یکی از قدیمیترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات دوران تمدن باستان From Wikipedia, the free encyclopedia
حماسهٔ گیلگَمِش برآیند قطعههای ادبی درباره گیلگمش از دورههای مختلف (ح. ۲۱۰۰ پیشا دوران مشترک تا ح. ۱۰۰۰ پیشا دوران مشترک) و به زبانهای گوناگون از جمله سومری، اکدی، هیتی، هوری و اوگاریتی است. نسخههای مختلف گیلگمش بر روی لوح گِلی و به خط میخی نوشته و در شهرهای باستانی مختلف در بینالنهرین، شام و آناتولی پیدا شدهاند. نسخهٔ بابلی معیار حماسه، در همان زمان خود با واژگان آغازین Sha naqba īmuru («او که دریا را دید») شناخته میشدهاست. پس از غارت نینوا توسط اتحاد مادها و بابلیها در سال ۶۱۲ پیشا دوران مشترک، رونوشتهای آشوربانیپال از این حماسه، تا حدود ۲۵۰۰ سال پس از آن خوانده نشدند.
تاریخ نگارش | ح. ۲۱۰۰ پیشا دوران مشترک تا ح. ۱۰۰۰ پیشا دوران مشترک |
---|---|
کشور | بینالنهرین |
زبان | زبان اکدی |
نوع رسانه | لوح رسی |
نخستین بار در سالهای ۱۸۵۰ و ۱۸۵۳، آستن هنری لایارد و دستیارش هرمزد رسام الواح را در کتابخانههای شاهی نینوا کشف کردند. در سال ۱۸۷۲ جرج اسمیت در حین مرتب کردن لوحها در موزه بریتانیا، لوح «طوفان» را پیدا کرد و ترجمهٔ آن را در «انجمن باستانشناسی کتاب مقدس» (با حضور نخستوزیر) ارائه داد. تعداد سطرهای یازده لوح حماسه، مابین ۱۸۳ تا ۳۲۶ است، در کل حدود ۳٬۰۰۰ سطر وجود داشتهاست. حماسه مانند کتابی است که بخشی از آن را موریانه خورده یا طوماری که آتش نیمی از آن را سوزانده باشد.
گیلگمش (پادشاه ستمگر اوروک) دو سوم خدا و یکسوم انسان است. خدایان انکیدو را خلق میکنند تا هماورد او باشد اما آن دو پس از رویارویی، دوست و سپس عاشق هم میشوند. پس از کشتن هومبابا در جنگل سدر، ایشتار خواستار قهرمان میشود اما گیلگمش با توهین بسیار او را رد میکند. ایشتار نرگاو آسمان را گسیل میکند تا آن دو همراه را بکشد اما موفق نمیشود. خدایان به جرم نافرمانی، انکیدو را جوانمرگ میکنند؛ گیلگمش سفر جنونآمیزی را آغاز میکند تا به جاودانگی دست یابد. به دیدار اوتنپیشتی در آنسوی آبهای مرگ و در انتهای جهان میرود، پس از شنیدن داستان طوفان، درمییابد جاودانگی برای او آرزوی دستیابیناپذیری است.
به عقیدهٔ اندرو جرج، حماسه گیلگمش، در جایگاه یکی از آثار اصلی ادبیات جهان قرار دارد و آن را میتوان «سند انسانگرایی باستانی» در نظر گرفت. حماسه آترام-هاسیس یکی از پسزمینههای دینی-اساطیری داستان است. در باور سنتی، خدایان آنچه را برای شکوفایی بشر به آن نیاز بودهاست در سپیدهدم تاریخ و در دوره پیش از طوفان پدید آوردهاند، چیز دیگری قرار نیست کشف شود. ارتباطی بین سفر گیلگمش برای پیدا کردن بازمانده «طوفان» و بازگرداندن زندگی مذهبی وجود دارد. شاعر لازم ندیده اشاره بیشتری بکند اما به روشنی گیلگمش عامل دوباره متمدن کردن سرزمین خود و ابزار ائا بودهاست. واژگان آغازین حماسه همین ارتباط را برقرار میکنند، «دریا» نشاندهندهٔ قلمروی ائا است. وارونه رویداد تمیزی است که حتماً هر بابلی فرهیختهای آن را دریافته است؛ قهرمانی که در زندگی نتوانست خدا باشد، با مرگ توانست.
روایت تولد گیلگمش که آلیان بازگو میکند همان سنتیست که در سایر افسانههای خاور نزدیک (سارگن، موسی و کوروش) نیز آمدهاست. بررسی سیر تکاملی «حماسه گیلگمش» را میتوان از متن سومری «داستان زیوسودرا» آغاز کرد که از طریق ترجمهها و اقتباسهای اکدی پیاپی به نسخه معیار دوازده لوحی منتهی شد. این حماسه، مدلی تجربی برای آزمایش فرضیههای تکامل متن کتاب مقدس است. از میان همسانیهای بسیار با کتاب مقدس، بیشترین و آشناترین در لوح XI دیده میشود که در آن نسخهای از داستان طوفان بینالنهرینی آمده است. این روایت، مفصلترین نسخه از داستانی است که پیش از آن در حوزه خلاصهتری هم به زبان سومری و هم اکدی بازگو شده است. در مرحلهای از تکامل خود، حماسه با لوح XI و بازگشت گیلگمش به اوروک خاتمه مییافت. سپس، لوح دوازدهمی با ترجمه مستقیم نمونه اولیهٔ سومری شکل گرفت که شامل رویایی از جهان زیرین است که بر آن گیلگمش در مقام یک خدا حاکم است.
آثار ادبی مکتوب در بینالنهرین، از ۲۶۰۰ پیشا دوران مشترک پیدا شدهاند. در آن زمان، خط بازتاب کامل زبان نبود و خواندن این لوحهای اولیه بسیار دشوار است. حداقل از همین زمان (و به احتمال زیاد از زمان خیلی پیشتر)، دو گروه از مردمانی که به دو زبان کاملا متفاوت صحبت میکردند در بینالنهرین سفلی مقیم شدند. یکی از این دو زبان، سومری بود که با هیچ زبان شناختهشدهای خویشاوندی ندارد. به نظر میرسد نخستین خط به این زبان نوشته شده است. زبان دیگر، اکدی بود که از خانوادهٔ زبانهای سامی و در نتیجه با زبان عبری و عربی در ارتباط است. زبان سومری بیشتر در مناطق شهریِ جنوب و زبان اکدی در مناطق محلیِ شمال رایج بود. تقسیم جغرافیایی در سنت پسین واژگان دیده میشود: سومر و اکد. وضعیتی که این فرهنگ چندزبانه در هزاره سوم پیشا دوران مشترک داشت احتمالا به وضعیت زبان فرانسوی و فلامان در بلژیک امروزی شبیه است.[1]
از ۲۳۰۰ پیشا دوران مشترک، متنهای اکدی به وفور دیده میشوند، زمانی که این زبان ابزار اداری امپراتوری اکد شده بود. در میان این متون، آثار ادبی بسیار کمی وجود دارد. روایتها بیشتر به صورت سنت شفاهی بودند و هیچگاه نوشته نمیشدند یا بسیار بعدتر مکتوب میشدند.[2] به مرور زبان سومری در مقابل زبان اکدی جایگاه گفتاری خود را از دست داد. در آخرین سدهٔ هزارهٔ سوم پیشا دوران مشترک، پس از رنسانس سومری دوباره این زبان در جایگاه زبان اصلی نوشتار تقویت شد.[3]
در زمان حاکمیت شولگی (۲۰۹۴ تا ۲۰۴۷ پیشا دوران مشترک) از فرمانروایان سلسله سوم اور، بسیاری از ادبیات به سومری تصنیف شد. امروزه این آثار نه به واسطهٔ لوحهای نوشتهشده در همان زمان، بلکه از طریق برنامه درسی کاتبان در تمدن بابل شناخته میشوند.[4] در سدهٔ هجدهم پیشا دوران مشترک و در زمان حاکمیت حموراپی (۱۷۹۲ تا ۱۷۵۰ پیش از دوران مشترک)، سومری زبانی مرده در میان گویشوران محسوب میشد اما جایگاه نوشتاری خود را حفظ کرد. تقریبا هر آنچه از ادبیات سومری (از جمله پنج شعر گیلگمش) باقیمانده است به واسطه لوحهایی است که شاگردان کاتبی در مدرسههای تمدن بابل نگاشتهاند.[5]
به عقیده اندرو جرج، از یک صد سال پیش که نخستین ترجمههای مدرن حماسه گیلگمش منتشر شد، در جایگاه یکی از آثار اصلی ادبیات جهان قرار گرفت.[6] این حماسه، بارها در قالب نمایش، رمان و اپرا اقتباس و حداقل به شانزده زبان ترجمه شدهاست. یکی از درونمایههای اصلی این حماسه، «ترس از مرگ» است. دو درونمایهٔ جهانشمول دیگر، «راه خردمندی» و وضعیت بشری هستند. علاوه بر این، وظایف شایستهٔ شاهان؛ وظیفه در قبال خانواده؛ تمدن و بربریت؛ دوستی و قهرمان واقعی بودن را شامل میشود. در این میان، داستان سنتی «طوفان» و توصیف جهان مردگان نیز به آن پیوستهاست. مجموع این موضوعات گیلگمش را به قهرمان فرهنگ تبدیل کردهاست.[7]
نکتهای که حماسه گیلگمش و سایر ادبیات بینالنهرین باستان را مجزا میکند، آن است که هنوز نسخههای گوناگونی از آن پیدا میشود. هفتاد سال پیش، کمتر از چهل نسخه وجود داشت اما اکنون بیش از دو برابر آن پیدا شده و در حال افزایش است.[8] نسخههای مختلف گیلگمش بر روی لوح گِلی و به خط میخی نوشته و در شهرهای باستانی مختلف در بینالنهرین، شام و آناتولی پیدا شدهاند. خط میخی در هزاره سوم پیشا دوران مشترک در دولتشهرهای جنوب بینالنهرین پدید آمد. لوحهای خط میخی، دربرگیرنده گستره زمانیِ سه هزار ساله هستند و در میان آنان آثار ادبی و علمی دیده میشوند.[9]
قطعههای ادبی که داستان گیلگمش را روایت میکنند از دورههای مختلف و به زبانهای گوناگون به دست آمدهاند که میتوان بر اساس زمان، مکان و زبان آنان را دستهبندی کرد. گروه اصلی (نسخه معیار)، به زبان اکدی هستند و به تمدن بابل و آشور در هزاره اول پیشا دوران مشترک تعلق دارند. این نسخه در همان زمان خود با واژگان آغازین («او که دریا را دید») شناخته میشدهاست. سایر گروهها، قدیمیتر و به زبان اکدی هستند. گروه دوم، متنهای نیمه اول هزاره دوم پیشا دوران مشترک (دوره بابلی باستان) هستند. گروه سوم تکههایی هستند که به تمدن بابل در نیمه دوم هزاره دوم پیشا دوران مشترک (دوره بابلی میانه) تعلق دارند. گروه چهارم، متعلق به همان زمان گروه سوم هستند اما خارج از تمدن بابل (شام و آناتولی) به دست آمدهاند. گروه پنجم، نسخههایی به زبان سومری هستند که توسط شاگردان کاتبی در تمدن بابل (قرن هجدهم پیشا دوران مشترک) نوشته شدهاند.[10]
