واقعه جنگی From Wikipedia, the free encyclopedia
جنگ پانزده ساله (به ژاپنی: 十五年戦争) عنوانی است که در مجموع به کل دوره جنگهای حادثه موکدن، جنگ دوم چین و ژاپن و جنگ اقیانوس آرام اشاره دارد. جنگ پانزده ساله دوره جنگهای خارجی ژاپن بود که به مدت ۱۵ سال (در واقع ۱۳ سال و ۱۱ ماه) ادامه داشت. جنگ پانزده ساله از سال ۱۹۳۱ با حادثه موکدن آغاز شد و تا پذیرش اعلامیه پوتسدام در سال ۱۹۴۵ و تسلیم ژاپن ادامه داشت. این عنوان اولین بار توسط تسورومی شونسوکه در سال ۱۹۵۶ بکار برده شد.
سال ۱۸۷۵ یک ناوگان ژاپنی که به ظاهر مأموریت نقشهبرداری دریایی داشت، برای برانگیختن کره در طی حادثه جزیره کانگوا وارد حریم دریایی کره شد و آب آشامیدنی خواست. گارد ساحلی کره به روی این کشتیها آتش گشود و با این که گلوله توپها به کشتیها نرسید، ناوگان ژاپنی استحکامات بندر و کشتیهای پهلو گرفته در آنجا را در هم کوبید. دولت ژاپن بیدرنگ کورودا کیوتاکا را به کره فرستاد و به همان شیوه که دو دهه پیش ایالات متحده با ژاپن رفتار کرده بود، با تهدید پیمان ۱۸۷۶ ژاپن و کره را به این کشور تحمیل و دو بندر کره بر روی خود گشود. در این پیمان کره کشوری مستقل و نفوذ مسلط چین در آن نادیده در نظر گرفته شد. این کار خشم چین را برانگیخت و این دولت مدعی شد کره تحتالحمایه چین است و حق بستن چنین پیمانی با کشور دیگری را ندارد. سال ۱۸۸۴ که چین در ویتنام از فرانسه شکست خورد، جناح هوادار ژاپن در کره فرصت را غنیمت شمرد و با پشتیبانی ژاپن دست به کودتا زد اما شکست خورد. پیمانی بین چین و ژاپن امضا شد که هر دو کشور نیروهایشان را از کره بیرون بکشند. در این هنگام فساد اداری در دستگاه حکومت کره شایع و فشار مالیاتی بر مردم طاقتفرسا بود. ماه ژوئن ۱۸۹۴ شورشهای پراکندهای در کره پدید آمد که گروههای ضد غربی به نام تونگ-هاکس آن را سازمان میدادند. پادشاه کره که خود را تحتالحمایه چین میدانست از این کشور یاری خواست. چین بیدرنگ با اعزام یک نیروی دو هزار نفره شورشها را به شدت سرکوب نمود. ژاپن این امر را مخالف پیمان پیشین دانست و نیروهایش را در نزدیکی سئول پیاده کرد. نیروهای ژاپنی کاخ سلطنتی کره را تصرف و گوجونگ، پدر پادشاه، را دستگیر کردند. او با پسرش سونجونگ به خصوص عروسش، امپراتریس سونجونگ، ملکه بر سر حکومت کشور اختلاف نظر داشت. ژاپنیها گوجونگ را وادار کردند که حکومتی هوادار ژاپن تشکیل دهد و این دولت را ناگزیر ساختند تا از نیروهای ژاپنی برای اخراج چین استمداد کند.[1]
نخستین جنگ چین و ژاپن بین دودمان چینگ چین و میجی ژاپن بر سر سلطه بر کره درگرفت. تا پایان سپتامبر ۱۸۹۴ نیروهای ژاپنی بیشتر خاک کره را تصرف کردند و پیشروی به سوی چین را ادامه دادند. پس از شش ماه موفقیت نیروی زمینی و دریایی ژاپن و تصرف شهر ویهای، دودمان چینگ ماه فوریه ۱۸۹۵ درخواست صلح کرد. در این هنگام راه پیشروی ژاپنیها به سوی پکن باز بود و چین چاره ای جز تسلیم ندید. بدین ترتیب پیمان صلح شیمونوسکی امضا شد تا قیمومیت چین بر کره پایان یابد و نیز جزیره تایوان و شبهجزیره لیائودونگ به ژاپن واگذار گردد. همچنین قرار شد غرامت نقدی سنگینی به مبلغ سی صد میلیون ین از سمت چین به ژاپن پرداخت شود.[2]
