خانهٔ ادریسیها مشهورترین رمان غزاله علیزاده است، که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید.
- جوان تبسمی کرد: «اذیت نکن! کتاب یگانه چیزیست که نیاز به محافظ ندارد.»
- چشمهای وهاب دودو زد: «چرا؟»
- «چون به تملک در نمیآید.»
- «از دید شما هیچ چیز مالکیت نمیپذیرد.»
- جوان سر را پایین انداخت، سطری خواند و زیر لب گفت: «بله، احساس تملک غریزهای عقبماندهاست.»
- «ولی هر آدمی میل دارد چیزهایی را هر چند محدود، از آن خودش بداند و من به دو چیز وابستهام: خاطرهای از کودکی و کتابخانهام.»
- صفحه ۴۷ جلد اول
- یونس تبسمی کرد: «پرتگاه انتها ندارد. مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریی نیست. بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند.»
- یوسف نوک مداد را با زبان تر کرد: «با برداشتن سنگ اول، خرابی سد شروع میشود. پشت هر خشونت، چهرهٔ زشت خشونتی بزرگتر پنهان شده، ادامهٔ این دور باطل باعث میشود تا آسیابهای قدرت با خون به راه بیفتند.»
- برزو آرنج را روی میز گذاشت، شانه را خم کرد و رو به او چرخید: «... قهرمان شوکت مجری مقررات است. شلاق به او دادهاند. چون مصرفش را میداند تبصرهها و آییننامههای آتشخانهٔ مرکزی را مو به مو اجرا میکند. آدمی مثل او باید ده تا چشم و گوش داشته باشد. همه جا حاضر است؟ چه بهتر! شما شورشگرهای کوچک، طبیعیست که از او بیزاز باشید. در پایتخت، سختگیری به مراتب بیش از اینجاست. بحث مطلقاً ممنوع است، سلسله مراتب موکداً باید رعایت شود. ما تصمیم داریم اوج بگیریم. هر معترضی بالفطره خائن است و چیزی به اسم زندگی خصوصی وجود ندارد. افکار حدا اسیر جامعه، جزو جریانهای انحرافیست.»
- سازمان «ام.خا.چ. خ» پوستهٔ تخمها در حرارت آتشخانهٔ مرکزی شکسته و یک مشت هیولا بیرون ریختهاند. عملکردشان سهل و باستانی است: «هر که با ما نیست برماست. آن که بر ماست، محکوم به مرگ است!»
- «تغییر، در درون باید اتفاق بیافتد، بدون این تحول، انقلاب، تعویض پوسته است، ...»
- قهرمان قباد با نگاهی تیز به او خیره شد: «برای ما دور و نزدیک فرق نمیکند، انسانها را با تمام ضعفهایشان دوست داریم، چون همه قربانیایم؛ به جای نفرت شفقت داریم؛ شخصیت هر آدمی را شرایط ساخته، بیزاری ما متوجه آن شرایط است نه مردم.»