کتابخانه آشوربانیپال بزرگترین مجموعه را فراهم کرد که سازماندهیشده مکتوب و جمعآوری شده بودند.[11] در میان متنهایی که کاتبان آشوربانیپال رونویسی میکردند، حماسه گیلگمش قرار داشت که در کتابخانه آشوربانیپال احتمالاً تا چهار مجموعه کامل از آن بر الواح گلی نقش بسته بود. پس از غارت نینوا توسط اتحاد مادها و بابلیها در سال ۶۱۲ پیشا دوران مشترک، رونوشتهای آشوربانیپال از این حماسه، همانند سایر الواح، بر کف کاخهای پادشاهی تکهتکه باقی ماندند و تا حدود ۲۵۰۰ سال پس از آن پیدا نشدند.[12]
نخستین بار در سالهای ۱۸۵۰ و ۱۸۵۳، آستن هنری لایارد و دستیارش هرمزد رسام الواح را در کتابخانههای شاهی نینوا کشف کردند. این الواح هسته اصلی مجموعه لوحها را در موزه بریتانیا تشکیل میدهند. آنان همچنین سنگ بنای رشته آشورشناسی هستند و برای اکثر پژوهشها منبع اصلی محسوب میگردند. آن دو حفاری را در کاخ سناخریب (پدربزرگ آشوربانیپال) که نامش «کاخ بیهماورد» بود، آغاز کردند. سه سال پس از آن، رسام از سوی موزه بریتانیا بازگشت و گنجینه دوم را در کاخ خود آشوربانیپال («کاخ شمالی») پیدا کرد.[persian-alpha 1][13] سالها پس از آن (۱۸۷۹ تا ۱۸۸۲)، رسام دهها هزار لوح بابلی را در سایتهایی در جنوب، بابل و سیپار، به دست آورد که در موزه بریتانیا گرد آمدند. هیچیک از آن دو نفر توانایی خواندن الواح را نداشتند.[14]
اهمیت کشف این مجموعه برای اولین بار در سال ۱۸۷۲ شناخته شد. در این سال، جرج اسمیت در حین مرتب کردن لوحها در موزه بریتانیا، لوح «طوفان» را یافت. همکار او در آن زمان، واکنش وی را چنین توصیف کردهاست: «اسمیت لوح را برداشت و شروع به خواندن سطرها کرد؛ هنگامی که دریافت محتوای آن همان بخشی از افسانه است که امیدوارانه به دنبالش بود، گفت «اولین انسانی هستم که پس از دو هزار سال فراموشی میخوانمشان.» لوح را روی میز گذاشت، به هوا پرید و با هیجان بسیار دور اتاق خیز برداشت و در میان حیرت حضار شروع به درآوردن لباسهایش کرد.» او ترجمه لوح طوفان را در «انجمن باستانشناسی کتاب مقدس» (با حضور نخستوزیر) ارائه داد.[14]
نام سنتی شاعر که همراه با نسخه مرجع بابلی آمده، «سین-لیقِ-اونینی» است. معنای آن، «ای خدای ماه، بپذیر نیایشم را!» و حرفه او جنگیری (دور کردن شیطان با نیایش) است. این پیشه، مهارت بسیار مهمی بوده و یکی از کاربردهای اصلی آن، درمان بیماران است. هیچ چیز دیگری دربارهٔ وی در دست نیست، جز آنکه چندین خانواده شناختهشده در میان کاتبان (اواخر هزاره اول پیشا دوران مشترک) در شهر اوروک (جنوب تمدن بابل)، او را نیای خود دانستهاند. دیدگاه امروزی این است که او در حدود قرن سیزدهم تا یازدهم پیشا دوران مشترک زندگی کردهاست.[11] او نمیتواند سراینده اصلی حماسه بابلی باشد زیرا نسخهای از آن در دوره بابلی باستان موجود بود اما به احتمال زیاد شکلدادن نهایی با او بوده و نسخه هزاره اول موجود در کتابخانهها بر عهده وی بودهاست، همان نسخهای که به آن نسخه معیار گفته میشود. با همه اینها نمیتوان احتمال این را در نظر نگرفت که مابین زمان زندگی او و قرن هفتم پیشا دوران مشترک، متن او تغییرات جزئی کرده باشد.[15]
شعر حماسی طولانیای که در دورهٔ باستان به «سین-لیقِ-اونینی» نسبت داده شدهاست، در دوره قدیم با نام «sha naqba imuru» («او که دریا را دید») شناخته میشده که واژگان آغازین آن است. این نسخه از حماسه در اغلب جاها، از نسخه بابلی باستان حماسه («Shūtur eli sharrī»: برتر از همه پادشاهان دیگر) سطر به سطر پیروی کردهاست. در سایر جاها تفاوتهای مهمی وجود دارد.[16] در میان زمانی که «برتر از همه پادشاهان دیگر» به «او که «دریا» را دید» تحول یافت، نسخههای بابلی اواخر هزاره دوم پیشا دوران مشترک وجود دارند. این گروه از نسخهها به دو بخش «در تمدن بابل» و «خارج از تمدن بابل» تقسیم میشوند. بخش اول شامل دو لوح است: نیپور و اور. این دو لوح بسیار شبیه به نسخه معیار هستند (همراه با تفاوتهایی).[16]
متنهای بابلی خارج از تمدن بابل، به قرن چهاردهم پیشا دوران مشترک (اواخر عصر برنز) تعلق دارند. در این دوره پادشاهی نوین مصر و هیتیها قدرتهای اصلی در شرق دریای مدیترانه بودند و زبان اکدی در ارتباطات بینالمللی در خاور نزدیک زبان میانجی محسوب میگشت. پادشاهان آشوری و بابلی، طبیعتاً به اکدی برای فرعون نامه مینوشتند، اما فرعون نیز به اکدی پاسخ آنها را میداد. پادشاه هیتی و فرعون نیز همینگونه مکاتبه میکردند.[16] حاکمان خرد در ساحل شام و سوریه نیز به همین زبان با سروران خود در ارتباط بودند، گرچه از اصطلاحات کنعانی و هوری نیز استفاده میکردند. این زبان اکدی به همان شیوه سنتی، خط میخی بر روی لوح گلی، نوشته میشد. کاتبان محلی برای آنکه بتوانند نامهها، قراردادها و سایر سندهای سروران خود را فراهم کنند، به خط میخی و با واژگان و ادبیات بابلی آموزش میدیدند (این اتفاق پیش از آن نیز روی داده بود و در میانه هزاره سوم پیشا دوران مشترک، خط میخی به ابلا رسیده بود).[17]
در نتیجه، در هاتوسا (بغاز کوی امروزی، پایتخت تمدن هیتی)، آختاتون (امارنه، شهر سلطنتی فرعون آخناتون در مصر علیا)، اوگاریت (راس شمرا، در بخش ساحلی سوریه)، ایمار (تل مِسکِنه) (شهری بر کنار فرات) - فقط به عنوان چند نمونه - بر الواح، ادبیات اکدی نقش میبست. به جز امارنه، از همهٔ این مکانها و علاوه بر آن در مگیدو (فلسطین) الواح گیلگمش پیدا شدهاند. آنچه در هاتوسا به دست آمدهاست، قدیمیترین در این گروه و بسیار شبیه به نسخه بابلی باستان حماسه (پنسیلوانیا و ییل) است؛ آنان متعلق به پیش از سین-لیقِ-اونینی هستند. متنهای ایمار که متعلق به چند سده بعد هستند، با وجود تفاوتهایی به نسخه او شبیه هستند (باز هم باید گفت در حال حاضر نمیتوان تشخیص داد پیش از اثر او بودهاند یا پس از آن).[17] سایر نسخههای گیلگمش که در «غرب» پیدا شدهاند، محلی و خلاصه یا بازنگری حماسه معیار هستند.[18] یک نسخه هیتی و یک نسخه هوری هر دو در پایتخت تمدن هیتی پیدا شدهاند. نسخه هیتی نسبتاً بهتر اما نسخه هوری به زحمت قابل خواندن است. حتی نسخهای در ارمنستان، بسیار دور از عیلام، پیدا شد که گمان میرفت نسخه عیلامی گیلگمش باشد. به سرعت منتشر شد و ترجمههایی نیز به دنبال آن آمد. اما بررسی بیشتر نشان داد که در واقع نامهای خصوصی بوده که هیچ ربطی به گیلگمش ندارد. این نامه نمونهای شد از این حقیقت که زبان عیلامی هنوز ناشناختهترین زبان خاور نزدیک است. زبان اکدی چنین وضعیتی ندارد.[19][persian-alpha 2]
از نسخهٔ بابلی معیار حماسه، ۷۳ نسخه خطی به جا ماندهاست: ۳۵ عدد از کتابخانههای آشوربانیپال در نینوا، ۸ لوح یا قطعه دیگر از سه شهر آشوری دیگر (آشور، کالاه، حوزیرینا) و ۳۰ لوح از تمدن بابل (به خصوص شهرهای بابل و اوروک) به دست آمدهاست. لوحهای آشوربانیپال قدیمیتر هستند. جدیدترین نسخه خطی متعلق به ۱۳۰ پیشا دوران مشترک و از شهر بابل است.[19][persian-alpha 3]
تعداد سطرهای یازده لوح حماسه، مابین ۱۸۳ تا ۳۲۶ است؛ در کل حدود ۳٬۰۰۰ سطر وجود داشتهاست. تنها لوحهای I, VI, X، و XI تقریباً کامل هستند. بعضی از سطرها از دست رفتهاند اما با متنهای مشابه قابل بازیابی هستند. حدود ۵۷۵ سطر کاملاً از بین رفتهاند، حتی یک کلمه نیز از آنان باقی نماندهاست. تعداد بسیاری آسیب زیادی دیدهاند و کمتر از چهار-پنجم حماسه متن به هم پیوستهاست.[20]
رویکرد به حماسه نباید مانند رویکرد به شعر هومر باشد (متن اصلاً کامل نیست)؛ مانند کتابی است که بخشی از آن را موریانه خورده یا طوماری که آتش نیمی از آن را سوزانده باشد.[21]
او که «دریا» را دید، پیریزی سرزمین،
[آنکه] دانست …، خردمند بود در همه امور!
[گیلگمش، آنکه] «دریا» را دید، پیریزی سرزمین،
[آنکه] دانست …، خردمند بود در همه امور![او] … همهجا …
و [فراگرفت] همگی مجموع حکمت را.
دید آنچه را نهفته بود، پیدا کرد آنچه را نهان بود،
او آورد داستانی از پیش از «طوفان».راه درازی آمد، فرسوده[persian-alpha 4] بود، آرامش[persian-alpha 5] یافت،
و گذاشته شد[persian-alpha 6] همه کارهایش بر لوحی از سنگ.[22][23][persian-alpha 7]بر بالای دیوار اوروک شو و به پس و پیش رو!
پِیریزیهایش را برانداز کن، آجرکاریاش را ببین!
آجرهایش در کوره پخته نشدند؟
«هفت فرزانه» پیریزیهایش را بنیاد نریختند؟[یک میل مربع است] شهر، [یک میل مربع] بیشه خرما، یک میل مربع است گودال خاک رس، نیم میل مربع معبد ایشتار:
[سه میل مربع] و نیم است گستره اوروک.[persian-alpha 8][بنگر] صندوق لوح سدر را،
[باز کن] قفل برنزش را!
