اشکور
منطقهای در استان گیلان From Wikipedia, the free encyclopedia
منطقهای در استان گیلان From Wikipedia, the free encyclopedia
اشکور در امتداد سلسله کوههای البرز قرار دارد و از جنوبیترین نقطه شهرستان رودسر آغاز تا جنوبیترین نقطه شهرستان رامسر ادامه دارد. محدوده اشکور از جنوب به استان قزوین از مغرب به شهرستان املش، شهرستان سیاهکل و بخش رودبار الموت و از شرق به کوهستان شهرستان رامسر - شهرستان تنکابن و از شمال به دامنههای کوهستانی بخش رحیمآباد و شهرستان رامسر متصل است.[1][2][3][4][5] اشکور به ارتفاعات سه شهرستان رودسر، املش و رامسر و همچنین بخشی از ییلاق شهرستانهای سیاهکل و تنکابن گفته میشود. محصول استراتژیک اشکور فندق میباشد و شرکت "گوهر ناب اشکور" کارخانه معتبر فراوری فندق در این منطقه است.
واژه اشکور از دو کلمه اشک+ور تشکیل شدهاست. معادل فارسی اشکور، 'در کنار اشک' است.
1- تاریخ جهانگشای جوینی: در این اثر مشهور و معتبر دو بار از نام اشکور ذکر شده است:
2- هفت باب بابا سیدنا منصوب به حسنِ صبّاح: در صفحه ۳۶ این کتاب در مورد سفر حسن بن صباح یک بار نام اشکور نوشته شده است:
براساس تقسیمات جغرافیایی، اشکور در شش دهستان، سه شهرستان رودسر، املش و رامسر و دو استان گیلان و مازندران واقع شدهاست:
ردیف | نام دهستان | مرکز دهستان | نام شهرستان | نام استان |
---|---|---|---|---|
۱ | اشکور سفلی | زیاز | رودسر | گیلان |
۲ | شوئیل | شوییل | رودسر | گیلان |
۳ | سیارستاق ییلاقی (اشکور علیا) | ارکم | رودسر | گیلان |
۴ | کجید | کجید | املش | گیلان |
۵ | سمام | املش | گیلان | |
۶ | اشکور (بالا اشکور) | تمل | رامسر | مازندران |
روستاهای اشکور به تفکیک دهستان:
سیپورد (سیپل)
سازه سیپورد بر روی دو رود:
شاخه پربار شرقش کاکرود
جاری همتای غربش چاکرود
کز چکاد کوه شان بودی فرود
ملتقاشان کلبهای چوبینه داشت
قدمتی تا باستان دیرینه داشت
چون هماره شربتش آماده بود
چاروهداران را نشاط باده بود
وه که در این رهگذر جانش فسرد
بهرهای از عافیت دیگر نبرد
تاش سر تاجی زمردگونه داشت
دامنی از بوتههای پونه داشت
تاج سبز تاش سر افکنده شد
بیخ و بنیاد غرورش کنده شد
چون غرور تاش سر در هم شکست
تیرهگون شد روزگار رومدشت
پس تلهسر قلهاش هموار شد
کار بر مازیدره دشوار شد
بر سر اورسی و سولکهبن رسید
سهم بیدادی که هرگز کس ندید
بر للیکی آتش بیداد رفت
شادی خرسنکلا از یاد رفت
تا چکاد سنگی و سخت پیاد
بر پلشتیهای حاکم سر نهاد
آب اسبابه ز جوشش بازماند
لردهای پایش ز پویش بازماند
تاجگاه و سوری و خورشا گرفت
بر گلوی شوئیل خنجر جا گرفت
کلکهموس و شارکش بی شاه شد
سوت و کور همچون شب بی ماه شد
زان همه آواز کاموس و کشان
جز به شهنامه ندیدم نامشان
تنگه چل پله درین رهگذشت
پلههای سنگیاش درهم شکست
چشمه صاف فبیله تار شد
باغ و جالیز دترسر خار شد
راشه را زخم تبر بر سر نشست
بر گلایه نیش صد خنجر نشست
