ازخودبیگانگی اجتماعی
From Wikipedia, the free encyclopedia
بیگانگی اجتماعی (به انگلیسی: Social alienation) (به انگلیسی: سوشال الی اِنِیشِن) یا در اصطلاح رایج دیگری ازخودبیگانگی فرهنگی بهمعنای احساس جدایی یا بیگانگی با گروهی در اکثریت، قدرت یا صرفا اجتماعی با ویژگی های مشترک در ذهن فرد می باشد.[1] این واژه بهطور خاص در دستنوشتههای اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب، این اصطلاح برای انسانی بهکار رفتهاست که با طبیعت انسانی بیگانه شدهاست.[2]
مارکس این اصطلاح را از دو واژهٔ هگلی Entäusserung و Entfremdung گرفتهاست. هگل این دو واژه را برای توصیف آگاهی ناخشنود در تمدن روم و قرون وسطای مسیحی بهکار بردهاست. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری بهکار برد که از وضع زندگی راضیکنندهای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آنها - بهعنوان عامل اجتماعی مولد - خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچگونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند.[3]