کاسپار داوید فردریش (به آلمانی: Caspar David Friedrich) (زاده ۵ سپتامبر ۱۷۷۴ در گرایفسوالد - درگذشته ۷ می ۱۸۴۰ در درسدن) نقاش منظره‌پرداز آلمانی و از پیشگامان جنبش رمانتیسیسم در اوایل قرن نوزدهم بود.[3]

اطلاعات اجمالی کاسپار داوید فریدریش, نام هنگام تولد ...
کاسپار داوید فریدریش
پرتره کاسپار داوید فریدریش، اثر گرهارد فون کوگگین حوالی ۱۸۱۰–۱۸۲۰
نام هنگام تولدکاسپار داوید فریدریش
زادهٔ۵ سپتامبر ۱۷۷۴
درگذشت۷ مهٔ ۱۸۴۰ (۶۵ سال)
ملیتآلمان آلمانی
جنبشرمانتیسیسم
فرزندان۳ فرزند
بستن
کاسپار داوید فریدریش توسط کریستین گوتلیب کوهن ۱۸۰۷، آلبرتینوم، درسدن
سرگردان بر فراز دریای مه (۱۸۱۸). ۹۴٫۸ × ۷۴٫۸ cm, کونشتال هامبورگ. این شاهکار مشهور و به ویژه رمانتیک توسط مورخ جان لوئیس گادیس توصیف شده‌است که یک تصور متناقض را به جا می‌گذارد، «پیشنهاد می‌کند که یکباره تسلط بر یک منظره و کم‌اهمیت بودن فرد در درون آن وجود داشته باشد و ما هیچ چهره ای را نمی‌بینیم، بنابراین نمی‌توان فهمید که آیا دورنمایی که جوان با آن روبروست، هیجان انگیز، وحشتناک یا هردو است.»[1]
خودنگاره (۱۸۰۰) نقاشی گچ، در ۲۶ سالگی هنرمند، تکمیل شده در حالی که او در آکادمی سلطنتی در کپنهاگ تحصیل می‌کرد. موزه هنرهای زیبا سلطنتی، کپنهاگ[2]

فردریش بیش از همه به خاطر ترسیم مناظر پر رمز و راز و تمثیل‌گونه شناخته می‌شود. در این نقاشی‌ها معمولاً انسانی به حالت تأمل در مقابل آسمان شب، مه صبحگاهی، درختان خشکیده یا ویرانه‌های گوتیک ایستاده‌است. علاقه اصلی فردریش تأمل در طبیعت بود و در آثار عمدتاً ضد کلاسیک و نمادین خود می‌کوشید پاسخی سوبژکتیو و عاطفی به جهان طبیعی بدهد.

فردریش در شهر گرایفسوالد متولد شد که در آن زمان تحت حاکمیت سوئد بود. او تا سال ۱۷۹۸ در کپنهاگ درس خواند و سپس در درسدن ساکن شد. او در زمانه‌ای می‌زیست که در سراسر اروپا موجی از دلسردی و نومیدی نسبت به جامعه ماتریالیستی ایجاد شده و گرایش و علاقه جدیدی نسبت به معنویت در حال شکل‌گیری بود. این حرکت و تغییر معمولاً از طریق بازاندیشی در مورد جهان طبیعی ابراز می‌شد، برای مثال هنرمندانی مانند ویلیام ترنر و جان کانستبل تلاش می‌کردند در آثار خود طبیعت را خلقتی معنوی و روحانی تصویر کنند که در مقابل مصنوعیت تمدن بشری قرار گرفته‌است.[4]

آثار فردریش خیلی زود باعث شهرت او شد و هنرمندان هم‌دوره او مانند مجسمه‌ساز فرانسوی، دیوید دی‌انجرز، فردریش را نقاشی می‌دانستند که «تراژدی منظره» را کشف کرده‌است.[4] اما محبوبیت آثار فردریش در سال‌های آخر عمرش کاهش یافت و او در گمنامی از دنیا رفت.[5] آلمان در اواخر قرن ۱۹ با شتاب در حال حرکت به سوی مدرنیته بود و حسی از فوریت در آثار هنری این دوره به چشم می‌خورد، بنابراین طبیعی بود که نقاشی‌های تأمل‌برانگیز و پر از سکون فردریش، منسوخ و متعلق به گذشته تلقی شود.

