تمدنی کهن در شمال شرق آفریقا From Wikipedia, the free encyclopedia
مصر باستان تمدنی در شمال شرقی آفریقا بود که در امتداد بخشهای پایینی رود نیل شکل گرفت. وحدت سیاسی مصر علیا و سفلی توسط منس در حدود ۳٬۱۰۰ سال قبل از میلاد بهطور معمول نقطهٔ آغاز تاریخ تمدن مصر باستان محسوب میشود.[۱][۲] تاریخ مصر باستان در بر گیرندهٔ مجموعهای از پادشاهیهای باثبات است که دورههایی از بیثباتی نسبی میان آنها فاصله انداخته است: پادشاهی کهن عصر برنز آغازین، پادشاهی میانه عصر برنز میانی و پادشاهی نوین عصر برنز متأخر.
مصر در دوران پادشاهی نوین به اوج قدرتش رسید و بخش بزرگی از نوبه و سرزمین شام را فتح و اداره کرد. پس از آن وارد دورهای از افول تدریجی شد و قدرتهای خارجی مختلفی از جمله هیکسیوسها، نوبیها، آشوریها، هخامنشیان و اسکندر مقدونی به مصر حمله یا آن را فتح کردند. پس از مرگ اسکندر، پادشاهی یونانی بطلمیوسی تا سال ۳۰ قبل از میلاد بر کشور حکومت کرد. این دولت در زمان فرمانروایی کلئوپاترا به دست امپراتوری روم ساقط و به استانی رومی تبدیل شد.[۳] مصر، به استثنای دورهٔ کوتاه حکومت ساسانیان، تا دههٔ ۶۴۰ پس از میلاد تحت کنترل روم باقی ماند، تا اینکه مسلمانان فتحش کردند.
رونق تمدن مصر باستان تا حدودی ناشی از توانایی آن در بهرهگیری از شرایط درهٔ رود نیل برای کشاورزی بود. سیلهای قابل پیشبینی و آبیاری کنترلشدهٔ این درهٔ حاصلخیز باعث تولید مازاد محصولات کشاورزی میشد که حاصلش جمعیتی بزرگتر و متراکمتر؛ و دگرگونی اجتماعی و فرهنگی بود. به لطف منابع اضافی، دولتهای مصر میتوانستند به حمایت از برنامههایی چون استخراج مواد معدنی دره و مناطق بیابانی اطراف، تنظیم سامانهٔ نوشتاری مستقل، سازماندهی پروژههای ساختمانی و کشاورزی جمعی، تجارت با مناطق اطراف و ارتشی برای حفاظت از منافع امپراتوری مبادرت ورزند. سازماندهی این فعالیتها بر عهدهٔ دیوانسالاری متشکل از کاتبان، رهبران مذهبی و دولتمردانی تحت سایهٔ فرعون بود که وحدت مردم مصر را در چارچوب نظامی پیچیده از باورهای مذهبی مختلف حفظ میکرد.[۴]
از دستاوردهای پرشمار مصریان باستان میتوان به روشهای استخراج سنگ، نقشهبرداری و ساختوساز اشاره کرد که ساخت اهرام، معابد و ابلیسک را ممکن ساخت. مجموعهای از کشفیات ریاضی، نظام کارا و مؤثر پزشکی، سیستمهای آبیاری و تکنیکهای تولید محصولات کشاورزی، اولین قایقهای تختهای شناخته شده،[۵] فناوری لعابسازی و شیشهسازی مصری، اشکال جدید ادبیات و قدیمیترین معاهدهٔ صلح کشف شده که با هیتیها منعقد شده بود، از دیگر دستاوردهای مصریان باستان است.[۶] مصر باستان میراثی ماندگار از خود به جای گذاشته است؛ هنر و معماری آن بهطور فراگیری الگوبرداری و آثار باستانی آن به گوشه و کنار دوردست جهان برده شده است. ویرانههای عظیم آن برای هزاران سال تخیل مسافران و نویسندگان را برانگیخته است. کاوشهای باستانشناسی در قرون اخیر توسط اروپاییان و مصریان منجر به علاقهٔ نویافتهای نسبت به آثار باستانی و بررسی علمی تمدن مصر شده است.[۷]
رود نیل برای بخش بزرگی از تاریخ بشر، شاهرگ حیات منطقهٔ خود بوده است.[۸] دشتهای سیلابی حاصلخیز نیل به انسانها امکان داد اقتصادی مبتنی بر کشاورزی و یکجانشینی و جامعهٔ متمرکزتر و پیچیدهتری پدیدآورند که سنگ بنایی برای تمدن بشری شد.[۹] انسانهای شکارچی-گردآورندهٔ کوچنشین حدود ۱۲۰٬۰۰۰ سال پیش در پایان دورهٔ پلیستوسن میانه در درهٔ نیل ساکن شدند. تا اواخر دورهٔ پارینهسنگی، آب و هوای بیابانی شمال آفریقا شدیداً گرم و خشک شده بود و مردم منطقه را مجبور به تراکم در امتداد رودخانه کرد.
در دوران پیشاسلسلهای و سلسلههای اولیه، آب و هوای مصر بسیار کمتر از وضعیت فعلی خشک بود. مناطق وسیعی از مصر پوشیده از گرمدشتهای پر درخت بود و گلههای سمداران علفخوار در آن میچریدند. گیاهان و جانوران در همهٔ محیطها بسیار پر رونق بودند و منطقهٔ نیل نیازهای جمعیت بزرگی از غازسانان را تأمین میکرد. شکار برای مصریها پیشهٔ مرسومی بود و بسیاری از حیوانات برای اولین بار در همین دوره اهلی شدند.[۱۰]
تا حدود ۵٬۵۰۰ سال پیش از میلاد، قبایل کوچک ساکن درهٔ نیل به مجموعهای از تمدنها تبدیل شده بودند که توانایی کشاورزی و دامپروری داشتند و امروزه از بقایای سفالینهها و اشیای شخصی مانند شانهها، دستبندها و مهرههایشان قابل شناسایی هستند. بزرگترینِ این تمدنهای اولیه در مصر علیا (جنوبی) تمدن بداری بود که احتمالاً از صحرای غربی سرچشمه گرفته بود. این تمدن به دلیل سرامیکهای با کیفیت، ابزار سنگی و استفاده از مس شناخته شده است.[۱۱]
پس از بداری، تمدن نقاده (نقادهٔ اول (مراتین)، نقادهٔ دوم (گرزه) و نقادهٔ سوم (سمین)) پدید آمد.[۱۲] این تمدنها پیشرفتهای تکنولوژیکی متعددی به ارمغان آوردند. از همان ابتدای دورهٔ نقادهٔ اول، مصریان از اتیوپی ابسیدین وارد میکردند که برای ساخت تیغهها و اشیاء دیگر از تراشههای سنگی به کار میرفت.[۱۳][۱۴] تجارت متقابل با سرزمین شام در دورهٔ نقاده دوم (حدود ۳۶۰۰–۳۳۵۰ سال قبل از میلاد) برقرار شد. این دوره همچنین آغاز تجارت با میانرودان بود که تا اوایل دورهٔ سلسلهای و بعد از آن ادامه داشت.[۱۵] در طول دورهای حدود ۱٬۰۰۰ ساله، تمدن نقاده از چند جامعهٔ کوچک کشاورزی به تمدنی قدرتمند تبدیل شد که رهبران آن سلطهٔ کاملی بر مردم و منابع درهٔ نیل داشتند.[۱۶] رهبران نقادهٔ سوم با ایجاد مرکز قدرتی در نخن و بعداً در ابیدوس، کنترل خود بر مصر را به سمت شمال در امتداد دلتای نیل گسترش دادند.[۱۷] آنها همچنین با نوبه در جنوب، واحههای صحرای غربی در غرب و تمدنهای مدیترانه شرقی و خاور نزدیک در شرق داد و ستد میکردند.[۱۸]
تمدن نقاده طیف وسیعی از کالاهای مادی به جا گذاشته است که نشان دهندهٔ افزایش قدرت و ثروت طبقات حاکم است. این یافتهها اقلام شخصی زندگی روزمرهٔ مردم آن را نیز مشخص میکند؛ این اقلام شامل شانهها، مجسمههای کوچک، سفالینههای منقش، گلدانهای تزئینی سنگی با کیفیت، پالتهای آرایشی و جواهرات زرین، لاجوردی و عاج هستند. آنها همچنین لعاب سرامیکی ابداع کردند که تا دورهٔ رومیها برای تزئین فنجانها، طلسمها و مجسمهها به وفور استفاده میشد.[۱۹][۲۰] استفاده از نمادهای مکتوب در آخرین مرحلهٔ تاریخ پیشاسلسلهای آغاز شد که در نهایت سامانهٔ خطی هیروگلیفی کاملی برای نوشتن زبان مصری باستان از آن پدید آمد.[۲۱]
دورهٔ سلسلهای اولیه تقریباً همزمان با تمدنهای اولیهٔ سومری-اکدی در بینالنهرین و ایلام در ایران بود. مانثون، کاهن مصری قرن سوم پیش از میلاد، فهرست طولانی پادشاهان مصر از منس تا زمان خودش را به ۳۰ سلسله تقسیم کرده که این تقسیمبندی تا به امروز نیز مورد استفاده قرار میگیرد. او تاریخ رسمی خود را با پادشاهی به نام «منی» (یا منس در زبان یونانی) آغاز کرده که گفته میشود دو پادشاهی مصر علیا و مصر سفلی را متحد کرده است.[۲۳]
گذار به دولتی متحد، آرامتر از آنچه نویسندگان مصری باستان به تصویر کشیدهاند، رخ داده است و هیچ سند از عصر منس وجود ندارد. با این حال، برخی از محققان اکنون بر این باورند که منسِ افسانهای ممکن است همان شاه نارمر بوده باشد؛ لوح تشریفاتی از نارمر وجود دارد که او را با لباسهای سلطنتی مینمایاند و به صورت نمادین وحدت مصر را نشان میدهد.[۲۴] در دورهٔ سلسلهای اولیه که حدود ۳٬۰۰۰ سال قبل از میلاد آغاز شد، اولین پادشاهان سلسلهای پایتختی در ممفیس بنا کردند. آز آنجا میتوانستند بر نیروی کار و کشاورزی منطقهٔ حاصلخیز دلتا، و همچنین مسیرهای تجاری پرسود و مهم به شام کنترل داشته باشد و سلطهٔ خود را بر مصر سفلی تقویت کنند. قدرت و ثروت رو به افزایش پادشاهان دورهٔ سلسلهای اولیه در مقبرههای مصطبهای پر لعاب و سازههای عبادت مردگان در ابیدوس که برای بزرگداشت پادشاهان الهی پس از مرگشان ساخته میشد، قابل مشاهده است.[۲۵] نهاد قدرتمند پادشاهی به سلطهٔ دولت بر زمین، نیروی کار و منابعی که برای بقاء و رشد تمدن مصر باستان ضروری بودند، مشروعیت میبخشید.[۲۶]
پیشرفتهای قابل توجهی در معماری، هنر و فناوری در زمان پادشاهی کهن اتفاق افتاد که محصول افزایش بهرهوری کشاورزی و جمعیت بود و دولت مرکزیِ با دوام امکانپذیرش کرده بود.[۲۷] برخی از دستاوردهای برجستهٔ مصر باستان، نظیر اهرام جیزه و ابوالهول بزرگ، در عصر پادشاهی کهن ساخته شدند. مقامات دولتی تحت رهبری وزیر اعظم مالیات جمعآوری میکردند، پروژههای آبیاری را برای بهبود محصول زراعی اجرا میکردند، دهقانان را برای کار در پروژههای ساختمانی فرا میخواندند و نظام قضایی برای حفظ صلح و نظم ایجاد کردند.[۲۸]
با افزایش اهمیت دولت مرکزی در مصر، طبقهٔ جدیدی از کاتبان و مقامات تحصیلکردهٔ به وجود آمدند که پادشاه در ازای خدماتشان به آنها املاک اعطا میکرد. پادشاهان همچنین برای اطمینان از اینکه این نهادها منابع کافی برای پرستش پادشاه پس از مرگش را خواهند داشت، به اماکن مذهبی و معابد محلی خود نیز زمینهایی اهدا میکردند. محققان بر این باورند که این اعمال در طی پنج قرن به تدریج باعث فرسایش حیات اقتصادی مصر شد و اقتصاد دیگر توانایی تأمین این دولت مرکزی بزرگ را نداشت.[۲۹] با کاهش قدرت پادشاهان، فرمانداران منطقهای که نُومارک نامیده میشدند، اقتدار مقام پادشاه را زیر سؤال بردند. اعتقاد بر این است این امر به همراه خشکسالیهای شدید بین سالهای ۲۲۰۰ و ۲۱۵۰ قبل از میلاد[۳۰]، باعث شد کشور وارد دورهٔ ۱۴۰ سالهٔ قحطی و درگیری شود که به دورهٔ میانی نخست موسوم است.[۳۱]