شکست چین از ژاپن نشان داد که چین ضعیفتر از آن است که پنداشته میشود و نیز آشکار نمود که تجدد ژاپن توفیق عمده و برجسته ای داشتهاست. اقدام ژاپن در تصرف خاک چین موجب اعتراض مشترک کنسرت اروپا (شامل امپراتوری روسیه، فرانسه و امپراتوری آلمان) گردید زیرا اشغال شبهجزیره لیائودونگ توسط ژاپن تهدیدی دائمی برای چین محسوب میشد. اروپاییها ژاپن را که به شدت تحقیر شده بود، مجبور به رها کردن شبه جزیره نمودند. طبق مداخله سهگانه در ۲۳ آوریل ۱۸۹۵، ژاپن اجباراً لیائودونگ در جنوب منچوری را در ازای افزایش غرامت به چین باز پس داد. از دست رفتن شبهجزیره لیائودونگ پیمان صلح را یکسره از ارزش نینداخت اما صورتی که این کار داشت و تحمیل سه دولت چنان بر مردم ژاپن گران آمد که آن را شکست بزرگی شمردند.[3]
اثر مداخله سه قدرت اروپایی در روح و اندیشه مردم ژاپن سالیان دراز باقی ماند. ژاپنیها از آن پس بیشتر در معرض القائات ملیگرایان افراطی و نگران حیثیت و غرور ملی بودند. پس از آن ژاپن بیش از پیش به تقویت نیروی نظامی خود پرداخت.[4]
در چین حزب کومینتانگ کارزاری برای متحد کردن این کشور علیه جنگسالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین جنگی داخلی درگرفت و جنگسالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن که روز به روز نظامیگراتر میشد، مدتها به دنبال افزایش نفوذش در چین بود و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان میدانست. ژاپن این مسئله را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دستنشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[5]
جامعه ملل پس از تصرف منچوری توسط ژاپن ناظرانی را به منطقه اعزام کرد تا این موضوع را بررسی کند. سال بعد، جامعه ملل ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش امپراتوری ژاپن از جامعهٔ ملل خارج شد.[6]
دولت ژاپن پادشاه کره را به امضای توافقی واداشت که امنیت آن کشور و خانواده سلطنتی را تضمین میکرد و برای این کار اجازه اقدام لازم را به ژاپن میداد. ژاپن بر آن بود که کار کره را یکسره کند و این سرزمین را تحتالحمایه/مستعمره خود سازد. در کره پادشاه اختیاردار مطلق بود و زیر بار این خواست ژاپن نمیرفت اما نیروهای ژاپنی در کره حاضر بودند و کار را پیش بردند. سرانجام پیمان ۱۹۰۵ ژاپن و کره بدون موافقت پادشاه امضا شد. در پایان سال ۱۹۰۵ فرمانداری کل ژاپن در سئول برقرار و ایتو هیروبومی نخستین فرماندار یا نخستین ژنرال ژاپنی مقیم کره شد.[7]
ژاپن بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ در جنگ جهانی اول شرکت داشت. این کشور به نیروهای تفاهم سهگانه که شامل بریتانیا، فرانسه و روسیه میشد، پیوست و نقشی اساسی در تأمین امنیت خطوط دریایی اقیانوس آرام و اقیانوس هند، در برابر نیروی دریایی امپراتوری آلمان داشت. از لحاظ سیاسی، این شرایط فرصتی به ژاپن داد تا حوزه نفوذ خود در چین را گسترش داد. اقتصاد ژاپن شروع به رونق کرد. این مسئله عمدتاً بر اثر بهرهبرداری از مواد اولیه و نیروی کار چینی بود. در پایان جنگ جهانی اول، بر اساس پیمان ورسای، ژاپن توانست برخی از جزایر اقیانوس آرام که پیش از آن تحت سلطه آلمان بود، را در دست بگیرد.[8] سرانجام به نظر میرسید که از معاهدات نابرابر و مداخله سهگانه انتقام گرفته شدهاست. پس از پایان جنگ جهانی اول ژاپن به گروه پنج قدرت بزرگ جهان پیوست و بحث در مورد گسترش بیشتر فعلاً متوقف شد.