در اوایل قرن بیستم، آثار فردریش دوباره مورد توجه قرار گرفت و در ۱۹۰۶، نمایشگاهی از ۳۲ تابلوی او در برلین برپا شد. پس از آن اکسپرسیونیست‌ها آثار فردریش را کشف کردند و در دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰، سورئالیست‌ها و اگزیستانسیالیست‌ها نیز به آثار فردریش توجه بسیار نشان دادند. ظهور نازیسم در اوایل دهه ۱۹۳۰ باعث شد علاقه و توجه به آثار فردریش احیا شود اما این دوره چندان نپایید و پس از سقوط رژیم نازی، آثار فردریش که با این دوره از تاریخ آلمان عجین شده و دارای ابعاد ناسیونالیستی قلمداد می‌شد، بار دیگر مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت.[6] بالاخره در دهه ۱۹۷۰ فردریش جایگاه خود به عنوان چهره برجسته جنبش رمانتیک آلمان و نقاش برجسته بین‌المللی را بار دیگر به دست آورد.

گفتار

«هنرمند نه فقط چیزی که در مقابلش می‌بیند را باید نقاشی کند بلکه باید آنچه در درون خود می‌بیند را هم نقاشی کند. اما اگر چیزی در خودش نمی‌بیند پس آنچه را در مقابل خود می‌بیند را هم بهتر است نقاشی نکند.»

زندگی

کودکی و دوران تحصیل

کاسپار داوید فردریش در ۵ سپتامبرِ ۱۷۷۴ در گرایفسوالد متولّد شد که در آن زمان تحتِ حاکمیتِ سوئد بود. او فرزندِ ششم از میان ده فرزند بود. پدرش سخت پابندِ مذهبِ لوتری بود و کارگاهِ شمع‌سازی و صابون‌پزی داشت. سوابق مربوط به وضع مالی خانواده او ضد و نقیض هستند. فردریش از کودکی با مرگ آشنا شد. در سال ۱۷۸۱، هنگامی که فقط ۷ سال داشت، مادرش (سوفی) را از دست داد. یک سال بعد خواهرش الیزابت از دنیا رفت و ۱۷۹۱ خواهر دیگرش ماریا بر اثر تیفوس درگذشت. بزرگ‌ترین تراژدی زندگی فردریش، مرگ برادرش یوهان کریستوفر در ۱۷۸۷ بود. فردریش که در آن زمان ۱۳ سال داشت، شاهد سقوط و غرق‌شدن برادرش در یک دریاچه یخ‌زده بود. برخی روایت‌ها حاکی از آنند که برادر فردریش در تلاش برای نجات جان او بود که جان خود را از دست داد.

فردریش تحصیلات هنری خود را در سال ۱۷۹۰ در دانشگاه گرایفسوالد و زیر نظر یوهان گوتفرید کوئیس‌تورپ آغاز کرد. نام دانشکده هنر این دانشگاه را بعدها به افتخار او مؤسسه کاسپار داوید فردریش گذاشتند. کوئیس‌تورپ دانشجویانش را برای نقاشی به طبیعت می‌برد. فردریش از طریق کوئیس‌تورپ با لودویگ گاترد کوسگارتن، استاد الهیات، آشنا شد و تحت تأثیر او قرار گرفت. یکی از آموزه‌های مهم کوسگارتن این بود که طبیعت جلوه‌ای از خداوند است.[7] کوئیس‌تورپ، فردریش را با آثار هنرمند آلمانی قرن هفدهم آدام السهایمر آشنا کرد که مضامین مذهبی و چشم‌اندازهای طبیعی و سوژه‌های شبانه جایگاه مهمی در نقاشی‌های او داشتند.[8] فردریش طی این دوره زیر نظر استاد سوئدی خود به نام تامس توریلد، به مطالعه ادبیات و زیبایی‌شناسی نیز پرداخت. چهار سال بعد، فردریش وارد آکادمی کپنهاگن شد و از محضر اساتیدی مانند کریستین اوت لورنتزن و ینس جوئل که تحت تأثیر جنبش طوفان و طغیان آلمان بودند بهره‌مند شد.