با فروپاشی حکومت مرکزی مصر در پایان پادشاهی کهن، دیگر امکان رشد و ثبات اقتصاد کشور وجود نداشت. فرمانداران محلی در زمان بحران نمیتوانستند به کمک پادشاه متکی باشند و کمبودهای غذایی و اختلافات سیاسی بعدی به قحطی و جنگهای داخلی محلی ختم شد. با این حال، علیرغم مشکلات دشوار، رهبران محلی که دیگر از زیر بار خراج سنگین به پادشاه خلاص شده بودند، از استقلال نویافتهٔ خود برای ایجاد فرهنگی شکوفا در استانها استفاده کردند. استانها با سلطه بر منابع خود از نظر اقتصادی ثروتمندتر شدند — ثروتی که خود را در قبور بزرگتر و بهتری که برای مردمان تمام طبقات تجلی داده است.[۳۲] هنرمندان استانی نقوش فرهنگی را که قبلاً در انحصار خانوادهٔ سلطنتی پادشاهی کهن بود، اقتباس و با هنر محلی تلقی کردند. کاتبان نیز سبکهای ادبی تازهای بنیاد نهادند.[۳۳]
حاکمان محلی که دیگر خادم هیچ پادشاهی نبودند، به رقابت برای سلطه بر سرزمین یکدیگر و انباشت قدرت سیاسی برخاستند. تا سال ۲۱۶۰ قبل از میلاد، حاکمان هراکلئوپولیسی کنترل مصر سفلی را در شمال؛ و دودمان اینتف — خاندانی رقیب مستقر در تبس — حاکمیت مصر علیا در جنوب را در دست گرفتند. با افزایش قدرت دودمان اینتف و گسترش قدرت آنها به سمت شمال، درگیری بین دو دودمان رقیب اجتنابناپذیر شد. نیروهای شمالی تبسی تحت فرمان نبهپترا منتوهوتپ دوم سرانجام حاکمان هراکلوپولیسی را حدوداً در سال ۲۰۵۵ قبل از میلاد شکست دادند و دو سرزمین را متحد کردند. آنها همچنین دورهای از رونق اقتصادی و فرهنگی را پدیدآوردند که به پادشاهی میانه معروف است.[۳۴]
پادشاهان پادشاهی میانه ثبات و شکوفایی را به کشور بازگرداندند و در نتیجه باعث رونق مجدد هنر، ادبیات و پروژههای ساختمانی عظیم شدند.[۳۶] منتوهوتپ دوم و جانشینان سلسلهٔ یازدهمی او از تبس حکومت میکردند، اما وزیر اعظم آمنمهات یکم سلطنت را حدوداً در سال ۱۹۸۵ پیش از میلاد در دست گرفت، سلسلهٔ دوازدهم را آغازید و پایتخت پادشاهی را به شهر ایچتاوی منتقل کرد که در فیوم واقع شده بود.[۳۷] پادشاهان سلسلهٔ دوازدهم طرح آبادسازی سرزمین و آبیاری را برای افزایش تولید کشاورزی در منطقه پیش بردند. علاوه بر این، ارتش مصر سرزمینهای نوبه — که غنی از معادن و طلا بود — را دوباره تصرف کرد. کارگران در دلتای شرقی سازهای دفاعی به نام «دیوارهای فرمانروا» برای دفاع در برابر حملات خارجیها ساختند.[۳۸]
با تضمین امنیت نظامی و سیاسی کشور توسط پادشاهان و در اختیار داشتن ثروت فراوان زراعی و معدنی؛ جمعیت، هنر و مذهب مصر شکوفا شد. نگرش پادشاهی کهن به خدایان نخبهگرایانه بود، اما آثار و اشیای مذهبی یافتشده از پادشاهی میانه متعلق به طبقات پایینتر هم هستند..[۳۹] آثار ادبی پادشاهی میانه حاوی مضامین و شخصیتهای پیچیدهای هستند و با نثری فصیح نوشته شدهاند.[۳۳] هنر نقوش برجسته و تندیسهای این دوره، جزئیات ریز و درشت را با ظرافت فنی جدیدی به تصویر کشیدهاند.[۴۰]
آمنمهات سوم، آخرین فرمانروای بزرگ پادشاهی میانه، به مهاجران کنعانی سامی زبان از خاور نزدیک اجازه داد در منطقهٔ دلتا ساکن شوند تا نیروی کار کافی برای فعالیتهای معدن و ساخت و ساز او را فراهم کنند. با این حال، این فعالیتهای ساختمانی و معدنی پر زرق و برق، همراه با سیلابهای شدید نیل در اواخر حکومت او، به اقتصاد فشار آورد و باعث سقوط تدریجی به دورهٔ میانی دوم در طول سلسلههای سیزدهم و چهاردهم شد. در طی این عصر رکود، قدرت مهاجران کنعانی در منطقهٔ دلتا به مرور افزایش یافت تا اینکه در نهایت اینان به عنوان هیکسوس در مصر به قدرت رسیدند.[۴۱]
گروهی از مردم غرب آسیا به نام هیکسوس که قبلاً در دلتا مستقر شده بودند، حدوداً در سال ۱۷۸۵ قبل از میلاد پس از تضعیف قدرت پادشاهی میانه، کنترل مصر را به دست گرفتند. آنان اواریس را پایتخت خود قرار دادند و دولت مرکزی سابق را مجبور کردند به تبس عقبنشینی کند. اینان با پادشاه چون دستنشاندهٔ رفتار میکردند و مجبورش کردند خراج بپردازد.[۴۲] هیکسوس («حاکمان خارجی») الگوهای حکومتی مصر را حفظ و خود را پادشاه معرفی کردند و بدین ترتیب عناصر مصری وارد فرهنگشان شد. آنها و دیگر مهاجمان، مصر را با سلاحهای جنگی جدیدی آشنا کردند، به ویژه تیر و کمان ترکیبی و ارابههای اسبی.[۴۳]
پادشاهان بومی تبس پس از عقبنشینی به جنوب، خود را میان هیکسوسهای کنعانی که از شمال حکومت میکردند و کوشیها — متحدان نوبی هیکسوس — در جنوب گرفتار یافتند. تبس سالها خراج پرداخت، تا اینکه اندازهٔ کافی نیرو جمعآوری کرد و در منازعهای که بیش از ۳۰ سال به طول انجامید، تا ال ۱۵۵۵ قبل از میلاد، با هیکسوس وارد جنگ شدند.[۴۲] تائو دوم و کاموسه در نهایت توانستند نوبیها را در جنوب مصر شکست دهند، اما در شکست دادن هیکسوس ناموفق بودند. این وظیفه بر عهدهٔ اهمسه یکم، جانشین کاموس، افتاد که با موفقیت سلسله حملاتی ترتیب داد که برای همیشه حضور هیکسوس را در مصر ریشهکن کرد. او سلسلهٔ جدیدی بنا نهاد و دورهٔ پادشاهی نوین آغاز شد، عصری که ارتش اولویت اصلی پادشاهان بود و برای گسترش مرزهای مصر و تسلط بر خاور نزدیک تلاش میکردند.[۴۴]
فرعونهای پادشاهی نوین با تأمین امنیت مرزهای خود و تقویت روابط دیپلماتیک با همسایگانشان، از جمله میتانی، آشور و کنعان، دورهای از رونق بیسابقه رقم زدند. لشکرکشیهای نظامی تحوتموس یکم و نوهاش تحوتموس سوم سبب پدید آمدن وسیعترین امپراتوری مصر شد. از زمان مرنپتاه به بعد، فرمانروایان مصر لقب فرعون را بر خود گرفتند. در بین حکومتهای اینان، ملکهای به نام حتشپسوت به حکومت رسید و عنوان فرعون بر خود نهاد. او پروژههای ساختمانی بسیاری ترتیب داد، خاصه با هدف بازسازی معابد تخریب شده توسط هیکسوس، و همچنین کاروانهای تجاری به پونت و سینا فرستاد.[۴۵]
تا زمان مرگ تحوتموس سوم در سال ۱۴۲۵ قبل از میلاد، مرزهای امپراتوری مصر از نیا در شمال غربی سوریه تا تنداب چهارم نیل در نوبه امتداد داشت. این حکومت وسیع راه را برای دسترسی به واردات اقلام مهمی مانند برنز و چوب باز میکرد.[۴۶] فرعونهای پادشاهی نوین تلاش بسیار برای ترویج پرستش آمون، خدایی به مرکزیت کرنک، کردند. آنها همچنین بناهایی برای تجلیل از دستاوردهای خود، چه واقعی و چه تبلیغاتی، ساختند. معبد کرنک بزرگترین معبد ساخته شده توسط مصریان است.[۴۷]
در حدود سال ۱۳۵۰ قبل از میلاد، ثبات پادشاهی نوین با به سلطنت رسیدن آمنهوتپ چهارم و اصلاحات رادیکال و آشفتهٔ او تهدید شد. آمنهوتپ به حمایت از پرستش آتون، خدای خورشید که سابقاً گمنام بود پرداخت و پرستش اکثر خدایان دیگر را سرکوب کرد. او نام خود را به آخناتون تغییر داد و پایتخت مصر را به شهر جدید آختاتون (عمارنه امروزی) منتقل کرد.[۴۸] پس از مرگ او، آتونپرستی به سرعت متروک و نظم مذهبی سنتی دوباره برقرار شد. فراعنهٔ بعدی، از جمله توتعنخآمون، آیی و هرمهب، تلاش کردند تمام آثار بدعت آخناتون را پاک کنند. این عصر اکنون به دوره عمارنه معروف است.[۴۹]
رامسس دوم، موسوم به رامسس کبیر، حوالی سال ۱۲۷۹ پیش از میلاد به سلطنت رسید و معابد بیشتری ساخت، تندیسها و ابلیسکهای بیشتری برپا کرد و بیش از هر فرعون دیگری در تاریخ، صاحب فرزند شد.[۵۰] رامسس دوم رهبر نظامی جسوری بود و ارتش خود را در نبرد کادش (در سوریهٔ امروزی) علیه هیتیها فرماندهی کرد. این نبرد به بنبست رسید و سرانجام در حدود سال ۱۲۵۸ قبل از میلاد طرفین با آنچه اولین معاهدهٔ صلح ثبتشده در تاریخ است موافقت کردند.[۵۱]
مصر و ثروت عظیمش همیشه هدف وسوسهانگیزی برای خارجیان بود، به ویژه بربرهای لیبی در غرب و مردمان دریا، قومی مرموز از دریای اژه. در ابتدا ارتش توانست این حملات را دفع کند، اما مصر سرانجام سرزمینهای باقیماندهٔ خود در جنوب کنعان را از دست داد و بیشتر آنها به دست آشوریها افتادند. مشکلات داخلی مانند فساد، غارت مقبرهها و ناآرامیهای مدنی تأثیرات مخرب تهدیدهای خارجی را شدت بخشیدند. کاهنان اعظم معبد آمون پس از بازگشت به قدرت در تبس اراضی وسیعی در دست خود گرفتند و قدرت گسترش یافتهٔ آنها در دورهٔ میانی سوم باعث تقسیم کشور شد.[۵۲]
پس از مرگ رامسس یازدهم در سال ۱۰۷۸ پیش از میلاد، اسمندس کنترل بخش شمالی مصر را بر عهده گرفت و از شهر تانیس حکومت کرد. در جنوب، کشیشهای اعظم آمون در تبس عملاً قدرت را در دست داشتند و اسمندس را صرفاً به عنوان حاکم اسمی به رسمیت میشناختند.[۵۴] در این زمان، لیبیاییها در دلتای غربی مستقر شده بودند و روسای قبایل این مهاجران، خودمختاری خود را افزایش میدادند. شهریاران لیبیایی با رهبری ششونک یکم در سال ۹۴۵ پیش از میلاد بر دلتا سلطه افکندند و سلسلهٔ لیبیایی یا بوباستی را تأسیس کردند که حدود ۲۰۰ سال حکومت کرد. شوشنق همچنین اعضای خانوادهاش را در مناصب مهم کهانتی نشاند و از این طریق بر مصر جنوبی حاکم شد. حکومت لیبیاییها با ظهور سلسلهای رقیب در دلتا در لئونتوپولیس و تهدید کوشیها از جنوب رو به افول گذاشت.