گرد باروت تلیکان نم گرفت
بانگ مسروری سورچان غم گرفت
لتهرو از تشنگی بیتاب شد
چشمه مومی زمی بیآب شد
چون بسی بد با شفیآباد کرد
زشتیاش را ایرهکش فریاد کرد
کور شد پس چشم کفترخانیات
از صفا افتاد آن مهمانیات
تازهآبادت به ویرانی فتاد
کس به دشتک داد مردی سر نداد
جغد غم پس بر زارکی لانه کرد
شهر چون آئینه را ویرانه کرد
از صمدآباد و آن استخر و بند
ماند نیزاری و تشتی آب گند
شد تلهبن از هسی کوه سوت تر
اکبرآباد از برمکو لوت تر
کوره گرم کیاسه سرد شد
داس تیزش حصه نامرد شد
آتش بلکوت تا از فر نشست
سوتهکش بر تل خاکستر نشست
تخت چاکان در کف دشمن فتاد
قلعه ارمله را هم برگشاد
نای چوپانان زبرانی شکست
از وگلخانی نم آبی نجست
پاک شد آئین مردی از بنان
شد کویری کوه سبز راسهران
چیره شد شب بر سر ایزین تو
ریسن و چمتوی مهر آئین تو
گل ز لسبو رفت و آن گلدستهها
سایه ساری شد برای خستهها
منهدم شد پس سرای کوشکدشت
برج و باروی قلاکوتی شکست
فاتحان سوی سیارساق آمدند
با غل و زنجیر و دستاق آمدند
سارم و گرماچبن ویران شدند
پودهایها جفت بد حالان شدند
رونق بازارمله تیره شد
بوم بر بام تلهبن چیره شد
چون تن جورمایسان آتش گرفت
کاکل جیرمایسان سایش گرفت
گردوی آغوزکله نایاب شد
مهرورزی رفت و کینه داب شد
از پلنسو بر نیاسن تاختند
سردهایها هم سپر انداختند.
زندهیاد محمدقلی صدر اشکوری
شاعر اشکور (۱۳۹۴–۱۳۲۰)
اشکور با برخورداری از طبیعت کوهستانی، دارای زمستانهای سرد و پربرف و تابستانهای خنک و ملایم است و این شرایط سبب گردیده تا جمعیت منطقه در پاییزِ برگریزان و زمستانِ سرد به کمترین و در بهارِ بارانی و تابستانِ سوزان به بیشترین میزان ممکن برسد. بخاطر چشمهسارها، دریاچههای طبیعی، چشمههای آب معدنی، رودخانههای زلال، غارها و هوای پاک توجه مردم را به خود جلب نمودهاست. هر چند راههای نامناسب و نبود زیرساختهای مورد نیاز سبب شده برخی از مردم تنها در وصف طبیعت زیبا و هوای پاک بوده و از وصل آن دور ماندهاند.
یافتههای کاوشها و آثار و شواهد بدست آمده بویژه قبور مربوط به دوران نبوع تا دوران ساسانی و برخی نیز از دوران اسلامی، بیانگر و نشانه قدمت اشکور است. حاکمان آلبویه و آلزیار در اشکور مرکز حکومت داشتند. هماکنون روستای بویه (املش) در دهستان سمام بخش رانکوه شهرستان املش دارای ۱۰۰ خانواده و ۲۸۶ سکنه است.
تپه
حمامهای قدیمی:
حمامهای قدیمی چاکانسر سیاکشان
خانههای قدیمی:
خانههای قدیمی چاکانسر سیاکشان
مسجدهای قدیمی:
مسجد رودبارک
غار:
غار سجیران
قلعه:
گورستان:
مجموعه
محوطه
بدنبال بارش برف و باران در طول سال، رودخانههایی از ارتفاعات اشکورات جریان پیدا میکند که در نهایت به پلرود ختم میشود. گویا پلرود سالیانه حدود ۲۰۵ میلیون متر مکعب آورده دارد.
منطقه اشکور دارای باغات فندق و گردو، زمینهای مزروعی گندم، جو (گیاه)، عدس، لوبیا، سیبزمینی، سبزیجات، صیفیجات، بامیه، کدو حلوایی، ذرت، زعفران، سیر و پیاز است.