نقل مکان به درسدن

فردریش در سال ۱۷۹۸ برای همیشه به درسدن نقل مکان کرد. او در ابتدا مشغول حکاکی و طراحی روی چوب و نقاشی با جوهر و آبرنگ و سیپیا شد. بعد از مدتی دوباره به نقاشی مناظر طبیعی روی آورد و از سفرهای متعددی که داشت الهام می‌گرفت. شهرت فردریش به عنوان یک هنرمند هنگامی تثبیت شد که در سال ۱۸۰۵ توانست جایزه مسابقه وایمار را که توسط یوهان ولفگانگ فون گوته برگزار می‌شد دریافت کند.

پس از آنکه ولیعهد پروس دو نقاشی فردریش را خرید، فردریش در ۱۸۱۰ به عنوان یکی از اعضای آکادمی برلین برگزیده شد. اما او در سال ۱۸۱۷ تلاش کرد خود را از حکومت پروس دور کند و ژوئن همان سال درخواست دریافت شهروندی ساکسون را داد. دولت ساکسون در آن زمان طرفدار فرانسه بود در حالی که نقاشی‌های فردریش وطن‌پرستانه و مشخصا ضد فرانسه قلمداد می‌شدند. به هر حال فردریش توانست شهروندی ساکسون را کسب کند و در ۱۸۱۸ به عضویت آکادمی ساکسون درآمد و سالانه ۱۵۰ تالر مقرری می‌گرفت. فردریش امیدوار بود که بتواند استاد کامل آکادمی شود اما نتوانست زیرا آثار او را شخصی‌تر از آن تلقی می‌کردند که بتواند چیزی به دانشجویان یاد بدهد.[9] عوامل سیاسی از جمله رشد گرایش به فرانسه و بیزاری از فرهنگ ژرمانیک (که در آثار فردریش فراوان بود) نیز در این موضوع بی‌تاثیر نبود.[4]

ازدواج و میانسالی

فردریش در ۲۱ ژانویه ۱۸۱۸ با دختری ۲۵ ساله اهل درسدن به نام کارولین بومر ازدواج کرد. حاصل ازدواج آنها سه فرزند بود و اولین دختر او به نام اِما در ۱۸۲۰ متولد شد. در همین سال‌ها فردریش توانست دو حامی مالی در روسیه پیدا کند که تا اواخر عمر فردریش کماکان آثار او را خریداری می‌کردند.[10][4]

فردریش در این دوره اغلب به کشیدن طرح بناهای یادبود و مجسمه‌های آرامگاه گرایش پیدا کرد که نشان‌دهنده دغدغه ذهنی او نسبت به مرگ و جهان پس از مرگ بود. برخی از این آثار بعدها در آتش‌سوزی کاخ شیشه‌ای مونیخ (۱۹۳۱) و بمباران درسدن (۱۹۴۵) نابود شدند.

سال‌های پایانی

شهرت فردریش طی ۱۵ سال انتهایی عمر او به تدریج رو به کاهش گذاشت. آرمان‌های رمانتیسم کم‌کم از مُد افتاد و او حالا شخصیتی عجیب و غریب و مالیخولیایی قلمداد می‌شد که با زمانه خود ارتباطی ندارد. حامیان و مشتریان او به تدریج پراکنده شدند و در دهه ۱۸۲۰ فردریش در انزوا و تنهایی و فقر عمر می‌گذراند.

