From Wikipedia, the free encyclopedia
سرنگونی امپراتوری و دودمان صفویه که پادشاهان آن ۲۲۱ سال (از ۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲ میلادی)[1] بر پهنه ایرانزمین حکم راندند، ناشی از اوضاع نابسامان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اواخر دوران این سلسله به ویژه زمان حکمرانی شاه سلطان حسین، آخرین پادشاه این امپراتوری بود. حکومت صفویان که شاه اسماعیل اول آن را با پیروزی در جنگهای متعدد، در تبریز آغاز کرد، در اصفهان با اسارت شاه سلطان حسین و با بخشش تاجش به محمود افغان به پایان رسید.[2]
عوامل متعددی در فروپاشی نظام پادشاهی صفویه نقش داشتهاست، این عوامل عبارتند از:[3][4]
رودی ماتئی معتقد است دلایل اصلی سقوط صفویه عبارتست از:[5]
شاه صفی نوه و جانشین شاه عباس بزرگ بود.[2] تزلزل در سیاست خارجی ایران از دوره سلطنت او آغاز شد. ازبکها شرق و عثمانیها غرب ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. شاه صفی که از مقابله با سلطان مراد چهارم امپراتور عثمانی درمانده بود، در سال ۱۰۴۸ هجری قمری به قراردادی که به موجب آن، بغداد به عثمانیها واگذار میشد، تن در داد. سال پیش از آن نیز قندهار، به دست شاه جهان امپراتور مغولی هند از دست رفته بود. دلیل این شکستها این بود که فرماندهان لایق و کارآزموده نظامی صفوی به دلیل بدگمانیهای شاه صفی به آنان، کشته شدهبودند.[6]
شاه سلیمان فرزند شاه عباس دوم در آغاز حکومتش هم از نظر اوضاع داخلی و هم از نظر مسائل خارجی، دشواریهای بسیاری در ایران پدید آمده بود. قحطی و بیماری بر کشور سایه افکنده بود. طاعون در بین اهالی بیداد میکرد.[7] عثمانیها که گرفتاریهایشان در اروپا تمام شده بود، علیرغم قرارداد ۱۰۴۹ هجری قمری که مرزها را مشخص ساخته بود و منطقاً دستاویزی برای تجاوز وجود نداشت، دوباره چشم به ایران دوختند. شیخ علیخان زنگنه اعتماد الدوله خطر عثمانیها را به شاه سلیمان گوشزد کرد و گفت که ممکن است آنها دوباره به ایران بتازند، شاه سلیمان هم با کمال خونسردی در پاسخ گفت:[8]
هرچه میخواهد بشود، ما را اصفهان کفایت میکند.
در دوران حکومت شاه سلیمان، جزیره قشم سه سال در تصرف هلندیها بود و ازبکها با مشاهده ضعف دربار صفوی، بار دیگر خراسان و شهرهای آن را مورد هجوم قرار دادند، زندگی مردم را غارت کردند و بسیاری از مردم بیگناه را به قتل رساندند. کزاکهای روسی به تحریک تزار آلکسی سواحل گیلان را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند.[2]
فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگریهای حاکمان شهرها، ولخرجیهای هنگفت شاه، مالیاتهای کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.[2]
هرچند که زمینههای سقوط صفویه در زمان شاه عباس یکم پایهریزی شد اما شاه سلطان حسین، مقصر اصلی سقوط این سلسله است چرا که ضعفنفس و بیاعتنایی او به امور کشوری و لشکری باعث درهمریختن اوضاع ایران آن زمان شد. حتی زمانی که افغانها اصفهان را محاصره کردند و هنوز امکان خروج از شهر وجود داشت او حاضر به ترک شهر برای گردآوری نیرو نشد و آخرین فرصت طلایی را از دست داد.[9]
شاه سلطان حسین بهقدری به امور کشور بیاعتنا بود که در پاسخ به هر چیزی که به او اطلاع میدادند و هر کاری که انجام میدادند فقط به گفتن «یخشی دور» (یاخچی دی - بسیار خوب است) بسنده میکرد چنانکه یکی از معاصران وی در اینباره سرودهاست:
آن ز دانش تهی، ز غفلت پر | شاه سلطان حسین یخشی دور[10] |
نبرد گلونآباد | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
| |||||||
طرفهای درگیر | |||||||
ارتش ایران صفوی | سپاه محمود افغان | ||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||
شاه سلطان حسین صفوی | محمود افغان و اشرف افغان |
غارتگریهای عبدالله خان حاکم قندهار و عدم توجه شاه سلطان حسین به شکایات مردم قندهار از دست ستمهای او، تمایل مردم قندهار بهویژه قوم غلزایی را به پیوستن به حکومت مغول هند، به امید وضع بهتر، بیشتر کرد. برای کنترل طغیانهای قندهار، شاه سلطان حسین یکی از والیان خود به نام گرگین را برای در مشت گرفتن غلزاییها، به حکومت قندهار منصوب کرد. در قندهار شخص با نفوذی به نام میرویس که نقش مؤثر و قاطعی در پیریزی و سازماندهی نهضت ضد صفوی در میان افغانها داشت، هنگام انتصاب گرگین به سمت حکمران کل قندهار، کلانتری آن شهر را بر عهده داشت. میرویس که مردی باهوش و سیاستمدار بود نهایتاً گرگین را توسط افغانها و سربازان گرجی، به قتل رساند. شاه سلطان حسین طی هفت سال حکمرانی میرویس بر قندهار، نتوانست او را به زانو درآورد و میرویس به صورت خود مختار قندهار را اداره میکرد. نهایتاً پس از مرگ میرویس، میرعبدالعزیز یا میر عبدالله برادر میرویس جانشین او شد اما با کمک افغانها، محمود افغان فرزند ارشد میرویس، با قتل میر عبدالله کنترل قندهار را به دست آورد.[2]
