دیوژن کلبی
فیلسوف در یونان باستان / From Wikipedia, the free encyclopedia
دیوژن یا دیوجانس کَلْبی (به یونانی: Διογένης ὁ Σινωπεύς؛ حدود ۴۱۲–۳۲۳ پیش از میلاد) در سینوپ در اجتماع ایونیان در آسیای صغیر زاده شد که امروزه آن را ترکیه میخوانند. او یکی از پایهگذاران فلسفه مکتب کلبیون بهشمار میرود. او در جوانی به آتن رفت و به تحصیل فلسفه پرداخت. وی از مبلغین سادهزیستی بود، چنانکه گفته میشود سرمایهاش یک عصا، یک بالاپوش و یک کاسه (کوزه) بودهاست.[1] حکایات زیادی نشاندهندهٔ ستایش وی از زندگی به شیوه سگ (به عربی: كلب) میباشد. او در سال ۳۲۳ پیش از میلاد در شهر کورینتوس وفات یافت.
پدر دیوژن در سینوپ سکه ضرب میکرد. دیوژن به دلیل ضرب سکه تقلبی به همراه پدرش و اتهام کاهش ارزش پول از سینوپ تبعید شد. پس از تبعید، او به آتن مهاجرت کرد و از بسیاری از هنجارهای شهر انتقاد کرد. او هراکلس را کهن الگوی خود قرار داد و اعلام کرد تقوا و ساده زیستی را میبایست در عمل نشان داد. او با سبک زندگی سادهٔ خود تمام قوانین اجتماع را به سخره میگرفت. هنگامی که به او میگفتند اهل کجا هستی، میگفت:
من شهروند جهان هستم.
حکایت مشهوری از او هست که شبی در آتن چراغ به دست گرفت و میگفت «به دنبال انسان میگردم.» مولوی قرنها بعد چنین داستانی را به شکل نظم درآورد و از این فیلسوف یونانی یاد کرد.
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
او با عقاید افلاطون دربارهٔ انسان مخالف بود و چندان با نظریات ارسطو نیز سر سازگاری نداشت.
این فیلسوف یونانی که پابرهنه و ملبس به ردایی - که از زندگی دنیایی تنها داراییاش بود - زندگی سادهای را میجست و چنان بیقید و نسبت به تعلقات دنیوی بیتفاوت بود که آزادانه در بشکهای میزیست. او، که مادیات برایش بیارزش بود، تنها برای معاش خود در قبال پند و اندرز حکمتآمیزی که به مردم میداد به قرص نانی بسنده میکرد. از این رو او را فیلسوف گدا نیز میگویند. دیوژن دارای طنزی گزنده و بیاعتنا به مقامهای دنیوی و افتخارات زمانه بود چنانچه زمانی که اسکندر مقدونی که به دیدار دیوژن رفته بود؛ از او پرسید که آیا نیاز به چیزی داری؟ دیوژن در پاسخ گفت: «بلی، خواهش میکنم از جلوی آفتاب من کنار برو.» اسکندر به همراهانش، که از خشم میخواستند دیوژن را آزار برسانند، گفت: «اگر اسکندر نبودم دوست داشتم دیوژن باشم.»[2]