یک صفحهٔ ابهامزدایی ویکیمدیا From Wikipedia, the free encyclopedia
روستای شاطر(شاه طران) یکی از روستاهای دیدنی در حدود ۲٠ کیلومتری جاده ازنا به اراک می باشد که جمعیتی حدودا ۱۱٠ نفر دارد. شغل اهالی این روستا دامداری و کشاورزی است<[1]>. شاطر در لغت به معنی زیرک، باهوش، چالاک و چابک است.[2] در گذشته شاطران مردان تندپایی بودهاند که به شاه خدمت میکردهاند. امروزه شاطر به نانوا گفته میشود، یعنی کسی که در دکان نانوایی نان به تنور زند.[2] شاید علت این امر، تحرک پیوسته نانوایان به هنگام خمیرگیری و پخت نان است.
مردی چست و چالاک که با لباس مخصوص، پیشاپیش شاهان و امیران رود یا نامهای را بهسرعت به مقصد رساند. پیاده چالاک[3]
گویا شاطران قدیم بقایای شطّاران بودهاند که به عیاران شباهت داشته، همانند آنان زیرک بودهاند. و شاید این شطّاران با شطّاریه رابطهای داشتهاند.
شاطر در دوره صفویه به فراشهایی گفته میشد که پیشاپیش اسب شاهان و دیگر رجال بزرگ میدویدهاند و راه را برای عبور آنان از میان مردم باز میکردهاند.
پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در اوایل سده هفدهم میلادی (دوران حکومت شاه عباس بزرگ) به ترکیه، ایران و هند سفر کردهاست، شاطر را چنین توصیف کردهاست:
در نقاشیهای مربوط به دورهٔ صفویه بهآسانی میتوان شاطران را تشخیص داد. در این تصاویر شاطرها با پری در کلاه یا دستار دیده میشوند که شلواری تنگ شبیه به جوراب و گاه کوتاه پوشیدهاند و اغلب تبرزین در دست گرفتهاند.[6]
بنا بر بعضی منابع، شاطران وظیفه نامهرسانی هم داشتهاند و از این نظر و نیز آویختن زنگ و نصب پر به کلاه یا دستارشان کاملاً شبیه پیکها بودهاند.[7] بودهاند:
پس (علیکیا) دو کلمه به خدمت بیرامخان نوشته، شاطری فرستاده که چون نوشته به خدمت میرسد، به زودی تشریف بیاورند....[8]
و چون خواجه نظامالملک دید که مروت آن بحر فتوت در جه مرتبهاست.... عریضهای نوشت و شاطر خود را روانه کرد....[9]
و شاطری را طلبیده گفت میخواهم زود خود را به مظفر حسین میرزا برسانی و نامه را به او بدهی و بگو....[3]
شاطرها در دویدن و تند رفتن از کودکی تمرینها میکردند و پس از امتحان استاد میشدهاند و تصدیق یا منشور شاطردوانی میگرفتهاند. غالباً این شغل ارثی بودهاست. رئیس شاطران دربار شاطرباشی نام داشته. در عهد قاجاریه وجود این شاطرها در مراسم استقبال سُفرا نیز متداول شد. از آغاز عهد مشروطیت به سبب رواج کالسکه و ماشین، استخدام شاطر برافتاد.[10]
در سال هفتم یهویاداع فرستادهٔ یوزباشیهای کریتیان (؟) و شاطران را طلبید و ایشان را نزد خود به خانهٔ خداوند آورده، با ایشان عهد بست .... و هر یکی از شاطران، سلاح خود را به دست گرفته از طرف راست خانه تا طرف چپ خانه به پهلوی مذبح و به اطراف پادشاه ایستادند* ....و یوزباشیها و کریتیان و شاطران و تمامی قوم زمین را برداشته ایشان پادشاه را از خانهٔ خداوند به زیر آوردند و به راه دروازهٔ شاطران به خانهٔ پادشاه آمدند و او بر کرسی پادشاه بنشست.[11]
مولانا جلال الدین بلخی:
مرغ خانه بر زمین خوش میرود | دانهچین و شاد و شاطر میدود |
سعدی شیرازی:
تو گفتی خروسان شاطر به جنگ | فتادند در هم به منقار و چنگ | |
نه آبستن در بود هر صدف | نه هر تیر شاطر زند بر هدف | |
جوانمرد شاطر زمین بوسه داد | ملک را ثنا گفت و تمکین نهاد |
ناصر خسرو قبادیانی:
گفتی که خلق نیست چو من نیز در جهان | هم شاطر و ظریفم و هم شاعر و دبیر |
عبدالرحمن جامی:
در این صباح خجسته هنوز بودم من | نشسته با دل جمع از تفرق خاطر | |
که ناگه از در خلوت به کام استعجال | سلامگوی درآمد غلامکی شاطر |
منوچهری دامغانی:
مرغ بیبربط به بربط ساختن دانا شود | آهو اندر دشت چون معشوقکان شاطر شود |
اقبال لاهوری:
عشق، شاطر ما به دستش مهرهایم | پیش بنگر در سواد زهرهایم |
ادیب الممالک فراهانی:
نه خاطرم از رنج سفر نیک زدودی | نه شاطر خود ساختیَم در سفر خویش | |
دریغ آن ناصرالدین شاه و استبداد دورانش | عزیز حضرت سلطان، امین بزم دورانش | |
ز فراشان قرمزپوش و فراشان بدهیبت | چماق شاطر و چوب قُرُقچی در بیابانش |
محتشم کاشانی:
شب عید است و دگر شاطر گردان ز هلال | کشتی نقره به دست از پی دوران دارد |
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.