شاعر و نویسندۀ افغانستانی From Wikipedia, the free encyclopedia
محمّدکاظم کاظمی (زادهٔ ۱۳۴۶، هرات) شاعر و نویسندهٔ افغانستانی است. کاظمی عضو گروه علمی برونمرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی میباشد.[1]وی در سال ۱۳۹۵ به عنوان دبیر علمی یازدهمین جشنوارهٔ شعر فجر انتخاب شد.[2] او برگزیدهٔ نخستین دورهٔ جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش فارسیزبانان بود.[3]
محمّدکاظم کاظمی در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران رفت و پس از پایان دورهٔ دبیرستان، کارشناسی خود را در رشتهٔ مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت.[4] از سال ۱۳۶۵ فعالیتهای ادبیاش را آغاز کرد. در سال ۱۳۶۷ به عضویت گروه شعر حوزهٔ هنری مشهد درآمد و در سال ۱۳۶۹ به انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان پیوست؛ و آن را در تا دههٔ هفتاد ادامه داد. انتشار مثنوی «بازگشت» او در فروردین ۱۳۷۰ مایهٔ شهرت او شد.
او افزونبر سرایش شعر، در زمینههای آموزش شعر، برگزاری محافل انجمنهای ادبی مهاجران افغانستانی در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتابهایی در زمینهٔ زبان و ادبیات فارسی فعالیت کردهاست. همکاری با هنر و ادبیات روزنامهٔ قدس و مسئولیت صفحهٔ ادب این روزنامه و عضویت در هیئت تحریر فصلنامههای «دُرّ دری» و «خط سوم» و عضویت در مؤسسهٔ فرهنگی دُرّ دری از دیگر فعالیتهای او بودهاست.
وی همچنین سابقهٔ مسئولیت دفتر هنر و ادبیات افغانستان (۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵)، عضویت در هیئت تحریریهٔ نشریههای هری و نینوا، مسئولیت جلسهٔ نقد و پژوهش شعر حوزهٔ هنری خراسان رضوی و مسئولیت جلسهٔ شعر آفتابگردانها در مشهد را در کارنامهٔ خود دارد.[5]
شعر «مسافر» او در کتاب ادبیات فارسی سال دوم[6] دبیرستان در ایران به چاپ رسیدهاست.
علاوه بر اینها میتوان از گردآوری دیوان خلیلالله خلیلی و ویراستاری کتابهایی چون افغانستان در پنج قرن اخیر میر محمدصدیق فرهنگ، نقد بیدل صلاحالدین سلجوقی، آثار هرات خلیلالله خلیلی، اخلاق نیکوماخوس صلاحالدین سلجوقی، تجلی خدا در آفاق و انفس صلاحالدین سلجوقی، افغانستان در قرن بیستم ظاهر طنین، هزارهها حسن پولادی و شناسنامه افغانستان بصیراحمد دولتآبادی نام برد.
مریز آبروی سرازیر ما را | به ما بازده نان و انجیر ما را | |
خدایا اگر دستبند تجمّل | نمیبست دست کمانگیر ما را | |
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا | از آن گوشهٔ کهکشان تیر ما را | |
ولی خسته بودیم و یاران همدل | به نانی گرفتند شمشیر ما را | |
ولی خسته بودیم و میبرد توفان | تمام شکوه اساطیر ما را | |
طلا را که مس کرد، دیگر ندانم | چه خاصیتی بود اکسیر ما را |
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت | پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت | |
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد | و سفرهای که تهی بود، بسته خواهدشد | |
و در حوالی شبهای عید، همسایه | صدای گریه نخواهی شنید، همسایه | |
همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت | و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت |
و آتش چنان سوخت بال وپرت را | که حتی ندیدیم خاکسترت را | |
به دنبال دفترچه خاطراتت | دلم گشت هر گوشهٔ سنگرت را | |
و پیدا نکردم در آن کنج غربت | به جز آخرین صفحه دفترت را | |
همان دستمالی که پیچیده بودی | در آن مهر و تسبیح و انگشترت را | |
همان دستمالی که یک روز بستی | به آن زخم بازوی هم سنگرت را | |
همان دستمالی که پولک نشان شد | و پوشید اسرار چشم ترت را | |
سحرگاه رفتن زدی با لطافت | به پیشانی ام بوسهٔ آخرت را | |
و با غربتی کهنه تنها نهادی | مرا آخرین پارهٔ پیکرت را | |
و تا حال میسوزم از یاد روزی | که تشیع کردم تن بی سرت را | |
کجا میروی ای مسافر، درنگی | ببر با خودت پارهٔ دیگرت را |
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.