در حدود ۷۲۷ پیش از میلاد، بعنخی پادشاه کوش به شمال حمله کرد، کنترل تبس و سرانجام دلتا را به دست گرفت و بدین ترتیب سلسلهٔ بیست و پنجم را تأسیس کرد.[۵۵] در طول عصر سلسلهٔ بیست و پنجم، اراضی تحت فرمان فرعون تهارقا تقریباً وسعتی برابر با امپراتوری پادشاهی نوین داشتند. فراعنه سلسلهٔ بیست و پنجم در سراسر درهٔ نیل از جمله در ممفیس، کرنک، کاوا و جبل برخال معابد و بناهای تاریخی ساختند یا بازسازی کردند.[۵۶] در این دوره، درهٔ نیل شاهد اولین ساخت و سازهای گستردهٔ اهرام (بسیاری در سودان امروزی) از زمان پادشاهی میانه بود.[۵۷][۵۸][۵۹]
حیثیت و مجد مصر در اواخر دورهٔ میانی سوم به طرز قابل توجهی نزول کرد. متحدان خارجی مصر تحت سلطهٔ آشوریان قرار گرفته بودند و تا سال ۷۰۰ پیش از میلاد، جنگ بین دو کشور اجتنابناپذیر مینمود. بین سالهای ۶۷۱ و ۶۶۷ پیش از میلاد، آشوریان به مصر حمله کردند. سلطنت تهارقا و جانشینش تانوآمون با لشکرکشی مداوم علیه آشوریان گذشت که در طی آن مصر چندین پیروزی به دست آورد. در نهایت، آشوریان کوشیها را به نوبه عقب راندند، ممفیس را اشغال و معابد تبس را غارت کردند.[۶۰]
پس از تسلط آشوریان بر مصر، حکومت این سرزمین به سلسلهای از فرمانروایان وابسته به آشور واگذار شد که بعدها به «فرعونهای سائیسی» و دودمان بیست و ششم معروف شدند. در سال ۶۵۳ پیش از میلاد، فرعون پسامتیک یکم با کمک مزدوران یونانی که برای تشکیل اولین نیروی دریایی مصر به خدمت گرفته شده بودند، توانست آشوریان را از مصر بیرون کند.[۶۱] نفوذ یونانیها با سکونت گروهی از یونانیان در ناوکراتیس، واقع در دلتای نیل، افزایش قابل توجهی یافت. فرعونهای سائیسی که از شهر سائیس حکومت میکردند، احیای کوتاه اما قابل توجهی در اقتصاد و فرهنگ مصر رقم زدند. اما در سال ۵۲۵ پیش از میلاد، ایرانیان که بسیار قویتر بودند، تحت رهبری کمبوجیه دوم، به مصر کردند و سرانجام فرعون پسامتیک سوم را در نبرد پلوزیوم شکست دادند و اسیر کردند. کمبوجیه دوم پس از آن رسماً لقب فرعون بر خود گذاشت، اما از فلات ایران بر مصر حکومت میکرد و مصر را به یک ساتراپ (والی) سپرد. مصریان چندین بار علیه هخامنشیان در قرن پنجم پیش از میلاد شورش کردند و به موفقیتهایی هم رسیدند اما نتوانستند بهطور دائم به حکمرانی ایرانیان پایان دهند.[۶۱]
مصر در کنار قبرس و فنیقیه بخشی از ششمین ساتراپی شاهنشاهی هخامنشی شد. این دورهٔ فرمانروایی هخامنشیان بر مصر که به عنوان دودمان بیست و هفتم نیز شناخته میشود، در سال ۴۰۲ پیش از میلاد به پایان رسید و مصر تحت حکومت سلسلههای بومی استقلال خود را به دست آورد. آخرینِ این سلسلهها، یعنی سی امین، آخرین خاندان سلطنتی بومی مصر باستان هم بود و با پادشاهی نکتانبوی دوم به پایان رسید.[۶۲] مصر برای مدت کوتاهی در سال ۳۴۳ پیش از میلاد به حکومت هخامنشی — که گاهی دودمان سی و یکم مصر نیز نامیده میشود — بازگشت، اما اندکی پس از آن مازاداس، ساتراپ هخامنشی، بدون درگیری مصر را در سال ۳۳۲ پیش از میلاد به اسکندر مقدونی تسلیم کرد.[۶۲]
در سال ۳۳۲ پیش از میلاد، اسکندر مقدونی که با مقاومت کمی از سوی والیان ایرانی مصر مواجه شده بود، مصر را فتح کرد و مردم مصر از او به عنوان نجاتبخش استقبال کردند. حکومت جانشینان اسکندر — سلسلهٔ مقدونی بطلمیوسی — بر اساس الگوی حکومتداری مصری شکل گرفت و مرکزش در اسکندریه بود. این شهر نماد قدرت و نفوذ حکومت یونانیها و مرکز علم و فرهنگ بود؛ کتابخانهٔ معروف اسکندریه به عنوان بخشی از موسایون در همین شهر قرار داشت. فانوس دریایی اسکندریه راه را برای کشتیهای پرشماری که به تجارت شهر جان میبخشیدند، روشن میکرد. بطلمیوسیان به تجارت و فعالیتهای درآمدزا مانند ساخت پاپیروس اهمیت بسیار میدادند.[۶۳]
فرهنگ هلنیستی جایگزین فرهنگ بومی مصری نشد، زیرا بطلمیوسیان برای جلب وفاداری مردم از سنتهای ریشهدار حمایت میکردند. آنها معابد جدیدی به سبک مصری ساختند، از فرقههای سنتی حمایت کردند و خود را فرعون معرفی میکردند. در این دوره برخی از سنتها در هم آمیختند، مثل خدایان یونانی و مصری که به معبودهای ترکیبی نظیر سراپیس تبدیل شدند، یا سبک مجسمهسازی یونانی کلاسیک که بر نقوش سنتی مصری تأثیر گذاشت. بطلمیوسیان همیشه تلاش میکردند مصریان را برای راضی نگه دارند، اما با شورشهای داخلی، رقابتهای شدید خانوادگی و جمعیت قدرتمند اسکندریه که پس از مرگ بطلمیوس چهارم تشکیل شد، دست و پنجه نرم میکردند.[۶۴] علاوه بر این، افزایش وابستگی روم به واردات غلات از مصر، آنان را به وضعیت و ثبات سیاسی مصر بسیار علاقهمند کرد. شورشهای مداوم مصریها، رقابتهای سیاسی و ظهور مخالفان قدرتمند خاور نزدیک، آبستن بروز بیثباتی شد و روم را بر آن داشت نیروهایش را به مصر بفرستد تا این کشور را به استانی از امپراتوری خود تبدیل کند.[۶۵]
مصر بعد از شکست مارک آنتونی و ملکهٔ مصر کلئوپاترای هفتم از اکتاویان (بعدها امپراتور آگوستوس) در نبرد آکتیوم، در سال ۳۰ پیش از میلاد به استانی از امپراتوری روم بدل شد. رومیان به شدت به محمولههای غلات از مصر وابسته بودند و ارتش روم تحت کنترل استاندار منصوب امپراتور، شورشها را سرکوب، مالیاتهای سنگین جمعآوری و از حملات راهزنان که در آن دوره مشکلی بزرگی بود، جلوگیری میکرد. [۶۶] از آنجا که اسکندریه در مسیر تجارت با شرق واقع شده بود و تقاضا برای کالاهای تجملاتی در روم زیاد بود، این شهر به مرکز تجاری مهمی تبدیل شد. [۶۷]
اگرچه رومیان نسبت به یونانیان رفتار خصمانهتری نسبت به مصریان داشتند، ولی برخی سنتهای قدیمی ادامه یافت، مثلاً شماری از امپراتوران روم خود را در قامت فرعون به تصویر میکشیدند – اگرچه نه به اندازهٔ بطلمیوسیها. این امپراتوران خارج از مصر زندگی میکردند و وظایف تشریفاتی پادشاهی مصر را انجام نمیدادند. مناسبات اداری و دیوانسالاری محلی به سبک رومی درآمد و راه برای ترقی بومیان مصری بسته شد.[۶۸]
مسیحیت از اواسط قرن اول میلادی در مصر ریشه دواند. در ابتدا دینی در میان دریای ادیان مختلف دیده و تحمل میشد. با این حال، مسیحیت به جذب پیروان جدید از ادیان متعدد مصری و یونانی-رومی برآمد و سنتهای مذهبی رایج را تهدید کرد. این امر به آزار و اذیت مسیحیان منجر شد که با پاکسازیهای بزرگ دیوکلتیان از سال ۳۰۳ به اوج خود رسید، اما در نهایت پیروزی با مسیحیت بود.[۶۹] تئودئوس یکم، امپراتور مسیحی روم، در سال ۳۹۱ قوانینی اعمال کرد که دین بومی را ممنوع و معابد را تعطیل میکرد.[۷۰] اسکندریه صحنهٔ شورشهای بزرگ علیه بومیان شد و جلوههای مذهبی عمومی و خصوصی را تخریب کردند.[۷۱] در نتیجه، فرهنگ مذهبی بومی مصر رو به افول گذاشت. تکلم به زبان مصری ادامه یافت، اما دانش خواندن نوشتههای هیروگلیف در اثر کاهش نقش کاهنان معبد مصری به تدریج از بین رفت. خود معابد گاه به کلیسا تبدیل و گاه متروک میشدند.[۷۲]
امپراتوری روم در قرن چهارم تقسیم شد و مصر خود را در امپراتوری شرقی به مرکزیت قسطنطنیه یافت. در سالهای پایانی امپراتوری، مصر به دست ارتش ساسانی ایران (۶۱۸–۶۲۸) افتاد. امپراتور بیزانس هراکلیوس (۶۲۹–۶۳۹) آن را پس گرفت اما سرانجام مسلمانان در سالهای ۶۳۹–۶۴۱ آن را فتح کردند. این بهطور همزمان پایان حکومت بیزانس و دورهای است که بهطور مرسوم «مصر باستان» در نظر گرفته میشود.
