شاعر، نویسنده، فلیسوف و جهانگرد ایرانی From Wikiquote, the free quote compendium
ناصر بن خسرو بن حارث قباديانى بلخى مروزى ، شاعر، فیلسوف و جهانگرد ایرانی، (۳۹۴ -۴۸۱ هجری قمری/ (۱۰۰۴ - ۱۰۸۸ م)). وی متخلص و ملقب به ” حجت” بود. از آن رو که شعرهایش حاوی پند، اندرز و مطالب حکمت آمیز بود موصوف به “حکیم”، ” حکیم ناصر” یا “سیدالحکماء” گشت. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشتهاست. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کردهاست.
««سَر علمها علم دين است»
جامع الحكمتين
«چو از هر موجودي دو موجود بر ترتيب شريفتر است از ديگر موجودات، روا نباشد كه دو مرد از ديگر مردمان شريفتر نباشند از هر آنكه عظيم تر موجودي مردم است كه غرض صانع از ايجاد موجودات همه اوست. پس گفتند كز مردمان دو مرد شريفتر است يكي رسول و ديگر وصي ازو.دليل بر شرف اين دو تن بر همه خلق آن آورند كه شرفا خلق همه فرزندان ايشانند. نيز هيچ مردي نيست از جملگي خلق كه اندر دين اسلام اند بانگ نماز – كان منادي خدايست – همي نشوند كه گويند به اقرار به وحدانيت خداي برابر ذكر اين دوتن را كه موذنان بانگ همي كنند هر شبان و روزي پنج وقت نماز كه آن وقت را جملگي وقت ها و زمان ها شرف است و بر سر مناره به آواز همي گوبند:محمد رسول الله و علي ولي الله.»
«آهن قوي تر گوهري است و آلت حرب از او سازند. منافع مردم اندر او بسيار است... چون رسول از خلق علي را به خويشتن كشيد چه به مصاهرت و چه به وصايت ، پيدا آمد كه امير المومنين علي ممثول آهن بود. چه درست شد كه رسول به منزلت مغناطيس عالم دين بود و امير المومنين به مرتبت آهن عالم دين بود. و چنانك مغناطيس، اگرچه بسيار جواهر باشد،جز آهن را به خويشتن نكشد، مغناطيس ديني نيز از بسياري از امت جز مر اين آهن را به خويشتن نكشيد.»
«تا امروز فرزندان او-علی- فرزندان رسول اند، و چه مر او را وصي خويش به غدير خم و همگان ر ا به ولايت او اشارت كرد.»
وجه دین
«واجب دیدم بر خویشتن این کتاب را تالیف کردن بر شرح بنیادهای شریعت از شهادت و طهارت و نماز و روزه و....»
«چيزها را به روى توان شناخت و خردمندى كه اين كتاب را بخواند، دين را بشناسد و بر شناخته كار كند و مزد كار را سزاوار شود به خشنودى ايزد تعالى»
«وصي آدم مولانا شيث بود عليه السلام و وصي نوح مولانا سام بود عليه السلام و وصي ابراهيم مولانا اسماعيل بود عليه السلام و وصي موسي مولانا هارون بود عليه السلام و وصي عيسي مولانا شمعون بود عليه السلام و وصي محمد مصطفي علي المرتضي بود عليه السلام.»
«نخست بدانی که حال نفس اندر دین برابر است. حال جسد و اندرحال تندرستی صلاح جسد وابسته است به طعام خوردن و شراب خوردن و اندرحال بیماری علاج جسد وابسته است بهطعام ناخوردن و بازداشت شراب از وی.»
«صیام دور کردن است خویشتن را از خویستوری که هرچه یابند بههر وقتی میخورند. این عادت سخت ناستوده است و کمخوردن عادتی است ستوده و کمخار را نیز همه کس دوست داشتهاند.»
«واندر خبر آمده است که ماه رمضان نامی است از نامهای خدا و آن ماهی است فاضلتر از همه ماهها و اندر خبر است که اندرو مر فرشتگان را بینند و درهای آسمان به نیکیها بگشایند و جوانمردی فرمود کردن با ضعیفان به اندازه توانایی خویش.»
«و سالی دوازده ماه است و ماه رمضان از آن دوازده ماه دیگر شریفتر است و بیان تأویل آن این است که هر پیامبری را وصی و امامی است و ایشان دوازدهاند و این همان است که در تأویل نواب یوسف آمده است: «انی رأیت احد عشر کوکبا و الشمس والقمر رأیتهم لی ساجدین.» گفت: من دیدم یازده ستاره را و ماه را و آفتاب را که مرا سجده کردند. [یوسف/۴] .»
دیوان اشعار
«گر تو به تبار فخر داری / من مفخر گوهر و تبارم».[۱]
«کلام عارف دانا قبولست / که گوهر از صدف باید خریدن.»