در ژوئن ۱۸۳۵ فردریش برای اولین بار سکته کرد و دچار فلج خفیف دست و پا شد که توانایی او برای نقاشی را کم می‌کرد. او دیگر نتوانست با رنگ روغن کار کند و خود را محدود به آبرنگ و سیپیا کرد. در این دوره، نمادهای مرگ در آثار فردریش جلوه بارزی دارد.[4] مدتی بعد، خانواده سلطنتی روسیه تعدادی از تابلوهای قدیمی فردریش را خرید و او توانست برای بهبود و نقاهت به تپلیتسه سفر کند.[4]

تا سال ۱۸۳۸، فردریش دیگر توان چندانی برای کار نداشت و فقط می‌توانست روی تابلوهای کوچک کار کند. او و خانواده‌اش در فقر زندگی می‌کردند و بیش از پیش وابسته به کمک و اعانه دوستانشان شده بودند.[11]

فردریش در ۷ مه ۱۸۴۰ در درسدن درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد. در این زمان، شهرت و محبوبیت فردریش رو به افول گذاشته بود و خبر مرگ او چندان مورد توجه جامعه هنری قرار نگرفت.

موضوع آثار

علاقه اولیه فردریش به عنوان یک هنرمند، طبیعت و تفکر عمیق در مناظر آن بود؛ این مناظر اغلب جنگل‌ها، بیشه‌ها، صخره‌ها و مناظر دریایی است. به دلیل آشنایی با مرگ، از دوران کودکی این موضوع در اغلب آثارش دیده می‌شود.

این اشاره به مرگ در اغلب آثار غیر مستقیم و با نمادهایی به نمایش درآمده؛ ولی در تعداد اندکی از آثار نیز اشاراتی مستقیم دیده می‌شود. این حس تنهایی و مرگ، در آخرین آثار فردریش با حسی از منفی‌نگری و ترس با رنگ‌هایی که رو به تیرگی می‌روند دیده می‌شود.

در کل دو فضا در اغلب کارهای فردریش دیده می‌شود: اول فضای معنوی، دوم فضای مرگ. انسان در نقاشی‌های فردریش یک عنصر مغلوب در طبیعت است و در یک پرسپکتیو ناچیز ترسیم شده و نقش فرعی در مناظر دارد و بیشتر مانند یک ناظر است. در اغلب آثار انسانی از پشت سر ایستاده و به منظره نگاه می‌کند. این فرد بیننده را تشویق می‌کند که خودش را به جای او بگذارد و خودش به تماشای آن منظره بایستد. به این افراد ایستاده از پشت در آلمانی «راکنفیگور» گویند.

سپیده‌دم و شامگاه زمان‌هایی هستند که اغلب در مناظر فردریش دیده می‌شود. در مناظر دریایی فردریش کشتی‌های لنگر انداخته در ساحل، به امید معنوی هنرمند اشاره دارند. در نقاشی‌های فردریش نوعی گذر زمان دیده می‌شود که کمتر در آثار هم‌عصرانش به چشم می‌خورد.

فردریش از اولین هنرمندانی بود که مناظر زمستانی با زمین‌های مرده و یخ‌زده و پر از سکون را به وجهی که گویی تاکنون هیچ انسانی در آن‌ها گام نگذاشته و متروک هستند، ترسیم کرده‌است. در قرن‌های ۱۵ و ۱۶ مرسوم بود که در مناظر برفی تعداد زیادی انسان را در حال اسکی ترسیم کنند و این‌گونه مناظر بدون حضور انسان عجیب می‌نمود ولی فردریش این مناظر را بدون حضور انسان ترسیم کرده‌است.

او ابداع‌کنندهٔ منظره‌هایی پر از احساسی رمانتیک با دقتی زیاد در ترسیم جزئیات و ویژگی‌های جغرافیایی و معنای معنوی است. مه و غبار در اغلب این مناظر مشهود است. از نظر منتقدان در مناطق شمالی دریای بالتیک، این شدت از مه وجود ندارد و احتمالاً فردریش این مناظر را بعد از تماشا در استودیو خود ترسیم کرده که در میزان مه و غبار اغراق نیز کرده‌است.