از حدود ۵۰ نوع گیاه دارویی آن میتوان گل گاوزبان، باباآدم (کو لا کولا)، بنفشه، قارچ خوراکی، گزنه، گلپر، کنگر (گیاه)، گون و همیشهبهار را نام برد.
اشکور دارای ۴۷۰ هکتار مزرعه گل گاوزبان دارد. بهطور متوسط سالیانه ۲۳۷ تن گل گاوزبان برداشت میشود. ۴۵۰۰ بهره بردارد در این زمینه مشغول فعالیت هستند.[21] گل گاو زبان اشکورات به دیگر کشورها از جمله چین و ویتنام صادر میشود. به همین مناسبت '''اشکور: پایتخت گل گاوزبان''' شهرت یافتهاست.
برخی از دیدنیها و جاذبههای توریستی اشکور:
آثار ملی ثبت شده، اماکن مقدس، باغات فندوق و گردو، پیچهای جاده گرمابداشت به شوییل، تالاب صمدآباد، تونل یازن، دره سی پل (سی پرد) در گرمابدشت، دریاچه دریاسر (دریهسر) در سرده، رودخانه پلرود، طبیعت آبشار آسمانرود، طبیعت مسیر جاده اشکور به قزوین، غار واردار در دلیجان، قلعه سرختله در لیما، قله ۳۰۱۲ متری نفتچاک در ارتفاعات سرده، کوه عروس و داماد در زیاز، مزارع گل گاوزبان.
نوروزبل (به گیلکی: نؤرۊزبل) جشن آغاز سال نو و اولین ماه گیلانی یا جشن آغاز سال نو گاهشماری دیلمی است. جشن نوروزبل در نیمه مرداد هر سال یعنی وسط تابستان (قلب الاسد) بین ۱۳ تا ۱۷ مرداد برگزار میشود. تفاوت سال خورشیدی رسمی کشور با سال خورشیدی گیلان باستان در این است که در تقویم ملی جانب اعتدال شب و روز، گرما و سرما یا به اصطلاح اعتدال بهاری گرفته شده ولی در تقویم بومی و گیلانی ما جانب انقلاب تابستانی یعنی اوج گرما، طول روز و کوتاهی شب و آغاز فرود آن گرفته شدهاست، همانطور که در تقویم میلادی، جانب انقلاب زمستانی یعنی اوج سرما و بلندی شب و کوتاهی روز و فرود آن در نظر گرفته شدهاست.[22]
رسم است شب پیش از آغاز سال به استقبال سال نو میروند و تلی از آتش میافروزند که آن را «نوروزبل» یعنی شعله فروزان آتش نوروزی میگویند و ترانههایی در ستایش شعلههای بلند آتش نوروزی میخوانند. شعری که در گرداگرد آتش به شکل گروهی خوانده میشود:[23]
معنی:
عبدالرحمان عمادی معتقد است که در شب نوروزبل زمین نفس سرد خود را بیرون میدهد. در کتاب بلوغ الارب آمدهاست که در زمان ساسانیان در شب اول نوروز در بغداد آتش میافروختند.[24]
آتش افروختن در حقیقت یک نوع اطلاعرسانی و اعلام موجودیت هست. گالشان اشکور و دیلمان در غروب اسفندارما برابر با آغازین شب «نوروزماه» که تقریباً برابر با ۱۵ مردادماه خورشیدی است، بر فراز تپهای هیزم گرد میآورند و آن را به آتش میکشند و سپس در پیرامون «نوروزبل» شادیکنان، با ساز و آواز میخوانند و رقص و پایکوبی میکنند و نوروز را به همدیگر شادباش میگویند و تنقلاتی از جمله کشک که از فراوردههای خودشان میباشند بهره میجویند.[25] نوروزبل در لغت به معنی آتش نوروزی است.[26][27]
حسن یگانه چاکلی در مورد تاریخچه برگزاری جشن "نوروزبل" در چهل سال گذشته میگوید:
پس از حدود سه دهه وقفه، جشن"نوروزبل" به همت نشریه فرهنگی - پژوهشی "گیله وا" به صورت خودجوش برای نخستین بار در سال ۱۳۸۵ در روستای ملکوت (روستا) شهرستان املش برگزار گردید. از سال ۱۳۸۶ برای برگزاری این جشن، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان گیلان همکاری خود را آغاز نمود. دومین و سومین "جشن نوروزبل" نیز در سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ همچنان در روستای ملکوت برگزار شد. چهارمین دوره جشن " نوروزبل " در سال ۱۳۸۸ در دیلمان برگزار شد. پس از آن به صورت متناوب و جسته گریخته که با محدویتهایی همراه بود در چند نقطه شهرستانهای املش، لنگرود و سیاهکل از جمله خصیل دشت، هلودشت و دیلمان در بیشتر مواقع به صورت خودجوش و مردمی و در برخی از موارد با پشتیباتی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان گیلان برگزار گردید.
