مجموعهداستانی از صادق هدایت From Wikiquote, the free quote compendium
سه قطره خون نام مجموعه داستانی از صادق هدایت است. در این مجموعه، یازده داستان کوتاه نوشته صادق هدایت با نامهای سه قطره خون، گرداب، داش آکل، آینه شکسته، طلب آمرزش، لاله، صورتکها، چنگالها، مردی که نفسش را کشت و گجسته دژ وجود دارد. سه قطره خون پس از بوف کور، یکی از معروفترین آثار هدایت است.[۱]
دیروز بود که اطاقم را جدا کردند، آیا همان طوری که ناظم وعده داد من حالا به کلی معالجه شدهام و هفته دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا ناخوش بودهام؟ یکسال است، در تمام این مدت هرچه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند. همیشه پیش خود گمان میکردم که هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقر چیزها که خواهم نوشت... ولی دیروز بدون این که خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند. جیزی که آنقدر آرزو میکردم، چیزی که آنقدر انتظارش را داشتم...! اما چه فایده؟از دیروز تا حالا هر چه فکر میکنم چیزی ندارم که بنویسم.مثل این است که کسی دست مرا میگیرد یا بازویم بی حس میشود. حالا که دقت میکنم مابین خطهای درهم و برهمی که رو کاغذ کشیدم تنها چیزی که خوانده میشود این است: «سه قطره خون»[۱]
هنوز یک ساعت یگر مانده تا شاممان را بخوریم، از همان خوراکهای چاپی: آش ماست، شیربرنج، چلو، نان و پنیر، آن هم به قدر بخور و نمیر، - حسن همه آرزویش این است یک دیگ اشکنه را با چهار تا نان سنگک بخورد، وقت مرخصی اون که برسد عوض قلم و کاغذ باید برایش دیگه اشکنه بیاورند. او هم یکی از آدم های خوشبخت اینجاست، با آن قد کوتاه، خنده احمقانه، گردن کلفت، سر طاس، و دست های کمخته بسته برای ناوه کشی آفریده شده.[۱]