از فردریش آثار چاپی، طراحی و آبرنگی زیادی به جا مانده‌است. او اغلب در گردش‌هایش در طبیعت اسکیس‌های کوچکی برمی‌داشت و بدین شکل روی عناصر تصویریش مطالعه می‌کرد. او در ابتدا بیشتر آثارش را با آبرنگ ترسیم می‌کرد اما با کسب اعتبار در محافل هنری شروع به کار با رنگ و روغن کرد.

فردریش اولین نقاشی مهم خود را در سال ۱۸۰۷ با نام «صلیب در کوهستان» خلق می‌کند. این اثر در کریسمس ۱۸۰۸ به نمایش عمومی در می‌آید که با استقبال خوبی مواجه نمی‌شود و مورد نقدهای شدیدی قرار می‌گیرد. فردریش در مورد این اثر این‌گونه می‌گوید:

«اشعه‌های خورشید در حال غروب، نوری است از پدر مقدس و این غروب نشانه این است که دورانی که خداوند مستقیم با انسان صحبت می‌کرد به پایان رسیده.»

هنر فردریش در اواخر عمرش از اعتبار می‌افتد و نسبت به زمان خود کهنه می‌شود و جز تعدادی از دوستانش، از یاد دیگران می‌رود.

نمادها

مرگ و معنویت در مناظر فردریش با عناصر خاصی نماد پردازی شده. آسمان‌های پهناور، طوفان‌ها، مه، جنگل‌ها و صلیب نشانه‌های خداوند هستند. جغدها، کرکس‌ها، قبرستان‌ها، خرابه‌های گوتیک، درختان خشک شده، ویرانه‌های بناهای باستانی و قایق‌هایی که از ساحل دور می‌شوند نمادهایی از مرگ هستند.

فولکلور آلمانی

فردریش حس میهن‌پرستی زیادی در خود داشت در دورانی که بخش‌هایی از آلمان به اشغال فرانسه درآمده بود موتیف‌های فولکلور آلمانی در آثارش دیده می‌شود که به شرایط محدود و سخت اشغال اشاره دارند و بیشتر این آثار جنبهٔ سیاسی و مرگ دارند.

فردریش در قرن ۲۰

Thumb
دو مرد تأمل کرده به ماه، نام اثری است در ژانر هنر، اثر کاسپار داوید فریدریش که بین سال‌های ۱۸۲۵ تا ۱۸۳۰ میلادی خلق شد
این اثر اکنون در مالکیت موزه متروپولیتن نیویورک قرار دارد.

در ابتدای قرن بیستم فردریش با نمایشگاهی که در ۱۹۰۶ از ۳۲ اثر او در برلین برپا شد، دوباره مطرح شد. در ۱۹۲۰ «اکسپرسیونیسمها» در دهه ۱۹۳۰ و اوایل ۱۹۴۰ «سورآلیست‌ها» و «اگزیستانسیالیست‌ها» از آثار او بسیار ایده گرفتند.

به علت وجود مجموعه‌های از آثار او در روسیه نقاشان روس مانند «آرخیپ کونجی» و «ایوان شیشکین» از او متأثر شدند. معنویت آثارش روی نقاشان آمریکایی مانند آلبرت پینکام راید، رالف بلیک لاک و «نقاشان رود هادسون» و «لومینیست‌ها» تأثیر زیادی گذاشت.

ادوارد مونک در سفری در ۱۸۸۰ به برلین داشت آثار فردریش را دید در ۱۸۹۹ یک اثر چاپی متأثر از فیگور از پشت سر فردریش با نام «تنهاها» به نمایش گذارد.

«ماکس ارنست»، «رنه ماگریت»، «پل نش»، «مارک روتکو»، «گرهارد ریشتر» و «آنسلم کیفر» از هنرمندان تجسمی بودند که از آثار فردریش در طول دوران فعالیت خود ایده گرفتند. «سامویل بکت» در نگارش نمایشنامه «در انتظار گودو» از تابلو «نگاه عمیق مرد و زن» فردریش الهام گرفته‌است.

نگارخانه

منابع

Wikiwand in your browser!

Seamless Wikipedia browsing. On steroids.

Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.

Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.