فرعون فرمانروای مطلق کشور بود و دستکم به صورت رسمی سلطهٔ کاملی بر سرزمین و منابع آن داشت. پادشاه فرماندهٔ کل قوا و رئیس دولت بود و دیوانسالاری بزرگی برای مدیریت امور مملکت تحت فرمان خود داشت. وزیر، شخص دوم و مسئول ادارهٔ کشور بود که به عنوان نمایندهٔ شاه عمل میکرد و بر توزیع زمین، خزانه، پروژههای ساختمانی، نظام قضایی و بایگانیها نظارت میکرد.[۷۳] کشور در سطح محلی به ۴۲ منطقهٔ اداری که منابع یونانی به آنها نوموس میگویند تقسیم شده بود و هر نوموس را یک نومارخس (νομάρχης) اداره میکرد. نومارخس در قبال حوزهٔ استحفاظی خود به وزیر پاسخگو بود. معابد ستون فقرات اقتصاد را تشکیل میدادند؛ آنها نه فقط نیایشگاه، بلکه مسئول جمعآوری و نگهداری ثروت پادشاهی در مجموعهای از انبارها و خزانهها بودند. این خزاین توسط ناظرانی اداره میشدند که غلات و کالاها را مجدداً برای استفاده در دولت و کشور پخش میکردند.[۷۴]
بخش عمدهای از اقتصاد به صورت متمرکز سازماندهیشده و به شدت تحت کنترل دولت بود. اگرچه مصریان باستان تا دورهٔ متأخر از سکه استفاده نمیکردند،[۷۵] اما نوعی نظام تهاتر داشتند،[۷۶] با کیسههای استاندارد غلات که وزنشان یک دِبِن (معادل ۹۱ گرم مس یا نقره) بود.[۷۷] کارگران با غلات حقوق میگرفتند. معمولاً یک کارگر ساده در ماه ۵۱⁄۲ کیسهٔ غلات (۲۰۰ کیلوگرم) و یک سرکارگر ۷۱⁄۲ کیسه (۲۵۰ کیلوگرم) درآمد داشت. قیمتها در سراسر کشور ثابت بود و برای تسهیل تجارت در فهرستهایی ثبت میشد. به عنوان مثال، یک پیراهن پنج دبن مس و یک گاو ۱۴۰ دبن ارزش داشت.[۷۷] غلات را میشد با توجه به فهرست قیمت ثابت با کالاهای دیگر مبادله کرد.[۷۷] در قرن پنجم قبل از میلاد و در عصر هخامنشیان، خارجیها مصریان را با سکه آشنا کردند. در ابتدا از سکهها به عنوان قطعات استاندارد فلزات گرانبها و نه پول واقعی استفاده میشد، اما در قرنهای بعد، بازرگانی بینالمللی به سکه متکی شد.[۷۸]
جامعهٔ مصر باستان قویا به طبقات اجتماعی مختلفی بخش شده بود و جایگاه اجتماعی بهطور واضحی محل افتخار بود. کشاورزان بخش عمدهٔ جمعیت را تشکیل میدادند، اما محصولات کشاورزی مستقیماً به دولت، معبد یا خانوادههای نجیب زادهٔ مالکِ زمین تعلق داشت.[۷۹] کشاورزان همچنین مشمول مالیات کار بودند و ملزم بودند در پروژههای آبیاری یا ساخت و ساز در نظام کار اجباری مشارکت کنند.[۸۰] هنرمندان و صنعتگران جایگاه اجتماعی بالاتری نسبت به کشاورزان داشتند، اما آنها نیز تحت اختیار دولت بودند و در کارگاههای وابسته به معابد کار میکردند و مستقیماً از خزانهٔ دولتی حقوق میگرفتند. کاتبان و کارگزاران دولتی طبقهٔ بالای جامعهٔ مصر باستان را تشکیل میدادند و به «طبقه دامن سفید» معروف بودند. این اصطلاح به لباسهای کتانی اشاره داشت که نشانهٔ مقام آنها بود.[۸۱] طبقهٔ حاکمه جایگاه اجتماعی خود را تا جایی که میشد در هنر و ادبیات به دید عموم میگذاشت. پایینتر از اشراف؛ کشیشان، پزشکان و مهندسان قرار داشتند. مشخص نیست بردگی به معنای امروزی در مصر باستان وجود داشته است یا خیر؛ در میان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد.[۸۲]
مصریان باستان، مردان و زنان را از نظر قانونی اساساً برابر میدانستند. این شامل تمام طبقات اجماعی میشد و حتی کمترین دهقان نیز حق داشت برای دادخواهی به وزیر و دادگاهِ وی شکایت کند.[۸۳] اگرچه بردگان عمدتاً برای دورهٔ موقتی مجبور به کار میشدند، اما میتوانستند نیروی کار خود را خرید و فروش کنند، آزاد یا حتی اشرافی شوند و معمولاً از خدمات طبی بهره ببرند.[۸۴] مرد و زن هر دو حق مالکیت و فروش اموال، انعقاد قرارداد، ازدواج و طلاق، دریافت ارث و پیگیری دعاوی حقوقی در دادگاه داشتند. زوجهای متأهل میتوانستند بهطور مشترک مالک چیزی باشند و با توافق بر سر قراردادهای ازدواج که تعهدات مالی شوهر را در قبال همسر و فرزندانش در صورت پایان ازدواج مشخص میکرد، حقوق طلاق خود را مشخص کنند. زنان مصری در مقایسه با همتایان خود در یونان و روم باستان و حتی بسیاری از کشورهای معاصر، از اختیارات شخصی، حقوق قانونی و فرصتهای بیشتری برای پیشرفت برخوردار بودند. زنانی مانند حتشپسوت و کلئوپاترای هفتم حتی فرعون شدند و برخی دیگر به عنوان «همسران الهی آمون» قدرت داشتند. با وجود این آزادیها، زنان مصری اغلب — به استثنای کاهنهٔ اعظم سلطنتی — ندرتاً به مقامهای رسمی و اداری میرسیدند و ظاهراً فقط نقشهای فرعی در معابد به آنان سپرده میشد (اطلاعات کمی از سلسلههای بسیاری وجود دارد) و به اندازهٔ مردان فرصت تحصیل نداشتند.[۸۳]
فرعون بهطور رسمی رئیس نظام قضایی بود و مسئولیت وضع قوانین، اجرای عدالت و حفظ نظم و قانون را برعهده داشت. مصریان باستان این مفهوم را ماعت مینامیدند.[۷۳] هیچ قانونی از مصر باستان باقی نمانده است، اما اسناد دادگاه نشان میدهد قانون مصر بر دیدگاهی عقلانی مبتنی بر حق و باطل بنا شده بود که بر رسیدن به توافق و حل و فصل منازعات به جای پایبندی دقیق به مجموعهای پیچیده از قوانین تأکید داشت.[۸۳] مجالس محلی بزرگان، که در پادشاهی نوین به کنبت معروف بودند، در پروندههای کوچک و اختلافات جزئی قضاوت میکردند.[۷۳] پروندههای جدیتر شامل قتل، معاملات بزرگ زمین و غارت مقابر به کنبت کبیر ارجاع میشد که وزیر یا فرعون رئیس آن بودند. از شاکیان و متهمان انتظار میرفت خود را معرفی و سوگند یاد کنند که حقیقت را گفتهاند. در برخی موارد، دولت نقش دادستان و قاضی را به عهده میگرفت و میتوانست متهم را با ضرب و شتم شکنجه دهد تا اعتراف و نام هر گونه همدست احتمالی را بگیرد. فرقی نمیکرد اتهامات جزئی یا جدی باشد، کاتبان دادگاه شکایت، شهادت و حکم پرونده را برای آینده مستند میکردند.[۸۵]
مجازات جرایم جزئی شامل جریمه، ضرب و شتم، مثله کردن صورت یا تبعید به خارج از کشور بود و بسته به شدت جرم اعمال میشد. جرایم جدی مانند قتل و غارت مقبره با اعدام، گردن زدن، غرق شدن یا چهارمیل کردن مجرم مجازات میشد. مجازات میتوانست به خانوادهٔ مجرم نیز تعمیم یابد.[۷۳] از آغاز پادشاهی نوین، وخشوران نقش مهمی در نظام قضایی ایفا و عدالت را در پروندههای مدنی و کیفری اجرا میکردند. روش کار این بود که از خدا یک سؤال «بله» یا «خیر» در مورد درستی یا نادرستی یک موضوع پرسیده میشد. خدا — که توسط کاهنان حمل میشد — یک گزینه را با حرکت به جلو یا عقب، یا اشاره به یکی از پاسخهای مکتوب روی پاپیروس یا استراکون، انتخاب میکرد.[۸۶]
مجموعهای از خصایص جغرافیایی مطلوب به موفقیت تمدن مصر باستان کمک کرد. مهمترین آن خاک حاصلخیز برآمده از طغیانهای سالانه رود نیل بود؛ بنابراین مصریان باستان قادر بودند غذای فراوان تولید کنند و این فراوانی غذا به مردم امکان میداد زمان و منابع بیشتری را به فعالیتهای فرهنگی، فناوری و هنری اختصاص دهند. مدیریت زمین در مصر باستان اهمیت حیاتی داشت زیرا مالیات بر اساس مقدار زمینی که شخص مالک بود محاسبه میشد.[۸۷]
کشاورزی در مصر به چرخهٔ رود نیل وابسته بود. مصریان سه فصل داشتند: آخِت (سیل)، پِرِت (کاشت) و شِموع (برداشت). فصل سیل از ژوئن/تیر تا سپتامبر/مهر به طول میانجامید و لایهای از لجن غنی از مواد معدنی را که برای رشد محصولات زراعی ایدئال بود، بر روی کنارههای رودخانه رسوب میداد. پس از فروکش سیلابها، فصل رویش از اکتبر/آبان تا فوریه/بهمن ادامه داشت. کشاورزان مزارع را شخم میزدند و بذر میکاشتند که با جویها و نهرها آبیاری میشد. در مصر باران کمی میبارید، بنابراین کشاورزان برای آبیاری محصولات خود به نیل متکی بودند.[۸۸] از مارس/اسفند تا مه/اردیبهشت، کشاورزان با داس محصولات خود را برداشت میکردند. سپس با خرمن کوبیده میشد تا کاه از دانه جدا شود. کلش با باد زدن از دانه جدا میشد. دانه با آسیاب آرد میشد، برای آبجو درست کردن به کار میرفت یا برای آینده ذخیره میشد.[۸۹]
مصریان باستان گندم و جو و چندین غلهٔ دیگر کشت میکردند و همهٔ آنها برای تهیه دو مادهٔ اصلی غذایی — نان و آبجو — به کار میرفت.[۹۰] گیاه کتان برای الیاف ساقهاش کشت و قبل از گلدهی کنده میشد. این الیاف به نخ ریسیده شده و برای بافتن ورقهای کتان و دوخت لباس به کار میرفت. پاپیروس که در کنار رود نیل رشد میکرد برای ساخت کاغذ استفاده میشد. سبزیجات و میوهها در باغ، نزدیک سکونتگاهها و در زمینهای مرتفع کاشته و به صورت دستی آبیاری میشدند. سبزیجات شامل تره فرنگی، سیر، خربزه، کدو، حبوبات، کاهو و سایر محصولات زراعی و همچنین انگور برای شراب بود.[۹۱]
مصریان باستان رابطهٔ متعادل انسان و جانوران را عنصری ضروری در نظم کیهانی مییافتند؛ بنابراین انسانها، حیوانات و گیاهان اعضای یک کل واحد به حساب میآمدند[۹۲] و حیوانات اهلی و وحشی منبع مهمی از معنویت، معاش و همنشینی برای مصریان بودند. گاو مهمترین دام بود؛ دولت در سرشماریهای منظم از دام مالیات میگرفت و اندازهٔ گله نشان دهندهٔ اعتبار و اهمیت املاک یا معبد مالک آنها بود. علاوه بر گاو، مصریان باستان گوسفند، بز و خوک نیز نگهداری میکردند. طیور مانند اردک، غاز و کبوتر، با تور صید میشدند و در مزارع پرورش مییافتند تا با خمیر تغذیه و در نتیجه چاق شوند.[۹۳] نیل منبع سرشاری از ماهی فراهم میکرد. همچنین زنبورها حداقل از دوران پادشاهی کهن اهلی شده بودند و عسل و موم تأمین میکردند.[۹۴]
الاغ و گاو حیوانات باربر بودند و از آنان برای شخم زدن زمینها و بذرپاشی در خاک استفاده میشد. کشتن گاوی چاق بخش مرکزی مراسم قربانی بود. اسب در زمان هیکسوسیان و دورهٔ میانی دوم وارد مصر شد. شترها از دورهٔ پادشاهی نوین شناخته شده بودند، تا دورهٔ متأخر به عنوان حیوانات باربر به کار برده نمیشدند. شواهدی وجود دارد که فیلها مدت کوتاهی در دورهٔ متأخر استفاده میشدند، اما به دلیل کمبود چراگاه عمدتاً رها شدند.[۹۳] گربه، سگ و میمون حیوانات خانگی محبوب مردم بودند و فرعون و خانوادهٔ سلطنتی حیوانات عجیب و غریبترِ وارد شده از قلب آفریقا، مانند شیرهای آفریقای جنوب صحرا[۹۵] را نگه میداشتند. هرودوت از مصریها به عنوان تنها کسانی که حیواناتشان را در خانه نگه میداشتند یاد کرده است.[۹۲] در دورهٔ متأخر، پرستش خدایان در شکل حیوانی آنها رواج یافت، مانند الههٔ گربه باستت و تحوت الههٔ اکراس. این حیوانات برای قربانیهای آیینی به تعداد زیاد پرورش مییافتند.[۹۶]
مصر سرشار از سنگهای ساختمانی و تزیینی، سنگ معدن مس و سرب، طلا و سنگهای نیمه قیمتی است. این منابع طبیعی به مصریان باستان اجازه میداد بناهای بزرگ، مجسمه، ابزار و جواهرات بسازند.[۹۷] مومیاییسازان از نمکهای وادی نطرون برای مومیایی کردن استفاده میکردند. نطرون سنگ گچ لازم برای ساخت گچ را نیز فراهم میکرد.[۹۸] تودههای سنگی حاوی سنگمعدن در وادیهای دوردست و سختگذر صحرای شرقی و سینا یافت میشدند که فقط دولت توانایی داشت برای به دست آوردن منابع طبیعی کارگر به آنجا اعزام کند. معادن طلای وسیعی در نوبه وجود داشت و یکی از اولین نقشههای کشف شده، نقشهٔ یک معدن طلا در این منطقه است. وادی حمامات منبع قابل توجهی از گرانیت، سنگ خاکستری و طلا بود.[۹۹] چخماق برای ساخت ابزار استخراج میشد و تبرهای دستی سنگی چخماقی قدیمیترین شواهد سکونت در درهٔ نیل هستند. گرهکهای این مادهٔ معدنی برای ساخت تیغهها و سرپیکانهایی با سختی و دوام متوسط با دقت تراشیده میشدند و این امر حتی پس از رواج استفاده از مس نیز ادامه یافت. مصریان باستان از اولین کسانی بودند که از مواد معدنی مانند گوگرد به عنوان مواد آرایشی استفاده کردند.[۱۰۰]
