ادیب و نویسنده لغتنامه دهخدا From Wikiquote, the free quote compendium
علیاکبر دهخدا (۱۸۷۹، تهران - ۹ مارس۱۹۵۶، تهران) ادیب، روزنامهنگار طنزپرداز، نمایندهٔ مجلس ملّی، استاد دانشگاه، زبانشناس، لغتنامهنویس و شاعر ایرانی بود که برای شاهکارش لغتنامه شهرتِ فراگیر دارد. [۱]
«ای مرغ سحر! چو این شب تار// بگذاشت ز سر، سیاهکاری// وز نفحه روحبخش اسحار// رفت از سر خفتگان خماری// بگشود گره ز زلف زرتار// محبوبه نیلگون عماری// یزدان به کمال شد پدیدار// و اهریمن زشتخو حصاری// یادآر ز شمع مرده، یادآر!»
امثال و حکم
«آری این اوستا بههر نیرنگ// ز یکی خم برآورد دهرنگ// زرد از او جوی و زعفرانی بین// سرخ از او خواه و ارغوانی بین// دهدت زین خم ار کند آهنگ// نیز بالاتر از سیاهی رنگ»
«آزادی اندیشه و قلم و زبان و مجامع و شغل و منزل و غیره موجب آبادی و عمران ممالک است.»
«از درختی که مام بالا رفت// دخت برشاخ نیز غیژد تفت// گفت و خوش گفت پیر برزیگر// اینچنین دختر آنچنان مادر// سری آنسان سزای این پنجه// بهچنان دیگ، لایق این کمچه»
«از گلستان جهان گفتم چه باشد سود، گفت//در بهار عمر، ز ازهار حقایق دستهای»
«باقلا بار کردنت هوس است// پیش کن خر که کار زین سپس است»
«بزن دشمن اینک چو دانی زدن// چه ترسی که فردا چهخواهد شدن// بلرزیدش امروز دست نبرد// چو در فکر فردا فرورفت مرد»
«تا امامت کند بهعامی چند// همچو خود ریش گاو، خامی چند»
«تا بری زیر سایه بازش رخت// شاخهبُر بر میار بیخ درخت// بره خواهی و کشک و روغن و شیر// میش را پشم گیر، پوست مگیر»
«تا سرانگشت تعنت به سر مهر گذاری// حالیا پرده برافکن مه انگشتنما را»
«جامی است از زهر هلاهل تن تو// وان زهر درون جام ما و من و تو// بشکستن این، خرد و هبا گشتن آن// دانی چهبود جان پدر، مردن تو»
«خواه ردش کنی و خواه قبول// نیست غیر از بلاغ، کار رسول»
«در مکتب درد تا ملالش ندهند// دل را به کمال دل، مجالش ندهند»
«دنیا به امید برپاست، دنیا به امید قائم است.»
«دونوبت حذر در خور جنگ نیست// یکی روز مرگ و دوم روز زیست// چو در زینهار قضا خفت تن// به شب نیز بستر به میدان فکن// زبالین و گر مرگ برداشت سر// به سر گو دگر نازبالین مخر»
«رادمردان و احرار به واسطه عدم اعشاءِ به تحصیل یا جمع مال، غالبأ فقیر و بیچیزند.»
«ریش انبوه پر از اشپش و کک// زیر او اوفتاده تحت حنک// همچو آن توبره که آکنده// بند بر کلگی درافکنده»
«غول عادات را بهبیگاری// خواجه تاشان گاو عصاری// بام تا شام در مشقت راه// شب همانجا که بامداد پگاه»
«فکر پایه عقل است.»
«گفتم از فیض وصل، خواهم زد// آتش شوق را مگر آبی// گفت خوابیست خوش ولی بیند// فیل خوابی و فیلبان خوابی»
«لیک از بهر نیک سنجیدن// صد شنیدن کجا و یک دیدن»
«همه قافله پس و پیشیم. مرگ به فقیر و غنی نگاه نمیکند. مرگ شتری است که به در هر خانه میخوابد، همه چیز چاره دارد جز مرگ.»
«آیا میتوان تصور کرد که تشکیل حکومتهای دمکراسی بهمعنی این بوده است که ظلم و تعدیهای سلاطین جور را مشروع کند؟»
«اگر با سرنیزه میشد سلطنتی را حفظ کرد، سلطان عبدالحمیدها، نیکلاها، فاروقها حالا برتخت خود مستقر بودند.»
«در جهاد شرایطی هست، لکن در دفاع - زن، بچه، عبد، مولی- همه باید دفاع کنند و نهضت ضداستعمار دفاع است.»
«در حکومتهای عادله، یعنی حکومتهای مشروطه و جمهوری، مبنای حکومتها بر تقواست. تقوای دینی نه، تقوای مدنی.»
