From Wikipedia, the free encyclopedia
سیستم مجموعهای از اجزای مرتبط است که در کلیّت خویش برای ایفای وظیفهای مشخّص در کنش متقابل و هماهنگ با محیط است. در تفکر سیستمی، سازمانها مانند سیستمهایی هستند که در دل یک مجموعهٔ محیطی بزرگتر قرار گرفتهاند. هر سیستم شامل ورودی، خروجی، پردازش و بازخورد است، بنابراین داشتن تفکّر سیستمی برای یک مدیر بسیار حائز اهمیّت است. به کمک یک نظارت دقیق اگر خروجی ما از خروجی مورد نظرمان فاصلهٔ کم و بیش چشمگیری داشت، با استفاده از بازخورد (به انگلیسی: Feedback) ورودی را تغییر داده و باز برنامه ریزی یا برنامهریزی مجدّد (به انگلیسی: Replanning) میکنیم.
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. (ژانویه ۲۰۱۷) |
تفکّر سیستمی به مدیران کمک میکند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار دهند و تنها به مشاهده اکتفا نکنند. تفکّر سیستمی مبتنی بر نوعی کلّینگری است که با تحلیل، قابل درک نیست این تفکر کل را متشکل از جزء میداند امّا برعکس تفکر مکانیستی(تجزیه گرایی یا جزئی نگر) هر جزء لزوماََ دارای تمام خصوصیات کل نیست بلکه اجزا با خصوصیات منحصربهفرد و مرتبط خود یک کل منسجم را تشکیل میدهند و با شناخت هر جزء نمیتوان به تمام خصوصیات کل واقف شد.
به عنوان مثال در بدن انسان، نحوهٔ رفتار چشم بستگی به نحوهٔ رفتار مغز دارد. هر زیرمجموعهای که از عناصر تشکیل شود، بر رفتار کلّ سیستم مؤثّر است و این تأثیر حدّاقل به یک زیرمجموعه دیگری از سیستم بستگی دارد. به عبارت دیگر اجزای یک سیستم چنان به هم مرتبطند که هیچ زیرگروه مستقلّی نمیتواند از آنها تشکیل شود. با استفاده از تعاریف فوق نتیجه میگیریم هر سیستمی را نمیتوان به اجزای مستقل تقسیم نمود و در نتیجه انتظار اوّلیّه از هدف اصلی سیستم را برآورده نمیسازد. در تفکر سیستمی مدیر سازمان تنها به خروجی اکتفا نکرده و برای رسیدن به هدف به یکایک اجزای سیستم توجه خاص میکند.[1]
در بررسی تاریخی شیوههای تفکر، با سه شیوه رو به رو میشویم:
عناصر سیستم همان اجزای تشکیلدهنده سیستم هستند. البته بسیاری از عناصر خودشان یک سیستم به حساب میآیند که در این صورت میتوان آنها را «خرده سیستم» به حساب آورد. هنگامی که نتوانیم محتوای یک خرده سیستم را شناسایی کنیم آن را جعبهٔ سیاه مینامیم. عناصر سیستم عبارتند از:
بر اساس نوع ارتباط، تعامل با محیط، سطح پیچیدگی، حالت و… سیستمها تقسیمبندیهای مختلفی دارند، از جمله: سیستمهای باز و بسته؛ سیستمهای ساده و پیچیده؛ سیستمهای انطباق پذیر و انطباق ناپذیر؛ سیستمهای ایستا و پویا؛ سیستمهای قطعی و احتمالی.[3]
انسانها عموماً تمایل دارند مشکلات خود یا سیستم مورد مطالعه را به محیط نسبت دهند. این نوع نگرش موجب میشود هیچگاه نتوانیم اقدام به حل مسائل نماییم.
تمرکز بر وقایع، یکی دیگر از موانع یادگیری و تفکر سیستمی است. ما زندگی را به صورت مجموعه ای از اتفاقات میدانیم و برای هر اتفاق نیز یک دلیل روشن و واضح ارائه مینماییم. ما معمولاً عادت داریم فقط تغییرات ناگهانی محیط و سیستم را درک نماییم و از درک تغییرات تدریجی عاجزیم. نکته مهم این است که امروزه اصلیترین تهدیدها که متوجه بقاء سازمانها و جوامع هستند، نتیجه فرایندهای آرام و تدریجی هستند و نه وقایع ناگهانی.
تمرکز بر وقایع فقط در مورد وقایع منفی نیست و وقایع مثبت را نیز شامل میگردد. دگرگونی شرکتها، هر چند در نهایت به دستاوردهای بزرگ رسیده، اما حاصل یک حمله یا یک ضربه نیست، بلکه گام به گام حاصل میآید.
یکی دیگر از موانع تفکر سیستمی، تفکر براساس همبستگی بین عوامل به جای تفکر بر اساس رابطه علت و معلولی بین آنهاست. دو متغیر زمانی با یکدیگر همبسته اند که با یکدیگر میل به کاهش یا افزایش داشته باشند متغیرهایی که همبسته اند، لزوماً دارای ارتباط علت و معلولی نیستند.
مرز را هر جا که در نظر بگیریم، برخی از روابط موضوع با پیرامون آن را قطع کردهایم. یکی از اهداف آموزش رویکرد سیستمی، آموزش تعیین مرز مطالعه است. چه بسا اگر مرز را بزرگتر در نظر بگیریم، واقعیات را بسیار روشنتر و بهتر درک کنیم.
