نجفآباد
شهری در استان اصفهان، ایران / From Wikipedia, the free encyclopedia
نجفآباد ( تلفظ راهنما·اطلاعات) سومین شهر پرجمعیت استان اصفهان و مرکز شهرستان نجفآباد است. نجفآباد به علت دارا بودن مجموعه باغهای فراوان، شکوفههای بادام، قالی دستباف، عسل و انار نامدار است و شیرینی محلی مشهور آن اِگِردِک است. فاصله اصفهان تا نجفآباد ۲۷ کیلومتر است.
نجفآباد نجباد | |
---|---|
کشور | ایران |
استان | اصفهان |
شهرستان | نجفآباد |
بخش | مرکزی |
نام(های) دیگر | دیار نون |
نام(های) پیشین | ده نان |
سال شهرشدن | ۱۳۳۷[1] |
مردم | |
جمعیت | ۲۳۵٬۲۸۱[2] |
تراکم جمعیت | ۱۰۵ نفر بر کیلومتر مربع |
جغرافیای طبیعی | |
مساحت | ۲۸۵۰ کیلومتر مربع[3] |
ارتفاع | ۱٬۶۰۰ متر از سطح دریا[4] |
آبوهوا | |
میانگین بارش سالانه | ۷۰۰ |
روزهای یخبندان سالانه | زمستان |
اطلاعات شهری | |
شهردار | عباس مرادی[5] |
رهآورد | صنایع دستی، قالیبافی، کرباسبافی، رنگرزی، چاقوسازی، نمدمالی، لودهبافی، ورشوسازی |
پیششمارهٔ تلفن | ۰۳۱۴[6] |
وبگاه | |
شناسهٔ ملی خودرو | ایران ۲۳ج ایران ۴۳م ایران ۵۳ن ایران ۶۷م |
نجفآباد در زمان شاه عباس صفوی در ۲۵ کیلومتری غرب شهر اصفهان بنا شدهاست.[7] در دوره حکومت شاه عباس صفوی در حدود سال ۱۰۲۲ ه.ق مقداری هدایا، نذورات، جواهرات و پول نقد که بار چندین شتر بود از طرف شاه عباس برای حرم علی بن ابیطالب به نجف فرستاده شد. (که بالغ بر سیصد من موم زرد، کافور، مقداری فتیله عنبری و مروارید دریایی بود) قافله شتران در این سرزمین بازایستادند و تلاش شتربانان برای حرکت دادن شتران به جایی نرسید. خبر به شیخ بهایی رسید. شیخ در ردی فرمود: «دیشب در عالم رؤیا شاه نجف را زیارت کردم. فرمود شتران را برهانید و بارشان را به صرف آباد کردن این محل مصرف کنید که اصلح همین است.» این سخن شیخ مورد تأیید پادشاه قرار گرفت. شرح حال این داستان را نویسنده توانا ابوالقاسم پاینده در کتاب قدمگاه خود به زیبایی بیان میدارند:
- «بیرون شهر معجزه رخ داده بود، چند شتر که با بارهای سنگین از سکههای نقره شاه عباس، به راه نجف میرفت، پنج فرسنگی پایتخت (اصفهان) در یک دره وسیع ریگی و میان دو رشته کوه، خفتند و دیگر برنخاستند. تلاش شتربانان بیاثر بود. یک روز و دو روز گذشت. شتران هنوز خفته بودند. کاروانسالار درمانده شد و به پایتخت خبر داد. همان شب شیخ بهایی مشاور و محرم شاه امام خفته در نجف را به خواب دید که فرمود شتران را رها کنید و اموال را همان جا صرف کنید که صلاح کار همین است؛ و بنایی به نام من بسازید که چنین خواستهام. اراده امام انجام شد. آب آنجا نبود. از راه دور آوردند. درآن ریگزار بنا و صحن و ضریح و گنبدی ساختند با دو باغ در دو سو»[8]