«عمیقترین افکار عامه، همواره در ایران حکمفرما بوده و خواهد بود.»
«قیام مشروطهخواهی ما، قیام آزادیخواهی (بهمعنی اروپائی آن) نبود، نهضت استقلالطلبی بود؛ مقالات عروةالوثقی، قانون، پرورش، حبلالمتین کلکته، کتاب ابراهیمبیک و غیره و غیره همه شاهدهای زنده این دعوی میباشند.»
«ما، از شاه تا گدا مهمانهای چندروزه یا چندساله این مملکتیم، تنها خداوند متعال جاویدان است. این مملکت مال اخلاف ماست، همانطور که اجداد ما بهما سپردند ما باید بهاخلاف خود بسپاریم. برای کامرانی چندروزه خود نباید راضی شویم که مورد نفرت معاصرین و نفرین و لعن فرزندان خود شویم.»
«نویسندگان بزرگ فرانسه بهملت فرانسه یادآوری کردند که نوعی حکومت در یونان قدیم بوده است که آن، حکومت مردم به مردم است و مردم فرانسه که از تعدی و مالیاتهای گزاف پی در پی به جان آمده بودند، انقلاب کردند، انقلابی که به آن افروخته شدن مشعل دمکراسی دنیا، میتوان نام داد.»
«هیچوقت درخت پرثمر استقلال و آزادی بیآشامیدن خون، بارور و برومند نشده است و من هزاربار بیشتر ترجیح میدهم که در راه استقلال و آزادی و آسایش مردم کشته شوم تا مانند عجزه در رختخواب بیماری جان بسپارم.»
«وقتی ضعف و انکسار ملت خود را دیدم، دانستم که ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم و آن آموختن تمام علوم امروزی بود، وگرنه ما را جزو ملل وحشی میشمردند و برما آقائی را روا میدیدند، و آموختن آن اگر بهزبان خارجی بود البته میسر نمیشد[...] پس بایستی آن علوم و فنون را ما ترجمه کنیم و در دسترس مکاتب بگذاریم و این میسر نمیشود جز بدینکه اول لغات خود را بدانیم و این کار نوشتن لغتنامهای شامل و کافلِ تمام لغات را، لازم داشت. این بود که بهفکر تدوین لغتنامه افتادم.»
از روزنامه صوراسرافیل، به نقل از مقالات دهخدا/ دبیرسیاقی
«این را هیچکس نمیتواند انکار کند که ما ملت ایران در میان بیست کرور (پانصدهزار) جمعیت، پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفتهزار وزیر، امیر، سپهسالار، سردار، سرهنگ، سرتیب، سفیرکبیر[...] داریم و گذشته از اینها باز ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت (خدا برکت بدهد) شش کرور و چهارصد و پنجاه و دوهزار و ششصد و چهل و دونفر آیتالله، حجتالاسلام، مجتهد، امامجمعه، شیخالاسلام، سید، ملا، آخوند[..]، چهار کرور شاهزاده، آقازاده، ارباب، خان، ایلخانی، ایلبیگی[...] داریم.»
«من همیشه پیش خودم میگفتم که ما آدمها پادشاه لازم داریم برای اینکه مثلأ اگر با روسیه جنگ کنیم، هیجده شهر قفقاز را محافظت کند که روسها نبرند. اگر اولاد داشته باشیم مدارس عمومی مجانی تهیه نماید که بچهها بیسواد و کور بار نیایند. اگر مجلس داشته باشیم سه دفعه به قرآن قسم بخورد و عصمت مادرش را هم مزید وثیقه کند که در حفظ مجلس بکوشد.»
«همهکس این را میداند که میان ما زن را به اسم خودش صداکردن عیب است، نه همچو عیب کوچک، خیلی هم عیب بزرگ. واقعأ هم چه معنی دارد آدم اسم زنش را ببرد؟ تا زن اولاد ندارد، آدم میگوید: اُهوی! وقتی هم بچهدار شد اسم بچهاش را صدا میکند، مثلأ: ابول، فاطی، ابو، رقی و غیره. زن هم میگوید: هان! آنوقت آدم حرفش را میزند. تمام شد و رفت، وگرنه زن را به اسم صداکردن محضِ غلط است.»
از شماره دوم روزنامه «شفق سرخ» قدیم، بهنقل از مقالات دهخدا/ دبیرسیاقی
«بلی، «مثل» حکمت است. «مثل» معرفت است. «مثل» کیسههای مملو از عرفان و تجربه است که پدرها برای اولاد خود بهارث میگذارند. چیزی که هست همانطور که ملت ما برگزیده خداست و خداوند تبارک و تعالی تمام کوهها، بیابانها، دریاها، سیارات و ثوابت و بالاخره موجودات نامتناهی را برای ما خلق فرموده است، همانطور هم کیسههای «امثال» ما از معرفت پرتر و از تجربه و حکمت مملوتر است، و از اینجهت هم در اعمال و افکار ما مؤثر واقع میشوند.»
