سنگنبشته بهجای مانده از داریوش اول در کوه بیستون، کرمانشاه امروزی From Wikipedia, the free encyclopedia
متن کامل سنگنبشته بیستون توسط ال. دبلیو. کینگ (به انگلیسی:L.W. King) و آر.سی. تامپسون (به انگلیسی:R.C. Thompson) ترجمه شدهاست، که در این مقاله ترجمه پارسی امروزین متن انگلیسی نوشته شده توسط این دو نفر آورده شدهاست.
مقدمه: عناوین داریوش و گستره شاهنشاهی او
بند ۱ – من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، فرمانروای سرزمینها پسر ویشتاسپ و نوه آرشام هخامنشی.
بند ۲ - داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسب بود، پدر ویشتاسب آرشام بود، پدر آرشام آریارمنه بود، پدر آریارمنه چیش پیش و پدر چیش پیش هخامنش بود.
بند ۳ - داریوش شاه گوید: بدین سان ما هخامنشی خوانده میشویم [که] از دیرگاهان اصیل هستیم. از دیرگاهان خاندان ما شاه بودند.
بند ۴ – داریوش شاه گوید: ۸ [تن] از نیاکان من شاه بودند. من نهمین آنها [هستم] ما ۹ [تن] پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستیم.
بند ۵ – داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورا مزدا شاهی را به من عطا نمود.
بند ۷ – داریوش شاه گوید: این [است] سرزمینهایی که از آن من شدند. به لطف اهورامزدا بندگان من بودند. به من خدمت نمودند و آنچه از طرف من به آنها گفته شد، چه شب، چه روز همان را انجام دادند.
بند ۸ – داریوش شاه گوید: در این سرزمینها فردی که موافق بود او را پاداش نیکو دادم و آنکه مخالف بود او را سخت مجازات کردم. به خواست اهورا مزدا این سرزمینهایی [است] که بر قانون من احترام گذاشتند. همانا آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد.
کشتن بردیا و شورش گئومات مغ
بند ۹ – داریوش شاه گوید: اهورا مزدا این شاهنشاهی به من عطا نمود او مرا یاری کرد تا این شاهی بدست آورم. پس به لطف اهورا مزدا من این شاهی را دارم.
بند ۱۰ – داریوش شاه گوید: این [است] آنچه به وسیله من انجام شد پس از اینکه شاه شدم. کمبوجیه پسر کوروش از[خاندان] ما بود او در آن زمان شاه بود. کمبوجیه برادری داشت به نام بردیا، مادر بردیا مادر کمبوجیه نیز بود[پس آنها برادر تنی بودند]پس از آنکه کمبوجیه بردیا را بکشت، مردم نفهمیدند که او کشته شده. هنگامی که کمبوجیه رهسپار مصر شد، مردم نا فرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس، هم در ماد، و هم در سایر سرزمین ها.
بند ۱۱ – داریوش شاه گوید: پس از آن مردی مغ، به نام گئومات.از پ ئیشی یا وودا (پی شیاووادا) برخاست، که کوهی [است] به نام ارکدیش (ارکادری). چون از آنجا برخاست، چهاردهم ماه وی خن بود. او به مردم اینگونه دروغ گفت:که من بردیا پسر کوروش و برادر کمبوجیه هستم. پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته و گوش به فرمان او شدند.هم پارسیان، هم مادیان و هم سایر مردم.در ماه گرم پد ۲ ۹ روز گذشته بود که او شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کمبوجیه به دست خود کشته شد.