[بلند کن] سرپوش راز و رمزش را،
[بردار] لوح سنگ لاجورد را و به صدای بلند بخوان
رنجهای گیلگمش، هر آنچه بر او رفت.[24][23][persian-alpha 9]
سرآغاز و ستایش. پادشاه گیلگمش، ظالمانه بر مردم شهر اوروک حکومت میکند، آنها به خدایان شکایت میکنند. خدایان برای مشغول کردن و تغییر مسیر نیروهای فرابشری وی، همتایش را خلق میکنند: مردی وحشی با نام انکیدو که توسط حیوانات وحشی بزرگ شدهاست. دامگذاری، انکیدو را میبیند، وی را با کمک یک روسپی از گله به دور میکشاند و میفریبد. روسپی هنرهایش را به او نشان میدهد و پیشنهاد میدهد که با او به اوروک برود، جایی که گیلگمش، انکیدو را در خواب دیدهاست.[22]
داستان با گیلگمش، پادشاه اوروک آغاز میشود. گیلگمش، دو-سوم خدا و یک-سوم انسان،[24] بر مردم شهرش ستم میکند، آنها از دست او به خدایان پناه میبرند. ستم او به زنان جوان اوروک، اجبارشان به همخوابگی در شب عروسی است (حق لرد (ارباب)[25]). ستم او به مردان جوان (لوح در این قسمت آسیب دیده) اینگونه حدس زده میشود که آنها را با مسابقه، آزمون قدرت، یا به احتمال زیاد بیگاری کشیدن در بنای ساختمانها از پای درمیآورد.[26] خدایان به درخواست مردم با خلقِ همتایِ گیلگمش پاسخ میدهند، که میتواند از ستم او جلوگیری کند. این مرد وحشی، انکیدو، پوشیده از مو-ست و در محیط وحش با حیوانات زندگی میکند.[27] دامگذاری میبیندش، انکیدو گذران زندگی او را با ریشهکن کردن دامها خراب کردهاست. شمهات، یک روسپیِ مقدس، انکیدو را فریفته میکند؛ نخستین گام او به سوی رام شدن. پس از شش روز و هفت شب (و یا بر اساس پژوهش جدید، دو هفته[28]) همخوابگی و آموزش راههای شهریگری به انکیدو،[29] شمهات او را به منزلگاه شبان میبرد. در همین حال، گیلگمش همراهِ محبوبِ ناآشنایی را به خواب میبیند که از راه خواهد رسید و از مادرش، نینسون، میخواهد در یافتن معنای رؤیاها کمکش کند.[30]
روسپی، انکیدو را به چادر شبان میبرد، وی در آنجا شیوه انسان بودن را میآموزد و نگهبانی برای شبان میشود. غریبهای که از آنجا میگذرد دربارهٔ گیلگمش در اوروک میگوید و اینکه چگونه او در مراسم عروسی، حق شب اول را به اجرا میگذارد. انکیدو از این رسم شگفتزده میشود، به اوروک پا میگذارد و مانع از این اتفاقات میشود. گیلگمش و انکیدو میجنگند تا آنکه انکیدو برتری گیلگمش را میپذیرد و آنها دوستانی راسخ میشوند. گیلگمش پیشنهاد میدهد برای دستیابی به شهرت و شکوه به جنگل سدر سفر کنند و هشدار انکیدو دربارهٔ خطر این کار را نادیده میگیرد. آنها خود را به جنگافزار مجهز میکنند. گیلگمش برنامه خود را به اجتماع اوروک خبر میدهد. بزرگان شهر تلاش میکنند تا وی را بازدارند.[25]
بزرگان به گیلگمش و انکیدو برای سفر پند و اندرز میدهند. دو قهرمان به دیدار ایزدبانو نینسون میروند که یاری خدای خورشید، شَمَش، و کمک زن وی، آیا، را میطلبد. نینسون انکیدوی یتیم را به فرزندی میپذیرد. گیلگمش دستوراتی برای اداره اوروک در نبودش میدهد. قهرمانان به راه میافتند.[31][persian-alpha 10]
هر سه روز یکبار در مسیر سفر، گیلگمش و انکیدو بر دامنه تپهای اردو میزنند و آیینی اجرا میکنند تا رؤیایی برانگیزند. هر بار گیلگمش با کابوسی بیدار میشود اما انکیدو به وی اطمینان خاطر میدهد که رویایش در حقیقت خیر است. پس از دستکم پنج رؤیا، قهرمانان به جنگل سدر نزدیک میشوند. شمش پیشنهاد حملهای بیدرنگ میدهد تا هومبابای غول را غافلگیر کنند که پوشانده در هفت هالهاش از جنگل سدر نگاهبانی میکند. در حالی که قهرمانان با نگرانی تلاش میکنند از ترس یکدیگر بکاهند، به جنگل میرسند.[34]
پس از ستایش کوه انبوه از درخت سدر، قهرمانان سلاح برمیکشند و آهستهآهسته به جنگل پیش میروند. هومبابا بر سر راهشان قرار میگیرد و انکیدو را به خیانت متهم میکند. انکیدو بر اقدام فوری پافشاری میکند. گیلگمش و هومبابا میجنگند و شمش سیزده باد را برای کور کردن هومبابا میفرستد تا دستپروردهاش به پیروزی دست یابد. هومبابا برای جانش التماس میکند. دوباره انکیدو بر شتاب پافشاری میکند، به گیلگمش میگوید پیش از آنکه خدایان خبردار شوند، هومبابا را بکشد. هومبابا قهرمانان را نفرین میکند، آن دو فوراً او را به قتل میرسانند و به قطع کردن درخت سدر در بیشههای مقدس مشغول میشوند. انکیدو یک درخت باشکوه را برای ساختن در بزرگی که معبد انلیل را بیاراید، نذر میکند. [35]
پس از بازگشت به اوروک، زیبایی گیلگمش تمایل جنسی را در ایزدبانو ایشتار برمیانگیزاند و او به گیلگمش پیشنهاد ازدواج میدهد. گیلگمش او را تحقیر میکند، همه دلباختهگان را به یاد ایشتار میآورد که به چه سرنوشتی دچارشان کردهاست. ایشتار خشمگین میشود و به آسمان میشتابد. آنو، پدرش، را وادار میکند تا نرگاو آسمانِ آتشین (صورت فلکی گاو) را به وی دهد تا بتواند گیلگمش را به مرگ کیفر دهد. نرگاو آسمان در اوروک ویرانی به بار میآورد اما گیلگمش و انکیدو نقطه ضعف آن را مییابند و میکشندش. آنها به ایشتار توهین بیشتری میکنند و پیروزمندانه به کاخ برمیگردند تا موفقیت خود را جشن بگیرند.[36]
انکیدو در رؤیایی شورای خدایان را میبیند که در آن حکم به زوال وی میدهند. در هذیانی عذابآور، در بزرگ ساختهشده از سرو را تصور میکند که برای معبد انلیل ساخت، نفرینش میکند که نتوانست پشتیبانی خدا را برایش به دست آورد. سپس افکارش را معطوف به صیاد و روسپی میکند که وسیلهای شدند تا او با تمدن آشنا شود، همانها که وی بدبختی خود را از آنان میداند. شمش او را به نرم شدن میخواند، انکیدو برای روسپی دعای خیر میکند. رؤیای دومی میبیند؛ در آن، فرشته مرگ وی را به جهان زیرین میکشاند؛ جلوهای از دوزخ میبیند. پس از توصیف رؤیا برای گیلگمش، بیمار میشود. بیرمق در بستر مرگش، به گیلگمش از ننگ سرنوشت خود شکایت میبرد، که چرا در میدان نبرد نمرد. میمیرد. [37]
گیلگمش سوگواری بزرگی برای انکیدو برگزار میکند. صنعتگرانش را فرامیخواند و پیکرهای از دوستش میسازد، اسباب گور را از خزانهاش فراهم میکند تا انکیدو به جهان زیرین بَرَد و رضایتمندی خدایان ساکن در آنجا را به دست آورد. در شب عزا، ضیافتی بزرگ برپا میشود، سپس گنجها گشوده و به خدایانِ جهان زیرین تقدیم میشوند و آیینوار برای عموم به نمایش گذاشته میشوند.[38]
در سوگ انکیدو که مرگش فناپذیری خود را به یاد گیلگمش آورده، وی اوروک را ترک میگوید و در آرزوی راز اوتنپیشتیِ جاودان، آواره زمین میشود. به سوی آخر جهان رهسپار میشود و به کوههایی میرسد که خورشید در آنجا غروب و طلوع میکند. از عقرب-مردی که نگاهبان گذرِ زیر کوههاست، یاری میخواهد. ناتوان از واداشتن گیلگمش به درک خطری که در پیش دارد، عقرب-مرد اجازه عبور میدهد. گیلگمش در مسابقه با زمان از «کورهراه خورشید» گذر میکند، پیش از آنکه خورشید بتواند به او برسد. بهنگام به پایان راه میرسد و خود را در باغ جواهرات مییابد.[39]
در آنسوی باغ، بر کناره ساحل دریا، ایزدبانوی پیر خردمندی زندگی میکند. در دوردست، شخص ترسناکی را مشاهده میکند، گمان میکند شکارچی است، در میخانهاش را میبندد. گیلگمش صدای وی را میشنود و تهدید میکند به زور وارد خواهد شد. وی میپرسد که او کیست. او به وی میگوید که چگونه دوستش مردهاست و اکنون خود از مرگ هراسان است، از وی یاری میخواهد برای گذر از دریا و رسیدن به اوتَنَپیشتی. وی به او هشدار میدهد که جستجویش بیهوده است و از خطرهای «آبهای مرگ» میگوید اما به تفصیل توضیح میدهد در کجا قایقران اوتنپیشتی، اور-شانابی، را بیابد، همراه با خدمهاش، «افراد سنگی». گیلگمش به قایقران و همراهان غریبش هجوم میبرد. زمانی که درگیری به پایان میرسد، او دربارهٔ جستجوی خود به اور-شانابی میگوید و برای پیدا کردن اوتنپیشتی کمک میخواهد. اور-شانابی آشکار میکند که گیلگمش با از میان بردن افراد سنگی، مانع از حرکت خود شده اما به گیلگمش یاد میدهد چگونه برای کرجی تیرکهایی به درازای بسیار زیاد بسازد تا برای پیشرانش جایگزینی باشند. آنها همراه با تیرکها سوار بر قایق میشوند. هنگامی که همه تیرکها تمام میشود، گیلگمش از پیراهن قایقران بادبان میسازد و از «آبهای مرگ» گذر میکنند. پس از به ساحل رسیدن، گیلگمش داستان خود را برای اوتنپیشتی بازمیگوید. اوتنپیشتی وظایف شاهان را به او یادآوری میکند و از اجتنابناپذیر بودن مرگ و زودگذر بودن زندگی سخن میراند.[40]
گیلگمش از اوتنپیشتی میپرسد چگونه به زندگی ابدی دست یافته و از اوتنپیشتی پاسخ میشنود چگونه از «طوفان»[persian-alpha 12] جان سالم به در برد و در نتیجه خدایان به او جاودانگی بخشیدند. اوتنپیشتی به گیلگمش پیشنهاد میدهد به مدت یک هفته نخوابد. گیلگمش در این آزمون رد میشود و با ناامیدی درمییابد اگر از شکست دادن «خواب» ناتوان است پس هیچ امیدی به غلبه بر «مرگ» ندارد. اوتنپیشتی به قایقرانش دستور میدهد گیلگمش را برای شستشو ببرد و لباسهایی که بیشتر در خور پادشاه است به او بپوشاند و همراهش به اوروک برگردد. زن اوتنپیشتی به او توصیه میکند به قهرمان در حال عزیمت هدیهای مرسوم برای سفرش دهد. اوتنپیشتی به گیلگمش نشان مرجانی گیاهگونه را در اعماق دریا میدهد که او را بازجوان خواهد کرد. گیلگمش به بستر دریا میرود و آن را پیدا میکند. او و اور-شانابی رهسپار اوروک میشوند. به آبگیری دلپذیر میرسند، گیلگمش در آن آبتنی میکند و ماری از غفلت او استفاده کرده و «گیاه» گرانبها را میرباید. گیلگمش با آگاهی از اینکه هرگز دقیقاً همان مکانی را که در آن غواصی کرده باز نخواهد یافت، در پایان درمییابد تمام کارهایش بیهوده بودهاست. آرزوهایش ناامید گشته: اصلاً بهتر بود اوتنپیشتی را هرگز ندیده بود. او و اور-شانابی به اوروک میرسند، جایی که، با واژگانی که بازتاب سرآغاز است، گیلگمش به قایقران دیوارها را نشان میدهد که یادگار ماندگار او خواهند بود.[45]
از مساحت شهر میگوید و از مساحت درختان خرما؛ از مساحت کوره و از مساحت معبد ایشتار؛ از کل مساحت اوروک.[46]
اور-شانابی، بر بالای دیوار اوروک شو و به پس و پیش رو!
