نمایشنامهای تراژدی از ویلیام شکسپیر ۱۶۰۲ From Wikipedia, the free encyclopedia
هَملِت (به انگلیسی: Hamlet) نمایشنامهای تراژدی اثر ویلیام شکسپیر است که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان بهشمار میآید. این نمایش بلندترین اثر شکسپیر است.
هملت | |
---|---|
نویسنده | ویلیام شکسپیر |
شخصیتها | |
زبان اصلی | انگلیسی نو نخستین |
سبک | تراژدی شکسپیری |
فضا | دانمارک |
دانمارک ــ قرن پانزدهم: هملت، شاهزادهٔ دانمارک، با شنیدنِ خبرِ مرگِ پدرش به کاخِ پادشاهی میآید و میبیند عمویش، کلادیوس، بر تخت نشسته و بدون کوچکترین احترامی به آداب و رسوم، با مادرش، ملکه گرترود، ازدواج کردهاست. هملت از این اوضاع برمیآشوبد و بدگمان میشود. تا اینکه یک شب خواب میبیند: روحِ پدر به هملت میگوید کلادیوس او را از طریقِ چکاندنِ زهر در گوشش بهوقتِ خواب کشتهاست و درخواستِ انتقام میکند. هملت قول میدهد از دستورِ او اطاعت کند. با ورودِ دستهای بازیگرِ دورهگرد، هملت برای اطمینان از درستیِ سخنانِ روحِ پدر، از بازیگرها میخواهد نمایشنامهای بهنامِ «قتلِ گوندزاگا» را درحضورِ شاه بهروی صحنه بیاورند. موضوعِ این نمایشنامه بهگونهای بازآفرینیِ جنایتِ کلادیوس است و داستانش به ماجرای کشتهشدنِ شاهی بهدستِ برادرش مربوط میشود. شاه بههنگامِ تماشای نمایش آنچنان دچارِ آشفتگی میشود که مجبور به ترکِ تالار نمایش میشود. این عکسالعملِ کلادیوس به نمایش، جرمِ او را بهطورِ حتم ثابت میکند. هملت پس از این ماجرا، بیدرنگ پیشِ مادرش میرود و بهزودی صدای نزاعِ مادر و پسر اوج میگیرد و هملت به مادرش اعتراف میکند که چهقدر از وی متنفر است. او وقتی سایهای را پسِ پردهٔ اتاق میبیند، تصوّر میکند که شاه در پشتِ پرده گوش ایستادهاست. پس شمشیر را میکشد و در پردههای سنگین فرو میبرد، ولی پولونیوس (پدرِ اوفلیا، معشوقهٔ هملت) که در پشتِ پرده پنهان شده، بهجای کلادیوس بهاشتباه کشته میشود. کلادیوس که تصمیم به نابودیِ هملت گرفته ولی نمیخواهد آن را آشکار کند، او را به انگلستان میفرستد. در این سفر دو دوستِ دورانِ تحصیلِ او به نامهای «روزن کرانتس» و «گیلد استرن» نیز همراهِ هملت اعزام شدهاند. اینان نامههایی مبنی بر حکمِ قتلِ شاهزاده را با خود دارند، اما با عوضشدنِ نامهها بهجای هملت این دو نفر کشته میشوند. در این اوضاع، لایریتس، پسرِ پولونیوس، برای انتقامِ پدر بهدنبالِ هملت است. همچنین اوفلیا، که از کشتهشدنِ پدرش بهدستِ محبوب از شدّتِ غم و اندوه دیوانه شده، پس از آنکه چند گل از کرانهٔ رود میچیند، خود را در آب میافکند و غرق میشود. هملت پس از اینکه متوجهِ توطئهٔ قتلِ خودش میشود، به دانمارک برمیگردد. کلادیوس در ظاهر میخواهد هملت و لایریتس را آشتی دهد؛ بنابراین به خواهشِ او هر دو موافقت میکنند که برای سنجیدنِ خود، در مبارزهای نمادین شرکت کنند تا به این داستانِ غمانگیز پایان دادهشود. اما به لایریتس شمشیری میدهند که نوک شمشیر به زهرِ کشنده آغشتهاست. در طولِ این مبارزهٔ تنبهتن، کلادیوس جامی زهرآلود به هملت میدهد، ولی گرترود بیخبر جام را سرمیکشد و میمیرد. سپس هملت زخمی میشود، اما پیش از مرگ در اثر گلاویز شدن شمشیر او و لایریتس جابجا شده و لایریتس نیز زخمی میشود. هملت و لایریتس هر دو توسط شمشیر زهرآلود مجروح شدهاند و میدانند که مرگشان حتمی است. در پایان هملت بهسوی کلادیوس حمله برده و او را از پای درمیآورد.
