قاآنی شیرازی، میرزا حبیب الله متخلص به قاآنی از شاعران نامی ایران در حدود سال (۱۲۲۲ هجری قمری) در زمان سلطنت فتحعلیشاه در شیراز زاده شد. وی در سال (۱۲۷۰ هجری قمری) در تهران درگذشت.
- «آبی است زیر پره که میگردد آسیا// سرّی است زیر پرده که میگردد آسمان»
- «آخر ز بحر ژرف چه کم گردد// سیراب اگر نماید عطشان را»
- «آدم همه محتاج خور و همسر و خواب است// وان را که نه همسر نه خور و خواب، فرشته است»
- «آنکه را کردگار کرد عزیز// نتواند زمانه خوار کند»
- «آهن از آسیب پتک و کوره گردد تیغ تیز// زر سرخ از تف نار و بوته گردد خوش عیار»
- «ابر با آن تیرهرخساری که پوشد روی روز// مردم چشم است دهقان را ز باران داشتن»
- «الحق خجل شدم که به تحقیق هرچه گفت// حق بود و حرف حق را در دل بود اثر»
- «باش که وقت مشیب صید غزالان شوی// ای که زنی در شباب پنجه به شیر عرین»
- «به مرد سفله مکن در هوای نان تکریم// به عرق مرده مزن از برای خون نشتر»
- «پلید جفت پلید است و پاک همسر پاک// گریز نیست در آفاق جنس را از جنس»
- «تو بدسگالی و نیکی طلب کنی هیهات// ز خیر، خیر تراوش نماید از شر، شر»
- «تو نفس علم شو از نقش علم دست بشوی// که نفس علم قدیم است و نقش او فانی»
- «جایی که پشک و مشک به یک نرخ است// عطار گو ببند دکان را»
- «خشم تو بر دوستان تست عنایت// آتش سوزان بود حیات سمندر»
- «خصم را گو پیش تیغش جوشن و خفتان مپوش// مرگ را کی چاره هرگز جوشن و خفتان کند»
- «خیره گستاخانه هرجا دم نمیشاید زدن// ای بسا نخل جسارت که خسارت بار داد»
- «دلا ز شاخ آهو هرگز مدار چشم ثمر»
- «راه بیحاصل مپوی و یار بیپروا مگیر// تخم در خارا میفشان خشت بر دریا مزن»
- «ز هرکدام پژوهش کنی ز باب و نیا// جواب ندهد جز به نام مادر و خواهر// بدان صفت که تفاخر به نام مام کند// کس از ز باب پژوهش نماید از استر»
- «ستون خانه شکستی فرود آن منشین// طناب خیمه گسستی نشیب آن مگذر»
- «سوادی عشق چون بینی بهل سودای عقل از سر// که در گرمای تابستان به تن بار است بارانی»
- «شیئیاللهی بزن که بر آید زخانه بانگ// یااللهی بگو که گشایند بر تو در»
- «گرفتم آن که بلائیست عشق روی بتان// بلا چو عام بود دلکش است و مستحسن»
- «گشته کلکات لاغر از بس خورده خون دشمنان// راست باشد اینکه لاغر میشود بسیارخوار»
- «لاغرستاش کلک اگرچه فتنه عالم بخورد// آری آری هرکجا بسیارخواری لاغر است»
- «ناجوانمردیست چون جانوسیار و ماهیار// یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن»
- «نشود شاهد زیبارو جز همدم زشت// نخورد خربزه شیرین الا کفتار»
- «نگفتم زلف تو دزد است از کیدش مباش ایمن// به مرگ گله راضی شو چو گرگی را شبان کردی»