برای آغاز سال ۱۵۹۲ دیلمی و گیلانی در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۹۷ جشن "نوروزبل" به صورت رسمی و با حضور بسیاری از مردم و فرهیختگان گیلانی و غیرگیلانی برای نخستین بار در روستای چاکل اشکور شهرستان رودسر برگزار گردید. عکاسان و خبرنگارانی از رسانههای گیلان، مازندران و تهران و شبکههای تلویزیونی سراسری و محلی از جمله شبکه پرس تیوی، شبکه مستند و شبکه باران آن را پوشش خبری دادند.
«نوروزبَل»
خاطر نوروز بَل، بر خاک «چاکًل» آمدیم
در جوارِ گُلرخان، پابوسِ بلبل آمدیم
آن قدر سر تا قدم چون باد جلد و تیزرو
گوئیا که حیدر و راکب به دُلدُل آمدیم
گرچه مثل غنچه عمری وا نشد لبهای ما،
لاجَرم در این چمن، لبخنده چون گل آمدیم
تشنه ای بودیم و اندر حسرتِ مستیِ ناب
بعد عمری بر درِ میخانه و مُل آمدیم
آنقدر بی خود ز خود از دیدنِ یارانِ مهر
کز حدِ مستانگی برتر ز الکُل آمدیم!
ساقیا، ما را عطش بر ساغرِ لبهای تو
لب بِنه بر لب، که بی صبر و تحمل آمدیم
کارِ دنیا را به اَهلش وانهادیم و به عشق
در پیِ دل، جمله بیفکر و تأمُل آمدیم
روزکی گر اَرزدم از زندگی، امروز بود
مابقی را جمله در رنج و تغافُل آمدیم
مُرده یکسر رسم و آئینِ اَهورایی ما
رو سِیه از اینهمه جهل و تعلل آمدیم
رسمِ تازی آمد و آئین ما را درگرفت
بی نصیب و مانده در عینِ تزلزل آمدیم
ما ز رسم غیرِ خود بیزار و از فرهنگشان
خسته از هر تفرقه، بهر تعامل آمدیم
«اشکور»، ما را ببخش از سستی و نسیان که ما
با دلی نادِم به امّیدِ تقبُل آمدیم
«خور دِتاوه»، «شیلان» و «نوروز بَل» آیین ماست
بهر احیاءِ همینها، ما به «چاکل» آمدیم
بارالها ده تداوم رسم اجدادی مان
چونکه ما «گالش کوتَن»، بهر تسلسل آمدیم
گر تمام شاعران، نامی ز شعر گیلکند؛
غم مخور «مهران» که ما میرِ تغُزل آمدیم!
مهران اکبری قاضیچاکی
۵ نوروز ماه ۱۵۹۱ گالشی
برابر با ۲۱ اَمرداد ۱۳۹۷ خورشیدی
ریشهیابی افسانههای روستایی: بیشتر افسانهها ریشه در ناشناختهها دارند. وقتی انسان قدرت شناخت تمام اشکال خلقتی را ندارد که در پیرامونش وجود دارد، اقدام به ساخت قصه و افسانه بر اساس سلیقه، فرهنگ بومی و دانش خود مینماید. افسانهسرایی گاه سرپوشی است بر ترسهای درونِ ما و گاه سبب ایجاد رُعب با اَغراض گوناگون در پیرامون افراد صورت میگیرد. وجود غول، جن، پری، بختک، بومگرد، نفتخیک، دوالپا، گیلمگوش و مردآزما نیز از همین دستهاست.