در تفکر استاتیک، عوامل مؤثر، خطی و یک طرفه هستند. اما واقعیت این است که بین عوامل فوق اثرات متقابل وجود دارد و ممکن است در طول زمان یکدیگر را تشدید یا تضعیف نمایند. انتقال روش تفکر از علیت یک طرفه به علیت حلقوی و از عوامل مستقل به عوامل وابسته، کاری مشکل است.
تمایز دیگر تفکر سیستمی با تفکر رگرسیونی این است که در تفکر رگرسیونی بالاخره معلوم نمیشود که سیستم چگونه کار میکند؛ یعنی مفهوم همبستگی به تنهایی برای شرح چگونگی کارکرد سیستم کافی نیست. البته مطالب فوق به معنی کنار گذاشتن رگرسیون به عنوان یک ابزار تجزیه و تحلیل نیست بلکه تأکید بر این نکته است که شیوه تفکر ما نباید رگرسیونی باشد.
در بسیاری از موارد، تلاش برای حل یک مشکل در یک سیستم اجتماعی، آن را بدتر میکند. خطمشیها، اثرات جانبی پیشبینینشده ایجاد میکنند. تصمیمهای ما سبب پاسخ دیگران میشود که میخواهند توازنی را که ما برهم زدهایم، برگردانند. فارستر این پدیدهها را «رفتار غیرشهودی سیستمهای اجتماعی» مینامد. این پویاییهای پیشبینینشده، سبب مقاومت در برابر سیاستها میشود. پاسخ سیستم، مداخلهها را با تأخیر، تضعیف یا شکست مواجه میکند.
طبق تفکر سیستمی، ویژگیهای مهم یک سیستم از تعامل بین اجزاء آن بهوجود میآید نه از فعالیت جداگانه آنها؛ بنابراین وقتی سیستم را تجزیه میکنیم، ویژگیهای مهم خود را از دست میدهد؛ بنابراین سیستم، یک کل است که با تحلیل قابل درک نیست؛ لذا روشی غیر از تحلیل برای درک رفتار و ویژگیهای سیستم ضروری است. ترکیب نقص فوق را جبران نموده و برای تفکر سیستمی، یک موضوع کلیدی است. در واقع، تحلیل و ترکیب، مکمل هم هستند. در تفکر سیستمی، توصیه میشود که ترکیب پیش از تحلیل انجام گیرد. تحلیل روی ساختار موضوع متمرکز میشود و تعیین میکند که سیستمها چگونه کار میکنند. ترکیب بر کارکرد متمرکز میشود.
این یک اصل سیستمی است که اگر هر جزء سیستم را بهطور جداگانه به گونهای بسازیم که به کاراترین حد عمل کند، سیستم به عنوان یک کل، به مؤثرترین حد ممکن عمل نخواهد کرد. به عبارت دیگر، اجزاء سیستم را باید به گونهای طراحی کرد که با یکدیگر مؤثر و کارا عمل کنند. مدیران اکثراً طبق تفکر تحلیلی و مکانیکی عمل میکنند. یک مسئله را به چند بخش قابل حل و قابل مدیریت تجزیه نموده سپس برای هریک بهترین حل را پیدا نموده و نتایج را با هم مونتاژ میکنند. اما میدانیم که مجموع بهترین جواب برای اجزاء، بهترین جواب برای سیستم نخواهد بود.
افراد مختلف، زمانی که در یک سیستم ثابت قرار میگیرند، نتایج یکسانی از خود بروز میدهند. نگرش سیستمی به ما میگوید که برای فهمیدن مشکلات اساسی لازم است که به مسائلی فراتر از اشتباهات فردی یا بخت و اقبال نامساعد بپردازیم. باید از وقایع و شخصیتها فراتر برویم. باید به عمق ساختاری پی ببریم که اعمال افراد و شرایط را به گونه ای شکل میدهد که رویکردی اتفاق میافتد.
تفکر سیستمی به ما میآموزد که بدیهیترین راه حلها در بهترین شرایط فقط در کوتاه مدت بهبودی را بهوجود میآورد ولی در بلندمدت اوضاع را بدتر میکند. از طرفی اگر یک اقدام کوچک به خوبی و با قدرت کافی در محل مناسب صورت گیرد، میتواند پیشرفتی قابل ملاحظه و بزرگ در رفتار سیستم خلق کند.
دانشمندان سیستم، این قانون را اهرم کاری مینامند. در حل مسائل باید از آنجایی شروع کرد که بیشترین اثر را دارد تا بتوان با حداقل سعی و تلاش به پیشرفت و نتیجهای بزرگ دست یافت. تنها نکته دشوار در این بین آن است که برای دستاندرکاران سیستم، موضع بیشترین اثر اهرم، ناپیداترین مکان است.
سیستمهای پیچیده، عامل زمان را نیز در سازمان خود دربر میگیرند. هر سیستمی برای پاسخ دادن، زمان و همت خاصی میگذارد؛ بنابراین در بیشتر موارد شتابزدگی برای دریافت سریع پاسخ و انجام فوری کار، بینتیجه است.
کار درست این است که ما دینامیک داخلی سیستم را دریابیم و حداقل مهلت و مدتی را که برای دریافت پاسخ و انجام کار ضروری است، در نظر بگیریم. عدم احتساب تأخیر میتواند ناپایداری و حتی فروپاشی سیستم را سبب شود. بهویژه اگر اندازه آن بزرگ باشد. هر چقدر عمل ما شدیدتر و افراطیتر باشد، نتیجه مطلوب، دیرتر به دست میآید.[4]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.