پِیریزیهایش را برانداز کن، آجرکاریاش را ببین!
آجرهایش در کوره پخته نشدند؟
«هفت فرزانه» پیریزیهایش را بنیاد نریختند؟[یک میل مربع است] شهر، [یک میل مربع] بیشه خرما، یک میل مربع است گودال خاک رس، نیم میل مربع معبد ایشتار:
[سه میل مربع] و نیم است گستره اوروک.[47][46][23][persian-alpha 13]
نسخه معیار حماسه در سنت بابلی به بخشهایی تقسیم میشد.[19] تعریف بخش این است که شامل متنی است که معمولاً بر یک لوح مجزا قرار میگرفت، و بنا بر رسم بابلی به بخشها، «الواح» گفته میشود. حماسه در یازده بخش نوشته میشدهاست، الواح I تا XI. در اواخر هزاره دوم پیشا دوران مشترک، سازماندهی ادبیات بابلی به آن شکل بود که اکثر حماسه در توالی استاندارد لوحها قرار گیرد، این توالی به نام «سری» شناخته میشد. «سری گیلگمش» در واقع شامل دوازده لوح است، نه فقط یازده لوح حماسه. لوح XII، آخرین لوح، ترجمه سطر به سطری از نیمه دوم یکی از شعرهای سومری گیلگمش است. این بخش از ترجمه تا هزاره اول پیشا دوران مشترک باقی ماند در حالی که خود متن سومری (مانند سایر شعرهای سومری گیلگمش) باقی نماند. گرچه عدهای تلاش کردهاند جایگاهی واقعی برای لوح XII در حماسه بیابند اما اکثریت پژوهشگران متفقالقول خواهند بود که به متن حماسه تعلق ندارد و به آن پیوستهاست چون به سادگی موضوع آن مرتبط است. در تمدن بابل، اصل کنار هم آوردن موضوعات مرتبط یکی از ملاکها برای قرار دادن متنها در سری همسان بود.[20]
این لوح به روشنی با یازده لوح قبلی ناسازگار است: در ابتدای لوح XII انکیدو زنده است در صورتی که در لوح VII مرگ وی روی داده بود. سبک آن نیز متفاوت از سایر لوحها است. علاوه بر آن، در چرخهٔ کامل حماسه (برآورد اوروک در لوح I و همان برآورد در پایان لوح XI) نقصان ایجاد میکند.[48] با همه اینها، به هر روی به حماسه پیوند زده شده است و احتمالا منطقی پشت آن باشد. به نظر کوواکس، لوح XII گیلگمشِ حماسه را به گیلگمش در دین بینالنهرین پیوند میزند که در آن، پادشاه جهان زیرین بوده است.[49]
لوح XII بخشی از حماسه نیست و تنها ترجمهای به زبان اکدی از بخش پایانی شعر سومری «بیلگمس و جهان زیرین» است. به حماسه ملحق شدهاست چون محتوایش مربوط است: شرایط جهان زیرین را توصیف میکند که گیلگمش پس از مرگ در آن بر ارواح مردگان ریاست میکند.[50][persian-alpha 14]
توپ و چوگان گیلگمش به جهان زیرین افتاده و انکیدو داوطلب میشود آنان را برای او بازآورد. گیلگمش مجموعه راهنماییهای به او میکند تا در آن مکان به دام نیفتد. انکیدو به جهان زیرین میرود ولی هیچ توجهی به دستورها گیلگمش نمیکند و همه را زیر پا میگذارد.[51]
تشخیص ویلیام ال. موران[و 1] این است که حماسهٔ گیلگمش را اسطوره ندانیم. توافق کمی بر سر آنکه اسطوره چه هست و چه نیست، وجود دارد و متنهای اساطیری بینالنهرین باستان، گوناگونی بسیاری دارند. بعضی از آنان، به خصوص قدیمیترها، تنها یک اسطوره هستند. دیگریها دو یا چند اسطوره را کنار هم دارند. این قطعهها دو ویژگی عمده دارند: از یک سو بر کردار یک خدا یا خدایان متمرکز هستند و از سوی دیگر در پی توضیح اصل و منشأ جنبهای از جهان طبیعی یا اجتماعی هستند.[52]
گرچه بیشتر شخصیتها در حماسه گیلگمش خدایان هستند اما در کنار قهرمان ناچیز بهشمار میروند. حتی تشبیههای ناپسند میشوند: در لوح XI شاعر آنها را با سگها و مگسها مقایسه میکند، گویی حاکمان عالم، لاشخورانی انگلی هستند. در کل، کارکرد اصلی شعر توضیح منشأ چیزی نیست. بیشتر به دنبال بررسی شرایط بشری است، به همان گونهای که هست. از این دیدگاه، حماسه اسطوره نیست. در بر دارنده اساطیر است: اسطوره ماری که در لوح XI پوست میاندازد (خالصترین اسطوره)، داستان «طوفان» (مشهورترین) و اشارههای زیادی به اساطیر روز وجود دارند، به خصوص در مواجهه گیلگمش و ایشتار در لوح VI. اما حماسه بیشک، مجموع بخشهای اساطیریاش نیست.[52]
عبارت موران «سند انسانگرایی باستانی» در اینجا نیز کمک کننده است. در مقایسه با شعر «رؤیای گرونتیوس»، هر دو شعر با ترس از مرگ رو به رو هستند. اضطراب گرونتیوس منجر به پناه بردن او به خدایش میشود (توسل شایسته زاهد مصیبتزده). شعرهای بابلی بسیاری وجود دارند که بیمارِ مبتلا، مریض و در آستانه مرگ، در طلب رحمت و بخشش یکی از خدایان اسرارآمیز است و در جستجوی آشتی است. گیلگمش اما با وجود ترس و بیچارگی، کمک خدایانش را رد میکند (به خصوص نصیحت شمش) و در نهایت برای آرامش به دستاوردهای خود پناه میبرد.[47] زیرا این گیلگمش است که در سنت بابلی دیوارهای شهرش را دوباره میسازد و آوازه این یادگار ماندگار است که سبب آسایش اوست.[47]
شاعر در توصیف مسیر قهرمان، بر جوانی و پیری، بر پیروزی و ناامیدی، بر انسانها و خدایان، بر زندگی و مرگ تمرکز میکند. تنها کارهای شکوهمند در نظرش نیست و بر رنجها و بدبختیهای قهرمانش که در جستجوی ناامیدانه خود، گرفتارشان شده، نگاه میاندازد. در سرآغاز میگوید:[53]
به صدای بلند بخوان
رنجهای گیلگمش، هر آنچه بر او رفت.[53]
در واقع رسماً نشانه وجود دارد که حماسه اثری است که شخص باید از آن یاد بگیرد. در سرآغاز، شاعر از خواننده میخواهد که باور داشته باشد شعر او توسط خود گیلگمش بر سنگ نگاشته شدهاست تا همگان بخوانند. به عبارتی دیگر، باید تصور کنیم که حماسه زندگینامه خودنوشت قهرمان بزرگ است که سوم شخص نوشته شدهاست. اینها واژگان «شاه گیلگمش» برای بهره بردن نسلهای آینده است. بر این اساس حماسه با ژانر ادبی تثبیت شده، «اندرز سلطنتی»، تا حدی ارتباط پیدا میکند.[53] مجموعههای بسیاری در خاور نزدیک باستان از این دست هستند: «امثال سلیمان»، «کتاب جامعه»، «تعالیم آمن-اِم-اوپِت» و «تعالیم شوروپاک». علاوه بر این، حماسه با گروه کوچکی از متنهای بابلی به نام «حسبِحال سلطنتی تخیلی» (مانند «افسانه کاتی نارام-سین») قابل مقایسه است.[54]
مادر گیلگمش در زمانی که انکیدو را به پسری میپذیرد، میگوید یتیمانی که توسط معبد بزرگ میشوند، همتایان متاخر انکیدو (نمونه اعلی سر راهی) در نظر گرفته میشوند: «انکیدوی نیرومند، تو از رحم من برنخواستی، / اما از این پس فرزندان تو جزئی از سرسپردگان گیلگمش خواهند بود، / کاهنهها، روسپیان مقدس و زنان معبد. / او نشانها را بر گردن انکیدو آویخت.»[55]
در حماسه، اوتنپیشتی در نقش انسان خردمند جوهری ظاهر میشود که اسرار عالم (معنای زندگانی) را میداند. هدف جستجوی طولانی و طاقتفرسای گیلگمش، رسیدن به او و دریافت دانش باستانی و منحصربفرد او است. مشاورت و داستان اوتنپیشتی نقطه اوج حماسه را شکل میدهد و در اینجاست، لوحهای X و XI، که باید منتظر پیام شاعر به روشنترین حالتش باشیم. جدا از وظیفه شاهان در آذوقهرسانی معابد، فرزانه پیر چه میگوید؟[56]
پایان حماسه آترام-هاسیس پسزمینه خاتمه گفتار اوتنپیشتی دربارهٔ زندگی و مرگ در حماسهٔ گیلگمش است. در واقع، فحوای کلام این تغییر سرنوشتساز با متن تازه به دست آمده «مرگ بیلگمس» تأیید میشود. انکی در گفتگو با شریکهای خود، آنو و انلیل چنین میگوید:
اوتنپیشتی برای تأکید بر پیام خود مبنی بر بیهودگی جستجوی گیلگمش، از وی میخواهد بر خواب (برادر جوانتر مرگ) غلبه کند؛ میداند که شکست خواهد خورد. پس از آن، فکر «گیاه بازجوانی» را در سر گیلگمش میاندازد و میداند که خودش از دست خواهد داد. فقط مار است که سود خواهد برد. گیلگمش غصه میخورد که اگر اصلاً به دنبال اوتنپیشتی سفر نکرده بود، اوضاع بهتری داشت. حاصل او از سفر، تنها درک این حقیقت بیرحمانه بود که «فانی است». به تواناییهای خود آگاه میشود، به سرنوشت خود قانع میگردد و خردمند میشود. داستان «بزرگ شدن» گیلگمش، در واقع داستان خردمند شدن قهرمان است؛ خردمند به این معنا که جایگاه خود را در چینش الهی درمییابد. از همان سطرهای نخست، شاعر این موضوع را روشن میکند که باید انتظار چنین پایانی را داشته باشیم.[58]