در اغلب روستاهای اشکور و همچنین کوهپایههای گیلان، بختک با نام محلی "سرخُوس" جسم سنگینی است که روی آدم قرار میگیرد و راه مجاری تنفسی را مسدود میکند. بیشتر مردم با تکیه بر باور سنتی و عدم آگاهی از تنگی نفس به سبب مشکلات تنفسی یا کمبود اکسیژن به هنگام تنفس که البته ریشه در علم داشته، از خوابیدن زیر درخت گردو اِبا داشتند زیرا باور داشتند مکان بختک یا سرخُوس لابلای شاخههای درخت گردو است ولی به بیان علمی چون برگهای درخت گردو جاذب قدرتمند اکسیژن بوده، در نتیجه با جذبِ تمام اکسیژنِ محدوده خود و آزادسازی گاز کربنیک، سبب ایجاد حالت خفگی در انسان خوابیده میشود. خانههای کاهگلی و کوچک مسقّف به چوب و کاهگل نیز به سبب عدم دسترسی اکسیژن برای کسانی که دچار تنگی مجاری تنفسی بودند ایجاد حالت خفگی مینمود و شخصی که چنین حالتی را تجربه کرده و عموماً نیز در خواب اتفاق میافتاد، میپنداشت که کسی یا جسم سنگینی سبب مشکل در تنفس او شدهاست. البته کسانی نیز برای بختک یا سرخوش اَشکالی را متصور شدهاند که در طول زمان در ذهن شنوندگان نهادینه شدهاست.
در سالهای دور به سبب نبود برق در روستاها و روشنایی کافی، هر سایه یا جنبندهای به فراخور شجاعت بیننده، احساس و ادراک میشد. هر کس جنبنده یا جسمی را به هنگام تاریکی درپشتبامهایً کاهگلی میدید جهت توجیه ترس خود نامی بر آن مینهاده. به مرور این موجودات خیالی و ترسآور، در داستانها وافسانهها راه پیدا کرده و پرورش یافتهاند و به فراخور تخیل گوینده یا شنونده دارای شناسنامههای ذهنی شدهاند. مردم ساده زیست روستایی نیز از این نماد تخیلی برای ترساندن کودکان جهت بیرون نماندن از خانه یا زود خوابیدن استفاده کردهاند. به نظر میرسد دلیلی براثبات وجود و قطعیٓت حضور هیچ موجود غیرزمینی درمیان مردم و دیدن آن توسط اشخاص مختلف قابل ارائه نیست ولی نمیتوان از کنار باورهای عامیانه بیتفاوت داشت جون ریشه در سالهای متمادی زیست مردم دارد زیرا هر نمادی برگرفته از واقعهای هست که برای کسی از ناحیهای خاص و به شکلی خاصتر رُخ دادهاست.
در اشکور به جُغد، کوربی، مرغ حق و مرغ شب میگویند. مرغ حق مانند جغد هست ولی با تفاوت بسیار. این پرنده شبها بهطور برعکس از شاخه درختان آویزان میشود و صدایش شبیه حق حق هست که با فاصله میخواند. در داستانهای عامیانه، برخی از مردم کوهستانهای گیلان باور دارند که کوربی به سبب از دست دادن معشوقهاش مرتب او را صدا میزند و به علت گریه زیاد، کور شدهاست. چشمان کوربی بصورتی با پرهای ظریف پوشانده شدهاست که تداعی کننده چشم نداشتن این پرنده زیبا است. با وجود باور افسانهای نسبت به نابینایی جغد این حیوان از بینایی فوقالعادهای برخوردار است و به آسانی زیستبوم خود را برای یافتن شکار کنترل مینماید. برخی هم بر این باورند که نام مرغ حق برگرفته از صدای شب هنگام جغد (کوربی) است که مدام صدا میزند: هو هو هو… جغد یا کوربی در میان شاخ و بال درختان جنگلی یا باغهای روستاییان و بیشتر در نقاط دور از دسترس انسان لانه میسازد و از پرندگان کوچکتر و خزندگان تغذیه مینماید.
