From Wikipedia, the free encyclopedia
روشنآرا بیگم، (۳ سپتامبر ۱۶۱۷ – ۱۱ سپتامبر ۱۶۷۱)[1] دخترِ دوم شاهجهان از ملکه ممتازمحل بود. او همانند خواهرش به ادبیات و شعر علاقهمند بود. روشنآرا زنی باهوش، سَیّاس و زیرک بود. او همچنین شاعری درخشان و بااستعداد بهشمار میرفت. وی بهعنوان مغزِمتفکرِ صعود اورنگ زیب شناخته میشود. او در تمام مدت زندگی خود از طرفداران سرسخت و اصلی برادر کوچکترش اورنگ زیب بود و از او در نزاع جانشینیای که پس از بیماری شاه جهان در سال ۱۶۵۸ م. رخ داد، حمایت کرد و در پیروزی او نقش حیاتی و ویژهای داشت. پس از جلوس اورنگ زیب به تخت سلطنت در سال ۱۶۵۸ م. روشنآرا عنوان برجسته و شریف و والای پادشاه بیگم را از سوی برادرش به دست آورد و بهعنوان بانوی اول امپراتوری گورکانی و چهرهٔ سیاسیای اصلی و قدرتمند در نخستین سالهای سلطنت اورنگ زیب بدل شد.
روشنآرا بیگم | |
---|---|
شاهدخت امپراتوری گورکانی پادشاه بیگم | |
زاده | ۳ سپتامبر ۱۶۱۷ برهانپور هند |
درگذشته | ۱۱ سپتامبر ۱۶۷۱ (۵۴ سال) دهلی، هند |
آرامگاه | باغ روشنآرا دهلی |
پدر | شاه جهان |
مادر | ممتاز محل |
روشنآرا در زمان سلطنت پدربزرگش جهانگیرشاه، در ۳ سپتامبر ۱۶۱۷ به دنیا آمد، پدرش شاهزاده خرم (آینده شاهنشاه شاه جهان) و مادرش ارجمند بانو (آینده ملکه ممتاز محل) بود، اطلاعات زندگی اولیه روشنآرا بسیار اندک هست، اما آنچه مشخص است، اوایل روابط خانوادگی سراشیبی بود، که با شورش پدرش شاهزاده خرم بر علیه نامادریاش ملکه نورجهان، که نفوذ و قدرتی بیسابقه در دربار داشت شروع شد، هر چند پدرش در این شورش چندین شکست سخت متوالی خورد و در آخر از پدر و نامادریاش طلب بخشش کرد. بعد از برقرای صلح موقت در دربار در سال ۱۶۲۵، روشنآرا و خانوادهاش به دکن فرستاده شدند، اما در آواخر اکتبر ۱۶۲۷ پدربزرگش درگذشت و جنگ جانشینی بین پدر او شاهزاده خرم که با موفقیت شاه جهان شده و تخت را تصاحب کرد با شاهزاده شهریار میرزا آغاز شد، بعد از اتمام جنگ و پیروزی پدرش، او و خانوادهاش با پیروزی و خیال راحت در کاخ سلطنتی ساکن شدند.
در سال ۱۶۳۱ با مرگ نابهنگام ممتاز محل خوشبختی خانواده به طور ناگهانی خاتمه یافت و یکسری اختلافات همراه با حسادت میان خواهران و برادران شکل گرفت. از چهار برادر روشنآرا، بزرگتر، دارا شكوه، پسر مورد علاقه شاه جهان و وارث تاج و تخت طاووس بود. شاه شجاع، پسر دوم، فرماندار عصیانگر بنگال بود، با طرحهای باز بر تخت پدرش شناخته شد. اورنگ زیب، پسر سوم، فرماندار دکن مناطق همیشه جنگزده بود، که البته (موردحمایت و علاقه روشنآرا) بود. به مراد بخش، پسر کوچک، فرمانداری گجرات اعطا شد، در این سمت او چنان ضعیف و بی تأثیر بود که شاه جهان وی را از عناوین خود محروم کرد و به جای آن به دارا شکوه ارائه داد. این یک اختلاف عمده خانوادگی بین شاه جهان و پسران جوانتر او برپا کرد و به طور تلخ تسریع شد، آنها در آینده با بیشتر شدن مشکلاتشان تصمیم گرفتند که امپراتور پیر را از قدرت برکنار کنند و تاج و تخت را برای خود تصاحب کنند. در طی این جنگ قدرت، دارا شكوه از خواهر بزرگتر خود، جهانآرا بیگم حمایت شد، در حالی كه روشنآرا بیگم در كنار اورنگ زیب قرار گرفت، همچنین رابطه روشنآرا و خواهرش بخاطر قدرتی که جهانآرا داشت از روی حسادت تیره و تار شده بود. افراد زیادی هستند چه با انتقاد چه با تعریف از روشنآرا گفتند؛ مثلاً:
""دختر کوچکتر شاه گورکانی همانند خواهر بزرگش زیبا بود، و همچنین از نظر درک بسیار چشمگیر بود. با این وجود او از همان نشاط، و به همان اندازه رایدهنده لذت برخوردار بود."