دربارهٔ تأسیس جمعیت مبارزه بابیسوادی بهخبرنگاران، به نقل از مقالات دهخدا/ دبیرسیاقی
«بهتر است دولت دخالت نداشته باشد. اگر پای دولت را در این کار باز کنیم راه تازهای برای دزدان، از خزانهٔ ملت باز میشود.»
سرمقاله شماره هفتم «سروش» استامبول، بهنقل از مقالات دهخدا/ دبیرسیاقی
«ملتیکه خزانهاش تهی، قشونش در مرتبهٔ صفر، مکاتیب و معارفش در حکم عدم و مملکتش اردوگاه قشون دشمن است، هیچوقت مستحق ادعای فتح نیست و بر فرض چنین ادعا بلاشک خود را مضحکه دنیا قرار داده است.»
به نقل از ماهنامه حافظ/ مقاله دهخدا
«هنوزم زخوردی به خاطر در است// که در لانهٔ ماکیان برده دست// بهمنقارم آنسان بهسختی گزید// که اشکم چو خون از رگ، آندم جهید// پدر خنده بر گریهام زد که هان// وطنداری آموز از ماکیان»
از روزنامه «ایران کنونی» بهمدیریت مدبرالممالک، بهنقل از مقالات دهخدا/ دبیرسیاقی
«یعنی در همین شبهای سخت زمستان که کم و بیش بخاریهای چینی و آهنی شما در عمارات عالیهتان میسوزد، خرقههای خز، پتوهای کرک، لحافهای ترمه و بالشهای پر، در سر و بر شما کار حمام میکند، گزهای اصفهان، پشمکهای یزد، بیسکوئیتهای اطریش و افشرههای «بردو» و «مونیخ» با برف شمران میزهای اولشب شما را زینت داده و کبکها و تیهوها، انواع ماهیهای رودخانهای و دریایی، پلوهای ملون و خورشهای رنگارنگ[...] در همسایگیهای شما هم بعضی هستند که بهآنها مادر و بهآنها هم «پدر» خطاب میکنند[...] با چشمهای پراشک دست به سر اطفالشان کشیده، میگویند: غصه نخور، ما هم فردا پلو میپزیم!»
«افتخار جمعآوری مجموعه عظیمی در امثال فارسی، به عصر و زمان ما مقدر بود، که در این زمان دانشمند معاصر علیاکبر دهخدا بهتألیف کتاب جامعی در امثال و حکم فارسی توفیق یافت و امثال فارسی بسیار، با شرح و شواهد زیاد از کتب ادب و سخنان منظوم و منثور گویندگان عجم جمع فرموده و مجموعه نفیسی ساخته افزون از دوهزار صحیفه و در تهران به سال ۱۳۱۰ شمسی بهطبع رسیده است.»
«درین مدت توقف خود در پاریس با آقای میرزا علیاکبر خان دهخدا نویسندهٔ مشهور که در آن اوقات در اوایل ‹‹استبداد صغیر›› در جزو مهاجرین ملی به پاریس آمده بودند تجدید عهد مطول مفصلی نمودم. در تمام مدت اقامت معظمله در پاریس، من اغلب اوقات را در خدمت ایشان بسر میبردم، و از موانست با آن طبع الطف از ماء زلال و ارق از نسیم صباء و شمال به نهایت درجه محظوظ میشدم و فیالواقع تمتعی که من از عمر در جهان بردم یکی همان ایام بود و آرزو میکنم که باز قبل از مرگ، یک بار دیگر این سعادت نصیب من گردد.»
محمد قزوینی در شرح زندگانی خود ۱۶ربیع الثانی ۱۳۴۳ مطابق ۱۴ نوامبر۱۹۲۴[۲]
«دهخدا قریب سیسال است مشغول جمعآوری مواد فرهنگ جامعی هستند برای زبان فارسی با شواهد کثیرهٔ بسیار مفصل[...] اگر روزی انشاالله اسباب مساعدت نماید و این مواد مرتب شده و بهپاکنویس مبدل گردد، بزرگترین و جامعترین و نفیسترین فرهنگی از آن عمل خواهد آمد که بعد از اسلام تا کنون برای زبان فارسی فراهم آورده شده است.»
«شعر دهخدا خود جلوهٔ پرفروغ دیگری است از چهره تابان او، کلامی است آهنگین با بافتی ویژه، همانند مقالات طنزآمیزش که در آن جوهر سیال خیال و اندیشههای باریک انسانی بهلطافت و نرمی میتراود.»