در باورها، نفتخیک هیولایی ترسیم میشود که فاقد دست و پا است، در شیبها غل میخورد و خود را به رهگذران میکوبد. به ادعای راویان، در زمان برخورد، این هیولا، خندهای وحشتناک میکند و در لابلای خندهاش به قربانی خود میگوید: آیا تاکنون چنین چیزی را دیده بودی یا نه؟ اگر قربانی در پاسخ تعلل کند و عین جمله او را بلند ادا نکند، ممکن است کُشته شود. راویان میگویند در پاسخ نفتخیک باید لگدی محکم به آن هیولا زد و گفت: آیا تاکنون چنین چیزی را دیده بودی یا نه؟ همچنین تصور میشود به سبب بزرگی شکمش، توانایی بلعیدن یکصد کودک را بهطور همزمان داراست و این قدرت، بر ترس شنونده نوپا میافزاید. این موجود خیالی همانند شکم یا چیزی شبیه بشکهای مدوّر و پُر از نفت، نمود عینیتری در روستاهای گیلان بویژه اشکور دارد. وجود مناظر خاص مانند اشکال مختلف درختان، سنگها، صخرهها و نیز موجودات اهلی یا وحشی سرگردان در داخل یا پیرامون روستا، که در شب به شکلی غیرواقعی دیده میشوند، سبب شکلگیری افسانه نفتخیک با جثّهای بزرگ شدهاست. برخی از روستاییان مدعی هستند با این موجود روبرو شده و حتی آن را لمس کردهاند. این موجود حاصل تخیٓل جمعی از افکار ساده روستایی هست که برای هر ناشناختهای افسانهای میساختند و افسانهها پس از زمانی رنگ و لعاب به خود گرفته و جای پای محکمی در زندگی انسان باز کردهاند. شاید ترسناکترین موجود برای ترساندن کودکان، نفتخیک باشد چون عدم وجود دست و پا، گرد بودن و در شیب بودن خانههای روستایی، باورپذیری و احتمال برخورد با چنین هیولایی را در ذهن سادهاندیشانه کودکان تقویت میکند.
در اشکور بجز مردآزما (غیرانسانی که بیشتر در سرزمینهای کُردنشین وارد قصهها و افسانهها شده) و گلیمگوش (که حاصل تخیلات کوچنشینان عشایر است) از بقیه مظاهر به وفور، برای ترساندن کودکان استفاده میشدهاست. حتی در داستانهای عامیانه روستایی، کسانی مدعی دیدن این موجودات فرازمینی یا غیرانسانی بودهاند. در اشکور و برخی از مناطقِ قشلاقی گیلان به دوالپا، یَهلنگ گفته میشود. موجودی که تنها یک پا دارد و از هیکلی چند متری برخوردار است. یهلنگ با همان یک پای خود در هر گام، حدود یکصد متر مسیر را میپیماید. برخی از چوپانان جنگلنشین روستاهای قشلاقی گیلان و ییلاقی اشکور مدعی روبرو شدن با یهلنگ شدهاند. به گمان من بازی نور و سایه بر اثر برافروختن آتش در میان جنگل و ایجاد سایههای هراسانگیز درختان سبب پیدایش چنین موجود فراقدرتی شدهاست.