— گفته، فرانسوا برنیز
"(روشنآرا) بسیار باهوش، بادرک شناخت مردم، قابل تقلب، درخشان، خوشخلق، سیاستپرداز، عاشق شوخی و سرگرمی است، بسیار بیشتر از خواهرش جهانآرا بیگ صاحب."
— گفته، نیکولائو مانوچی
ظهور قدرت روشنآرا از زمانی آغاز شد که او باموفقیت نقشهای را که پدرش و دارا شکوه برای اورنگ زیب کشیده بودند، خنثی کرد. برپایهٔ دادههای تاریخی، شاه جهان برای حل صلحآمیز بحران خانواده، دعوتنامهای جهت بازدید از دهلی برای اورنگ زیب فرستاد. اما درحقیقت شاهجهان قصد داشت که اورنگ زیب را زندانی کرده و به قتل برساند، زیرا وی فرزند سوم خود را تهدیدی جدی برای تاج و تختِ خود میدانست. هنگامیکه روشنآرا از توطئهٔ پدرش باخبر شد، پیامی را توسط یک پیامرسان به اورنگ زیب فرستاد که اهداف واقعی پدرشان را بر ملا کرده و به اورنگ زیب هشدار میداد که از دهلی هرچه سریعتر دور شود و بدینسان جانش را نجات داده و به او کمک کرد تا تخت سلطنت را تصاحب کند.
اورنگ زیب از روشنآرا بهدلیل رساندن اخبار مهم از دربار به او و کمکهای مالیاش و متقاعد کردن نقشبندان برای همراهی با او و بهطور ویژه از هشدار بموقعش فوقالعاده سپاسگزار بود و در طول جنگ جانشینی مورد علاقه و اعتماد وی واقع شد. هنگامیکه نزاع جانشینی بهنفع اورنگ زیب خاتمه یافت، روشنآرا بهسرعت به زن اصلی و برجسته و شخصیتی بسیار مُهیب، قدرتمند و مؤثر در دربار تبدیل شد و نقش سازماندهندهای در بسیاری از تصمیمات اورنگ زیب یافت. روشنآرا از ترس اینکه روزی دارا شکوه به قدرت بازگشته و او را بهخاطر نقش حیاتیاش در نزاع جانشینی بکشد، اصرار داشت که اورنگ زیب دستور اعدام دارا را صادر کند. طبق گفتهها تحت فشارهای روشنآرا، اورنگ زیب دستور قتل دارا را صادر و دارا که بعد از اسارت به زنجیر بسته شده بود، بر روی یک فیل کثیف در اطراف میدان چاندیچوک رژه رفت و سپس سرش را بریدند و برای اطمینان از اعدام او نزد اورنگ زیب و روشنآرا آوردند. روشنآرا سپس سر خونین برادرش را در دَستاری طلایی پیچیده، مرتب بستهبندی کرده و بهعنوان هدیه از طرف اورنگ زیب و خود او برای پدرش فرستاد. شاه جهان که درست زمانیکه برای شام نشسته بود بسته را باز کرد، از دیدن سر بریدهٔ پسر موردعلاقهاش چنان پریشان شد که بیهوش بر زمین افتاد. شاهجهان پس از این حادثه روزها در بیهوشی باقی ماند.
رابطهٔ روشنآرا با خواهر بزرگترش، جهان آرا بیگم، دچار حسادت و ناراحتی شد، زیرا این دختر (جهانآرا) بیگمان دخترِ موردعلاقهٔ پدرشان بود. اورنگ زیب که از جهانآرا بهخاطر حمایت از پدر و برادرشان در طول نزاع جانشینی ناخشنود بود، او را از سمت خود به عنوان پادشاه بیگم و رئیسِ حرمسرای شاهنشاهی برکنار کرد و بهجای او روشنآرا را منصوب نمود. از آن زمان به بعد، روشنآرا بهعنوان قدرتمندترین و برترین زن امپراتوری شناخته میشد. به او چندین جاگیر (زمینهایی برای درآمد) و پرگنه (قلعهها یا قصرها) اعطا شد. به وی همچنین حق صدور فرمانها و نشانها اعطا شد. این امتیازِ استثنایی فقط برای کَسانی مجاز بود که بهترین و بالاترین رتبه را در خانواده و حرمسرا شاهی میداشتند. او بهعنوان منصبدار منصوب شد؛ یک مقام عالیرتبه و نهادی در ارتش شاهنشاهی که برای اجرای حکومت شاهی و حفظ اقتدار حاکمیت، بهویژه در زمان غیبت شاهنشاه، مورد استفاده قرار میگرفت.