تغییر گیلگمش پس از گناهان بسیار است. در ابتدا همه کارها را به اشتباه انجام میدهد. پادشاه است اما مانند یک پادشاه رفتار نمیکند. در ایدئولوژی تمدن بابل، همانگونه که در سراسر خاور نزدیک باستان، پادشاه باید شبانی برای گوسفندانش باشد؛[persian-alpha 15] راهنمایشان باشد، آنها را محافظت کند و با عدالت و انصاف بر آنها حکمرانی کند. گیلگمش کاملاً برعکس این موضوع حاکمی ستمگر است و مردمانش از دست او شاکی هستند.[59]
روشن نیست که ستم گیلگمش دقیقاً چیست زیرا لزومی جز این وجود ندارد که بدانیم او ستمگر است. چیزی که مسلم است این است که وظایف فرزندی و زناشویی مختل شدهاند. برخی از مفسران گفتهاند که گیلگمش سوءاستفاده جنسی کردهاست. درست است که در نسخه بابلی باستان حماسه مخاطبانی چون انکیدو هستند که با وحشت به «حق شب اول» واکنش نشان میدهند: میهمان عروسی گزارش میدهد در اوروک که گیلگمش بر آن حاکم است، این رسمِ رایجی است.[60]
اینگونه اتفاقها در بابلِ دوره تاریخی روی نمیدادهاست. با این حال در متن آمدهاست که این رویداد فرمان الهی است و بنابراین نمیتوانسته سوءاستفاده باشد.[61]
دیگران چنین حدس زدهاند که ستمگری گیلگمش مربوط با سازندهٔ دیوارهایِ اوروک بودنِ وی است. در بینالنهرین باستان، پروژههایی چون ساختن راهآبها، ساختمانها و دیوارهای شهر از طریق کار عمومی انجام میگرفتهاست. نیروی کاری را شهروندان فرا خوانده شده، تشکیل میدادند. از اشارهها در جاهای دیگر از جمله در شعر آترام-هاسیس متوجه میشویم که رژیم چنین کارِ سازماندهی شدهای تا مرز سبعیت بودهاست.[61]
پیشنهاد سومی نیز هست که با نگاهی به شعر سومری بیلگمس و جهان زیرین معتقد است مردان جوان اوروک باید در اشتهای سیریناپذیر گیلگمش برای کارهای فیزیکی سهیم میشدند و زنان اوروک باید به مردانِ از پا افتادهٔ خود رسیدگی میکردند. به عقیدهٔ اندرو جرج این پیشنهاد نزدیکتر به واقعیت باشد. بازیها، اگر بشود چنین چیزی به آنان گفت، در سنت اکدی بیشتر از آنچه در سومری رایج بود، نظامی شده بودند. به هر روی، در ابتدای حماسه، گیلگمش بسیار دور از پادشاهی ایدهآل است.[61]
از راه رسیدن انکیدو سبب آسودگی مردم اوروک میشود اما سبب خردمندی گیلگمش نمیگردد. گیلگمش پر از نیروی جوانی، مشاورت فرزانه را ندیده میگیرد و به جنگل سدر سفر میکند. در آنجا او و انکیدو، هومبابا را از پای درمیآورند در حالی که کاملاً آگاه هستند انلیل، قویترین نیروی روی زمین، نگاهبانی از جنگل را به او سپردهاست.[61] در آنجا نیز گیلگمش خدایان را ندیده میگیرد. در بخش بعدی حماسه نیز همین اتفاق تکرار میگردد و گیلگمش اینبار به ایشتار توهین میکند و سپس نرگاو آسمان که وی فرستادهاست، میکشد. خدایان مصمم به اقدام میشوند؛ دستورهای آنها بارها به زیر پا گذاشته شدهاست. تیر بلا نصیب انکیدو میشود تا جوان و بیخانواده بمیرد و نفرین هومبابا در آستانه مرگ تحقق یابد.[62]
در پای مرد پیر و در قلمرو افسونشده وی است که گیلگمش آغاز به خردمند شدن میکند (این بخش یادآور سخنان شیدوری در نسخهٔ بابلی باستان و نصایح کتاب جامعه است). در حماسه گیلگمش، خردمندی روشنی که گیلگمش به آن دست یافته، دانش خود و داستان «طوفان» است. در سنت بابلی او به خردمندیِ از نوع دیگری نیز دست مییابد. در سرآغاز حماسه او قهرمانی توصیف میشود که:[62]
آنکه با نیروی مطلق به اوتنپیشتی دور افتاده رسید؛
آنکه مرکزهای آیین را دوباره بر پا کرد که «طوفان بزرگ» نابود کرده بود،
و مناسک گیتی را برای مردم به جای آورد.[62]
در اینجا نیز اساطیری دربارهٔ تاریخ بشریت پس از طوفان وجود دارند که باید توضیح داده شوند. در سنت تاریخی باستان، آنگونه که در فهرست پادشاهان سومری آمدهاست، پس از «طوفان»، خدایان بایست پادشاهی را دوباره بر پا کنند. پس از سلسله کیش، دودمان اوروک آمدند که گیلگمش (یا بیلگمس) پنجمین پادشاه در میان آنها است. اشاره به آن است که پس از آنکه پادشاهان به سلطنت دوباره رسیدند، تمدن پیش از طوفان دوباره زنده شده بود؛ نظم مقرر شده خدایان دوباره سامان گرفت. این نکته مهمی است زیرا باور سنتی بر این بود که خدایان آنچه را برای شکوفایی بشر به آن نیاز بودهاست (شهرها، کشاورزی، هنرهای تمدن) در سپیدهدم تاریخ و در دوره پیش از طوفان پدید آوردهاند. چیز دیگری قرار نیست کشف شود؛ الگوی پیش از طوفان همان است که جامعه بشری باید با آن اداره شود.[63]
بنا بر یک دیدگاه باستانی (کاملترین گزارش در بروص) تمدن توسط کسانی احیا شد که همراه با زیوسودرا (نام سومری اوتنپیشتی) بودند و پس از طوفان بر عرشه کشتی زنده باقی ماندند. به این سنت در داستان «طوفان» در لوح XI گیلگمش و نیز در شعر آترام-هاسیس اشاره میشود. اما به جز این، سنتی نیز در لاگاش (اوایل هزاره دوم پیشا دوران مشترک) وجود داشت و بنا بر آن خدایان پادشاهی را برای مدتی مضایقه داشتند. در این دوره، نیازی نبود بشریت از خدایان پرستاری کند و کشاورزی کنار گذاشته شد.[64]
در این وضعیت، بشریت به گرسنگی افتاد و شکوفا نشد. اشاره سرآغاز حماسه به این است که گیلگمش نقشی کلیدی در بر پا کردن نظم پیش از طوفان، پس از «طوفان» داشتهاست، به خصوص در مورد بازگرداندن آیینهای خدایان به شکوه پیشین. متن تازه پیدا شده شعر سومری که با عنوان «مرگ بیلگمس» شناخته میشود، تأیید کننده این نتیجهگیری است. بیلگمس در بستر مرگ رؤیایی میبیند، در آن خدایان دستاوردهای قهرمانانهاش را برای او بازگو میکنند. در اینجا نیز ارتباطی بین سفر گیلگمش برای پیدا کردن بازمانده «طوفان» و بازگرداندن زندگی مذهبی وجود دارد. پس دانشی که وی با خود بازمیگرداند بیش از دانش فردی است. شاعر لازم ندیده اشاره بیشتری به آن بکند اما به روشنی گیلگمش عامل دوباره متمدن کردن سرزمین خود بودهاست. در این راه او ابزار ائا بودهاست (همانند «هفت فرزانه» (برجستهترین در میان این فرزانهها، آداپا (ماهی-مرد) بود که از دریا سر برآورد. حکومت، جامعه و کار پس از آن به انسانها تحمیل شد.[65])) و این موضوع را نینسون در لوح III پیشبینی کردهاست (گیلگمش «همراه با ائا در اقیانوس پایین خردمند گشت.»). واژگان آغازین حماسه همین ارتباط را برقرار میکنند. «دریا» نشاندهنده قلمروی ائا (به خصوص در نقش چشمه خردمندی) است. از این منبع است که گیلگمش حقایقی عمیق را دریافته است که زیربنای جامعه بشری و حکومت هستند.[66]
در شعری که فکر قهرمان آن مشغول به پرهیز از مرگ است، دور از انتظار نیست که شاعر علاقهمند به جهان زیرین باشد. شرایط آن جهان بخش زیادی از لوح VII را در بر میگیرد (انکیدو در بستر مرگ رؤیایی میبیند که در آن «فرشته مرگ» او را به جهان زیرین میکشاند). خاکسپاری انکیدو که در بخش پایانی لوح VIII توصیف شده، الگوی ایدهآل به خاک سپردن برگزیدگان بابلی است. لوح الحاقی XII بیشتر دربارهٔ سرنوشت اشباح به ما میگوید. در اینجا، ارتباطی بیش از مشترک بودن مضمون وجود دارد. مقصد نهایی گیلگمش برای هر بابلی شناخته شدهاست: پس از مرگ به خدای جهان زیرین تبدیل میشود و داور اشباح مردگان میگردد. در شعر سومری «مرگ بیلگمس» این جایگاه به خاطر الهی بودن مادرش توسط خدایان به او داده میشود:[67]
بیلگمس، در قالب روحش، مرده در جهان زیرین،
خواهد بود [حاکم جهان زیرین]، رئیس ارواح!
