهی و دهادر و سيبی طوايف بلوچ تابع او را در آن مكان جای داد مدت ها از تخت نشينی او گذشت كه سرانجام ۳۹ خاندان در ناحيه پنجاب به او اعلام وفا كردند و وی را خان اين ٣٩ خاندان بعد از مير شيهک ميدانستند.[6]
اين موضوع برای مدت ها مخفی ماند . تا آنكه رندها به نواحی داده شده به آنها يعنی سنی و شوران اعتراض نمودند كه بر خلاف گاجان و گنداوگ كه به خاندان لاشاری ها سپرده شده بود آب و علف نداشت اين موضوع كوچک بود مدتی بعد زنی از خاندان دودایی به نام گوهری كه مالدار و ثروتمند بود به وادی لاشار كه تحت حكم مير گهرام بود آمد و اين زن جوان و زيبا خواستگاری كرد اما جواب رد شنيد ، به اين خاطر عصبانی شد و دستور داد رمه های شتر وی را مورد حمله قرار دادند . به اين خاطر گوهری دودایی از لاشار كوچيده و به ناحيه كچهی و سیبی كه تحت حكم مير چاكر بود مسكن گزيد . از قضا مير چاكر رند مجذوب زيبایی او شد و همان عمل مير گهرام را تكرار كرد و جوابی مانند او شنيد . از اين ماجرا بين خاندان لاشاری و عشاير وابسته به مير چاكر نفاق افتاد ، در آخرين بار ريحان فرزند مير چاكر با رامين لاشاری فرزند مير گهرام مسابقه اسب دوانی گذاشتند چونكه داورها از وابستگان مير ريحان بودند به نفع او رای دادند .
رامين عصبانی شد و پس از اين موضوع با دو اتفاق پيشين جنگی خانمان سوز برای مدتسی سال شروع شد در يک طرف نبرد ۶۴ تيره تابع مير چاكر خان اعم از بلوچ و پنجابی و سندی و افغان و در طرف ديگر ۳۹ تيره تابع مير گهرام قرار داشتند . بيش از سی بار اين دو گروه با يكديگر نبرد كردند آخرين بار در نبردی سهمگين مشهور به نلی نيروهای مير چاكر و متحدانش شكست سنگينی خوردند به نحوی كه ارتش ايشان كاملا قتل عام شد ، كه سرانجام مير چاكر به همراهی مير بجار عازم دربار هرات شد كه حاكمی از مغولان بر آن حكومت می كرد در اين دربار حاكم از پذيرش اين دو نفر سرباز زد ، اما سرانجام با وساطت مادرش او حاضر به شنيدن در خواست جناب مكراني شد ، چونكه درخواست مير چاكر دادن لشكری به اختيار او بود ، حاكم هرات كمی نگران شد و گفت بايد هفت شرط مرا بجا آوری تا لشكر به تو بدهم كه اين هفت شرط را در قالب هفت خوان چاكر به صورت منظوم بر وزن شاهنامه به زبان بلوچی سروده اند . كه پس از اتمام اين شرايط حاكم هرات او را لشكر مجهز از نيروهای مغول و پشتون داد كه در عين حال مير چاكر كه كينه عظيمی بر خاندان لاشاری داشت
با اين لشكريان از نيروهای غريبه به گنداوگ رفت .عده ای از افراد خاندان لاشاریبه گاجان رفتند و عده ای همراه مير گهرام لاشاری به پنجاب متواری شدند ، به اين صورت كه جنگ بين طرفين شد و نقص تعداد افراد اين خاندان به شدت افزايش يافت و خان لاشاری توان ادامه جنگ را نداشت پيروزی نصيب مير چاكر شد. [7][8][9]
پس از مدت ها میر چاکر به یاری دو تن از اولادش میر شیهک دوم و میر میران به مولتان حمله کردند و آن را به تصرف خود در آوردند و میر میران از جانب پدرش به حکم منطقه مولتان تعیین گردید.[8][10][11]
پس از سال ها مير چاكر كه پير و كهن سال شده بود در اين هنگام سلطان همايون گوركانی مغول دومين پادشاه دهلی از سلسله مغولان كبير به دست شير شاه سوری از افغانان شكست خورد و خلع شد چون او آواره و در به در گشت هر بار به جهت كمک به يكی از دربارها می آمد ، اما كسی يارای کمک رسانی نبود در دربار صفوی مدتی را مهمان بود چون به شرق ايران راه يافت ، يكی از همسرانش يا همسر وزيرش ، يک زن از سكنه مناطق بلوچ نشين بود ، چون او بلوچی نيک می دانید از اوضاع سياسی و نظامی این مملكت