در نخستین حمله محمود افغان به ایران در سال ۱۱۳۴ هجری قمری، کرمان عرصه تاخت و تاز او قرار گرفت.[2]
لطفعلی خان داغستانی، صدر اعظم فرمانده سپاه و والی فارس، با بخشی از افراد نخبه و برگزیده سپاه خود برای راندن افغانها به اردوگاه آنان یورش برد و آنجا را به تصرف خود درآورد. سواره نظام او، مهاجمان را تا قندهار تعقیب کردند. محمود افغان در پایان این اولین هجوم شکست خورده و به قندهار برگشت.[11]
در طی دو سالی که بین حمله نخست محمود افغان و یورش نهایی او، فرصت بود، دربار شاه سلطان حسین هیچ اقدام مؤثری در مهار کردن قدرت افغانها که روز به روز در حال توسعه بودند، نکرد و چارهای نیندیشید[12] محمود با سپاهی که تعداد آن ۱۸۰۰۰ نفر مرکب از غلزاییها و هزارهها و بلوچها بودند به سیستان و کرمان لشکر کشید. گرچه محمود افغان، سیستان و کرمان را در این بار دوم به آسانی فتح کرد، اما موفق به فتح قلعه کرمان، نشدند.[13] شاه سلطان حسین وقتی فهمید محمود نزدیک اصفهان است به او پیشنهاد باج هنگفتی داد، اما محمود افغان نپذیرفت و وحشت همچنان در اصفهان مستولی بود. در این حین صاحب منصبان شاه سلطان حسین برسر چگونگی دفاع از اصفهان با هم اختلاف نظر داشتند. در این هنگام شاه سلطان حسین فرمانهایی خطاب به سرداران و حکام برخی ولایات فرستاد و تأکید کرد که با سپاهیان تحت فرمان خود هر چه زودتر در پایتخت حاضر شوند، اما جمعی از سرداران که در نواحی فارس و آذربایجان بودند، هنگامی که نزدیک اصفهان رسیدند همین که چشم ایشان بر علامات افغانها افتاد، راه فرار پیش گرفته، هر یک به سمت ولایات خود فرار کردند.[14] سرانجام دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند. سرداران شاه سلطان حسین علیرغم تمایل خود در رأس یک سپاه ۳۰٬۰۰۰ نفری که اکثر آنها را مردان جنگ ناآزموده تشکیل میدادند، به رویارویی با دشمن حرکت کردند.[15][16]
شکست گلونآباد اوضاع حکومت شاه سلطان حسین را بیش از پیش پیچیده ساخت. اضطراب مردم در اثر اخباری که فراریان جنگ به انگیزه ترس و توجیه فرار خود منتشر میساختند، غلبه شایعات بر قضاوت صحیح از میزان قدرت دشمن مهاجم و هجوم زنان و مردان و اطفال برای یافتن پناهگاه، حکومت را به وضع وحشتانگیزی سر درگم کرده بود. یک فرانسوی که شاهد عینی اوضاع بوده، گزارش دادهاست:[18]
با وجود آنکه برای حمل سلاح عدهای کثیر مرد وجود دارد، فقط پانصد نفر سرباز داوطلب برای دفاع شهرگرد آمدهاند. از هر هزار نفر ساکنان شهر، ده نفر مسلح به چشم نمیخورد. در اینجا همه چیز آشفته و به هم ریختهاست.
پس از پیروزی محمود افغان در جنگ گلونآباد، او به کاخ فرح آباد حمله کرد و افغانها به راحتی وارد کاخ شدند و آن را به تصرف درآوردند. لکهارت میگوید:[19]
شگفت آنجاست که شاه سلطان حسین که آن همه مبالغ گزاف صرف بنای آن کرده و از گذراندن ایام در آنجا حظّ و بهرهای فراوان برده بود، تصمیم گرفت از آن بدون لحظهای مقاومت چشم بپوشد.
سرانجام پس از محاصرهای که حدوداً یک سال طول کشید، شاه سلطان حسین خود را تسلیم محمود افغان کرد. شاه سلطان حسین و همراهان انگشتشمار او، از میان کوچهها و خیابانهای اصفهان، شرمگین و اندوهبار عبورکردند، شاه سلطان حسین با اسبی که از محمود افغان به عاریه گرفته بود، با تشریفات غمانگیزی وارد کاخ محبوب خود فرح آباد شد.[2] گزارش ژوزف آپی سالمیان مترجم و منشی ارمنی آنژدوگاردان کنسول فرانسه صحنه را این گونه نقل میکند:[20]
محمود افغان در گوشه تالار بر مخده زربفت تکیه داشت. شاه به گوشه دیگر تالار هدایت شده در آنجا قرار گرفت. شاه سلطان حسین پس از ادای تحیّات گفت: فرزندم چون اراده قادر متعال بر این قرار گرفته که من بیش از این سلطنت نکنم و به موجب مشیّت باری تعالی وقت آن شده که تو از اورنگ سلطنت ایران بالا روی، من از صمیم قلب سلطنتم را به تو وا میگذارم و از خداوند توفیق تو را میخواهم. شاه پس از ادای این چند کلمه، طره پادشاهی را از دستار برگرفته آن را برای تسلیم به محمود، به امانالله سپرد؛ ولی چون متوجه شد که محمود از این کار آزرده خاطر است، طرّه را از امانالله بازگرفت و خود نزد محمود رفت و آن را با دستهای خویش بر سر محمود بسته، بار دیگر برای وی توفیق خواست و بیدرنگ به جای خویش بازگشت و نشست.
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.