فلسفه
بررسی پرسشهای عمومی و اساسی / From Wikipedia, the free encyclopedia
فَلسَفِه (یونانی باستان: φιλοσοφία philosophia "فیلوسوفیا")[1] و (به پارسی میانه: خردْدوستی، آوانگاری: xraddōstih)[2][3][4] مطالعه پرسشهای عمومی و اساسی با رویکردی کلی نگر و عموما غایت اندیش است، مانند پرسشهای مربوط به عقل، وجودیت، دانش، ارزشها، ذهن و زبان.[5] چنین سوالاتی اغلب به عنوان مشکلاتی مطرح میشوند[6][7] که باید مورد مطالعه قرار گیرند یا حل شوند. این اصطلاح احتمالاً توسط فیثاغورس (حدود ۵۷۰–۴۹۵ قبل از میلاد) ابداع شدهاست.[8][9] روشهای فلسفی شامل پرسش، بحث انتقادی، استدلال عقلی و ارائه منظم است.
این کلمه در زبان عربی مصدر است از کلمه یونانی φιλοσοφία (فیلوسوفیا).[1] فیلو به معنی "دوستداری" و "سوفیا" بهمعنی دانش است. پس کلمه فلسفه در لغت به معنی دوستداری دانش بوده است.
موضوع علم فلسفه اولیٰ(متافیزیک یا الهیات) در اصل (وجود) صرف و عوارض و حالات مختلف آن است و به جهان از منظر وجودی واحد و پیوسته مینگرد . فلسفه اولیٰ از این جهت که عام ترین و کامل ترین موضوع را دارد از علوم دیگر جامع تر است و به دلیل بهرهگیری از روش استدلال و برهان از علوم دیگر یقینی تر می باشد . در علم فلسفه به پرسشهای کلی مربوط به عقل، مبدا پیدایش دنیا ، نظام خلقت ، ماهیت ها ، وجودیت، دانش، ارزشها، ذهن و زبان پاسخ داده می شود.[10] چنین سوالاتی اغلب به عنوان مشکلاتی مطرح میشوند[11][12] که باید مورد مطالعه قرار گیرند یا حل شوند.
هرچند قبل از سقراط متفکرانی دیگر وجود داشته اند اما کلمه فلسفه اولین بار توسط سقراط مورد استفاده قرار گرفت. در زمان او عده ای که خود را سوفیست (به معنای دانشمند) می نامیدند ادراک انسان را ملاک حقیقت و واقعیت می دانستند و مغالطه به کار می بردند . سقراط برای امتناع از همردیف شدن با سوفیست ها نام (فیلوسوفوس)به معنای فیلسوف امروزی را برای خود برگزید که بعد ها کم کم فلسفه به معنای علم به کار رفت و سفسطه ( مصدر به معنای سوفیست گری) بر مغالطه کاری گفته شد.
از نظر تاریخی، فلسفه همه دانش را در بر میگرفت و یک پزشک بهعنوان یک فیلسوف شناخته میشد.[4] از زمان فیلسوف یونان باستان ارسطو تا قرن نوزدهم، " فلسفه طبیعی " نجوم، پزشکی و فیزیک را هم دربر گرفت. [13] به عنوان مثال، اصول ریاضیات فلسفه طبیعی نیوتن در سال ۱۶۸۷ که بعداً به عنوان یک کتاب فیزیک طبقهبندی شد.
در قرن نوزدهم، رشد دانشگاههای تحقیقاتی مدرن، فلسفه دانشگاهی و سایر رشتهها را به سمت حرفهایسازی و تخصص در فلسفه معاصر سوق داد.[14] از آن زمان، حوزههای مختلف تحقیق که بهطور سنتی بخشی از فلسفه بودند، مانند روانشناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی و اقتصاد، به رشتههای دانشگاهی جداگانهای تبدیل میشوند.
امروزه، زیرشاخههای اصلی فلسفه دانشگاهی شامل متافیزیک است که مربوط به ماهیت اساسی هستی و واقعیت است. معرفتشناسی، که ماهیت دانش و باور را بررسی میکند؛ فلسفه اخلاق، که مربوط به ارزش اخلاقی است؛ و منطق، که قواعد استنتاج را مطالعه میکند که به فرد اجازه میدهد از مقدمات واقعی نتیجهگیری کند.[15][16] زیرشاخههای برجسته دیگر شامل فلسفه علم، فلسفه سیاسی، زیباییشناسی، فلسفه زبان و فلسفه ذهن هستند.