نورا افرون (به انگلیسی: Nora Ephron) (زادهٔ ۱۹ مه ۱۹۴۱ - درگذشتهٔ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۲) خبرنگار، مقالهنویس، کارگردان، تهیهکننده، رماننویس، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس آمریکایی بود.
من از گردنم بدم میاد و افکار زنانه دیگر
«حالت شعفی که حین خواندن بعضی از کتابها به من دست میدهد دلیل اصلی مطالعه من است. اما معمولاً چنین حسی هر بار و یا حتی در هر دو بار یک بار هم به من دست نمیدهد؛ ولی وقتی چنین حسی داشته باشم واقعاً سر از پا نمیشناسم. موقعی که بچه بودم تقریباً هر کتابی را که میخواندم من را دچار چنین احساس شعفی میکرد. به نظر شما من تجربیات اولیهام را در زمینه مطالعه کتاب را یک کم بیش از حد رمانتیک نکردم؟ خودم که فکر نمیکنم. میتوانم کلی کتاب را نام ببرم که در دوره نوجوانی بارها و بارها خوانده بودم… هر وقت کتابی را میخواندم و عاشقش میشدم دوباره تمام کتابهایی را که قبلاً خوانده بودم و من را دچار این حالت شعف کرده بودند، به خاطر میآورم. حتی میتوانستم جا و مبلی را که موقع خواندن آن کتابها رویش نشسته بودم به خوبی به خاطر بیاورم.»[۱]
«پدر و مادری کردن فقط به این معنا نیست که کودکی را بزرگ کنیم بلکه یعنی کودکی را تغییر شخصیت بدهیم و عین غاز پرواری به زور بهش غذا بخورانیم، عوض کنیم، تعریفش کنیم، برنامهریزی اش کنیم، دستکاری اش کنیم، صاف و بهترش کنیم.»
«من معمولاً از واژهٔ «سر شکن» استفاده نمیکنم، مگر این که بخواهم به خودم ثابت کنم که چیزی را که واقعاً استطاعتش را ندارم خیلی ارزان و تقریباً مفت است. برای این کار هم معمولاً بهای آن چیزی را که میخواهم بخرم و استطاعت خریدش را هم ندارم تقسیم بر سالهایی که قصد استفاده از آن را دارم میکنم. اگر هم این روش جواب نداد قیمت را تقسیم بر تعداد روزها یا ساعتها یا دقایق استفاده از آن چیز میکنم) آن قدر این کار را تکرار میکنم تا قیمتش کمتر از یک کاپوچینو بشود.»
«آدم راحت تر میتواند عشقش را به کسی فراموش بکند، اگر بتواند خودش را فریب بدهد که از اول هم خیلی از آن طرف خوشش نمیآمده است.»
«یک حالتی هست که به آن سرگیجهٔ اعماق میگویند و به وضعیتی اشاره میکند که غواصی که تا عمق زیادی زیر دریا رفته است و مدت زیادی در کف دریا مانده است نمیتواند مسیر بازگشت به بالا را تشخیص بدهد. هنگامی هم که چنین غواصی به سطح آب برمیگردد احتمال دارد دچار شرایطی شود که به آن بیهوشی در اثر زیادی فشار اکسیژن میگویند و طی آن بدن غواصی نمیتواند با فشار اکسیژن اتمسفر سطح آب هماهنگ شود. دقیقاً هنگامی که از دنیای یک کتاب عالی بیرون میآیم همین حالت برایم پیش میآید.»
«مرگ مثل یک تک تیرانداز میماند. کسانی را میزند که شما دوست شان دارید، بهشان علاقه دارید، کسانی را که میشناسید. مرگ همه جا هست. ممکن است نفر بعد نوبت شما باشد. اما بعد معلوم میشود شما نفر بعد نیستی. اما بعد باز میبینید میتوانست نوبت شما باشد.»