هملت در پی رام ساختن طبع وحشی انسان است؛ اما در عملی ساختن این هدف دچار تردید و وسوسه میگردد. از تردید و دودلی دچار افسردگی (سودازدگی) میشود. «بودن یا نبودن» پرسش بزرگ هملت است. احتجاج هملت شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن یا تسلیم خواریِ بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دوروزه را با ذلت گذراندن را شکسپیر در نمایشنامه اینگونه بیان میکند.[13]
بخش بزرگی از نمایشنامه شرح تردید اجتناب ناپذیر هملت به انتقام است. انتقام تم اصلی نمایشنامه است. اما طبع بشری اصولاً چندگانه و پیچیدهتر از آن است که به سادگی به ماشین قتل تبدیل شود.[16]
مشکل در طرح نمایش این است که فورتینبراس تنها طرحی کلی است. او فقط دو بار بر صحنه ظاهر میشود: اولین بار در پرده چهارم وقتی که او و سپاهش در راه لهستان هستند و بار دوم هنگامی که پس از کشتاری فجیع و فراگیر میآید تا بر تخت نشیند. اما در طول نمایش بارها به فورتینبراس جوان اشاره میشود. پدرش در دوئلی با پدر هملت کشته شدهاست. پدران تمامی جوانان نمایش - هملت، لیرتیز و اوفیلیا - کشته شدهاند. تماشاگر در یافتن ردپایی از گذشته فورتینبراس گیج میشود. از قطعات آغازین نمایش اینطور میفهمیم که او درصدد جنگ با دانمارک است، سپس او با لهستانیها برسر یک تکه زمین بیمقدار میجنگد و عاقبت در کاخ السینور ظاهر میشود. اوست که آخرین کلمات این نمایش خشونت بار را بر زبان میآورد.
- این شاهزاده جوان نروژی کیست؟
-- نمیدانیم
شکسپیر به ما نمیگوید او نماینده چیست؛ تقدیر کور، پوچی جهان یا پیروزی عدالت؟[19]
فورتینبراس[20] یعنی مرد قوی دست، مرد جوان و نیرومند. او میآید و میگوید:
- این اجساد را بردارید، هملت جوان خوبی بود، اما او مردهاست. اکنون من پادشاه شما هستم. کنون به یاد میآورم که بر این تاج و تخت حقی دارم.
نمایشی بزرگ به پایان آمدهاست. انسانهایی به جنگ برخاستند، توطئهها کردند و یکدیگر را کشتند. به خاطر عشق دست به جنایت زدند چنانکه به خاطر عشق دیوانه نیز گشتند. سخنانی شگفت دربارهٔ زندگی، مرگ و سرنوشت بشر بر زبان راندند. برای یکدیگر دام نهادند و خود در آن دام افتادند. از قدرت خویش دفاع و علیه قدرت شورش کردند. آنها میخواستند جهانی بهتر بسازند یا شاید هم تنها میخواستند خود را نجات دهند. هریک از آنان به خاطر چیزی به پا خاستند. حتی جنایات شان عظمتی قطعی داشت. آن گاه جوانی نیرومند از راه میرسد و با لبخندی ملیح میگوید: این اجساد را بردارید، اکنون من پادشاه شما هستم.[21]
در طول سالیان ترجمههای گوناگونی از هملت به زبان فارسی صورت گرفتهاست.
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.