بند۱۲-داریوش شاه گوید:این شاهنشاهی که گئومات از کمبوجیه ستانده بود.از دیرگاهان از آن خاندان ما بود، او صاحب و شاهنشاه پارس و ماد و سایر سرزمینها شد
کشتن گئومات و بازسازی شاهنشاهی
بند ۱۳- داریوش شاه گوید: نه مردی از پارسیان، نه مردی از مادیان و نه هیچکس از تبار ما نبود که شاهنشاهی را از گئومات مغ پس بگیرد. مردم شدیداً از او میترسیدند که مبادا کسانی که بردیا را دیده بودند[و آگاه بودند که بردیا مرده است] بکشد او بدین جهت آنها را میکشت که مبادا باقی مردم آگاه شوند و بشناسند که او بردیا پسر کوروش نیست.هیچکس جرئت گفتن چیزی دربارهٔ گئومات مغ نداشت، تا من رسیدم. پس از آن من از اهورا مزدا کمک خواستم. اهورا مزدا به من لطف و یاری فرمود.پس آن هنگام که از ماه باگادیش ۱۰۰ روز گذشته بود، من با کمک چند نفر دیگر گئومات مغ و آنهایی را که دستیاران بلند مرتبه وی بودند، در دژ سیک ی ووتیش، [واقع در سرزمین نی سای، ایالت ماد] کشتم. شاهی را از او باز ستاندم و به خواست اهورا مزدا من شاه شدم. اهورا مزدا شاهی را به من عطا فرمود.
بند ۱۴ – داریوش شاه گوید: شاهنشاهی را که از ما گرفته شده بود من آن را پس گرفتم و برپا کردم. من آن را در جایش استوار نمودم. چنانکه پیش از این [بود]. من پرستشگاههایی را که گئومات مغ ویران کرده بود بازسازی نمودم. به مردم چراگاهها و دامها و غلامان و خانههایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم. من مردم را در جایشان استوار نمودم، هم پارسیان، هم مادیان و هم سایر مردم. چنانکه پیش از این [بود] آنچه را گرفته شده [بود] برگرداندم. به خواست اهورا مزدا من این را کردم. من کوشیدم تا خاندان مان را در جایشان استوار نمایم چنان که پیش از آن بود. به خواست اهورا مزدا من کوشیدم تا گئومات مغ خاندان ما را برنگیرد.
بند ۱۵ – داریوش شاه گوید: این [است] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم.
شورش آثرین در عیلام و ندئیت ب ئیر در بابل
بند ۱۶ – داریوش شاه گوید: چون من گئومات مغ را کشتم پسر او به نام آثرینا در خوزیا به مردم چنین گفت که من در خوزستان شاه هستم. پس از آن خوزیان نافرمان شدند. به طرف آثرینا گرویدند. او در خوزستان شاه شد؛ و مردی بابلی به نام ندئیت بئیر (نیدنیتوبل)پسر آئین ئیر در بابل برخاست. چنین مردم را بفریفت [که]: من نبوکدرچر پسر نبتون ئیت هستم. پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند. بابلیان نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.
بند ۱۷ – داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوی ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر میخواند. سپاه ندئیت بخیر رود دجله را در دست داشت. آنجا ایستاد؛ آب عمیق بود[و ما یارای گذشتن از آب را نداشتیم]. پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم. برخی را بر شتر سوار کردم. برای عدهای اسب تهیه کردم. اهورا مزدا به من لطف و یاری فرمود پس به خواست اهورا مزدا از دجله عبور کردیم. آنجا سپاه ندئیت بئیر را بسیار حمله کردم. از ماه اثری یادی ی ۵، ۲۶ روز گذشته بود.
بند ۱۹ – داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسیده بودم در شهری به نام زازان کنار فرات، در آنجا ندئیت بئیر که خود را نبوکدرچر میخواند[مجددا] با سپاهی ضد من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کردیم. اهورا مزدا به من لطف و یاری فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیر را شکست دادم. بقیه سپاهیانش به آب افتادند آب آنها را برد. از ماه انامک ۶، ۲ روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم.
بند ۱ – داریوش شاه گوید: پس از آن ندئیت ب ئیر با سواران کم گریخت و رهسپار بابل شد. پس از آن من نیز بدنبال او رهسپار بابل شدم. به خواست اهورا مزدا هم بابل باز پس گرفتم هم ندئیت بئیر را گرفتم. پس از آن من ندئیت بئیر را در بابل کشتم.
