واژه فلسفه ریشه در کلمه یونانی آرخه به معنی بذر دارد. در واقع فلسفه به دنبال کشف علتی است که جهان هستی را به وجود آورده. همچنین واژهٔ فلسفه به معنای دوستدارِ خِرَد نیز هست. که خود به تنهایی نمایان گر علت کنجکاوی فلاسفه جوان نیز هست و ریشهٔ یونانی (به یونانی:φιλοσοφία) دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافتهاست. فلسفه در تلقی سنتی، مطالعهٔ مسائل کلی و اساسی پیرامون موضوعاتی چون وجود، آگاهی، ارزشها، خرد، ذهن و زبان است؛ که وجه افتراق آن با راههای دیگر پرداختن به پرسشهای اساسی این چنینی (راههایی نظیر عرفان و اسطوره)، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمانیافتهٔ فلسفه، و تکیهاش بر استدلالهای عقلانی است.
در این تعبیر، فلسفه همانا مطالعهٔ واقعیت است، اما نه جنبهای از واقعیت که پیشتر علوم گوناگون بدان پرداختهاند. پرسشهایی که نه تجربیاند و نه ریاضی به فلسفه واگذار میشوند. همه نمیپذیرند که چنین پرسشهای وانهادهای وجود دارند. در تعبیری دیگر، فلسفه همانا بررسی عمل توجیه است، و به نقّادی توجیهی که ما از دعاوی خود به دست میدهیم، میپردازد. به باور گروهی دیگر از فیلسوفان نیز، فلسفه تحلیل مفاهیمی است که در ذهنیّات و تفکرات ما نقش اساسی دارند.