[3] تا اواخر دهه ۱۹۲۰ رهبران ژاپن عموماً از آرمان آزادی اقتصادی در ظاهر حمایت میکردند. تلاشهای آنها برای ادغام اقتصاد ژاپن در یک نظم جهانی لیبرال ادامه داشت، با این حال، اوایل دهه ۱۹۳۰ در پیوستن به کشورهای غربی ناامید شدند زیرا اقتصادهای در بحران فرورفتهٔ غربی برای محافظت از بازارهای استعماری خود موانعی را در تجارت ژاپن ایجاد کردند. بسیاری از ژاپنیها معتقد بودند که ساختار صلح بینالمللی که در جامعه ملل تجسم یافته، به نفع کشورهای غربی است که منابع جهان را در سلطه خود دارند. علاوه بر این، غرب با جلوگیری از مهاجرت ژاپنیها از طریق قانون اخراج آسیاییها در دهه ۱۹۲۰ ریاکاری کرده بود. در نتیجه، این آرمان در ژاپن مبنی بر تشکیل یک فدراسیون یا تعاونی از شرق آسیا، مبتنی بر آرمانهای سنتی پانآسیایی برادری جهانی (هاکو ایچو - هشت گوشه جهان زیر یک سقف) و شعارهای آزادی خواهانهٔ «آسیا برای آسیاییها» شروع به ظهور کرد.[3]
جنگ روسیه و ژاپن دو سال پس از امضای پیمان اتحاد ژاپن و بریتانیا در فوریه سال ۱۹۰۴ درگرفت. جنگ سالهای ۰۵–۱۹۰۴ درگیری بین امپراتوری روسیه به عنوان یک قدرت بینالمللی با یکی از بزرگترین ارتشها در جهان و امپراتوری ژاپن به عنوان ملتی که اخیراً بعد از دو سده و نیم انزوا به صحنه جهانی بازگشته بود، به حساب میآمد. مجموعهای از نبردها در شبهجزیره لیائودونگ منجر به رانده شدن روسها از جنوب منچوری و نبرد تسوشیما منجر به یک فاجعه برای نیروی دریایی امپراتوری روسیه شد.[9]
پس از پیروزی ژاپن در نبرد موکدن (مارس ۱۹۰۵) ژنرال اویاما ایوائو بیدرنگ رئیس ستاد خود را به توکیو فرستاد تا لزوم صلح بی تأمل را به دولت میجی بقبولاند. ژاپن پیشنهاد میانجیگری را به تئودور روزولت، رئیسجمهور ایالات متحده داد و روسیه نیز از این پیشنهاد استقبال کرد. ماه اوت نمایندگان مختار دو دولت در ایالات متحده ملاقات کردند. خواستهای ژاپن چنانکه از یک فاتح مسلم جنگ انتظار میرفت سنگین بود و متضمن شناسایی برتری ژاپن در کره، انتقال تأسیسات و منافع روسیه از منچوری و از جمله خط راهآهن منچوری و شبهجزیره لیائودونگ به ژاپن، تسلیم ساخالین و پرداخت غرامت به ژاپن بود. روسیه دو خواسته اخیر را به شدت رد کرد تا سرانجام با میانجیگری ایالات متحده در پیمان پورتسموت (۵ سپتامبر ۱۹۰۵) بپذیرد نیمه جنوبی ساخالین را به ژاپن واگذار کند. به هر صورت پرداخت خسارت به هیچوجه پذیرفته نشد.[10] پیروزی ژاپن در جنگ با روسیه جهان غرب را متحیر و برخی از ملیگرایان آسیایی (کسانی که مستقیماً توسط گسترش ژاپن تهدید نمیشدند) را تشویق کرد که ژاپن را به عنوان رهبر طبیعی منطقه در نظر بگیرند.[3]
نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بر مبنای سیاست انتخابی نیروی زمینی امپراتوری ژاپن در پیشروی به سمت شمال درگیریهایی بین نیروهای ژاپنی مستقر در منچوری و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان پدید میآمد.[11][12]
حادثه موکدن در ۱۸ سپتامبر ۱۹۳۱ که در آن قسمتی از خطوط آهن در منچوری منفجر شد، بهانهٔ حمله ژاپن به منچوری قرار گرفت.[13] تعرضات ژاپنیها به منچوری در سال ۱۹۳۱ بر اساس این ایده که اقتصاد ژاپن به بنبست رسیدهاست، توجیه میشد. سه عامل ایجاد این بنبست کمبود مواد اولیه در ژاپن، جمعیت در حال گسترش سریع آن و تقسیم جهان به بلوکهای اقتصادی بود.[3]
پس از تصرف منچوری در سال ۱۹۳۲ ژاپن دولت دست نشاندهای به نام مانچوکوئو را در آن را برپا کرد و پویی، آخرین امپراتور چین را به عنوان پادشاه آن بر منصب نشاند.[14] سال ۱۹۳۳ هنگامی که جامعه ملل به تصرف این قسمت از خاک چین اعتراض کرد، ژاپن خود از این سازمان خارج شد.[15]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.