بند ۲ – داریوش شاه گوید: مادامی که من در بابل بودم این [است] کشورهایی که نسبت به من نافرمان شدند. خوزیا، ماد، آشور، مصر، پارت، مرو، ثت گوش، سکاییه.
شورش مرتی در عیلام
بند ۳ – داریوش شاه گوید: مردی، مرتی ی نام پسر چین چی خری شهری گوگن کا نام در پارس آنجا ساکن بود. او در خوزستان برخاست. به مردم چنین گفت که من ایمنیش شاه در خوزستان هستم.
بند ۴ – داریوش شاه گوید: آن وقت من نزدیک خوزستان بودم. پس از آن خوزیها از من ترسیدند. مرتی ی را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند.
شورش فرورتیش در ماد
بند ۵ – داریوش شاه گوید: مردی مادی فرورتیش نام در ماد برخاست. چنین به مردم گفت که: من خش ثرئیت از تخمه هووخشتره هستم. پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [بود] نسبت به من نا فرمان شد به سوی آن فرورتیش رفت (گرویدند) او در ماد شاه شد.
بند ۶ – داریوش شاه گوید: سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. ویدرن نام پارسی *بنده من او را سرکرده آنان کردم. چنان به آنها گفتم: فرا روید آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمیخواند بزنید. پس از آن، آن ویدرن با سپاه روانه شد، چون به ماد رسید شهری ماروش نام در ماد آنجا با مادیها جنگ کرد. آن که سرکرده مادیها بود او آن وقت آنجا نبود اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه انامک ۲۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ایشان درگرفت. پس از آن، سرزمینی کمپند نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسیدم.
شورش ارمنستان
بند ۷ – داریوش شاه گوید: دادرشی نام ارمنی بنده من، من او را فرستادم به ارمنستان، چنین به او گفتم: پیش رو [و] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمیخواند بزن. پس از آن دادرشی رهسپار شد. چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرارسیدند. دهی زوزهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه ثورواهر ۷ ۸ روز گذشته بود چنین جنگ کرده شد.
بند ۸ - داریوش شاه گوید: باز دومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند. دژی تیگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه ثورواهر ۱۸ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۹ - داریوش شاه گوید: باز سومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند. دژی اویما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه ثائیگرچی ۸، ۹ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت. پس از آن دادرشی به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسیدم.
بند ۱۰ - داریوش شاه گوید: پس از آن وامیس نام پارسی *بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنین به او گفتم: پیش رو [و] سپاه نافرمان که خود را از آن من نمیخواند آن را بزن. پس از آن وامیس رهسپار شد. چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند. سرزمینی ایزلا ۹ نام در آشور آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار زد. از ماه انامک ۱۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۱۱ - داریوش شاه گوید: باز دومین بار نا فرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند. سرزمینی ااتی یار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. نزدیک پایان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ایشان درگرفت. پس از آن وامیش برای من (منتظر من) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسیدم.
پایان شورش ماد
بند ۱۲- داریوش شاه گوید: پس از آن من از بابل بدر آمدم. رهسپار ماد شدم چون به ماد رسیدم شهری کوندروش نام در ماد آنجا فرورتیش که خود را شاه در ماد میخواند با سپاهی به جنگ کردن علیه من آمد پس از آن جنگ کردیم. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتیش را بسیار زدم. از ماه ادوکن ئیش ۱۰ ۲۵ روز گذشته بود که چنین جنگ کرده شد.
بند ۱۳ - داریوش شاه گوید: پس از آن، فرورتیش با سواران کم گریخت. سرزمینی ری نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهی دنبال [او] فرستادم. فرورتیش گرفته شده به سوی من آورده شد. من هم بینی هم دو گوش هم زبان [او] را بریدم؛ و یک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه [کاخ] من نگاشته شد. همه او را دیدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته [او] بودند آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم.