آگاه بود به جانب لطيف خان سنجری حاكم چاگی و نوشکی مراجعه كرد با در ميان گذاشتن موضوع وی را به جانب مير چاكر كه حاكم مناطق كلات تا ناحيه مولتان بود در همين زمان از سوی شير شاه سوری به سردار سپاهش هيبت خان نيازی امر شده بود تا ملتان را به هر طريقی تصرف كند به اين جهت او لشكری كشيده با مير شيهک و مير ميران فرزندان مير چاكر نبرد كرد كه سرانجام نيروهای مير چاكر در مولتان شكست عظيمی خوردند و هر دو فرزند او در آن جنگ كشته شدند ، پس از اينكه مير چاكر از اين واقعه خبر دار شد او جواب مثبت به همايون شاه داد به اين شرط كه حكومت و جاگير داری در ممالک پنجاب ، مولتان ، دهلی به اولاد وی اختصاص داده شود ، و همايون پذيرفت حتی ايشان را نزد خود در مجاور پايتخت در مناطق بلوچ پوره و فرخ نگر حاكم كرد .
با لشكركشی به هند سرانجام دهلی فتح شد در اين ميان پسر میر چاکر رند مير ميران نيز نقش داشت ، با اين فتح عظيم همايون به مير چاكر لقب خان فاتح داد و لطيف خان سنجرانی حاكم چاگی و نوشکی را لقب ملک خطی خان نمود و در جريان حمله به دهلی ايشان دچار كمبود آذوقه شدند به اين منظور مير بخشوک كه ساكن ناحيه پنجاب بود بيش از پنج كشتی دراز گندم برای ارتش امپراتوری عازم كرد و پس از استقرار همايون شاه در دهلی او را نيز مقام و منزلتی عظيم داد مير بجار و مير عالی فرزندان مير چاكر به سرداری در خوشاب و حصار واقع در دهلی رسيدند مير سپه دار پسر ديگر او به حكومت در فرخ نگر و بلوچ پوره پس از وفات پدرش تعيين گرديد ، عده ای ديگر در پنجاب از نسل مير دادن به حكومت در ايه و منكيره رسيدند به اين ترتيب نوادگان مير چاكر در مناطق پنجاب و دهلی و مولتان سرداری هر يک از ناحيه تحت حكم گوركانيان را گرفتند.[9][12][6][11]
میر چاکر که فاتح دهلی بود و یک بار با شاه دهلی درافتاده و با رشادت خواهرش بانری و خواهرزاده اش میران شاه را از تخت پایین کشیده است. در نهایت با شاه صلح کرده و پس از انعقاد قراردادی به نفع رندها به سرزمین خود برگشته است.[13]
از شاخه های معروف خاندان رند كه از ابتدا امر از مهاجرت به پنجاب مخالفت نمودند و در مقر الامراء خاندان رند يعنی منطقه كولواه واقع در كيچ مكران ماندگار شدند خاندان رند دگارانی هستند ، اين خاندان دارای نفوذ سياسی و نظامی در بين قبايل بلوچ ساكن مكران بودند ، اين خاندان بيش از اينكه دگارانی را برگزيدند به نام رند معروفيت داشتند . و دارای موقعيت و مقام بزرگی بودند به گواه تاريخ منظوم قوم بلوچ در دفاتر حماسی خاندان جتویی از كارهای عجيب و تحول برانگيز اين خاندان مير محمد ايوب رند موسوم به مير دگار كه ايشون انتخاب و انتصاب مير چاكر به عنوان سردار شاخه های رند در آشال صورت گرفت .خاندان رند دگارانی اميران خاندان رند در منطقه مكران شدند و نظام حكم فقط در افراد اين خاندان صورت گرفت . پس از گذر سال ها و در عصر مير عبدالله فرزند ارشد مير آدينگ بن مير عالی بن مير دگار كه معاصر اواخر دوران مير چاكر است ، او به شدت در اشعار خود به عقايد مذهبی و تصرفات شاخه چاكرانی نوادگان مير چاكر و خود او پرداخت .و به دليل اينكه رند دگارانی جزو معدود خاندان هایی بودند كه به مذهب اهل سنت بودند ، بر خلاف شاخه چاكرانی رند به افرادی همچون عمر و خلافت امويان اعتزاز داشتند . و از نقاط ديگر اين خاندان كه به آن در اشعار خود افتخار می كردند خالص بودن نژادشان بر خلاف خاندان چاكرانی ، به نحوه ای كه وصلت های اين خاندان در حدود ششصد سال فقط بين افراد شاخه بوده و با بقيه عشاير و قبايل وصلتی نداشتند .
