تالس
ستارهشناس، ریاضیدان، فیزیکدان، و فیلسوف در یونان باستان / From Wikipedia, the free encyclopedia
تالِس میلِتوسی (حدود، وفات ۵۴٨/۵۴۵ – حدود، ولادت ۶٢۶/۶٢٣ ق.م) (به یونانی: Θαλης، تلفظ: ثالیس) یا بهصورت عربی: طالِس، فیلسوف پیشاسقراطی متعلّق به نیمهٔ دوم سدهٔ هفتم پیش از میلاد در شهر میلِتوس، ایونیا، آسیای صغیر در یونانباستان است. او بهعنوان یکی از اعضاء حکمای سبعه و چهرههای مؤسس در یونانباستان شناخته میشود.
تالِس میلِتوسی | |
---|---|
نام هنگام تولد | تالس میلِتوسی |
زادهٔ | ۶۲۳–۶۲۶ ق.م. میلتوس، اتحادیهٔ ایونیا (بالات، دیدیم، استان آیدین، ترکیهٔ کنونی)، یونان باستان |
درگذشت | ۵۴۵–۵۴۸ ق. م (٧٨ سال) میلتوس (مَلَط)، ترکیهٔ امروزی |
دوره | فلاسفهٔ پیشاسقراطی |
حیطه | فلسفهٔ غرب |
مکتب | مکتب ملطی. مکتب ایونیا. |
شاگردان | آناکسیماندر |
علایق اصلی | مابعدالطبیعه. ریاضیات. ستارهشناسی |
ایدههای چشمگیر | فلسفه،
آب مادةالمواد است، قضیهٔ تالس، خودت را بشناس، الکتریسیتهٔ ساکن |
تأثیرگرفته از | |
تأثیرگذار بر | |
بسیاری تالِس را اوّلین فیلسوف و نیز آغازگر فلسفه در سنّت یونانی میدانند. او بر روش مرسوم توضیح جهان بهواسطهٔ اساطیر چشم پوشید و برای ادراک ماهیت عناصر آن از فلسفهٔ طبیعی یاری جست و به همین علّت بهعنوان نخستین چهرهٔ علم شناخته میشود که از ابزاری نظير ریاضیات، علم و استدلال استنتاجی بهره جسته است.[1]
فیلسوفان اولیه در توضیح تمامیت طبیعت بر اساس موجودیت مادهای غائی، تابع تالس بودند. او فرض میکرد که این مادهٔ غائی، آب است و نیز زمین روی آب شناور است.
تالس میلِتوسی بهعنوان یک مهندس، موفق به ابداع دو قضیهٔ تالس، قضیهٔ تالس (دایره)، اندازهگیری ارتفاع اهرامثلاثهمصر، اندازهگیری فاصلهٔ کشتیها تا ساحل، انحراف رودخانهٔ هالیس و بهعنوان یک منجم، موفق به پیشبینی وضع آبوهوا و زمان وقوع انقلابین و اعتدالین، کسوف و کشف موقعیت مکانی صورتفلکی دباکبر شده بود. [1]
تالس بنیانگذار مکتب مَلَطی بود. برتراند راسل درکتاب تاریخ فلسفه خود عنوان میکند: به روایت اسناد آغازگر فلسفه تالس بود.[1] هنر تالس این بود که واژهٔ «چه؟» را به جای واژهٔ «که؟» گذاشت. تالس همچون اندیشمندان پیشین یا دقیقتر بگوییم همچون متدینان گذشته نپرسید که: جهان از «که» یا بهوسیلهٔ «که» ساخته شده است، بلکه پرسش را بهشکل کاملاً تازهای مطرح کرد. او پرسید: جهان از «چه» ساخته شدهاست؟ یعنی تالس تفسیر اسطورهشناختی کهن را در باب پیدایی جهان، رها کرد و کوشید تا با تفکّر عقلی به توصیف طبیعت بپردازد و پیدایی جهان را تبیین کند.
با ظهور تالس، تحوّل عظیمی در افکار پدید آمد و حکمت از مذهب جدا شد؛ بدینمعنی که علما و عقلا که تا آن روز همهٔ اتّفاقات و حوادث را معلول ارادهٔ خدایان دانسته و همه را به عالم غیب نسبت میدادند، از آن پس معلول علل طبیعی دانسته و در جستوجوی آن علل به تحقیقات علمی پرداختند... [تالس اظهار میداشت:] همهٔ اشیاء دارای روح و قوهٔ حیاتی هستند و میتوانند بهخودیخود به وجود آیند و بهخودیخود حرکت کنند و احتیاجی به خالق و محرّک خارجی ندارند و بدینگونه خدایان را نه در تکوین آنها دخالتی بوده و نه در بقا و حرکت آنها دخالتی هست.[2]
سیمپلیکیوس در پاره نوشتهای به پیشینیان تالس اشاره میکند: "چنانکه میگویند ، تالس نخستین کسی است که درگاه بررسی طبیعت را بر یونانیان گشود. هرچند به ادّعای تئوفراسطوس وی پیشینیان بسیاری داشته است؛ امّا چنان از آنها پیشی گرفته که بر تمامشان سایه افکند. گویا هیچ چیز از خود به جا نگذاشته جز رسالهای که به آن ستارهیابی دریایی میگویند."[3]