شاعر ایرانی From Wikiquote, the free quote compendium
میرزا ابوالحسن بن ابراهیمقلی جندقی با تخلُّص یغما و شهرت یغمای جندقی (۱۷۸۱، خور - ۱۲ نوامبر ۱۸۵۹، خور) شاعر، مؤلف و صوفی ایرانی؛ منشی [کاتب] ذوالفقارخان، حاکم کاشان از سوی حاجی میرزا آقاسی و پیروی جنبش شیخیه بود.[1]
نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به دستم | فدای چشم تو ساقی، بههوش باش که مستم | |
کنم مصالحه یکسر به صالحان می کوثر | به شرط آن که نگیرند این پیاله ز دستم | |
ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند | به وجه خیر و تصدّق هزار توبه شکستم | |
چنین که سجده برم بیحفاظ پیش جمالت | به عالمی شده روشن که آفتاب پرستم | |
کمند زلف بتی گردنم ببست به مویی | چنان کشید که زنجیر صد علاقه گسستم | |
نه شیخ میدهم توبه و نه پیر مغان می | زبس که توبه نمودم زبس که توبه شکستم | |
ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش | که در میان دو دریای خون فتاده نشستم | |
ز قامتش چو گرفتم قیاس روز قیامت | نشست و گفت قیامت به قامتیست که هستم | |
نداشت خاطرم اندیشهای ز روز قیامت | زمانه داد به دست شب فراق تو دستم | |
بخیز از بر من کز خدا و خلق رقابت | بس است کیفر این یک نفس که با تو نشستم | |
حرام گشت به یغما بهشت روی تو روزی | که دل به گندم آدم فریب خال تو بستم[1] |
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.