[او به قضاوت خواهد نشست]، حکم خواهد کرد،
[هر آنچه گوید به همسان با واژگان] نینگیشزیدا و دموزی خواهد بود.[67]
سرنوشت گیلگمش به عنوانی یکی از خدایان جهان زیرین، موضوعی است که در حماسه دریافت میشود. جایگاه او پس از مرگ، بر او آشکار نمیگردد، اما مادرش از پیش آگاه است، نینسون در لوح III به شمش میگوید:[68]
آیا حکم نخواهد راند با ایرنینا بر سیاه-سرها؟
آیا اقامت نخواهد گزید با نینگیشزیدا در «سرزمین بیبازگشت؟[68]
وارونه رویداد تمیزی است که حتماً هر بابلی فرهیختهای آن را دریافته است؛ قهرمانی که در زندگی نتوانست خدا باشد، با مرگ توانست.[68][persian-alpha 16][persian-alpha 17]
نسخهای از حماسه که در دنیای باستان برتر از همه پادشاهانِ دیگر خوانده میشد از الواح و قطعههایی با منشأ گوناگون و در وضعیتهای مختلف تشکیل شدهاست.[69]
لوح پنسیلوانیا، اغلب با عنوان Gilgamesh P شناخته میشود، از جنوب تمدن بابل به دست آمده و احتمالاً به اواخر قرن هجدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد. در سال ۱۹۱۴ خریده شد و اکنون به نام CBS 777I است. لوح II نسخهای از حماسه بابلی باستان است. متن آن تقریباً برابر لوحهای I و II مرجع بابلی است (با این حال تفاوتهایی در زبان و سیر رویدادها وجود دارد) و از آن برای بازسازی لوح II استفاده شد. گیلگمش رویایش را برای مادرش، ایزدبانو نینسون، بازگو میکند و او رؤیا را تعبیر میکند. انکیدو و روسپی (در اینجا به نام شمکتوم)، عشقبازی میکنند و روسپی به انکیدو پیشنهاد میدهد دنیای وحش را ترک کند به اوروک بیاید. به جایگاه شبان میرسند و انکیدو با نان و آبجو آشنا میشود. خود را میشوید، پیرایش میشود، لباس بر تن میکند و نگاهبانی برای شبان میشود. از رهگذری دربارهٔ «حق شب اول» گیلگمش در مراسم ازدواج میشنود و به قصد اوروک به راه میافتد. دقیقاً در زمانی به شهر میرسد که (به نظر میرسد) مردان جوان در حال انتخاب یکی از میان خود هستند تا پادشاه را چالش کشد. گویا این انکیدو است که این نقش را به عهده میگیرد چون او مراسم ازدواج را متوقف میکند و با گیلگمش کشتی میگیرد. این لوح با پذیرش مشروعیت پادشاهی گیلگمش پایان مییابد.[70][persian-alpha 18]
نام ایشارا در «لوح پنسیلوانیا» که بنا بر گزارشها در لارسا پیدا شده، ذکر شده است.[71][72] این اشاره در نسخهٔ پسینِ بابلی معیار نیز دیده میشود (لوح II، سطر ۱۰۹).[73] تورکیلد یاکوبسن چنین استدلال کرد که این موضوع تلاش گیلگمش برای ازدواج با او را توصیف میکند و آن را بازتابی از رسم ازدواج مقدس دانست.[74] با این حال، این تفسیر توسط اندرو آر. جرج مورد انتقاد قرار گرفته است، او نتیجه میگیرد که «تخت ایشارا» که در آن ذکر شده احتمالاً یک اصطلاح ادبی است که به بستری اطلاق میشود که در آن نخستین تجربهٔ جنسی انجام شده است، و نباید به عنوان اشارهای به مراسم ازدواج مقدس تلقی شود، به خصوص که نقش ایشارا در پانتئون اوروک نامشخص است.[75]
لوح ییل، اغلب با عنوان Gilgamesh Y شناخته میشود، لوح III از همان نسخه حماسه بابلی باستان است که لوح پنسیلوانیا نیز همان متن را دربردارد. دستخط و سایر ویژگیهای فیزیکی مشترکی دارند و احتمالاً از یک مکان به دست آمدهاند. دانشگاه ییل پس از خریدن با عنوان YBC 2178 از آن نگهداری میکند. متن این لوح برابر با لوحهای II و III نسخه مرجع حماسه است اما تفاوتهای بسیاری دارد. گیلگمش و انکیدو، همانگونه که نینسون پیشبینی کرده، دوستان نزدیک هم میشوند. به خاطر افتادگی معلوم نیست چرا اما انکیدو سراپا درد است. گیلگمش تلاش میکند با پیشنهادِ سفر به «جنگل سدر» او را سر حال بیاورد. در آنجا هوواوای هولناک (که در همین لوح و سایر الواح بابلی باستان با نام هومبابا خوانده میشود) را خواهند کشت. انکیدو گیلگمش را نصیحت میکند که خدایان هوواوا را برای نگاهبانی از جنگل سدر قرار دادهاند. گیلگمش او را سرزنش میکند که از مرگ میترسد، شکوه مرگ در نبرد و نام جاودانی که برایشان به ارمغان خواهد آورد را میستاید. سلاح آن دو در کوره آهنگری ریخته میشود و گیلگمش شورای شهر را گرد هم میآورد. او سفرش را اعلام میکند و بزرگان پیشنهاد احتیاط میدهند. گیلگمش مشورتشان را به خنده برگزار میکند. پس از افتادگی در متن، شخصی (احتمالا مادرش نینسون) آرزوی سفر خیر برایش میکند. گیلگمش، خدای خورشید (و نیز پدر خدا شدهاش، لوگالباندا) را دعا میکند تا در راه نگاهبانش باشد. قهرمانان سازوبرگ بر دوش میگیرند و بزرگان گیلگمش را برای سفر، دعا و نصیحت میکنند. به راه که میافتند، انکیدو به گیلگمش میگوید مردان جوان را شهر برگرداند. به تنهایی به ادامه دهند.[76][persian-alpha 19]
احتمالاً در نیپور پیدا شدهاست و احتمالاً متعلق به قرن هجدهم پیشا دوران مشترک است. برابری زیادی با سطرهای ۷۹ تا ۹۰ لوح ییل دارد.[77]
به میانه قرن هجدهم پیشا دوران مشترک تعلق دارد. شامل رویاهای گیلگمش است در حالی که به جنگل سدر نزدیک میشود.[78]
دو لوح که در خانهٔ شخصی پیدا شدهاند. مانند لوح نیپور، لوح تمرین کاتبان به نظر میرسند. یکی از آنها شامل رؤیای گیلگمش در راه جنگل سدر و دیگری گفتگوی گیلگمش با انکیدو است در زمانی که به جنگل سدر رسیدهاند.[79]
به اوایل قرن هجدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد. متن آن برابر با پایان لوح V نسخه مرجع حماسه است (گرچه تفاوتهای چشمگیری نیز دارد). [80]
به شدت آسیب دیدهاست، آن بخشی که قابل خواندن است دربارهٔ قطع کردن درخت سدر است و با لوح ایشچالی کمی همپوشانی دارد.[81]
زندگی که در پی آنی هرگز نخواهی یافت:
هنگامی که خدایان انسان را خلق کردند،
مرگ را به انسان بخشیدند،
زندگی را برای خود نگاه داشتند.اما تو، گیلگمش، بگذار شکمت پر باشد،
خوش گذران همیشه شب و روز!
شادی کن هر روز،
برقص و بازی کن روز و شب!لباسهایت تمیز باشند،
سرت شسته باشد، آبتنی کن!
چشم بدوز به کودکی که دستت را نگاه داشته،
بگذار همسرت بارها در آغوشت لذت ببرد!
این لوح از دو قطعه به هم پیوسته تشکیل شده؛ یکی در موزه بریتانیا (BM 96974) و دیگری در موزهای در برلین (VAT 4105) وجود دارند. در سال ۱۹۰۲، قطعات در بغداد خریداری شدند اما اینگونه گزارش شده که از سیپار (کرانه شمالی فرات) به دست آمدهاند. به قرن هجدهم یا هفدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد. این لوح، از الواح تمرین شاگردان در مدارس نیست. یک لوح کتابخانهای است که در هر طرف دو ستون متن قرار دارد، بنابراین به احتمال زیاد بخشی از کل حماسه و نه متنی جداگانه بودهاست. با این وجود، نسخهای که لوح سیپار از آن منشا گرفته است، احتمالاً نسخهای متفاوت از الواح پنسیلوانیا و ییل است. متن آن برابر با بخشهایی از الواح IX و X نسخه مرجع حماسه است و نیز تفاوتهای چشمگیری دارد. برخی از سطرها برای تکمیل نسخه مرجع حماسه استفاده شدهاست (col. i در Tablet IX 18 و col. iv 2-11 در Tablet X 106).[81]
گیلگمش، پریشان از مرگ انکیدو در جستجوی زندگی جاودان است. خدای خورشید از آسمان با او سخن میگوید و نصیحتش میکند که جستجوی او بیهوده است. گیلگمش زندگی در آسودگی را نمیپذیرد. با آگاهی از اینکه مرگ به زودی آرامش همیشگی را برایش خواهد آورد، باید زندگیاش را به درازا کشاند، اگر میتواند. پس از یک افتادگی، گیلگمش در حال بیان چگونگی مرگ دوستش برای شیدوری است و اینکه چگونه هراس از مرگ بر او مستولی شدهاست. میخانهدار پاسخ میدهد تنها خدایان جاودانه هستند. انسان باید تا زنده است از زندگی لذت ببرد و خانوادهاش را بپروراند تا فرزندانی داشته باشد. گیلگمش قانع نمیشود و بر ادامه جستجویش پافشاری میکند. متن پس از افتادگی دوم اینگونه ادامه مییابد که گیلگمش در حال نابودی خدمه سنگی قایقران با نام «سورسونابو» (این نامی است که در اینجا برای اور-شانابی ذکر میشود) است. سورسونابو خودش را معرفی میکند و گیلگمش از سفرش میگوید و برای یافتن اوتنپیشتی (که در اینجا «اوتا-ناایشتیم» خوانده میشود) جاودان کمک میطلبد. سورسونابو به او میگوید «افراد سنگی» وسیله گذر او از اقیانوس بودهاند اما از او میخواهد برای سفر دریاییشان تیرکهایی آماده کند.[81]
احتمالاً به زمانی مابین اوایل قرن چهاردهم و اواخر قرن سیزدهم پیشا دوران مشترک بازمیگردد. نوشتهای تمرینی متعلق به شاگرد کاتبی بودهاست. متن دربارهٔ خلق کردن انکیدو است.[84]
این لوح در زمان حفاریهای لئونارد وولی به دست آمد و اکنون در موزه بریتانیا است. احتمالاً به قرن دوازدهم پیشا دوران مشترک تعلق دارد. متن آن، بخشی از ویراستی از حماسه است که بسیار شبیه به نسخه مرجع است. انکیدو در بستر مرگ است و متن برابر با سطرهای ۹۰ تا ۱۷۱ لوح VII است.[85]
سه اکتشاف مختلف از تکههای گیلگمش بابلی در هاتوسا (پایتخت امپراتوری هیتی) به دست آمدهاست. اولی به قرن سیزدهم پیشا دوران مشترک تعلق دارد؛ شامل رؤیای دوم گیلگمش در سفر به جنگل سدر، برابر با سطر ۵۵ لوح IV نسخه مرجع، همراه با متنی به شدت آسیب دیده از ایشتار و نرگاو آسمان است که ترجمه نشده است. دومی بخش کوچکی از رؤیای گیلگمش است، کمتر از آن که ارزش ترجمه کردن داشته باشد. آخری، قطعههایی پیدا شدهاند که شامل نسخهای از متن شبیه به لوحهای پنسیلوانیا و ییل است، به زمان ۱۴۰۰ پیشا دوران مشترک بازمیگردند.[86]