پژوهش، تدوین و نگارش: زهرا فتحالهی پرشه (ریسن): تیر ماه ۱۳۹۷
برخی از نویسندگان و شاعران اشکوری:
پژوهش، تدوین و نگارش: زهرا فتحالهی پرشه (ریسن): بهمن ماه ۱۳۹۷
گیلکی واجهئان
حرف چ
حرف د
حرف س
پژوهش، تدوین و نگارش: زهرا فتحالهی پرشه (ریسن): تیر ماه ۱۳۹۷
ردیف | کتاب | نویسنده | نشر | ناشر | سال | صفحات |
---|---|---|---|---|---|---|
۱ | اشکور در تاریخ و گردشگری | موسی شادفر | تهران | انتخاب | ۱۳۹۶ | ۱۵۰ |
۲ | اشکور، سرزمین ناشناخته "نگرشی بر اوضاع اجتماعی، اقتصادی، تاریخی، فرهنگی و جغرافیای منطقهٔ اشکور رودسر" | مسعود صوفینژادسیویری | تهران | عدن | ۱۳۹۳ | ۱۱۲ |
۳ | افسانههای دهستان اشکور (تمل، سپارده، کلایه، میج، نارنه، نداک، یازن) | کاظم سادات اشکوری | تهران | هزارکرمان | ۱۳۸۷ | ۲۸۲ |
۴ | بیاد دیار من اشکور و مناطق همجوار او، سمام، عمارلو، دیلمان | عبدالله باقیزاده (صادقی) اشکوری | گیلان | بلور | ۱۳۹۰ | ۱۸۴ |
۵ | جامعه روستایی اشکور: رحیمآباد | محمدقلی صدراشکوری | گیلان | بلور، نستعین | ۱۳۹۷ | ۱۷۶ |
۶ | جغرافیای تاریخی اشکور (با نگاهی گذرا به جواهردشت) | حسن یگانه چالکی | تهران | تابان | ۱۳۸۳ | ۳۶۰ |
۷ | سماموس (ریشهیابی نامواژههای کهن اشکور) | محمدقلی صدراشکوری | تهران | رود | ۱۳۷۹ | ۱۰۴ |
۸ | سیمای زندگی مردم اشکورات | محمد آقایی ویشکی | تهران | ژینو | ۱۳۹۷ | ۴۴۸ |
۹ | گل گاوزبان ایرانی، نگین اشکورات گیلان | اسماعیل باباخانزاده سجیرانی | تهران | آثار نفیس | ۱۳۹۵ | ۱۳۰ |
۱۰ | مجموعه مقالات نخستین همایش اشکورشناسی | گردآورنده: عباس پناهی | گیلان | فرهنگ ایلیا | ۱۳۹۳ | ۴۵۶ |
۱۱ | منظومه بلند کردآقوجون و رعنای | رمضان رحمتی | گیلان | گیلهوا | ۱۳۸۲ | ۶۰ |
۱۲ | نگاهی به اشکور در گذر تاریخ | حسین نصری رودسری | گیلان | جیسا | ۱۳۹۹ | ۵۰ |
رعنا دختر حسن و صراحی در سال ۱۲۸۵ در خانه سرک در اشکور گیلان متولد شد. او خواهری بنام طلعت و دو برادر به نام میرزا احمد و پهلوان داشت. والدین او در روستاهای خانه سرک (خونهسر) ییلاق و قشلاق در لوسرای یا گوسفندگویه (گوسندگو) بخش رحیمآباد دامداری داشت. در نوجوانی و در مسیر کوچ، برای جوانی به نام نوروز در نظر گرفته شد. رعنا، نوروز سادهلوح و شیرینعقل را نپسندید ولی به دستور کبلایی عشور کدخدای لشکان به عقد نوروز درآورده شد. رعنا برای رهایی از وضعی که کدخدا ایجاد کرده بود، از سرگالش هادی سورچانی کمک خواست ولی برخی به امر پدر نوروز، هادی را به شدت کتک زدند. هادی با حمایت چند نفر از جمله فردی بنام کُردآقاجان، گندمزارهای ضاربان را به آتش کشید. از سوی دیگر بستگان داماد با کمک اربابان شوییل و کلایه (رودسر) و نیز نیروی قزاق، در شهریور ۱۳۰۴ هادی را با دسیسه شخصی به نام عبدالله دستگیر و با بریدن پاشنه پاهایش، او را از کوهی نزدیک لشکان پرت کرده و کُشتند. سپس کُردآقاجان به ضرب گلوله قزاقان در حوالی کلرود کُشته شد. رعنا نیز علیرغم میلش با دلی پُر آه و چشمانی اشکبار دستگیر و به دستور کدخدا به منزل نوروز برده شد. پس از ۵ سال آنان صاحب دختری (به نام کافیه یا صغری یا معصومه) شدند. رعنا در ۲۶ سالگی در شهریور ۱۳۱۱ دقمرگ شد. مزار آنان در اشکور است. با همکاری جمعی از اشکوریها در ۷ شهریور ۱۳۹۸ بر مزار کُردآقاجان در کلرود، هادی در کلایه و رعنا در کشایه سنگ یادبودی نصب شد.