بند ۱۴ - داریوش شاه گوید: مردی چی ثرتخم نام سگارتی او نسبت به من نافرمان شد. چنین به مردم گفت: من شاه در سگارتبه از تخمه هووخشتر هستم. پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم تخمس پاد نام مادی *بنده من او را سردار آنان کردم. چنین به ایشان گفتم: پیش روید سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمیخواند آن را بزنید. پس از آن تخمیس پاد با سپاه رهسپار شد. با چی ثرتخم جنگ کرد. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثرتخم را گرفت. [و] به سوی من آورد. پس از آن من هم بینی هم دو گوش [او] را بریدم و یک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه [کاخ] من نگاهداشته شد. همه مردم او را دیدند. پس از آن او را در اربل دار زدم.
بند ۱۵- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه به وسیله من در ماد کرده شد.
شورش پارتیان
بند ۱۶- داریوش شاه گوید: پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند. خودشان را از آن فرورتیش خواندند. ویشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [و] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد. شهری ویشپ ازاتی نام در پارت آنجا با پارتیها جنگ کرد. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه وی یخن ۲۴ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۱- داریوش شاه گوید: پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ویشتاسپ رسید پس از آن ویشتاسپ آن سپاه را گرفت. [و] رهسپار شد. شهری پتی گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد.
اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه گرم پد ۱ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۲- داریوش شاه گوید: پس از آن ساتراپ از آن من شد. این [است] آنچه به وسیله من در پارت کرده شد.
شورش فراد در مرو
بند ۳- داریوش شاه گوید: کشوری مرو نام به من نافرمان شد. مردی فراد نام مروزی او را سردار کردند. پس از آن من دادرشی نام پارسی *بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم. چنین به او گفتم: پیش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمیخواند بزن. پس از آن دادرشی با سپاه رهسپار شد. با مروزیها جنگ کرد. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه آثری یادی ی ۲۳ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۴- داریوش شاه گوید: پس از آن ساتراپ از آن من شد. این [است] آنچه به وسیله من در باختر کرده شد.
شورش وهیزدات در پارس
بند ۵- داریوش شاه گوید: مردی وهیزدات نام شهری تاروا نام [در] سرزمینی ی اوتی یا نام در پارس آنجا ساکن بود. او برای بار دوم در پارس برخاست. چنین به مردم گفت: من بردی ی پسر کوروش هستم. پس از آن سپاه پارسی در کاخ [که] پیش از این از انشن [آمده بود] آن نسبت به من نافرمان شد. به سوی آن وهیزدات رفت (گروید) او در پارس شاه شد.
بند ۶- داریوش شاه گوید: پس از آن من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند فرستادم. ارت وردی ی نام پارسی بنده من او را سردار آنان کردم. سپاه دیگر پارسی از عقب من رهسپار ماد شد. پس از آن ارت وردی ی با سپاه رهسپار پارس شد. چون به پارس رسید شهری رخا نام در پارس در آنجا آن وهیزدات که خود را بردی ی میخواند با سپاه به جنگ کردن علیه ارتوردی ی آمد. پس از آن جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهیزدات را بسیار بزد. از ماه ثورواهر ۱۲ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۷- داریوش شاه گوید: پس از آن، آن وهیزدات با سواران کم گریخت. رهسپار پ ئی شی یا اوادا شد. از آنجا سپاهی به دست آورد. از آن پس به جنگ کردن علیه ارت وردی ی آمد. کوهی پرگ نام (فرغون) فارغان در آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من وهیزدات را بسیار بزد. از ماه گرم پد ۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ایشان درگرفت و آن وهیزدات را گرفتند و مردانی که نزدیکترین پیروان او بودند گرفتند.
