From Wikipedia, the free encyclopedia
محمدخان ضرغامی چهره سیاسی دوره پهلوی و یکی از کلانتران ایل باصری بود. پدرش پرویز خان ضرغامی بود که بعد از مرگ او؛ محمد خان اولین فرزند پسر، طبق سنت عشایری، ریاست ایل را عهده دار شد.[1][2]
محمد خان متولد دوم اسفند ماه سال ۱۳۰۲ شمسی بود. دوره جوانی اش با فضای دمکراتیک دهه ۳۰–۱۳۲۰ توأم شد؛ و دارای ۶ فرزند بود. علاوه بر کشاورزی و دامداری، وی کلانتر ایل باصری در قصردشت کمین و دارای املاک بسیار زیادی در فارس بود محمد خان ضرغامی در قصردشت سعادت شهر قشون مسلح داشت که همه آنان باصری بودند و فردی با نفوذی در منطقه بود، به نحوی که ایلات محل برای حل اختلافهای خود به او مراجعه میکردند و نه به مقامات دولتی محلی. در زمان اصلاحات ارضی شاه، به علت مخالفت با سیاست دولت، به زندان رفت و سپس تبعید شد.[3]
حوادث اجتماعی، حرکتهای عدالت طلبی و آزادی خواهی خصوصاً جنبش ملی شدن صنعت نفت، او را، علیرغم آنکه خان و رئیس ایل بود، در کنار زحمتکشان و آزادی خواهان قرار داد، تا جایی که در دهه سی – چهل، داوطلبانه بخشهایی از بهترین زمینهای کشاورزی خود را (در اطراف شهر سعادتشهر وجیسقان کمین و قصردشت کمین) بین دهقانان خود تقسیم کرد. در همین سالها با امکانات مالی خود بانی ساختن بهداری و چند مدرسه برای اهالی شد.[1]
اوایل سال ۱۳۴۳ بهمن قشقایی خواهر زاده ناصرخان و خسرو خان قشقایی همراه با تعدادی از جوانان ایل قشقایی به خاطر بی عدالتی و اختناق و به خونخواهی اجداد خود که توسط پدر و پسر پهلویها اعدام یا در زندانها جان باخته بودند، در کوههای استان فارس دست به مبارزه مسلحانه با رژیم محمدرضا شاه زدند.[3]
حکومت شاه برای سرکوب یا دستگیری آنها به حیلهای متوسل شد که دو هدف داشت، یکی جلو گیری و گسترش حرکت این جوانان و دیگری بدنام کردن محمد خان ضرغامی. بر همین اساس اسدالله علم با محمد خان ملاقات کرد و از او خواست تا از اعتبار خود استفاده کند و مانع از ادامه کشت و کشتار هر دو طرف درگیری شود. علم قول داد که اگر بهمن قشقایی اسلحه را زمین بگذارد شاه به او امان نامه خواهد داد و او را خواهد بخشید. محمدخان ضرغامی با حسن نیت شرطی را گذاشت و آن این بود که شخص شاه سوگند نامهای مکتوب را تهیه و زیر آن را امضا کند. بعد از مدتی سوگند نامه با مهر و امضای شاه توسط اسداله علم به محمد خان ضرغامی تحویل داده شد. محمد خان با در دست داشتن سوگند نامه شاه با بهمن قشقایی ملاقات کرد. در پس این دیدار بود که او خود را تسلیم کرد. پس از چند روز ارتش شاه برای بهمن قشقایی دادگاه صحرایی تشکیل داد و با وجود سوگند نامه شاه و قول امیر اسداله علم، او را به جوخه اعدام سپرد.
محمد خان ضرغامی متأثر از تیر باران بهمن و عهد شکنی شاه و علم نامهای تند خطاب به شاه نوشت و او را فاقد هر گونه عرق ملی و انسانی قلمداد کرد. پس از چند روز محمد خان را در بیداد گاه نظامی شیراز به جرم «قیام مسلحانه علیه حکومت سلطنتی» به پانزده سال زندان محکوم و راهی زندان کردند.[1]
در سال ۱۳۵۴ خان را به زندان تهران تبعید کردند و پیوند زندانیها را در کل و بویژه زندانیان سیاسی را با او قطع کردند.[1]
صبح روز ۱۰ دی ماه ۱۳۵۹ زمانی که آقای ضرغامی باصری که به همراه کارگرش راهی مزرعهاش در قصردشت کمین بود، به ضرب گلوله سپاه پاسداران ارسنجان که محل را محاصره کرده بودند، به قتل رسید. محمدخان ۱۱ گلوله خورده بود و گلولهای به صورت کارگر او اصابت کرده بود. به گفته فرزندش، پس از ترور وی، پاسداران به خانه مقتول وارد شدند و تمام اموال و حتی مدارک و شناسنامههای موجود را با خود بردند و درهای خانه را مهر و موم کردند. آنها دو تن از اعضای خانواده را که به محل واقعه رجوع کرده بودند دستگیر کردند و به ارسنجان بردند. آنها از ایشان تعهد گرفتند که به قصردشت کمین بازنگردند.[1][4]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.