معمولاً شخصیت روشنآرا به عنوان یک حریص به ثروت و سئواستفاده از قدرت یاد میشود و بخاطر همین اخلاقها، سرانجام روشنآرا و اورنگ زیب با یکدیگر درگیر شدند. اما در طول دوره اتحاد آنها، روشنآرا توانست از یک زندگی مجلل و مستقل و قدرت عظیمی برخوردار شود. بهطور سنتی در تاریخ گورکانی، شاهزادهخانمهای مغول هند از زمان سلطنت اکبر موظف بودند مجرد بمانند، زیرا طبق قانون اکبر هیچکس لایق پیونده سلطنتی نیست و یکی دیگر از دلایل آن این بود که فرزندان آنها برای سلطنت چالشی ایجاد نکنند. شایعه شده بود که روشنآرا عاشقانی را به خود جلب کردهاست که از سوی اورنگ زیب با نظر مساعدی همراه نبود. او برای تقویت قدرت خود در دربار، متحدان و دوستانش را به سمتهای بالا میگماشت، بنابراین فساد را در دربار رواج داد و این امر، خشم و دشمنی تعداد زیادی از دولتمردان و علمای مذهبی را برانداخت که از قدرت او کینه داشتند. علاوهبراین، او با دستی آهنین و با همان انعطافپذیری و ارادهای که در نزاع جانشینی به کار برده بود، بر کاخ اورنگ زیب حکمرانی میکرد و نفرت و ترس همهٔ همسران برادرش را به دست آورده بود.
در سال ۱۶۶۲ م. در جریان بیماری ناگهانی و شدید اورنگ زیب و سفر او به کشمیر برای درمان، روشنآرا نایبالسلطنهٔ او شد و به هیچکس جز افراد معتمد خود اجازهٔ ملاقات با او را نمیداد. روشنآرا با اعتقاد به اینکه امیدی به زنده ماندن برادرش نیست، مسئولیت دولت را به عهده گرفت. وقتی رحمتالنسا بیگم از این ماجرا باخبر شد و شکایت کرد، روشنآرا عصبانی شده موهای او را گرفت و از اتاق اورنگ زیب بیرون کشید. وی همچنین در زمان حضور برادرش در تصمیمات مأخوذه توسط وی شرکت فعالی داشت. او همچنین عاشق طلا و زمین بود و در مقیاس بسیار وسیع، اغلب با روشهای فاسد و بیرحمانه، ثروت و دارایی جمع میکرد. این امر منجر به شکایتهای بیشماری علیه وی شد که هیچیک از آنها بهدلیل موقعیت والای وی در دربار، به محکمه کشیده نشد. علاوهبراین، او آشکارا از قدرتها و امتیازات بسیار فراگیری که اورنگ زیب به او اعطا کرده بود، درست قبل از عزیمت به کارزار طولانی نظامی خود در دکن، برای پیشبرد اهداف مالی خود سوءاستفاده کرد.
سرانجام در سپتامبر ۱۶۶۸ م. دورهٔ ده سالهُ روشنآرا بهعنوان عملاً حاکم مشترک امپراتوری با اورنگ زیب به پایان رسید. دشمنان او سریعاً شرارتهای مالی و اخلاقی او را به اطلاع اورنگ زیب رساندند. خود شاه یک مسلمان بسیار دقیق و متعصب بود. اورنگ زیب از سبک زندگی آزاد روشنآرا و طبیعت حریص و بیرحم خواهر خود هراس داشت و اخم کرد. با بازگشت به دهلی، اورنگ زیب کم کم او را از قدرتها و اختیارات گستردهاش تا ژوئن سال ۱۶۶۹ کاملاً سلب کرده، محافظت گارد سلطنتی را از او منع کرد و سرانجام او را از دربار خود محروم ساخت و به او دستور داد که در انزوا بماند و زندگیای پرهیزگارانه را در کاخباغِ خود در بیرون دهلی بگذارند و مجدداً جهانآرا بیگم را بهجای او در سمت پادشاه بیگم نشاند.
پس از عزل از قدرتهایش توسط اورنگ زیب، روشن آرا با وجود این که او هنوز تحت حمایت برادرش بود، از پیامدهای اقدامات بد بیشمار خود میترسید. او از اورنگ زیب خواست تا به دور از شهر و کاخ سلطنتی، در جنگل، قصری برای او بسازد. وی تصمیم گرفت تا از سیاستهای پرمشغله خطرناک و نامشخص دوری گزیند. روشنآرا تصمیم گرفت با ثروت و داراییهای خود که سالها جمعآوری کرده بود، یک زندگی باطنی و شخصی را در کاخ خود که در باغش ساخته شده بود و توسط یک جنگل بزرگ انبوه احاطه شده بود در دهلی بگذراند. او هرگز ازدواج نکرد و تا آخر عمر در کاخ خود در مکنت و آسایش کامل با صدها نوکر و کنیز که به او خدمت می کردند زندگی کرد. در سپتامبر سال ۱۶۷۱، اورنگ زیب بعد از آن که رابطه غیراخلاقی خواهرش با مرد غریبه ایی را کشف کرد، ترتیب داد که خواهرش به طرز پنهانی مسموم شود. او با درد بزرگی درگذشت، «وی مانند یک زن مغرور بود، و اسم شیطانیاش را در تاریخ بر جای گذاشت.» روشن آرا بیگم در سن ۵۴ سالگی درگذشت. اورنگ زیب وی را در روشن آرا بیگ، باغی که خودش طراحی کرده و راه اندازی کرده بود دفن کرد.
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.