داستان گیلگمش به خوبی در هاتوسا شناخته شده بود. باستانشناسان در ویرانههای این شهر، تکههای دو نسخه متفاوت اکدی از حماسه به دست آوردهاند. علاوه بر آن، دو لوح هوری دربارهٔ گیلگمش به دست آمدهاست. این متنها به شدت آسیب دیده و زبان هوری به درستی خوانده نمیشود. متنهای به زبان هیتیِ هندو-اروپایی، تکهتکه هستند.[87]
نسخه هیتی، نسبت به آنچه از بینالنهرین به دست آمده، ساده شدهاست و جزئیات بسیاری را ندارد. به شهر اوروک هیچ توجهی نشدهاست و همین وضع در مورد دیوارهای شهر برقرار است. شخصیتهای والدین گیلگمش و پدر صیاد حذف شدهاند. کاتبان هیتی به سفر به جنگل سدر (در اینجا «کوههای هوواوا») توجه ویژهای نشان دادهاند. احتمالاً این توجه به خاطر قرار داشتن فرضی این قلمروی افسانهای در تمدن هیتی بودهاست. لوح سوم دربارهٔ اندوه گیلگمش از مرگ انکیدو و سرگردانی او در جهان وحش است. مانند حماسه بابلی، گیلگمش به دیدار قهرمانی باستانی میرود که در آنسوی «آبهای مرگ» ساکن است اما در سطرهای بازمانده سخنی از انگیزه او و نتیجه نهایی در میان نیست.[87]
در نسخهٔ تکهتکهشدهٔ هیتی حماسه، به دریای انسانانگاریشده اشاره میشود که ظاهرا همراه با سوکال هوری خود، ایمپالوری، است.[88] در حالی که گیلگمش به خدا تعظیم و او و خاصگانش را تقدیس میکند، در پاسخ نفرین میشود.[88] گری بکمن چنین فرض میکند که این قسمت، نقش برجستهتر دریا را در اساطیر ساکنان آناتولی باستان منعکس میکند.[88] او خاطرنشان میکند که افزودههای گوناگون هوری و هیتی که از نسخه استاندارد بابلی متمایز هستند، شناخته شدهاند و نشانگر این موضوع هستند که این حماسه گاهی اوقات برای مطابقت با حساسیت مخاطبان غیر بینالنهرینی اقتباس میشد.[89]
شامل تکههای دو لوح است (قرن سیزدهم و اوایل قرن دوازدهم پیشا دوران مشترک). یک تکه متنی برابر با لوح V نسخه مرجع و دیگری متنی برابر با ایشتار و نرگاو آسمان (لوح VI نسخه مرجع) دارد.[90]
به قرن چهاردهم پیشا دوران مشترک بازمیگردد. دو بخش متن شبیه به بخش آخر لوح VII نسخه مرجع و بخشی دیگر دربارهٔ رؤیای دوم انکیدو است.[91]
لوح مگیدو توسط شبانی پیدا شد[92] و برگرفته از نسخهای به بابلی باستان است.[93] این لوح در عمارنه به دست آمده که چند اثر ادبیِ اکدی دیگر نیز (مانند آداپا، نرگال و ارشکیگال و ...) در آنجا پیدا شدهاند.[94] احتمالا کاتبان کنعانی در اثر ارتباط با جامعه کاتبان اوگاریتی آن را مکتوب کردند. در اوگاریت، فهرستهای واژگان سومری-اکدی سنتا همراه با ترجمههای سامی غربی، هیتی و هوری بود.[95][persian-alpha 20][persian-alpha 21]
لوح کاملی از متن گیلگمش که در وضعیت بسیار خوبی است. به قرن دوازدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد و به خط دانشآموز کتابت یا استادش است. این لوح تصنیفی اصلی است.[97] بررسی و مقایسه این لوح با سرآغاز نسخهٔ بابلی معیار[98] و تقدم-تأخر سطرها در لوح به دست آمده در اوگاریت همراه با مقایسه با نسخهٔ بابلی باستان[99] نشان از آن دارد که متن اوگاریتی فاقد انسجام موضوعی و روایی نسخهٔ هزارهٔ اول پیش از دوران مشترک است. مهمترین قطعههایی که در این نسخه حضور ندارد، عبارتند از: ساخته شدن دیوارهای اوروک به دست گیلگمش؛ سرود ستایش؛ تولد و وضعیت نیمهالهی گیلگمش؛ و اندازه گامهای او.[100] اندرو جرج (برخلاف آرنو) این لوح را رونوشتی از نسخهٔ بابلی معیار نمیداند و نسبت به آن در درجهای پایینتر در نظر میگیرد. از دیدگاه او، این لوح بیشتر به نسخهٔ بابلی میانه حماسه که در اور و امار به دست آمده، شبیه است. نقصانهای موجود در آن بیشتر از آنکه ناشی از اشتباه کاتبان باشد به دلیل انتقال شفاهی آن بوده و از متنی در جنوب بینالنهرین منشأ گرفته است.[101]
لوح اوگاریت در تضاد با نسخهٔ بابلی معیار (با به کار بردن واژه šupšuq و نه šupšuḫ) بر این نکته تاکید دارد که جستجوی گیلگمش هیچ چیزی که گیلگمش به دنبالش بود، برایش به ارمغان نیاورد بلکه او را دچار درد و خطر بسیار کرد. بنابراین دو دیدگاه متضاد وجود دارد: (الف) ممکن است جستجویی ناامیدکننده به شکست منجر شود اما آرامشی ناشی از خودشناسی همراه دارد (لوح I نسخهٔ بابلی معیار)، (ب) جستجوی ناامیدکننده چیزی نیست جز سختی و رنجی که بیهوده تحمل شده است. تکهای از لوح اوگاریت همتایی در هزاره اول پیش از دوران مشترک ندارد.[102] به نظر جرج دو تکهٔ به دست آمده در اوگاریت بازتابهای خرابی از نسخهٔ بابلی میانه حماسه هستند که از طریق سرزمین آشور به دریای مدیترانه رسید. احتمالاً مرکزهای کتابت دیگری نیز در سوریهٔ قرن دوازدهم پیش از دوران مشترک با همین متن آشنا بودند.[103]
به نظر جرج، متن شمارهٔ ۶۵ در کتاب آرنو (ص۲۰۱ تا ۲۰۲)، که در عنوان آن واژه «معبد بعل» را آورده است، به جایش روایتی اول شخص از رها کردن پرندگان است که قهرمان طوفانی بابلی انجام میدهد. این تکه یا میتواند بخشی از حماسه گیلگمش و یا تکهای از RS 22.421 باشد.[104]
در نخستین متنهای بازمانده از بینالنهرین، نام گیلگمش با تفاوتی اندک آمدهاست: بیلگمس.[105][persian-alpha 22] پنج شعر سومری دربارهٔ وی وجود دارد؛ در قرن هجدهم پیشا دوران مشترک، این شعرها در مدرسههای بابِل به عنوان سرمشق برای کاتبان آینده استفاده میشدند و اکنون بیش از پیش شناخته شدهاند. وامگیریهای آشکار حماسهٔ بابلی از شعرهای سومری عبارتند از اقتباس از داستان سومری بیلگمس و هوواوا برای لوحهای III تا V حماسهٔ بابلی (رفتن به جنگل سدر) و بهکارگیری داستان سومری بیلگمس و نرگاو آسمان[persian-alpha 23] در لوح VI (ایشتار و نرگاو آسمان). متنهایی که تازهتر یافت شدهاند، شباهت روایت اکدی خاکسپاری انکیدو در لوح VIII و خاکسپاری بیلگمس در شعر سومری «مرگ بیلگمس» را نشان میدهد. علاوه بر این، سنّتی که در آن گیلگمش اسرار قهرمان طوفان را درمییابد و از این رهگذر، زندگی آیینی سرزمین را (که بر اثر طوفان دچار وقفه طولانی شده) دوباره زنده میکند، هم بر مرگ بیلگمس تأثیر گذاشتهاست و هم بر حماسهٔ بابلی.[106][persian-alpha 24]
این شعر در روزگار باستان با واژگان آغازینش، به نام «فرستادگان آککا» شناخته میشدهاست. در میان شعرهای سومری کوتاهترین است و نیز در بهترین وضعیت نسبت به سایرین باقی ماندهاست. متن رایجی در مدرسههای بابل بودهاست. تفاوتش با سایر شعرهای سومری در این است که برابر آشکاری در متن اکدی ندارد، گرچه میتوان مشورت بزرگان و مردان جوان را در شورا شبیه به لوح II حماسه بابلی دانست.[107]
این شعر سومری نیز در مدرسههای بابل باستان رایج بود و توصیف سفر به جنگل سدر، کشتن هوواوا و انداختن درخت سدر است. پس پیشزمینه لوحهای III تا V حماسه بابلی محسوب میشود، هر چند دو داستان تفاوتهای عمدهای دارند. یک تفاوت چشمگیر آن است که هوواوا نه به قدرت بازو بلکه با حیله شکست میخورد. این متن، دارای دو نسخه است: «ارباب کوه فرد زنده» (نسخه A) و «هو، هورا» (نسخه B)؛ نسخه اول تقریبا کامل است.[108] به نظر میرسد واژگان آغازین نسخهٔ اول اشاره به جستجوی دیگری باشند. گرچه برخی از محققان «فرد زنده» را هومبابا دانستهاند اما هر اطلاعاتی که دربارهٔ او موجود است توضیحی را در بر ندارد که چرا باید چنین صفتی برای او به کار رفته باشد. احتمالا با توجه به آنکه جنگل سدر سومری در شرق (در همان سمتی که زیوسودرا اقامت کرد) قرار دارد، «فرد زنده» صفت توصیفی برای زیوسودرا باشد،[109] «فرد زنده» نجاتیافتهٔ جاودان طوفان افسانهای است.[109] داستان بیلگمس و هوواوا باید زمانی روایتی از سفر گیلگمش برای دیدار با زیوسودرا را در خود داشته باشد. این متنِ بسیار طولانیتر در مدرسههای بابل باستان خلاصه و بخش زیوسودرا از آن حذف شد.[110]
شعری که عنوانش «قهرمان در نبرد»[persian-alpha 25] بود، دربارهٔ دشمنی بیلگمس (پادشاه دولتشهر اوروک) و ایزدبانو اینانا (سومریِ ایشتار؛ ایزدبانوی شهر) و دربارهٔ جنگ بیلگمس و انکیدو با نرگاو آسمان است. پس این شعر پیشزمینهٔ لوح VI حماسه بابلی محسوب میشود، هر چند که آغاز این دو داستان بسیار متفاوت است. با قضاوت بر اساس تعداد نسخههای باقیمانده، این شعر محبوبیت کمتری از داستانهای مربوط به آککا و هوواوا داشتهاست.[111] هیچکدام از دو منبع اصلی این شعر از مدارس نیپور که معمولاً بهترین نسخهها در آنجا یافت شدهاند، به دست نیامدهاست.[112] این دو لوح یا با هم فرق دارند یا از نگارش نامرسوم استفاده کردهاند یا خراب شدهاند؛ ترجمهشان اغلب مشکل است و گاهی امکانناپذیر.[112]
دربارهٔ دشمنی بیلگمس و اینانا نظرات گوناگونی وجود دارد؛ بعضی آن را تلاش سومر (نمادش: اوروک) برای رهایی از یوغ امپراتوری اکد (نمادش: اینانا) میدانند.[113] احتمال بیشتری دارد که داستان برآمده از رد کردن ایزدبانوی اوروک (اینانا) توسط شاه بیلگمس در مراسم ازدواج مقدس[و 2] باشد.[113] ولی ممکن است که هیچکدام از اینها نباشد؛ هدف شعر درباری، مانند شعرهای بیلگمس (و بسیاری از ادبیات سومری دیگر)، به احتمال زیاد به سادگی این بوده که پادشاه و میهمانان او را سرگرم و مشغول کنند، نه ترویج ایدئولوژی سیاسی.[113]
در جهان باستان، این شعر با عنوانی شناخته میشد که سطر آغازین آن است: «در آن روزها، در آن روزهای خیلی دور». این شعر سومری در مدرسههای کاتبی در بابل باستان، شهرهای نیپور و اور، رایج بود. برخلاف سایر شعرهای سومری بیلگمس، این متن با یک سرآغاز اسطورهای شروع میشود.[114]