مصریان از ذخایر سنگ سرب گالن در جبل روساس برای ساخت وزنههای تور، شاقول و مجسمههای کوچک استفاده میکردند. مس مهمترین فلز برای ساخت ابزار در مصر باستان بود و در کورههای مرمر سبز استخراج شده از سینا ذوب میشد.[۱۰۱] کارگران به دو شیوه طلا استخراج میکردند: شستن قطعات طلا از رسوب در رسوبات آبرفتی، یا با روش پرزحمتتر آسیاب کردن و شستن کوارتزیت طلا. ذخایر آهن در مصر علیا از دورهٔ متأخر کشف شدهاند.[۱۰۲] سنگهای ساختمانی با کیفیت بالا در مصر فراوان بود؛ مصریان باستان در درهٔ نیل سنگ آهک، از اسوان، گرانیت و از وادیهای صحرای شرقی بازالت و ماسه سنگی استخراج میکردند. ذخایر سنگهای تزیینی مانند سنگ سماق، سنگ خاکستری، مرمر گچی و عقیق جگری در صحرای شرقی فراوان بود و حتی قبل از سلسلهٔ اول جمعآوری میشد. در دورههای بطلمیوسی و رومی، معدنچیان در وادی سیکایت زمرد و در وادی الهودی آمیتیست استخراج میکردند.[۱۰۳]
مصریان باستان با همسایگان خارجی خود به تجارت میپرداختند تا کالاهای کمیاب و غریبی را که در مصر پیدا نمیشد تهیه کنند. آنها در دورهٔ پیشاسلسلهای با نوبه داد و ستد میکردند تا طلا و بخور به دست آورند. آنها همچنین با تمدنهای کنعانی رابطهٔ تجاری داشتند و کوزههای روغن به سبک کنعانی در تدفین فرعونهای سلسلهٔ اول یافت شده است.[۱۰۴] شهرکی مصری اندکی قبل از سلسلهٔ اول در جنوب کنعان تأسیس شده بود.[۱۰۵] فرعون نارمر سفال مصری را در کنعان تولید و به خود مصر صادر میکرد.[۱۰۶] [۱۰۷]
تجارت مصر باستان با جبیل حداقل تا زمان سلسلهٔ دوم منبع مهمی از الوار باکیفیتی بود که در مصر یافت نمیشد. تا زمان سلسلهٔ پنجم، تجارت با پونت طلا، رزینهای معطر، آبنوس، عاج و حیوانات وحشی مانند میمون و انتر فراهم میکرد.[۱۰۸] مصر برای مقادیر ضروری قلع و همچنین تأمین مس اضافی به تجارت با آناتولی متکی بود. هر دو فلز برای ساخت برنز ضروری هستند. مصریان باستان سنگ آبی لاجورد را که از مناطق دوردست در افغانستان امروزی وارد میشد، تحسین میکردند. شرکای تجاری مدیترانهای مصر نیز شامل یونانیان باستان و کرت بودند که کالاهای دیگری مثل روغن زیتون به مصریان میفروختند.[۱۰۹]
r n kmt «زبان مصری» به خط هیروگلیف | ||||||
مصری، زبانی آفروآسیایی شمالی است که با زبانهای بربر و سامی ارتباط نزدیکی دارد.[۱۱۰] این زبان طولانیترین تاریخ مکتوب را در میان تمام زبانها داراست و از حدود ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد تا قرون وسطی بدان نوشته میشده است. تکلم به مصری حتی برای مدت طولانیتری ادامه پیدا کرد. مراحل تاریخی زبان مصری عبارتند از مصری کهن، مصری میانه (مصری کلاسیک)، مصری متأخر، دموتیک و قبطی.[۱۱۱] در نوشتههای مصری تا قبل از قبطی تفاوتهای گویشی دیده نمیشود، اما به احتمال زیاد در اطراف ممفیس و بعداً تبس به گویشهای منطقهای صحبت میشده است.[۱۱۲]
مصری باستان زبانی ترکیبی بود، اما بعداً تحلیلیتر شد. در مصری متأخر حروف تعریف معین و نامعین پیشوندی به وجود آمد و جایگزین پسوندهای تصریفی قدیمی شد. همچنین ترتیب کلمات این از فعل–نهاد–مفعول قدیمی به نهاد–فعل–مفعول تغییر پیدا کرد.[۱۱۳] سامانههای نوشتاری هیروگلیفی، هیراتیکی و دموتیک در نهایت با الفبای قبطی که تلفظ کلمات را بهتر نشان میدهد جایگزین شدند. قبطی هنوز در نیایشهای کلیسای ارتدکس قبطی به کار میرود و ردپای آن در عربی مصری امروزی یافت میشود.[۱۱۴]
زبان مصری باستان، مشابه با دیگر زبانهای آفروآسیایی، ۲۵ همخوان داشت. این موارد شامل همخوانهای حلقوی و تأکیدی، ایستگاهیهای واکدار و بیواک، سایشیهای بیواک و انسایشیهای واکدار و بیواک هستند. این زبان دارای سه حرف مصوت بلند و سه حرف مصوت کوتاه است که در مصری متأخر به حدود ۹ مورد افزایش یافت.[۱۱۵] واژهٔ پایه در مصری، مشابه زبانهای سامی و بربر، یک ریشهٔ سه حرفی یا دو حرفی متشکل از همخوانها و نیمههمخوانهاست. برای تشکیل کلمات، پسوندها اضافه میشوند. صرف فعل با شخص مطابقت دارد. به عنوان مثال، اسکلت سه حرفی «س-ذ-م» ریشهٔ معنایی کلمهٔ «شنیدن» است. صرف اصلی آن «سذم» به معنای «او میشنود» است. اگر فاعل اسم باشد، هیچ پسوندی به فعل اضافه نمیشود: «سذم حمت»، «زن میشنود».[۱۱۶]
صفتها از اسمها گرفته میشوند. مصرشناسان این فرآیندی را به دلیل شباهتی که با عربی دارد «نسبه سازی» مینامند.[۱۱۷] ترتیب کلمات در جملات فعلی و وصفی «مسند-مبتدا» و در جملات اسمی و قیدی «مبتدا-مسند» است.[۱۱۸] اگر مبتدا بلند باشد و ضمیر رجوعی پس از آن بیاید، میتوان آن را به ابتدای جمله منتقل کرد.[۱۱۹] فعلها و اسمها با حرف «ن» نفی میشوند، اما «نن» برای جملات قیدی و وصفی استفاده میشود.[۱۲۰] تکیه بر روی هجای آخر یا ماقبل آخر است که میتواند باز (CV) یا بسته (CVC) باشد.[۱۲۰]
قدمت خط هیروگلیفی به حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد برمیگردد و از صدها نماد تشکیل شده است. هر هیروگلیف میتواند یک کلمه، یک صدا یا یک نشانهٔ تعیینکننده بدون صدا را نشان دهد؛ و یک نماد با توجه به متن ممکن است کاربردهای متفاوتی داشته باشد. هیروگلیفها نوعی خط رسمی بودند که روی بناهای سنگی و مقبرهها استفاده میشدند و میتوانستند به اندازهٔ آثار هنری پرجزئیات باشند. برای نوشتار روزمره، کاتبان از گونهای خط تحریری به نام خط هیراتیکی استفاده میکردند که سریعتر و سادهتر بود. میتوان هیروگلیفهای رسمی را در ردیفها یا ستونهایی در هر دو جهت خواند (گرچه معمولاً از راست به چپ نوشته میشد)، اما خط هیراتیکی همیشه از راست به چپ و معمولاً در ردیفهای افقی نوشته میشد. بعدها خط جدیدی به نام خط دموتیک سبک غالب نوشتاری شد و در سنگ روزتا از این نوع خط در کنار هیروگلیفهای رسمی و متن یونانی استفاده شده است.[۱۲۲]
در حدود قرن اول پس از میلاد، الفبای قبطی در کنار خط دموتیک برای اولین بار به کار گرفته شد. قبطی، نسخهٔ اصلاح شدهای از الفبای یونانی است که برخی نشانههای دموتیک را به آن اضافه کردهاند.[۱۲۳] اگرچه هیروگلیفهای رسمی تا قرن چهارم کاربرد تشریفاتی داشتند، اما در آن زمان دیگر تعداد کمی از کاهنان میتوانستند بخوانندشان. دانش خواندن خط هیروگلیفی با منحل شدن نهادهای مذهبی بومی تا حد زیادی از بین رفت. تلاشهایی برای رمزگشایی آنها در دورههای بیزانس[۱۲۴] و اسلامی در مصر[۱۲۵] انجام شد اما تنها در دههٔ ۱۸۲۰ بود که با کشف سنگ روزتا و سالها تحقیق توسط توماس یانگ و ژان-فرانسوا شامپولیون، رمزگشایی قابل توجهی از هیروگلیفها انجام شد.[۱۲۶]
نخستین آثار مکتوب کشف شدهٔ مصری بر روی اشیایی هستند که در مقبرههای سلطنتی یافت شدهاند. در ابتدا نوشتن تنها حرفهٔ کاتبانی بود که در نهاد «پر عنخ» یا «خانهٔ زندگی» کار میکردند. این نهاد شامل دفاتر، کتابخانهها (که «خانهٔ کتاب» نامیده میشدند)، آزمایشگاهها و رصدخانههایی بود.[۱۲۷] برخی از مشهورترین آثار ادبیات مصر باستان، مانند «متون اهرام» و «متون تابوت»، به مصری میانه نوشته شدهاند و این زبان تا حدود ۱۳۰۰ سال قبل از میلاد همچنان به عنوان زبان نوشتاری به کار میرفت. مصری متأخر از دورهٔ پادشاهی نوین به بعد صحبت میشد و در اسناد اداری دورهٔ رامسس، اشعار عاشقانه و داستانها و همچنین در متون دموتیک و قبطی دیده میشود. در این دوره، عمدهٔ آثار مکتوب شرح حالهای مقابر، مانند شرح حالهای «حرخوف» و «وینی»، هستند. ژانر ادبی معروف به «سبایت» («دستورالعملها») برای انتقال آموزهها و راهنماییهای بزرگان اشرافی پدیدار شد؛ «پاپیروس ایپوور»، شعری مرثیهگونه که به توصیف بلایای طبیعی و آشفتگیهای اجتماعی میپردازد، نمونهای مشهور از این نوع است.
ممکن است داستان سینوهه که به مصری میانه نوشته شده، مهمترین اثر ادبیات مصر بوده باشد.[۱۲۸] «پاپیروس وِستکار»، مجموعهداستانهایی که پسران خوفو دربارهٔ معجزات کاهنان برای او تعریف میکنند، نیز در این عهد نوشته شد.[۱۲۹] «دستورالعمل آمونموپ» شاهکاری از ادبیات خاور نزدیک به حساب میآید.[۱۳۰] در اواخر دورهٔ پادشاهی نوین، زبان عامیانه بیشتر برای نوشتن آثار عامهپسند، مانند «داستان ونامون» و «دستورالعمل آنی»، به کار میرفت. «داستان ونامون» ماجرای نجیبزادهای است که در راه خرید چوب سرو از لبنان مورد سرقت قرار میگیرد و تلاش میکند به مصر بازگردد. از حدود ۷۰۰ سال قبل از میلاد، داستانهای روایی و دستورالعملها، مانند «دستورالعملهای اونخشونقی»، و همچنین اسناد شخصی و تجاری، به خط و زبان مصری دموتیک نوشته میشدند. بسیاری از داستانهای نوشته شده به خط دموتیک در دورهٔ یونانی-رومی، ماجراهایی واقع در دوران تاریخی گذشتهٔ مصر را تعریف میکنند که این سرزمین تحت حاکمیت فرعونهای بزرگی چون رامسس دوم کشوری مستقل بود.[۱۳۱]
بیشتر مصریان باستان کشاورزانی وابسته به زمین بودند. خانههای آنها محدود به اعضای خانواده و از خشت خام ساخته میشد تا در گرما خنک باقی بماند. هر خانهای یک آشپزخانه با سقف بازداشت که شامل یک سنگ آسیاب برای آرد کردن غلات و یک اجاق کوچک برای پخت نان بود.[۱۳۲] ظروف سرامیکی برای نگهداری، تهیه، حمل و نقل و مصرف غذا، نوشیدنی و مواد خام استفاده میشدند. دیوارها را معمولاً سفید میکردند و گاه با پردههای دیواری از کتان رنگشده میپوشاندند. کف زمین با نی فرش میشد و اثاث شامل صندلیهای چوبی، تختهای کمی مرتفع تر از کف و میزهای تک نفره بود.[۱۳۳]
مصریان باستان اهمیت زیادی به بهداشت و ظاهر خود میدادند. اکثر آنها در رود نیل حمام و از صابون خمیری ساخته شده از چربی حیوانی و گچ استفاده میکردند. مردان برای رعایت پاکیزگی کل بدن خود را میتراشیدند؛ عطرها و پمادهای معطر بوهای بد را از بین برده و پوست را تسکین میدادند.[۱۳۴] لباسها از پارچههای کتانی سادهٔ سفید تهیه میشدند. مردان و زنان طبقات بالا کلاه گیس، جواهرات و لوازم آرایشی استفاده میکردند. کودکان تا بلوغ، حدود ۱۲ سالگی، بدون لباس بودند و در این سنین پسران ختنه میشدند و سرشان را میتراشیدند. مادران مسئول مراقبت از کودکان بودند و پدران درآمد خانواده را تأمین میکردند.[۱۳۵]
موسیقی و رقص سرگرمیهای محبوب کسانی بود که توانایی مالی کافی داشتند. از جمله سازهای قدیمیتر نی و چنگ بود و در اعصار بعد سازهایی مشابه ترومپت، ابوا و نی بعداً توسعه یافته و محبوب شدند. در دوران پادشاهی نوین، مصریان با زنگ، سنج، دف، طبل و سازهای وارداتی دیگر مانند لوت و چنگ از آسیا مینواختند.[۱۳۶] سیستروم، ساز موسیقیِ جغجغه مانندی بود که به ویژه در مراسم مذهبی کارکرد داشت.
