شاعر و دیپلمات سوری From Wikipedia, the free encyclopedia
نزار توفیق قبانی (به عربی: نزار توفیق قبانی؛ ۲۱ مارس ۱۹۲۳–۳۰ آوریل ۱۹۹۸) دیپلمات، شاعر، نویسنده و ناشر سوری بود. سبک شعری او ترکیبی از سادگی و ظرافت در کاوش موضوعات عشق، اروتیسم، فمینیسم، دین و ناسیونالیسم عربی میباشد. شاعری است که با شعرهای عاشقانهاش مشهور است؛ زن و عشق موضوع اصلی شعر قبانیاند.[1] شعرهایش را خوانندگانی مانند عبدالحلیم حافظ، ام کلثوم و نجات صغیره (مصر)، فیروز و ماجده الرومی (لبنان)، کاظم الساهر(عراق) خواندهاند. او در دنیای عرب از شهرتی بیهمتا برخوردار است. شعر او به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست و خوانندگانی بیشمار دارد.[2] وی متولد دمشق بود. «نزار قبانی سرودن شعر را از شانزده سالگی آغاز کرد. در ۱۹۴۴از دانشکدهٔ حقوق در دمشق فارغالتحصیل و در وزارت خارجهٔ سوریه به کار مشغول شد؛ در شهرهای: قاهره، لندن، بیروت و مادرید خدمت کرد و پس از وحدت مصر و سوریه سفیر این جمهوری متحده در چین شد. در ۱۹۶۶ کار دیپلماسی را رها کرد و فقط به شعر پرداخت. با شکست و عقبنشینی اعراب در مسئلهٔ فلسطین، از شعر عاشقانه به شعر سیاسی و شعر مقاومت رویآورد. خودکشی خواهرش در ناکامی عاشقانه(۱۹۳۸)، مرگ پسر نوجوانش به بیماری قلبی، کشتهشدن همسرش بلقیسالراوی در بمبگذاری سفارت عراق(۱۹۸۱در بیروت)، بر شعرش اثر گذاشت.»[3]
نِزار قبانی | |
---|---|
زاده | ۲۱ مارس ۱۹۲۳ دمشق |
محل زندگی | دمشق و لوسآنجلس |
درگذشته | ۳۰ آوریل ۱۹۹۸ (۷۵ سال) لندن بیماری قلبی |
آرامگاه | لندن |
پیشه | سفیر سوریه در دهه ۶۰ و ۷۰ قرن بیستم |
زمینه کاری | شاعر |
ملیت | سوریه |
سبک نوشتاری | نثر |
دلیل سرشناسی | شعر عاشقانه و شعر سیاسی و ترانههای ماندگار عرب |
همسر(ها) | زهرا و بلقیس الراوی |
فرزند(ان) | هدباء، توفیق، زین |
وبگاه |
هنگامی که ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ سالهاش به علت مخالفتش با ازدواج با مردی که به او تحمیل شده بود، خودکشی کرد. در حین مراسم خاکسپاری خواهرش تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش میدانست بجنگد. این شاعر در پاسخ به این سؤال که آیا شما یک انقلابی هستید یا خیر، پاسخ داد: «عشق در جهان عرب مانند یک زندانی است و من میخواهم آن را آزاد کنم. من میخواهم با شعرم روح، حس و جسم عرب را آزاد کنم. روابط زن و مرد در جامعه ما سالم نیست.» او به عنوان یکی از فمینیستترین و مترقیترین روشنفکران زمان خود شناخته میشود.
نزار قبانی دانشآموخته دانشگاه دمشق بود. وی به زبانهای فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی نیز مسلط بود و مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد.
نزار در کتاب داستان من و شعر مینویسد: «بیشتر اشعارم را به سفر مدیونم اگر مانند میخ خیمه در خاک وطنم فرو مانده بودم چهرهٔ شعرم به چه حالتی درمیآمد.»[4] و «از دمشق دور افتادم. زبانهای دیگری آموختم. اما الفبای دمشقیام چسبیده به انگشتان، گلو و جامههایم. همان کودکی ماندم که آنچه در باغچههای دمشق از نعناع، نیلوفر و نسترن بود، هنوز در کیف دستی خود دارد. در هر مهمانخانهٔ جهان که رفتم دمشق را با خود بردم و با او روی یک تخت خوابیدم.»[5]
بخشی از شعرهای نزارقبانی برای همسرش بلقیس الراوی سروده شدهاست.[6]
بلقیسالراوی/ بلقیسالراوی/ بلقیسالراوی / ضرباهنگ نامش را دوست داشتم/ پناه میجستم به نواختنش
و میهراسیدم از چسبانیدن نام او به نام خودم/ چون وحشت از گلآلود کردن آب دریاچه و ناساز کردن سمفونیای زیبا
همسر او سرانجام در جلوی سفارت عراق دربیروت به دلیل بمبی که در ماشینش گذاشته شده بود، کشته شد. نزار در قصیده بلقیس برای او میسراید:/[7]
و عربها روزی خواهند دانست / که پیامبری را کشتند پیامبری را کشتند/ پیامبری را کشتند پیامبری را کشتند
بخشهایی از اشعار نزار قبانی تاکنون به فارسی ترجمه و منتشر شدهاست. حمید رحمانی، مهدی سرحدی، موسی بیدج، یغما گلرویی، اصغر علی کرمی ،رضا طاهری، موسی اسوار ،رضا عامری و احمد پوری،اسدالله مظفری ، محمد فرزبود، ایاد فیلی، دکتر یدالله گودرزی و سهند آقایی مترجمانی هستند که تاکنون بخشهایی از آثار نزار را به فارسی ترجمه کردهاند.
۱۳۹۲- جهان ساعتش را با چشمهای تو تنظیم میکند، مترجم: سهند آقایی، نشر جوانه توس
بین برگههای من
و دستهای تو
تاریخ تمدنی است طولانی..
هر گاه انگشتانم را دقیقه ای
در کف دستان تو رها کردم
درخت خرما رویید..
(برگرفته از کتاب کوچ پنجرهها، حمید رحمانی، ترجمه آخرین دست نوشتههای نزار قبانی ص ۷۸، انتشارات آوای خاور)
زنانه می خواهمت
تا امکان زندگی در سرزمین مان ادامه یابد
تا امکان حضور شعر در قرنمان ادامه یابد
برای این که ستارگان و زمان ادامه یابند
و کشتیها و دریا و حروف الفبا ادامه یابند
تا تو زن هستی، ما خوبیم
زنانه می خواهمت برای این که تمدن زنانه است
برای این که شعر زنانه است
خوشهٔ گندم زنانه است
شیشهٔ عطر زنانه است
پاریس در بین شهرها زنانه است
و بیروت با زخمهایش زنانه باقی میماند
به نام آنها که میخواهند شعر بنویسند / زن باش
به نام آنها که میخواهند به عشق بپردازند / زن باش
اندیشیدن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
سخن گفتن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
بحث پیرامون علم دین و
صرف و نحو و
شعر و نثر، ممنوع!
اندیشه منفور است و زشت و ناپسند!
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.