اگرچه خفته در خاکی، هنوزم شوخ و رعنایی
که بدخواه تو منفور و تو خود محبوب دلهایی
مگر «هادی سورچانی»، نبوده یار تو «رعنا» ؟!
چرا پس در «کشایه» تو، نشستی کنج تنهایی؟!
مگر تو از اساطیر و اکابر نیستی بانو؟
چرا پس سهمت از عالم، فقط گردیده رسوایی؟!
به سویت سیل تهمتها، نود سالی سرازیرست
مگر یا رب! نباشد از پس امروز، فردایی؟
مزار بی نشان تو، چو تیری بر دلم بنشست
نمانده بر دلِ ریشم، برایِ آمدن پایی
دل سنگ هم به رحم آرد، غریبیِ تو در موطن
خداوندا مخواه از من، دگر صبر و شکیبایی
پس از هشتاد و اندی سال، مزارت را بوَد سنگی
که گویی تازه بنمودند، تو را کشف و شناسایی!
نه تنها تو که هم «هادی» و هم «کُردآقجان» هستید
غریب اشکور لیکن، شهیرِ شهر شیدایی
کشایه مدفن «رعنا»، کلایه مرقد «هادی»
کلرود «کوردآقجان» را، کنامِ شیر صحرایی
شما قربانی عشق و وفا در اشکور هستید
ز خون «هادی» و «آقجان»، به سرخی گشته دریایی
به راه عشق نه برگردد شما را پایِ دل هرگز
جهانی گر نماید باز به صولت لشکر آرایی
نهادی حکم اربابی، به زیر پایِ دل آسان
بنازم این تهَوُر را، که سر بر عرش میسایی
تو را کنج قفس دادند، از پرواز و پر، پروا
تو پَر واکردی و چون باز، نبودت ترس و پروایی
بدان لبهای مِیگونت، قدِ خُم، خَم شد از مستی
زنَد «روح القدُس» زانو، بدان زلفِ چلیپایی
تو تا مرگ جهان زنده، به خاک اشکور هستی
که تا احیا کنی دل را، به انفاسِ مسیحایی
به راه اشکور «مهران»، نشست با دیدهٔ حسرت
به امیدی که «رعنا» جان، ز راه رفته بازآیی
سراینده: مهران اکبری قاضی چاک[32]
ردیف | کتاب | نویسنده | نشر | ناشر | سال | صفحات | شابک |
---|---|---|---|---|---|---|---|
۱ | چگونگی زاده شدن ترانه رعنا | محمدقلی صدر اشکوری | تهران | درخت بلورین | ۱۳۹۰ | ||
۲ | داستان واقعی کردآقاجان و رعنا | قدرتالله بابایی کلرودی | مازندران | نوین پویا | ۱۳۹۴ | ۸۸ | ISBN 978-600-7743-06-5 |
۳ | رعنه (رعنا) قصهای بومی از گیلان | مسعود صوفینژاد سیویری | تهران | سیب سبز | ۱۳۸۰ | ۳۲ | ISBN 964-93115-4-8 |
۴ | منظومه کُردآقوجون و رعنای | رمضان رحمتی | گیلان | گیلهوا | ۱۳۸۲ | ۶۴ | ISBN 964-94782-3-X |
۵ | سایه روشنهای زندگی رعنا (دخترِ اِشکوَر) | کامران باباخانی لشکان | تهران | میترا آقا کوچک | ۱۳۹۹ | ۱۷۶ | ISBN 978-622-966783-5 |
ردیف | نام آهنگ | خواننده | سال اجرا | شاعر |
---|---|---|---|---|
۱ | رعنا | فریدون پوررضا | [33] | |
۲ | رعنا | مصطفی تفتیش | ||
۳ | رعنا | امید جهان | ||
۴ | رعنا | امید حاجلی | ||
۵ | رعنا | لقمان حسینزاده | ۱۳۹۶ | حسن یگانه چاکلی |
۶ | رعنا | گروه رستاک | ||
۷ | رعنا | حامد صادقپور | ۱۳۹۳ | |
۹ | رعنا | ماندانا خضرایی | ||
۱۰ | رعنا | سرمعلی نصیری | ۱۳۷۸ | گروه الموت هیر |
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.