مصریان باستان از فعالیتهای تفریحی متنوعی از جمله بازی و موسیقی لذت میبردند. سینیت یک بازی تختهای بود که در آن مهرهها تصادفی حرکت میکردند و از زمانهای اولیه بسیار محبوب بود. بازی مشابه دیگری به نام مهن وجود داشت که یک صفحهٔ بازی دایرهای شکل داشت. «سگها و شغالها» که به «۵۸ سوراخ» نیز معروف است، نمونهٔ دیگری از بازیهای تختهای در مصر باستان است. اولین مجموعهٔ کامل این بازی از مقبرهٔ آمنمهات چهارم فرعون سلسلهٔ سیزدهم در تبس کشف شده است.[۱۳۷] کودکان به ژانگوله بازی و بازیهای توپی علاقه داشتند و نقشی از کشتی گرفتن نیز در مقبرهای در بنی حسن کشف شده است.[۱۳۸] شکار، ماهیگیری و قایقرانی از تفریحات ثروتمندان جامعهٔ مصر باستان بودند.
کاوشی در روستای کارگری دیر المدینه منجر به یکی از مهمترین روایات زندگی اجتماعی مردمان باستان شد و تقریباً دورهای چهارصد ساله را در بر میگیرد. هیچ کشف قابل مقایسهای وجود ندارد که امکان مطالعهٔ سازماندهی، تعاملات اجتماعی و شرایط کار و زندگی یک جامعه را به این وسعت فراهم کرده باشد.[۱۳۹]
آشپزی مصری بهطور قابل توجهی به مرور زمان پایدار ماند؛ در واقع، آشپزی مصری امروزی شباهتهایی به آشپزی دوران باستان دارد. غذای اصلی مردم مصر نان و آبجو بود، همراه با سبزیجاتی مانند پیاز و سیر و میوههایی نظیر خرما و انجیر. شراب و گوشت فقط در روزهای جشن در دسترس همه بودند، حال آنکه طبقات بالا بهطور منظم از آن بهره میبردند. ماهی، گوشت و پرندگان را نمک سود یا خشک میکرد و در خورش میپختند یا کباب میکردند.[۱۴۰]
معماری مصر باستان برخی از مشهورترین سازههای جهان را بر جای گذاشته است، از اهرام بزرگ جیزه گرفته تا معابد تبس. پروژههای ساختمانی توسط دولت سازماندهی و تأمین مالی میشدند، هم برای اهداف مذهبی و یادبودی و هم برای تثبیت قدرت فرعون. مصریان باستان سازندگان ماهری بودند و معماران با ابزارهای ساده اما مؤثر توانستند سازههای سنگی بزرگی با دقت و ظرافتی بسازند که هنوز هم تحسین میشوند.[۱۴۱]
خانههای مسکونی خواص و عوام بهطور یکسان از مصالح فاسد شدنی مانند آجرهای گلی و چوب ساخته شده بودند و باقی نماندهاند. دهقانان در خانههای سادهای زندگی میکردند. کاخهای اشراف و فرعون سازههای پیچیدهتری بودند. چند کاخ باقیمانده از پادشاهی نوین، مثلاً در ملقطه و عمارنه، دیوارها و کفهای تزئینشده با صحنههایی از نقوش مردمان، پرندگان، حوضچههای آب، خدایان و طرحهای هندسی را نشان میدهند.[۱۴۲] ابنیهٔ مهمی مانند معابد و مقبرههایی که قرار بود تا ابد باقی بمانند، به جای آجرهای گلی از سنگ ساخته میشدند. عناصر معماری به کار رفته در مجموعهٔ تشییع جنازهٔ جوزر، اولین ساختمان سنگی بزرگ جهان، شامل تکیهگاههای نعلپایه است.
قدیمیترین معابد مصری که هنوز باقی ماندهاند، نظیر معابد جیزه، از تالارهای محصور و واحد با دالهای سقف که توسط ستونها نگه داشته میشوند، تشکیل شدهاند. در پادشاهی نوین، معماران پیشدرب، حیاط باز و تالار ستوندار محصور را به جلوی اتاقک معبد اضافه کردند، سبکی که تا دورهٔ یونانی-رومی مرسوم بود.[۱۴۳] قدیمیترین و محبوبترین نوع معماری مقبرهای در پادشاهی کهن، مصطبه نام دارد: سازهای مستطیل شکل با سقف مسطح از آجر گلی یا سنگ که روی یک آرامگاه حجرهای زیرزمینی ساخته میشود. هرم پلکانی جوزر مجموعهای از مصطبهای سنگی است که روی هم قرار گرفتهاند. اهرام در پادشاهیهای کهن و میانه ساخته شدند، اما بیشتر فرمانروایان بعدی این سبک را رها کردند تا مقبرههای کمنشانتری برای خود در دل صخرهها حفر کنند.[۱۴۴] سازههای هرمی در عبادتگاههای مقبرههای شخصی در پادشاهی نوین و در اهرام سلطنتی نوبه همچنان به کار رفته است.[۱۴۵]
هنر در مصر باستان با اهداف مختلفی خلق میشد. هنرمندان برای بیش از ۳۵۰۰ سال به سبکهای هنری و نگارگری که در پادشاهی کهن پدید آمده بود، پایبند ماندند و مجموعهای از اصول سخت را دنبال میکردند که در برابر نفوذ خارجی و تغییرات داخلی مقاومت میکرد.[۱۴۶] این عناصر معیار هنری — خطوط، اشکال و سطوح صاف رنگی همراه با نمای مسطح افراد بدون عمق — حس نظم و تعادل در اثر ایجاد میکردند. تصاویر و متون بهطور مرسوم روی دیوارهای مقبره و معبد، تابوتها، لوحهها و حتی مجسمهها بهطور در هم آمیختهای نقش میشدند. به عنوان مثال، لوحه نارمر پیکرهایی نشان میدهد که میتوان آنها را به عنوان هیروگلیف هم خواند.[۱۴۷] هنر مصر باستان به دلیل قوانین سختگیرانهای که بر ظاهر بسیار متناسب و نمادین آن حاکم بود، اهداف سیاسی و مذهبی خود را با دقت و وضوح دنبال میکرد.[۱۴۸]
هنرمندان مصری از سنگ برای حکاکی مجسمهها و برجستهکاریهای نفیس استفاده میکردند، اما چوب را به عنوان جایگزینی ارزان که کندهکاری بر روی آن آسانتر بود به کار میبردند. رنگها از مواد معدنی مانند سنگ معدن آهن (قرمز و زرد)، سنگ معدن مس (آبی و سبز)، دوده یا زغال چوب (سیاه) و سنگ آهک (سفید) به دست میآمد. رنگها را با صمغ عربی به عنوان چسب مخلوط میکردند و تا بعداً به هنگام استفاده با آب مرطوب کنند.[۱۴۹]
نقوش برجسته برای ثبت پیروزیهای فراعنه در نبرد، فرمانهای سلطنتی و صحنههای مذهبی به کار میرفتند. این برای شهروندان عادی محدود بود؛ آنان قطعاتی چون مجسمههای اوشابتی و کتابهای مردگان را در تابوتشان قرار میدادند تا در زندگی آن جهانی از ایشان محافظت کند.[۱۵۰] از دوران پادشاهی میانه، نقوش چوبی یا گلی که صحنههایی از زندگی روزمره را به تصویر میکشیدند را نیز در مقبره میگذاشتند. در این نقوش کارگران، خانهها، قایقها و حتی آرایشهای نظامی نشان داده شدهاند زیرا مرحوم انتظار داشت زندگی زمینیاش را در آن جهان از سر بگیرد و چنین زندگی پس از مرگی دلخواهشان بود.[۱۵۱]
هنر مصر باستان در طول تاریخش ثابت ماند، اما سبکهای ادوار و مکانهای خاص گاهی تغییرات فرهنگی یا سیاسی را منعکس کردهاند. پس از حملهٔ هیکسوس در دورهٔ میانی دوم، نقاشیهای دیواری به سبک مینوسیها در اواریس یافت شدهاند.[۱۵۲] بارزترین نمونهٔ تغییر سبکهای هنری ناشی از انگیزههای سیاسی، به دورهٔ عمارنه بازمیگردد؛ چهرهها بهطور اساسی تغییر یافتند تا با باورهای مذهبی انقلابی آخناتون مطابقت داشته باشند.[۱۵۳] این سبک که به هنر عمارنه معروف است، پس از مرگ آخناتون به سرعت فراموش و با اشکال سنتی جایگزین شد.[۱۵۴]
از همان آغاز تمدن مصر باستان، باور به خدایان و زندگی پس از مرگ در تار و پود آن تنیده شده بود. حکومت فرعونها مبتنی بر حق الهی پادشاهان بود. خدایانی با قدرتهای فراطبیعی بر پانتئون مصری فرمانروایی میکردند و مردم از آنها یاری و محافظت میطلبیدند. با این حال، خدایان همیشه خیرخواه نبودند و مصریان با نذر و دعا آنها را راضی نگه میداشتند. ساختار این پانتئون دائماً در تغییر بود، چرا که جایگاه خدایان جدید در سلسله مراتب ارتقا مییافت، اما کاهنان هیچ تلاشی برای سازماندهی اساطیر و داستانهای متنوع و گاهی متناقض در نظام دینی منسجمی نکردند.[۱۵۵] این برداشتهای گوناگون از الوهیت نه متناقض، بلکه لایههایی در جنبههای چندگانهٔ واقعیت در نظر گرفته میشدند.[۱۵۶]
عبادت خدایان در معابدی صورت میگرفت که توسط کاهنان به نمایندگی از پادشاه اداره میشد. در مرکز معبد، مجسمهٔ خدا در زیارتگاه قرار داشت. معابد محل عبادت یا گردهمایی عمومی نبودند و فقط در ایام جشنهای خاص ضریحی که مجسمهٔ خدا بر آن بود برای عبادت عمومی بیرون آورده میشد. بهطور معمول، ارتباط دنیای بیرون با قلمروی خدا بسته بود و فقط مقامات معبد به آن دسترسی داشتند. شهروندان عادی میتوانستند مجسمههای خصوصی را در خانههای خود پرستش کنند و طلسمها از آنها در برابر نیروهای آشوب محافظت میکردند.[۱۵۷] پس از پادشاهی نوین، نقش فرعون به عنوان شفاعتکنندهٔ بشر نزد خدا تضعیف شد زیرا رسوم مذهبی به سمت پرستش مستقیم خدایان گزارش پیدا کرد. نتیجتاً، کاهنان نظام وحی را برای انتقال مستقیم ارادهٔ خدایان به مردم ایجاد کردند.[۱۵۸]
مصریان معتقد بودند هر انسان از اجزا یا جنبههای مادی و معنوی تشکیل شده است. علاوه بر بدن، فرد دارای یک «شوت» (سایه)، یک «با» (شخصیت یا روح)، یک «کا» (نیروی زندگی) و یک «نام» بود.[۱۵۹] قلب — و نه مغز — جایگاه افکار و احساسات در نظر گرفته میشد. پس از مرگ، جنبههای معنوی از بدن رها شده و میتوانستند آزادانه حرکت کنند، اما به بقایای مادی (یا جایگزینی مانند مجسمه) به عنوان مسکنی دائمی نیاز داشتند. هدف نهایی متوفی پیوستن دوباره به «کا» و «با» و تبدیل شدن به یکی از «مردههای سعادتمند» بود تا به زندگی به عنوان یک «اخ» یا «فرد توانا» ادامه دهد. برای تحقق این امر، متوفی باید در محاکمهای که در آن قلب در برابر «پَرِ حقیقت» قرار میگرفت شایسته تشخیص داده میشد.[۱۶۰] سپس میتوانست به زندگی خود روی زمین در قالب معنوی ادامه دهد. اگر آنها شایسته شناخته نمیشدند، «آموت بلعنده» قلبشان را میخورد و از کائنات پاک میشدند.