بند ۸- داریوش شاه گوید: پس از آن، وهیزدات را و مردانی که پیروان نزدیک او بودند [در] شهری اووادئیچ ی نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم.
بند ۹- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه به وسیله من در پارس کرده شد.
بند ۱۰- داریوش شاه گوید: آن وهیزدات که خود را بردی ی میخواند او سپاه رخج فرستاده بود. علیه وی وان نام پارسی بنده من شهربان رخج و مردی را سردار آنها کرده بود؛ و چنین به ایشان گفت: پیش روید وی وان را و آن سپاهی را که خود را از آن داریوش شاه میخواند بزنید.
پس از آن، آن سپاهی که وهیزدات فرستاده بود به جنگ کردن علیه وی وان رهسپار شد. دژی کاپیش کانی نام در آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه انامک ۱۳ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۱۱- داریوش شاه گوید: باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وی وان فرا رسیدند. سرزمینی گندوتو نام در آنجا جنگ کردند. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه وی یخن ۷ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت.
بند ۱۲- داریوش شاه گوید: پس از آن، آن مردی که سردار آن سپاه بود که وهیزدات علیه وی وان فرستاده بود با سواران کم گریخت. به راه افتاد. دژی ارشادا نام در رخج از کنار آن برفت. پس از آن وی وان با سپاهی دنبال آنها رهسپار شد. در آنجا او مردانی که نزدیکترین پیروانش بودند گرفت [و] کشت.
بند ۱۳- داریوش شاه گوید: پس از آن ساتراپ را پس گرفتم و از آن من شد. این [است] آنچه در رخج به وسیله من کرده شد.
نبوکدرچر و شورش دوم بابل
بند ۱۴- داریوش شاه گوید: چون در پارس و ماد بودم باز دومین بار بابلیان نسبت به من نافرمان شدند. مردی ارخ نام ارمنی پسر هلدیت او در بابل برخاست. سرزمینی دبال نام در آنجا به مردم دروغ گفت [که] من نبوکدرچر پسر نبون هستم. پس از آن بابلیان نسبت به من نافرمان شدند. به سوی آن ارخ رفتند (گرویدند). او بابل را گرفت. او در بابل شاه شد.
بند ۱۵- داریوش شاه گوید: پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم. ویندفرنا نام پارسی *بنده من او را سردار کردم. چنین به آنها گفتم: پیش روید آن سپاه بابلی را که خود را از آن من نمیخواند بزنید. پس از آن ویندفرنا با سپاهی رهسپار بابل شد. اهورا مزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورا مزدا، ویندفرنا بابلیان را بزد و اسیر آورد. از ماه ورکزن ۱۱ ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه آن ارخ را که به دروغ خود را نبوکدرچر میخواند و مردانی که نزدیکترین پیروان او بودند گرفت. فرمان دادم آن ارخ و مردانی که نزدیکترین یاران او بودند در بابل به دار آویخته شدند.
بند ۱- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه به وسیله من در بابل کرده شد.
خلاصه
بند ۲- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال پس از آن که شاه شدم کردم. ۱۹ جنگ کردم. به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و ۹ شاه گرفتم. یکی گئومات مغ بود. او دروغ گفت چنین گفت: من بردی ی پسر کوروش هستم. او پارس را نافرمان کرد. یکی آثرین نام خوزی. او دروغ گفت چنین گفت: من در خوزستان شاه هستم او خوزستان را نسبت به من نافرمان کرد.
یکی ندئیت ب ئیر نام بابلی. او دروغ گفت چنین گفت من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم او بابل را نافرمان کرد.
یکی مرتی ی نام پارسی. او دروغ گفت چنین گفت: من ایمنیش در خوزستان شاه هستم. او خوزستان را نافرمان کرد.
یکی فرورتیش نام مادی. او دروغ گفت چنین گفت: من خش ثرئیت» از دودمان هوخشتر هستم. او ماد را نافرمان کرد.