«ندانم جز این عیب مر خویشتن را//که بر عهد معروف روز غدیرم»
«آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا// گویی زبون نیافت به گیتی مگر مرا»
«آنچه نخواهی که ندرویش، مکار// آنچه نخواهی که بشنویش، مگوی»
«انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس// تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت»
«این جهان آب روانست بر او خیره مخسب// آنچه او بود نخواهد مطلب، مست مباش»
«این رشوتخواران فقهایند شمارا// ابلیس فقیه است گر اینها فقهایند»
«خواب و خورست کار تو ای بیخرد جسد// لیکن خرد به است ز خواب و ز خور مرا// کارخر است سوی خردمند خواب و خور// ننگست ننگ با خرد از کار خر مرا»
«روزی زسر سنگ عقابی بههوا خاست// واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست// بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت// امروز همه روی زمین زیر پر ماست// بر اوج فلک چون بپرم از نظر تیز// میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست// گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد// جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست// بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید// بنگر که ازین چرخ جفاپیشه چه برخاست// ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی// تیری ز قضاو قدر انداخت بر او راست// بر بال عقاب آمد آن تیر جگردوز// وز ابر مر او را بسوی خاک فروکاست// بر خاک بیفتاد و بغلطید چو ماهی// وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست// گفتا عجبست اینکه زچوبست و زآهن// این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست// چون نیک نگهکرد و پر خویش بر او دید// گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست»
«گرگ درنده گرچه کشتنی است//بهتر از مردم ستمکار است// از بد گرگ رستن آسان است// وز ستمکار سخت دشوار است»
«گوشت چون گنده شود او را نمک درمان بود// چون نمک گنده شود او را بهچه درمان کنند»
«گویم چرا نشانه تیر زمانه کرد// چرخ بلند جاهل بیدادگر مرا// گر در کمال و فضل بود مرد را خطر// چون خوار و زار کرد پس این بیخطر مرا؟»
«گویی که از نژاد بزرگانم// گفتاری آمدی تو نه کرداری// بیفضل کمتری تو ز گنجشکی// گرچه ز پشت جعفر طیاری// بیچاره زندهای بود ای خواجه// آنک او زمردگان طلبد یاری// طب پدر تو را ندهد نفعی// تو چونکه گرِ خویش همیخاری»
«از ره نام همچو یکدگرند// سوی بیعقل، هرمس و هرماس// لیکن از راه عقل، هشیاران// بشناسند فربهی زآماس»
«گیتی سرای رهگذرانست ای پسر// زین بهتر است نیز یکی مستقر مرا»
«نام قضا خرد کن و نام قدر سخن// یاد است این سخن ز یکی نامور مرا»
«نینی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل// این گفته بود گاه جوانی پدر مرا// دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک// این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا»
«نکوهش مکن چرخ نیلوفری را// برون کن ز سر باد خیره سری را// بری دان از افعال چرخ برین را// نشاید ز دانش نکوهش بری را// همی تا کند پیشه عادت همی کن// جهان مر جفا را تو مر صابری را// چو تو خود کنی اختر خویش را بد// مدار از فلک چشم نیکاختری را// اگر شاعری را تو پیشه گرفتی// یکی نیز بگرفت خنیاگری را// تو درمانی آنجا که مطرب نشیند// سزد گر ببری زبان جری را// صفت چند گویی ز شمشاد و لاله// رخ چون مه و زلفک عنبری را// به علم و به گوهر کنی مدحت آن را// که مایه است مر جهل و بدگوهری را// به نظم اندر آری دروغ و طمع را// دروغست سرمایه مرکافری را// پسندست با زهد عمار و بوذر// کند مدح محمود مر عنصری را// من آنم که در پای خوکان نریزم// مر این قیمتی در لفظ دری را»
از رودکی تا بهار/ ۱۳۷۰ خورشیدی
«بار خدایا اگر زروی خدایی// طینت انسان همه جمیل سرشتی// چهرهٔ رومی و صورت حبشی را// مایهٔ خوبی چه بود و علت زشتی// طلعت هندو و روی ترک چرا شد// همچو دل دوزخی و روی بهشتی// چیست خلاف اندر آفرینش عالم// چون همه را دایه و مشاطه تو هستی// نعمت منعم چراست دریا دریا// محنت مفلس چراست کشتی کشتی»
«بر یخ بنویس چون کند وعده// گفتار محال و قول خامش را»
«ناصر خسرو در علوم وفنون متداول زمان خود استاد بود. قران عظیم الشان را حفظ داشت و در علم کلام و حکمت و ادیان نیز دست توانا داشت و این امر ار میتوان از محتوای اشعارش دریافت.او آثار منظوم و منثور دارد. مجموعه شعری اش حاوی ۱۱۰۴۷ بیت است که اغلب آن در بیان افکار مذهبی، حکمی و فلسفی سوده شده است مگر اشعار انتقادی و نیز حایز اهمیت به خصوص میباشد.»
پیام کمسیون یو نسکو، به مناسبت برگزاری سیمنار بین المللی ناصر خسرو
«یونسکو این سازمان علمی تربیتی و فرهنگی جهان از فیصلۀ بیستممین جلسۀ عمومی خویش در سال ۱۹۷۸ در پاریس، از کشور های عضو دعوت به عمل آورد تا با تدویر مجالس ترتیبات خاصی از شخصیت های بزرگ ملی و بین المللی تجلیل به عمل آورند.»
پیام کمسیون یو نسکو، به مناسبت برگزاری سیمنار بین المللی ناصر خسرو
«مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشهورز، در راه رسیدن به هدف پای میفشارد.»
علی دشتی، از پژوهشگران، نویسندگان و سیاستمداران ایرانی