مصریان باستان مجموعهای پیچیده از آداب و رسوم تدفین داشتند که آن را برای تضمین جاودانگی پس از مرگ ضروری مییافتند. این آداب شامل حفظ بدن با مومیایی کردن، اجرای مراسم تدفین و دفن با کالاهایی بود که متوفی در زندگی پس از مرگ از آنها استفاده میکرد.[۱۵۰] قبل از پادشاهی کهن، اجساد مدفون در گودالهای بیابانی بهطور طبیعی با خشک شدن حفظ میشدند. شرایط خشک و بیابانی در طول تاریخ مصر باستان برای تدفین فقرا که توانایی پرداخت هزینههای تدفین مفصل نداشتند، موهبتی بود. ثروتمندترها مردگان خود را در مقبرههای سنگی میکردند. این اجساد بهطور مصنوعی مومیایی شدند که روندش به این صورت بود: خارج کردن اندامهای داخلی، پیچیدن بدن در کتان و دفن آن در تابوت سنگی یا چوبی مستطیلی. از عصر سلسلهٔ چهارم به بعد، برخی از قسمتهای بدن بهطور جداگانه در ظروف مخصوصی نگهداری میشدند.[۱۶۱]
هنر مومیایی سازی تا زمان پادشاهی نوین به کمال خود رسیده بود. بهترین روش ۷۰ روز طول میکشید و شامل خارج کردن اندامهای داخلی، خارج کردن مغز از طریق بینی و خشک کردن بدن با مخلوطی نمکی به نام ناترون بود. سپس بدن را با کتان و طلسمهای محافظتی بین لایهها پیچیده و در یک تابوت انساننمای تزئین شده قرار میدادند. مومیاییهای دورهٔ متأخر نیز در جعبههای مومیایی منقش گذاشته میشدند. حفظ خود بدن در دوران بطلمیوسی و رومی محبوبیتش را از دست داد اما تأکید بیشتری بر ظاهر بیرونی مومیایی میشد.[۱۶۲]
مصریان ثروتمند با اقلام تجملاتی بیشتری به خاک سپرده میشدند، اما همهٔ تدفینها، صرف نظر از موقعیت اجتماعی فرد، شامل کالاهایی برای متوفی بود. متون تدفین اغلب در قبر گنجانده میشد. از دورهٔ پادشاهی نوین به بعد، مجسمههای اوشابتی را نیز با فرد دفن میکردند؛ اعتقاد بر این بود این مجسمهها کارهای یدی را برای مرده در زندگی پس از مرگ انجام خواهند داد.[۱۶۳] بخشی از تدفین، مراسمی بود که در آن متوفی بهطور جادویی دوباره تکان میخورد. پس از تدفین، از بستگان فرد انتظار میرفت گاهی غذا به مقبره بیاورند و به نیابت از متوفی دعا بخوانند.[۱۶۴]
ارتش مصر باستان موظف بود از کشور در برابر تهاجم خارجی دفاع و سلطهٔ مصر بر خاور نزدیک باستان را حفظ کند. این ارتش در عصر پادشاهی کهن از کسانی که به معادن سینا اعزام میشدند محافظت میکرد و در جنگهای داخلی دورههای میانی اول و دوم نیز جنگید. ارتش مسئول حفظ قلاع و استحکامات در امتداد مسیرهای تجاری مهم، مثل قلعههایی در شهر بوهین در مسیر نوبه، بود. همچنین قلعههایی برای استفاده به عنوان پایگاههای نظامی ساخته میشد، از جمله قلعهٔ سیل که پایگاه عملیاتی برای اعزام نیرو به شام بود. در زمان پادشاهی نوین، فراعنه ارتش دائمی مصر را برای حمله و فتح کوش و بخشهایی از شام اعزام کردند.[۱۶۵]
تجهیزات مرسوم نظامی شامل تیر و کمان، نیزه و سپرهای گردی بود که با کشیدن پوست حیوانات روی یک قاب چوبی ساخته میشد. در دورهٔ پادشاهی نوین، استفاده از ارابههایی که مهاجمان هیکوس به مصر آورده بودند نیز رایج شد. سلاحها و زرهها پس از آشنایی با برنز پیشرفتهتر شدند: سپرها از چوب محکم با سگکی برنزی ساخته میشدند و نیزهها نوک برنزی داشتند. مصریان خنجر خمیده را نیز از سربازان آسیایی فرا گرفتند.[۱۶۶] هنر و ادبیات مصر فرعون را معمولاً در راس ارتش مصر و در حال فرماندهی لشکر در میدان جنگ به تصویر میکشید. گفته شده است حداقل چند فرعون، مانند تائو دوم و پسرانش، واقعاً در میدان جنگیدهاند.[۱۶۷] با این حال، مورخانی هم معتقدند پادشاهان این دوره شخصاً به عنوان رهبران خط مقدم جنگ عمل نمیکردند و در کنار سربازان خود نمیجنگیدند.[۱۶۸] سربازان از مردم عادی به خدمت گرفته میشدند، اما در عهد پادشاهی نوین و به ویژه بعد از آن، مزدورانی از نوبه، کوش و لیبی برای جنگیدن در ارتش به خدمت گرفته شدند.[۱۶۹]
مصر باستان در حوزههای فناوری، پزشکی و ریاضیات به سطح نسبتاً بالایی از بازدهی و پیچیدگی دست یافت. پاپیروسهای ادوین اسمیت و ایبرس (حدود ۱۶۰۰ سال قبل از میلاد) را میتوان اولین شواهد از تجربهگرایی سنتی نامید. مصریان الفبای خود و نظام دهدهی را ابداع کردند.
حتی پیش از پادشاهی کهن، مصریان باستان مادهای شیشهای لعابمانند ساخته بودند که آن را نوعی سنگ نیمهگرانبهای مصنوعی میدانستند. این ماده یک سرامیک غیرخشتی است که از سیلیسیم، مقادیر کمی آهک و سدیم و رنگدهندههایی مثل مس ساخته میشود.[۱۷۰] از این ماده برای ساخت مهرهها، کاشیها، مجسمهها و وسایل کوچک استفاده میکردند. روشهای مختلفی برای ساخت لعاب وجود دارد، اما بهطور معمول تولیدش در مصر شامل استفاده از مواد پودری به شکل خمیر روی یک هستهٔ گلی بود که سپس پخته میشد. با استفاده از روشی مشابه، مصریان باستان رنگدانهای به نام آبی مصری تولید کردند که با ذوب (یا تفجوشی) سیلیسیم، مس، آهک و قلیایی مانند ناترون ساخته میشود. محصول را میتوان آسیاب و به عنوان رنگدانه استفاده کرد.[۱۷۱]
مصریان باستان میتوانستند اشیای مختلفی از شیشه و با مهارت زیادی بسازند، اما مشخص نیست این فرایند را بهطور مستقل توسعه داده باشند.[۱۷۲] همچنین مشخص نیست خودشان شیشهٔ خام میساختند یا فقط شمشهای پیش ساختهٔ وارداتی را ذوب و نهایی میکردند. با این حال، آنها در ساخت اشیاء و همچنین اضافه کردن مواد مغذی معدنی برای کنترل رنگ شیشه نهایی، تخصص زیادی داشتند. میتوانستند طیف وسیعی از رنگها را تولید کنند، از جمله زرد، قرمز، سبز، آبی، بنفش و سفید. شیشهٔ مصری میتوانست شفاف یا مات باشد.[۱۷۳]
مشکلات طبی مصریان باستان مستقیماً از محیط زیست آنها ناشی میشد. زندگی و کار در نزدیکی نیل خطر مالاریا و انگلهای تب حلزون به دنبال داشت که میتواند مسبب آسیب کبد و روده باشد. موجودات وحشی مثل تمساحها و اسبهای آبی نیز تهدید مرسومی بودند. کارهای سخت مادامالعمر کشاورزی و ساختمانی فشار زیادی به ستون فقرات و مفاصل وارد میکرد و جراحات ناشی از ساخت و ساز و جنگ اثرات قابل توجهی بر بدن داشت. شن و ماسه از آرد آسیاب شده باعث ساییدگی دندانها میشد و آنها را مستعد آبسه میکرد (هرچند پوسیدگی دندان نادر بود).[۱۷۴]
رژیم غذایی ثروتمندان سرشار از قند بود که باعث بیماری پیوره میشد.[۱۷۵] هرچند پیکرهایی که روی دیوارهای مقبرهها به تصویر کشیده ورزیدهاند، اما در مومیاییهای بسیاری از افراد متمول، اضافه وزن و اثرات پرخوری دیده میشود.[۱۷۶] امید به زندگی در بزرگسالی برای مردان حدود ۳۵ سال و برای زنان ۳۰ سال بود، اما رسیدن به بزرگسالی دشوار بود زیرا حدود یک سوم جمعیت در دوران نوزادی میمردند.[۱۷۷]
پزشکان مصر باستان به دلیل مهارتهای درمانی خود در خاور نزدیک باستان مشهور بودند و برخی از آنها مانند ایمهوتپ، مدتها پس از مرگشان نیز مشهور ماندند.[۱۷۸] هرودوت میگوید پزشکان مصری هر کدام تخصص خودشان را داشتند، از جمله اینکه برخی فقط سر یا شکم را درمان میکردند و برخی دیگر چشمپزشک و دندانپزشک بودند.[۱۷۹] آموزش پزشکان در مؤسسهٔ «پر عنخ» یا «خانهٔ زندگی» انجام میشد، به ویژه آنهایی که در دوران پادشاهی نوین در تپه بسطه و در دوره متأخر در ابیدوس و سائیس مستقر بودند. پاپیروسهای پزشکی دانش تجربی از آناتومی، جراحات و درمانهای عملی نشان میدهند.[۱۸۰]
زخمها با گوشت خام، کتان سفید، بخیه، تور، پد و پنبهٔ آغشته به عسل برای جلوگیری از عفونت بانداژ میشدند.[۱۸۱] افیون، زعتر و شابیزک برای تسکین درد استفاده میشد. اولین مدارک از درمان سوختگی نشان میدهد از پانسمانهای سوختگی آغشته به شیر مادران نوزادان پسر استفاده میکردند. دعا به درگاه ایزیس برای درمان هم رایج بود. همچنین از نان کپک زده، عسل و نمکهای مس برای جلوگیری از عفونت سوختگی در برابر کثیفی استفاده میکردند.[۱۸۲] بهطور مرتب برای تقویت سلامت سیر و پیاز میخوردند و تصور میکردند علائم آسم را تسکین میدهند. جراحان مصری باستان بخیه میزدند، استخوانهای شکسته را میبستند و اندامهای بیمار را قطع میکردند، اما آنها تشخیص میدادند که برخی جراحات آنقدر جدی هستند که پزشک فقط میتواند درد بیمار را تا زمان مرگ تسکین دهد.[۱۸۳]
مصریان باستان حداقل از ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد میدانستند چگونه با سرهم کردن تختههای چوبی بدنهٔ کشتی بسازند و بر اشکال پیشرفتهای از کشتیسازی تسلط داشتند. به گفتهٔ مؤسسهٔ باستانشناسی آمریکا، قدیمیترین کشتیهای تختهای شناخته شده، قایقهای آبیدوس هستند.[۵] این مجموعهای است از ۱۴ کشتی که در آبیدوس توسط دیوید اوکانر، باستانشناس دانشگاه نیویورک کشف شد.[۱۸۴] قایقهای آبیدوس از تختههای چوبی به هم دوخته شده ساخته شدهاند[۵] و درزها با نی یا علف بین تختهها برای آببندی پر شده است.[۵] از آنجایی که همهٔ کشتیها در کنار هم و نزدیک به آرامگاه فرعون خسهخموی یافت شدند، در ابتدا تصور میشد همهٔ آنها متعلق به او بودهاند، اما یکی از ۱۴ کشتی به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد بازمیگردد و کوزههای سفالی مرتبط با آن نیز تاریخ مقدمتری را نشان میدهد. کشتی متعلق به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد ۲۳ متر طول داشت و اکنون تصور میشود شاید متعلق به فرعون قدیمیتری مثل هورآها بوده باشد.[۱۸۴]
مصریان باستان همچنین میدانستند چگونه تختههای چوبی را با میخهای چوبی به هم وصل و از قیر برای آببندی درزها استفاده کنند. «کشتی خوفو» که ۴۳٫۶ متر طول داشته و در گودالی در مجموعهٔ هرم جیزه حدود ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مهر و موم شده بوده، نمونهای کامل از قایق خورشیدی است که محتملا کارکرد نمادین داشته باشد. مصریان باستان همچنین بلد بودند تختههای این کشتیها را با اتصالات مورتیس و تنون محکم کنند.[۵]