یکی چی ثرتخم نام اس گرتی او دروغ گفت چنین گفت: من در اس گرت ۱۲ شاه هستم از دودمان هوخشتر او اس گرت را نافرمان کرد.
یکی فراد نام مروزی. او دروغ گفت چنین گفت: من در مرو شاه هستم. او مرو را نافرمان کرد.
یکی وهیزدات نام پارسی. او دروغ گفت چنین گفت: من بردی ی پسر کوروش هستم. او پارس را نافرمان کرد.
یکی ارخ نام ارمنی. او دروغ گفت چنین گفت: من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم. او بابل را نافرمان کرد.
بند ۳- داریوش شاه گوید: این ۹ شاه را من در این جنگها گرفتم.
بند ۴- داریوش شاه گوید: این [است] کشورهایی که نافرمان شدند. دروغ آنها را نافرمان کرد که اینها به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا آنها را بدست من داد. هرطور میل من [بود] همانطور با آنها کردم.
بند ۵- داریوش شاه گوید: تو که از این پس شاه خواهی بود خود را قویاً از دروغ بپای. اگر چنان فکر کنی [که] کشور من در امان باشد مردی که دروغ زن باشد او را سخت کیفر بده.
تأکید بر ضبط حقیقت
بند ۶- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه من کردم. به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کردم. تو که از این پس این نبشته را خواهی خواند آنچه به وسیله من کرده شده ترا باور شود. مبادا آن را دروغ بپنداری.
بند ۷- داریوش شاه گوید: اهورا مزدا را گواه میگیرم که آنچه من در همان یک سال کردم این راست [است] نه دروغ.
بند ۸- داریوش شاه گوید: به خواست اهورا مزدا و خودم بسیار [کارهای] دیگر کرده شد [که] آن در این نپشته نوشته شدهاست به آن جهت نوشته نشد، مبادا آنکه از این پس این نبشته را بخواند آنچه بوسیلهٔ من کرده شد، در دیدهٔ او بسیار آید و این او را باور نیاید، و دروغ بپندارد.
تأکید بر حفظ اثر توسط وارستگان
بند ۹- داریوش شاه گوید: شاهان پیشین را مادامی که بودند چنان کردههایی نیست که به وسیله من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کرده شد.
بند ۱۰- داریوش شاه گوید: اکنون آنچه به وسیله من کرده شد آن را باور آید. همچنین به مردم بگو، پنهان مدار. اگر این گفته را پنهان نداری به مردم بگویی اهورا مزدا دوست تو باد و دودمان تو بسیار و زندگیت دراز باد.
بند ۱۱- داریوش شاه گوید: اگر این گفته را پنهان بداری، به مردم نگویی اهورا مزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد.
بند ۱۲- داریوش شاه گوید: این [است] آنچه من کردم. در همان یک سال به خواست اهورا مزدا کردم. اهورا مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگری که هستند.
اهمیت عدالت
بند ۱۳- داریوش شاه گوید: از آن جهت اهورا مزدا مرا یاری کرد که پلید نبودم. دروغگو نبودم. تبهکار نبودم. نه من نه دودمانم. به راستی رفتار کردم. نه به ضعیف نه به توانا زور نورزیدم. مردی که دودمان من همراهی کرد او را نیک نواختم. آن که زیان رسانید او را سخت کیفر دادم.
بند ۱۴- داریوش شاه گوید: تو که از این پس شاه خواهی بود. مردی که دروغگو باشد یا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش. به سختی آنها را کیفر ده.
درود و نفرین
بند ۱۵- داریوش شاه گوید: تو که از این پس این نپشته را که من نوشتم یا این پیکرها را ببینی مبادا [آنها را] تباه سازی. تا هنگامی که توانا هستی آنها را نگاه دار.
بند ۱۶- داریوش شاه گوید: اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [و] تباهشان نسازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان داری، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسیار و زندگیت دراز باد و آنچه کنی آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد.
