«در سرزمین «باید» های حکومتی و فرامین معروف اجتماعی که مردم ما حیات عاری از سانسور را تجربه نکردهاند، چگونه میشود فضای دوران بعد از لغو سانسور را پیشبینی و تصویر نهایی آن را ترسیم کرد؟ چه در صدر انقلاب مشروطیت چه مدت کوتاهی بعد از خلع رضاشاه، چه عصر صدارت مصدق و چه همین سال ۱۳۵۸ خورشیدی، ما آزادی را تجربه نکردیم. بلکه پشت سر آن پنهان شدیم تا خدنگهای رقیب را دفع کنیم و وقتی به خود آمدیم که دیدیم آزادی را «پیشمرگ» کردهایم. جسد آزادی را در «پستوی خانه» نهان کردیم و خود به خیابان آمدیم تا تعریف فردی خویش را برای دیگران توجیه کنیم. بیخبر از آنکه «آزادی» نه دادنی است و نه گرفتنی،»[1]
«حالا جامعهای که هرگز از وزیدن عطر آزادی بیان بهره نبرده و نگذاشتهاند در این هوا تنفسی عمیق برباید، پیشبینی فضای بعد از وفات سانسور، ساده نیست. حذف سانسور به صورت مرحله به مرحله هم شبیه انتقال دریای خزر به کویر لوت است، توسط یک نفر و با یک قاشق چایخوری! هیولای زایای سانسور هزار دردسر دارد و تنها رهایی کتاب و کلمه از قلعه قیچی نیست. سانسور پیرایشی را بزنند، سانسور آرایشی جای آن را خواهد گرفت و به عکس. کل جامعه باید آزاد شود و گرنه فریاد زدن زیر آب، هیچ ساحلی را به ما نزدیک نمیکند. آیا گرانی و نایابشدن کاغذ و فیلم و زینک در نیمه دوم دهه شصت، نوعی سانسور نبود؟ آیا نبود سامانه توزیع کتاب طی پنج دهه اخیر، سانسور نبوده و نیست؟ ورشکستگی خزنده و یاس مالی و اقتصادی اکثر ناشرین، سانسور نیست؟ تعویض شغل بعضی ناشرین، مولود سانسور تحمیلی نیست؟ معضلات مالی اهل قلم، همان غم نان، چه اسمی دارد؟ ناامیدی نسل جوان از عدم چاپ آثارشان، بیآنکه ناشرین مقصر باشند، سانسور نیست؟ تهدید و عدم امنیت و احضار اهل قلم، سانسور نیست؟ اتلاف وقت و سوخت هزینه و راکد ماندن سرمایه ناشر، چه نامی دارد؟ آیا عدم اعتماد اهل مطالعه به آثار سانسور شده، نوعی سانسور تحمیلی نیست؟»[2]
«ما ملت استعارهها و ابهامها هستیم و فراموش کردهایم که ابهام و استعاره و سخن چند پهلو، تنها مفرهایی برای گریز از تیغ سنت و تاریخ مذکور و سانسور و تربیت ترکهای بوده است و حیرت اینجاست که به مرور زمان از این نوع تقیه به عنوان ارزش ادبی یاد کرده و به ما نیز به ارث رسیده است. پنهانکاری و ریای فرهنگی را شکلی از مبارزه و مقاومت قلمداد کردهاند. در خانه ما را کوروش و رودابه صدا میزنند، اما شناسنامه ما حرف دیگری دارد و این همه از نفحات رویت روی بامثال حکومتهای جبار و سانسورپرست در طول تاریخ بوده و هست.»[3]