مصریان سوار بر کشتیهای دریایی بزرگ با شهرهای شرقی مدیترانه، به ویژه جبیل (در ساحل لبنان امروزی) و سرزمین پونت در دریای سرخ تجارت میکردند. در واقع، نوعی از قدیمیترین کشتیهای دریایی مصری، «کشتی جبیل» نامیده میشدند چون مسیر جبیل را سوار بر این کشتیها طی میکردند. با این حال، تا پایان پادشاهی کهن، این اصطلاح به کشتیهای دریایی بزرگ، صرف نظر از مقصد آنها، تعمیم داده شد.[۱۸۵]
در سال ۱۹۷۷، یک کانال باستانی شمال-جنوب — از دریاچهٔ تیمساح تا دریاچههای باله — کشف شد.[۱۸۶] با کشفیات در سایتهای باستانشناسی در طول مسیر کانال، آن را به عصر پادشاهی میانه مصر نسبت دادند.[۱۸۶] باستانشناسانی از ایتالیا، ایالات متحده و مصر در سال ۲۰۱۱ هنگام حفاری تالابی خشک شده به نام «مرسا گواسیس» بودند که آثاری از بندری باستانی کشف کردند. سفرهای اولیه مانند هیئتِ ملکه حتشپسوت به پونت از اینجا آغاز میشدند. الوارهای بزرگ کشتی و صدها متر طناب ساخته شده از پاپیروس که در بستههای عظیم پیچیده شده بودند از این مکان کشف شدند.[۱۸۷] در سال ۲۰۱۳، گروهی از باستانشناسان فرانسوی-مصری آنچه را که قدیمیترین بندر جهان به حساب میآید، کشف کردند. قدمت این بندر به حدود ۴۵۰۰ سال قبل، از زمان پادشاه خوفو در ساحل دریای سرخ در نزدیکی وادی الجارف (حدود ۱۱۰ مایل جنوب سوئز) میرسد.[۱۸۸]
قدیمیترین نمونههای کشف شدهٔ محاسبات ریاضی به دورهٔ پیشاسلسلهای تمدن نقاده بازمیگردد که سامانهٔ عددی کاملاً توسعه یافتهای را نشان میدهد.[۱۹۰] اهمیت ریاضیات برای مصریان تحصیلکرده در نامهای تخیلی از دوران پادشاهی جدید قابل مشاهده است: در این نامه، نویسنده پیشنهاد میدهد رقابتی علمی بین خودش و کاتبی دیگر در زمینهٔ کارهای محاسباتی روزمره مانند حسابرسی زمین، کار و غلات انجام شود.[۱۹۱] متونی مانند پاپیروس ریاضی ریند و پاپیروس ریاضی مسکو نشان میدهند مصریان باستان میتوانستند چهار عمل اصلی ریاضی — جمع، تفریق، ضرب و تقسیم — را انجام دهند، با کسرها آشنا بودند، مساحت مستطیل، مثلث و دایره؛ و حجم جعبه، ستون و هرم را محاسبه میکردند. آنها از مفاهیم اولیهٔ جبر و هندسه آگاه بودند و میتوانستند مجموعههای سادهای از معادلات همزمان را حل کنند.[۱۹۲]
سامانهٔ عددی ریاضیات مصر باستان بر پایهٔ دهدهی بود و هر توان از ده تا یک میلیون علامت هیروگلیفی خودش را داشت. هر یک از این علائم را میتوان به دفعات دلخواه برای رسیدن به عدد مورد نظر نوشت؛ بنابراین برای نوشتن عدد هشتاد یا هشتصد، نماد ده یا یکصد به ترتیب هشت بار نوشته میشود.[۱۹۳] از آنجایی که روشهای محاسباتی آنها برای اکثر کسرهایی که صورتشان بزرگتر از یک است بلااستفاده بود، آنها کسرها را به صورت مجموع چند کسر مینوشتند. به عنوان مثال، کسر دو پنجم را به مجموع یک سوم + یک پانزدهم تجزیه میکردند. برای تسهیل کار جداول مقادیر معیار داشتند.[۱۹۴] با این حال، برخی کسرهای رایج با یک هیروگلیف خاص نوشته میشدند — مثل معادل دو سوم امروزی که در تصویر نشان داده شده است.[۱۹۵]
۲⁄۳ به خط هیروگلیف | ||
ریاضیدانان مصری باستان با قضیهٔ فیثاغورس به عنوان فرمولی تجربی آشنا بودند؛ مثلاً، میدانستند یک مثلث زمانی زاویهٔ قائمهای روبروی وتر دارد که اضلاع آن با نسبت ۳-۴-۵ باشند.[۱۹۶] مصریان مساحت دایره را با کم کردن یک نهم از قطر آن و تربیع نتیجه تخمین میزدند:
آمار دقیقی از میزان جمعیت مصر باستان وجود ندارد. برآوردها از ۱–۱٫۵ میلیون نفر در هزارهٔ سوم قبل از میلاد (۳۰۰۰ قم - ۲۰۰۱ قم) تا احتمالاً ۲–۳ میلیون نفر در هزارهٔ اول قبل از میلاد (۱۰۰۰ قم - ۱ قم) متغیر است. سرعت رشد جمعیت تا پایان آن هزاره بیشتر شد.[۱۹۸]
به گفتهٔ ویلیام استیبلینگ، مورخ، و سوزان ان. هلف، باستانشناس، آزمایشهای دیانای اخیر بر روی نمونههای ژنتیکی مانند مومیاییهای سلطنتی عمارنه منجر به نتایج متناقض و در نتیجه فقدان اجماع در مورد ترکیب ژنتیکی مصریان باستان و خاستگاههای جغرافیایی آنها شده است.[۱۹۹] تاریخ ژنتیکی مصریان باستان رشتهٔ رو به رشدی است و برای درک رویدادهای جمعیتشناختی که آفریقا و اوراسیا را به هم متصل میکند، اهمیت دارد. آنالیز دیرینه دیانای در سطح ژنوم بر روی نمونههای باستانی از مصر و سودان تاکنون محدود بوده است. با این حال، مطالعاتی بر روی هاپلوگروپهای تکوالدی در افراد باستانی چندین بار انجام شده است که بهطور کلی نشان میدهند مصریان باستان با دیگر اقوام آفریقایی و اوراسیایی خویشاوندی داشتهاند.[۲۰۰][۲۰۱]
در حال حاضر پیشرفتهترین تجزیه و تحلیل کامل بر ژنوم روی سه نمونهٔ باستانی کشف شده از درهٔ رود نیل در ابوصیر الملق مصر انجام شده است. دو نفر از این سه نمونه از دورهٔ قبل از بطلمیوسیان (دورهٔ پادشاهی نوین تا دورهٔ متأخر) و دیگری از دورهٔ بطلمیوسی بودهاند. بدین ترتیب، این سه فرد حدود ۱۳۰۰ سال از تاریخ مصر را در بر میگیرند و نتایج نشان میدهد مصریان باستان با مصریان امروزی به لحاظ ژنتیکی مرتبط هستند. همچنین مشخص میکند مصریان باستان با دیگر مردمان خاورمیانه، خاصه اقوام باستانی سرزمین شام (تمدن نطوفی)، به لحاظ ژنتیکی خویشاوندی نزدیک داشتند.[۲۰۰][۲۰۱]
نوبیها در سودان امروزی (جنوب مصر) دیگر گروه مرتبط به مصریان باستان بودند. شواهد باستانشناسی و تاریخی از تعاملات بین جمعیت مصر و نوبیه از حدود ۵۰۰۰ سال پیش وجود دارد. مطالعهای بر روی شصت و شش نفر از نوبیهای باستان تماس قابل توجهی میان ایشان و مصریان را نشان داده است و حدود ۵۷٪ از اجداد عصر نوسنگی/برنز این افراد به شام باستان میرسند. این جریانِ ژنی از اجداد شامی با شواهد باستانشناسی مطابقت دارد و مدرکی است بر تحرکاتی که حدود ۷٬۰۰۰ سال پیش روی داده است.[۲۰۰][۲۰۱]
دادههای ژنتیکی روی نمونههای دیگر شمال آفریقا — مانند مرد تافورالت ایبرومائوری (حدود ۱۵٬۰۰۰ سال پیش) و نمونههایی از «آخرین صحرای سبز» و «نوسنگی شبانی ساوانا» — حاکی از حضور گستردهٔ یک عنصر اجدادی از (غرب) اوراسیا در این افراد است که در شمال آفریقا، صحرای آفریقا و شاخ آفریقا توزیع شده است و از طریق مهاجرتهای معکوس از خاورمیانه حدود ۲۳٬۰۰۰ سال پیش وارد منطقه شده است.[۲۰۲][۲۰۳][۲۰۴][۲۰۵] مصریان و نوبیهای امروزی از زمان سلطهٔ رومیها، به خصوص با افزایش تجارت بردههای آفریقایی و سپس گسترش اسلام، با مردمان دیگری آمیخته شدند. به همین جهت نشانی از اجدادی از آفریقای زیرصحرایی و آسیای غربی در ژنتیک آنها دیده میشود.[۲۰۰][۲۰۱]
البته برخی از محققان مانند کریستوفر اهرت معتقدند به نمونهبرداریهای گستردهتری نیاز است و دادههای فعلی دربارهٔ منشأ مصریان باستان هنوز برای نتیجهگیری ناکافی است. آنها همچنین میگویند نباید مشکلات روششناسی قبلی مانند اندازهٔ نمونه، رویکرد مقایسهای و «تفسیر سوءگیرانهٔ» دادههای ژنتیکی را از یاد برد. این محققان قائل به ارتباط مصر باستان با شمال شاخ آفریقا هستند. این دیدگاه اخیر به منابع متناظر باستانشناسی، ژنتیک، زبانشناسی و انسانشناسی زیستی نسبت داده شده است که بهطور کلی نشان میدهد مصریها و نوبیهای اولیه از نوادگان جمعیتهای شمال شرقی آفریقا بودهاند.[۲۰۶][۲۰۷][۲۰۸][۱۹۹]
فرهنگ و بناهای باستانی مصر میراث ماندگاری در جهان به یادگار گذاشتهاند. تمدن مصر تأثیر چشمگیری بر پادشاهی کوش و مرواه داشته است، به طوری که هر دو منطقه از هنجارهای مذهبی و معماری مصری (صدها هرم با ارتفاع ۶ تا ۳۰ متر در مصر و سودان ساخته شده) پیروی میکردند و همچنین خط مروی با تکیه بر خط هیروگلیف مصری پدید آمده است.[۲۰۹] زبان مروی قدیمیترین زبان نوشتاری در آفریقا — غیر از خود زبان مصری — است و از قرن دوم قبل از میلاد تا اوایل قرن پنجم بعد از میلاد بدان نوشته میشد.[۲۱۰] پرستش الههٔ مصری ایزیس در امپراتوری روم، با انتقال ابلیسکها و سایر آثار باستانی به روم رواج پیدا کرد.[۲۱۱] رومیها همچنین مصالح ساختمانی از مصر وارد میکردند تا سازههایی به سبک مصری بسازند. تاریخنگاران اولیه مانند هرودوت، استرابون و دیودور سیسیلی در مورد مصر نوشتهاند و رومیها آن را سرزمینی اسرارآمیز مییافتند.[۲۱۲]
در طول قرون وسطی و رنسانس، با ظهور مسیحیت و بعداً اسلام، تمدن بومی مصر رو به زوال گذاشت، اما علاقه به آثار باستانی مصر در نوشتههای علمای قرون وسطایی مانند ذوالنون مصری و تقیالدین مقریزی همچنان دیده میشود.[۲۱۳] در قرن هفدهم و هجدهم، مسافران و گردشگران اروپایی با سفرنامهنویسی و بردن آثار باستانی مصری به اروپا، موجی از «مصرگرایی» در اروپا به راه انداختند که تاثیرش در نمادهایی مانند چشم جهانبین و نشان بزرگ ایالات متحده آمریکا مشهود است. این علاقهٔ نویافته مجموعهداران را به مصر کشاند تا عتیقههای باستانی مهمی را خریداری یا غارت کنند و گاه از بومیان هدیه بگیرند.[۲۱۴] ناپلئون بناپارت حدود ۱۵۰ دانشمند و هنرمند با خود به مصر برد تا تاریخ طبیعی مصر را مطالعه و مستند کنند. این اولین مطالعات در زمینهٔ مصرشناسی محسوب میشود و یافتههایشان در مجموعهٔ وصف مصر منتشر شده است.[۲۱۵]
در قرن بیستم، دولت مصر و باستان شناسان هم قولشدند کاوشها ضمن احترام به فرهنگ مصر انجام پذیرد. از دههٔ ۲۰۱۰ به بعد، وزارت گردشگری و آثار باستانی بر حفاریها و بازیابی اشیاء نظارت میکند.[۲۱۶]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.