چاكر ترا يادی كهنان
تئی چوک ءان دِرذاتی هيال كپان
وهدی تئی نام گر ءِن
اش منتگين هندگ گِدان
اگاه ءِ تئه لنجين شپ ءان
عمر فاروق گرانی ءُ واجهين حكمت ءان
وهدی كه علی ءِ نام گر ءِنت
زر بلاء دهادر چه واری رِط ءِنت
كه سرانجام مجموعه هجاهای بيش از حد بين دو خاندان چاكرانی رند به نام مناطق دهادر و سيبی و خاندان رند دگارانی به نام مناطق كولواه مند و بلو آغاز شد و در هر شعر به عيب های یکدیگر می پرداختند . كه آغاز تفرقه بين خاندان رند از اين اشعار آغاز شد .[12][14][5]
يكی از افرادی كه دائم در مجلس مير چاكر شركت می نمود و دارای مرتبه وزير و مشاور بود به شيخ گهتی معروف است . او يكی از مروجين تشيع در پنجاب می باشد كه به زهد و حكم هم نيز شناخته ميشد . دستور حملات پشت سر هم بر خاندان لاشاری توسط او داده ميشد كه به گمان افرادی از خاندان چاکرسردار خاندانشان توسط شيخ گهتی اداره ميشود و به او تهمت هایی از قبيل سحر كردن مير چاكر داده شد ، مير چاكر كه آشوب ها و تحركات گروه های مخالف شروع به ظاهر شدن و شدت گرفتن كرد دستور داد كه اگر تار مویی از شيخ گهتی کم شود اولين ملامت را سر افراد خاندان خود می دهد . و به گمان برخی از افراد خاندان چاكر به شيخ گهتی و خاندان او بيش از حد امتياز ميداد ، به طوری كه نفوذ آنان سبب شد كه با افرادی از خاندان رند مانند باهد سوم را به دليل اسائت كه به شيخ گهتی كرد به قتل برساند ، اين موضوع و مسائل ديگر خشم مردم در مناطق مختلف پنجاب و سند و مكران برانگيخت . پس از كشته شدن باهد سوم نقطه عطفی در تاريخ خاندان رند شروع شد كه يكپارچگی سياسی و وحدت مذهبی ميان افراد خاندان از بين رفت و انشقاق ها و جنگ های داخلی بين آنانجنگ های داخلی بين آنان شروع شد . بيبگر چهارم فرزند باهد سوم كه از جمله كسانی بود كه شورش را بر عليه مير چاكر شروع كرد و افراد حامی او از خاندان های پهژ و بهاراتی بودند ، وی در كمين توانست شيخ گهتی و زن و فرزند او به قتل برساند و سرانجام پنجاب را ترک نمود و به خضدار همراه عده ای از همراهانش هجرت نمود .[1][15][16]
سرانجام میر چاکر در سن 85 سالگی و یا 93 سالگی وفات یافت و او را در مقبره ای واقع در ستگهر(satghara) از توابع متنمگری پنجاب دفن کردند. با رفتن میر چاکر از کلات جانشین او مندو پهژ شد که نوادگان او با نام خاندان مندوانی مشهور اند.[17]
وی پس از اينكه از منطقه كيچ مكران به نواحی پنجاب و مولتان مهاجرت كرد تمام نسل و عقبه او در آنجا ماندند.
فرزندان میر چاکر:
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.