شکایت زنان از شوهرانشان در شعر سومری به شکایت به خدایان در لوح I حماسه شبیه است.[115] بخشهایی از این شعر حماسی سومری به اکدی ترجمه شد و لوح XII حماسه گیلگمش را شکل داد،[116] در این نسخه که از نیمه دوم متن (سطر ۱۷۲ به بعد) به اکدی ترجمه شد، بیلگمس علاوه بر انلیل و انکی به خدای ماه نیز متوسل میشود.[117] علاوه بر این بخشهایی از آن به داستان مرگ انکیدو و سوگواری گیلگمش در لوحهای VII و VIII مربوط است.[116]
اگرچه رویدادهای شعر سومری در حماسه اکدی رخ نمیدهند اما عناصر خاصی از آن (بیلگمس برای اطمینان از پذیرایی مطلوب از خود و ملتزمین در جهان زیرین، هدایایی به خدایانِ درگاه ارشکیگال هدیه میدهد، همانگونه که در لوح VIII حماسه بابلی، او از طرف انکیدو انجام میدهد.)[118] ممکن است در روایت مرگ انکیدو در لوحهای VII و VIII پیدا شوند.[119] علاوه بر آن، اشاره انکی در شعر سومری به این موضوع که جاودانگی تنها برای زیوسودرا اتفاق افتاده است، در لوح XI (جاودانگی تنها برای اوتنپیشتی) نیز بازتاب یافته است[120] و اشاره به «جشن نورها» و کشتی گرفتن جوانان در شعر سومری، با کشتی گرفتن انکیدو و گیلگمش در حماسه ارتباط دارد.[120]
بررسی سیر تکاملی «حماسه گیلگمش» را میتوان از متن سومری «داستان زیوسودرا» آغاز کرد که از طریق ترجمهها و اقتباسهای اکدی پیاپی به نسخه معیار دوازده لوحی منتهی شد. این حماسه، مدلی تجربی برای آزمایش فرضیههای تکامل متن کتاب مقدس است. از میان همسانیهای بسیار با کتاب مقدس، بیشترین و آشناترین آن در لوح XI دیده میشود که در آن نسخهای از داستان طوفان بینالنهرینی آمده است. این روایت، مفصلترین نسخه از داستانی است که پیش از آن در حوزه خلاصهتری هم به زبان سومری و هم اکدی بازگو شده است. در اینجا، از زبان خود قهرمان طوفان (که در نسخههای گوناگون، نامهای متفاوتی دارد: در اینجا اوتنپیشتی) بیان میشود. در مرحلهای از تکامل خود، حماسه با لوح XI و بازگشت گیلگمش به اوروک خاتمه مییافت. سپس، لوح دوازدهمی با ترجمه مستقیم نمونه اولیهٔ سومری شکل گرفت که شامل رویایی از جهان زیرین است که بر آن گیلگمش در مقام یک خدا حاکم است.[121]
اندرو جرج پس از بررسی شباهت «افسانه کاتی نارام-سین» با نسخه بابلی باستان «گیلگمش» (سخنان شیدوری)، توصیه آن دو متن را شبیه به «کتاب جامعه» میداند و پس از نقل بخشی از این کتاب، نتیجه میگیرد: «بنمایههای بیهودگی تلاشهای انسان و از خانواده خود لذت بردن، در ادبیات «حکمت» خاور میانه باستان، رایج است».[122]
حماسهٔ گیلگمش همچون سفر پیدایش زمانی بهتر درک میشود که سیر تاریخی آن بررسی شود.[123] نسخهٔ نهایی گیلگمش (بابلی معیار) است که هم از نظر زمانی و هم از جنبهٔ درونمایهها به سفر پیدایش شبیه است.[124] بهتر است ژانر هر دو را با یک فرم ادبی باستانی مقایسه کرد: داستان حماسی زمانِ آغازین، از آفرینش انسان تا طوفان.[125]
اندرو جرج پس از بیان داستان آفرینش انسان در شعر آترام-هاسیس و توضیح شباهت آن با آفرینش انکیدو در لوح I حماسه گیلگمش، انکیدو را نسخه بدل اولین مرد میداند که بدون فریادهای درد مادری زاده شدهاست.[126] پس از آن با اشاره به اینکه در این خلقت به دست ائا، نقصانی راه یافتهاست به ایجاد روح در گِلی که ائا به «ایزدبانو مادر» میدهد، میپردازد. ایجاد روح از طریق آمیختن گل با خون یک خدا پس از کشتن او بودهاست. همین عنصر الهی ایجادگر خودآگاهی و خرد در انسان در تمایزی آشکار با حیوانات است و توجیهکننده زندگی پس از مرگ انسان در قالب یک روح در جهان زیرین (لوح VII). اما در حداقل یک سنت (بدون آنکه نامی از انوما الیش به میان آورد) این خدا، متمرد بودهاست، پس توجیهگر خیرهسری انسان میشود (گفته اوتنپیشتی به زنش در لوح XI). طبیعت طغیانگر انسان که در این اسطوره بیان شدهاست بر یک سنت دربارهٔ تاریخ انسان اولیه تأثیر گذاشتهاست. این سنت، نخست در چندین قطعه ادبی سومری دیده میشود و در آن، انسان برهنه و پرمو بر زمین سیر میکند (روایت بروص). روایت آفرینش انکیدو در لوح I به همین سنت برمیگردد. اسطوره بربریت نخستین بشر در تضاد با سنتی قرار میگیرد که در آن بشر برای به دست گرفتن ابزارهایی خلق میشود که پیش از آن متعلق به خدایانِ ساکن در شهر بودهاست. اسطورههای اکثر تمدنها شفاهی بوده و در اصل گوناگون است؛ سنتهای مختلفی دربارهٔ اینکه چگونه اوضاع فعلی ایجاد شد، بدون مشکل همزیستی میکردند. دو فصل نخست سفر پیدایش، به روشنی دو روایت کاملاً متفاوت را از آفرینش انسان دربردارد.[127]
تمدن بشریت، طبق اساطیر بابلی، ایجاد شده توسط خدایان بود که پادشاهی را از آسمان فرو فرستادند. در این میان، ائا به خصوص نقش مهمی دارد که «هفت فرزانه» را به اریدو و سایر شهرهای نخستین فرستاد و همراهشان همه هنرها و صنایع زندگی شهری را. آنها موجوداتی بودند که در سرآغاز حماسه روایت شده شهر اوروک و دیوار آن را بنیاد گذاشتند: « «هفت فرزانه» پیریزیهایش را بنیاد نریختند؟» برجستهترین در میان این فرزانهها، آداپا (ماهی-مرد) بود که از دریا سر برآورد. حکومت، جامعه و کار پس از آن به انسانها تحمیل شد.[65]
داستان «طوفان» به داستان گیلگمش پیوند زده شدهاست. طوفان بزرگی که در آغاز تاریخ بشریت، خدایان به دنبال نابودی انسان با آن بودند. گیلگمش در مقام گونهای از قهرمان فرهنگ ظاهر میشود. در انتهای زمین و در حضور بازمانده «طوفان»، اوتنپیشتی، به خردمندی میرسد، پس معابد و آیینهای سرزمین را به کمال مطلوب پیش از طوفان میرساند.[128] حماسهٔ آترام-هاسیس (با نام دیگر «وقتی که خدایان انسان بودند»)[persian-alpha 26] اثری از اواخر ادبیات بابلی باستان است که تاریخ بشریت را از آفرینش تا طوفان بازگو میکند. روایت همین متن از «طوفان» است که شاعر «گیلگمش» به عنوان منبعی برای روایت خودش از اسطوره «طوفان» به کار برد. علاوه بر آن، الگویی چشمگیر برای داستان «طوفان نوح» در «کتاب مقدس» میشود.[130] در بینالنهرین باستان، «تعالیم شوروپاک» نمونه «رایزنی سلطنتی» است، متنی سومری که از بسیار قدیمیترین آثار ادبی باقی ماندهاست. کهنترین نسخه متعلق به حدود قرن بیست و ششم پیشا دوران مشترک است. در این متن شوروپاک خردمند پیر، پسر اوبار-توتو، به پسرش زیوسودرا توصیه میکند. این همان زیوسودرایی است که در نزد بابلیان با نامهای دوگانه آترام-هاسیس و اوتنپیشتی شناخته میشدهاست. وی از «طوفان» نجات مییابد و در انتهای زمین گیلگمش را بخردانه توصیه میکند.[53]
سارگن اکدی در ۲۳۰۰ پیشا دوران مشترک، نخستین امپراتوری را در خاک آسیا ایجاد کرد و کارهایش تقریبا بلافاصله شکل افسانه گرفت. سپس، دو پادشاه نام او را بر خود گذاشتند که از آن میان سارگن دوم (قرن هشتم پیشا دوران مشترک) شناختهشدهتر است. «سارگن» ترجمه نام این پادشاه در کتاب مقدس (اشعیا، باب ۲۰، آیه ۱) است. احتمالا همین پادشاه بوده است که در ستایش همنام باستانی خود، دستور تهیه متنهایی (شامل افسانه تولد و به قدرت رسیدن) را صادر کرد. این داستان، ویژگیهای مشترکی با روایت تولد موسی و نیز درونمایههای متاخری دارد که در آن، قهرمان هنگام تولد بیپناه است اما به پادشاهی میرسد.[132] سارگن دوم علاوه بر سارگن اکدی، گیلگمش (پادشاه باستانی سومری) را نیز ستایش میکرد که در زمان او معمولا به واسطه حماسه گیلگمش شناخته میشد. در چندین متن، کارهای او به طور ضمنی با افسانه مقایسه شده است.[133]
روایت افسانه سرراهی بودن سارگن (مانند موسی یتیم): «مادرم، کاهنه، باردار شد مرا و پنهان به دنیا آوردم. / مرا در سبدی از نی گذاشت، سرپوش را با قیر اندود؛ / بر رودی افکند که از آن نتوانم برخاست، / رود مرا برد و به آکی ساقی رساند».[3] روایت تولد گیلگمش که آلیان بازگو میکند همان سنتیست که در سایر افسانههای خاور نزدیک (سارگن، موسی و کوروش) نیز آمدهاست.[134]
آلیان (تاریخدان رومی، ۱۷۰ تا ۲۳۵ دوران مشترک) در کتاب خود در طبیعت حیوانات کودکی گیلگمش و نجات او توسط عقاب را روایت میکند. برخی از دانشوران معتقدند آلیان روایت خود را از بروص (کاهنی بابلی که تاریخ آن تمدن را به زبان یونانی در حدود ۲۸۱ پیشا دوران مشترک نوشت) گرفته است.[135] در ابتدای این متن به عشق حیوانات به انسان اشاره میشود. به پادشاه بابل گفته میشود فرزندی که از دخترش به دنیا آید، او را به زیر خواهد کشید. با وجود تحت مراقبت قرار دادن دختر، او مخفیانه فرزندش را به دنیا میآورد (پدر نامشخص است). نگاهبانان از ترس پادشاه، کودک را از محل زندانی دختر پادشاه به پایین پرتاب میکنند. عقابی او را میبیند، پیش از اصابت کودک به زمین، خود را به زیر او میرساند. عقاب کودک را به باغی میبرد و با نهایت آرامی بر زمین مینهد. مهر کودک در دل نگاهبان باغ میافتد. نام او را گیلگاموس میگذارند و او پادشاه بابلیان میشود.[136][persian-alpha 27]
در نظر جوزف کمبل، داستان یونس یادآور صحنهای در حماسه گیلگمش است که در آن، گیلگمش از کف دریا گیاهی میچیند.[137] در کتاب یونس، کرمی ریشه گیاه سایهبان را گاز میگیرد و باعث خشک شدن آن میشود[137] و در حماسه گیلگمش، گیلگمش به پاهای خود سنگ میبندد و گیاه خود را از کف دریا میکند.[137][138] زمانیکه به ساحل میرسد، گیاه توسط ماری خورده میشود.[137][139]
سایرس گوردن و گری رندزبرگ مرگ آقات در اسطورهٔ اوگاریتی را گواهیِ بنمایهٔ قحطی هفتساله پس از مرگ قهرمان، در خاور نزدیک، میدانند[140] و علاوه بر آن درونمایهٔ پیشبینی هفت سال قحطی از قبل و ذخیره ملزومات، در داستان عبری یوسف در سفر پیدایش نیز دیده میشود.[140][persian-alpha 28]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.