بند ۱۷- داریوش شاه گوید: اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [و] تباهشان سازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان نداری اهورا مزدا ترا زننده باد و ترا دودمان مباد و آنچه کنی اهورا مزدا آن را براندازد.
بند ۱۸- داریوش شاه گوید: اینها [هستند] مردانی که وقتی من گئومات مغ را که خود را بردی ی میخواند کشتم در آنجا بودند. در آن موقع این مردان همکاری کردند پیروان من [بودند] ویدفرنا پسر وایسپار پارسی، اوتان نام پسر ثوخر پارسی، گئوبروو نام پسر مردونی ی پارسی، ویدرن نام پسر بگابیگ ن پارسی، بگ بوخش نام پسر داتووهی پارسی، اردمنیش نام پسر وهاگ پارسی.
بند ۱۹- داریوش شاه گوید: تو که از این پس شاه خواهی بود دودمان این مردان را نیک نگهداری کن.
بند ۲۰- داریوش شاه گوید: به خواست اهورا مزدا این نپشته را من [به طریق] دیگر [نیز] کردم. بعلاوه به [زبان] آریایی بود هم روی لوح هم روی چرم تصنیف شد. این نپشته به مهر تأیید شد. پیش من هم نوشته هم خوانده شد. پس از آن من این نپشته را همه جا در میان کشورها فرستادم مردم پذیرا شدند.
بند۱-داریوش شاه گوید: این است آنچه که من در دومین و سومین سال، پس از آنکه شاه شدم، کردم. ساتراپ خوزستان نام (عیلام), آن نافرمان شد. یک مرد خوزی «اَتمَئیَته» َ نام، او را سردار خود کردند. پس از ان سپاه فرستادم. مردی پارسی «گئوَبروَوه» َ نام، بندهٔ (پیرو) من، او را سردار آنان کردم. پس از ان گئوَبروَوه با سپاه رهسپار خوزستان شد. او با خوزیان جنگ کرد. پس از آن گئوَبروَوه خوزیان را بزد وتار و مار کردو سردار آنها را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را کشتم. پس از آن ساتراپ که از دیر باز از آن ما بود دوباره از آن من شد.
بند۲-داریوش شاه گوید: آن خوزیان بی وفا بودند و اهورامزدا از سوی آنها پرستش نمیشد. من اهورامزدا را میپرستیدم. بخواست اهورامزدا هر طور میل من بود، همانطور با آنها کردم.
بند۳-داریوش شاه گوید:ان که اهورامزدا را بپرستد؛ چه زنده (در زندگانی), چه مرده (پس از مرگ)، برکت (آمرزش) از آن او خواهد بود.
بند۴-داریوش شاه گوید: پس از ان با سپاه به سوی سکائیه (سکاییان/ سکستان) رهسپار شدم. در دنبال سکاها که حامل کلاه خود تیز هستند. این سکاها از پیش من رفتند. چون به دریا رسیدم، آنگاه به ان سویش با تمام سپاه گذشتم. پس از آن من سکاها را بسیار زدم و سردار دیگری از آنان را گرفتم. او دست بسته به نزد من آورده شد و او را کشتم.
سردار ایشان سکوخ (یا سکوَخه/ سکونَخه) را گرفتند و به نزد من آوردند. آنگاه چنانچه میل من بود دیگری را سردار کردم (سردار دیگری برایشان برگزیدم). پس ازآن، ساتراپ از آن من شد.
بند۵-داریوش شاه گوید: آن سکاها بی وفا (بدپیمان) بودند و اهورامزدا از سوی آنها پرستش نمیشد. من اهورامزدا را میپرستیدم. به خواست اهورامزدا هرطور میل من بود، همانطور با آنها کردم.
بند۶-داریوش شاه گوید: آن که اهورامزدا را بپرستد؛ چه زنده (در زندگانی),چه مرده (پس از مرگ)، برکت (آمرزش) از آن او خواهد بود.