واژهای است که یک اسم را توصیف کند From Wikipedia, the free encyclopedia
صفت[1] (به فارسی: گزارواژه[2]، به انگلیسی: Adjective) چیزی که نام گزارد. یا به عبارتی دیگر صفت، واژهای است که یک اسم را توصیف کند. «یک اسب خاکستری»، عبارتی دقیقتر از «یک اسب» است. ما میتوانیم برای توصیف بیشتر این کلمه، از صفتهایی مانند بزرگ و دوستداشتنی نیز استفاده کنیم: «اسب خاکستری بزرگ و دوستداشتنی.»[3] برچسب جزء کلامی یک صفت ADJ میباشد.
صفتها معمولاً بعد از اسم میآیند: «کیک خوشمزه»؛ ولی گاهی وقتها قبل از اسم هم قرار میگیرند: مانند «تاریکخانه».
بر اساس زبان، یک صفت میتواند قبل از اسم متناظر بر اساس پیشوندی بیاید، یا میتواند بعد از یک اسم متناظر بر یک اساس پسوندی بیاید. ملاحظات ساختاری، زمینهای، و نگارشی، میتواند روی حمل قبل یا بعد یک صفت در یک نمونه داده شده از وقوع آن تاثیر گذارد.[3]
شیوهٔ ساخت: بن مضارع + پسوند … آن است که بر کنندهٔ کار یا دارندهٔ معنی دلالت کند و نشانههای آن عبارتاند از:
فعل افزوده میشود، مانند: خریدار، خواستار، برخوردار، گرفتار، پرستار، بُردار
صفت فاعلی که به «نده» ختم شود، غالباً در عمل و صفت غیر ثابت به کار گرفته میشود، مانند: رونده، یعنی کسی که عمل رفتن را انجام میدهد.
صفاتی که به «ان» ختم میشود، بیشتر معنی حال را میدهد، مانند: سوزان، نالان، روان، دوان صفاتی که به «الف» ختم میشود، حالت ثابت را میرساند، مانند: دانا لغاتی که به «گار، کار، گر» ختم میشود مبالغه را میرساند مانند: آموزگار، ستمکار، ستمگر
«گار» همیشه بعد از واژههایی که از فعل مشتق میشود میآید ولی «کار» پس از اسم معنی و غیر مشتق به کار میرود.
«گر» در غیر اسم معنی، شغل را میرساند، مانند: آهنگر و این جزو صفات فاعلی نیست.
<<== ترکیب صفت فاعلی ==>> صفت فاعلی چهار نوع دارد:
۱- حالت اضافی که صفت به مابعدِ خود اضافه میشود: فزایندهٔ باد آوردگاه / فشانندهٔ خون ز ابر سیاه
۲- با تقدّم صفت و حذف کسرهٔ اضافه: جهاندار محمودِ گیرنده شهر / ز شادی به هرکس رساننده بهر
۳- با تأخیر صفت بدون آن که در آن تغییری رخ دهد: منام گفت یزدان پرستنده شاه / مرا ایزد پاک داد این کلاه
۴- با تأخیر صفت و حذف علامت صفت «نده» مانند سرافراز، گردنفراز که سر افرازنده و گردنفرازنده بوده و این کار قیاسی است.
هرگاه صفت فاعلی با مفعول یا یکی از قیود مثل: بیش، کم، بسیار، پیش، پس و نظایر آن ترکیب شود علامت صفت حذف میشود مثل: کم گوی، پیشگوی، کمگوی، بسیاردان، پیشرو، پسرو
صفتی که به «ان» ختم میشود، هرگاه مکرر شود، ممکن است علامت صفت را از اول حذف کنند، مثل: لرزلرزان، جنبجنبان، پرسپرسان، کشکشان، لنگلنگان
شیوهٔ ساخت: بن ماضی + پسوند…
صفت مفعولی بر آنچه فعل بر آن واقع شده باشد، دلالت میکند، مانند: پوشیده، برده. یعنی آنچه پوشیدن و بردن بر آن واقع شده باشد و علامت آن «ه» ماقبل مفتوح است که به بن ماضی فعل افزوده میشود.
آنچه گفته شد برای افعال ساده است. برای افعال مرکب اگر دارای همکرد کردن باشند صفت مفعولی نداریم و اگر همکرد فعل مرکب غیر از کردن باشد با افزودن پسوند «ه» به ستاکِ گذشتهٔ همکرد صفت مفعولی ساخته میشود.[4] ترکیبات صفت مفعولی از این قرار است:
هرگاه بخواهند صفت مفعولی را که تخفیف یافته، جمع ببندند آن را به حال اول برمیگردانند، مثلاً: دستپروردگان ولی در تخفیف صفت فاعلی برگرداندن به حال اصلی لازم نیست، مثل: گردنکشان، سرافرازان، نامداران
صفت برتر (تفضیلی) آن است که در آخر آن لفظ «تر» افزوده شود و مفاد آن، ترجیح موصوف است بر شخص دیگر که در وجود صفت با او شریک و همتاست و آن تنها به آخر صفت و کلماتی که در معنی صفت باشد، پیوسته شود، مانند: گویندهتر، شتابندهتر، فزایندهتر، گریاندهتر، مردتر، برتر
صفت برتر به یکی از سه طریق زیر استعمال میشود:
صفت برترین:
هرگاه بخواهند صفت برتر را اضافه کنند: «ین» در آخر آن میآورند: بزرگترینِ شعرای ایران فردوسی است.
الفاظی از قبیل: مه، به، که و بیش به معنی صفت برتر به کار میروند و در آخر آنها نیز «ین» درمیآورند: مهین، بهین، کهین.
هرگاه «ین» در آخر صفات تفضیلی درآید، افادهٔ معنی تخصیص کند، مثل: کمترین، فاضلترین.
در این حالت اگر صفت برتر را اضافه کنند، مابعد آن را جمع آورند، مثل: بزرگترینِ مردان و فاضلترینِ رجال امروز اوست؛ و بدون اضافه باید لفظ مفرد استعمال شود: تواناترین مرد، بیناترین شاگرد.
صفت نسبی آن است که نسبت به چیزی یا محلی را برساند و علامتهای آن عبارت است از: ۱- «ی» در آخر کلمه مانند: آسمانی، زمینی، آتشی، هوایی، خاکی، پارسی، اصفهانی، نیشابوری
«ی» نسبت همواره به مفرد پیوسته میشود و کلماتی از قبیل: کاویانی، خسروانی، کیانی، پهلوانی، نادر است و بر آن قیاس نمیتوان کرد.
۲- «ه» مخفی و غیرملفوظ: دوروزه، یکشبه، یکساله، صده، دهه، هزاره و این «ه» غالباً در ترکیبات عددی استعمال میشود؛ و گاهی تنهایی در غیر این مورد استعمال شدهاست، مثل: نبرده
صفاتی را که از ترکیب دو کلمه حاصل شود، مرکب یا صفت ترکیبی میگویند و اقسام آن به شرح زیر است:
و گاه قیاسی: نیلی، آبی، سرمهای
۳- صفات سماعی هنگام ترکیب مقدم هستند: گرانسنگ، سبکمغز، کوتاهقد و گاه مؤخر: چشمسفید، بالابلند
هرگاه موصوفی دارای چند صفت باشد آن را به یکی از سه طریق استعمال میکنند: الف - موصوف را مقدم میکنند و صفات را به همدیگر اضافه میکنند ب- صفات را به هم عطف میکنند ج- بعضی از صفات را پیش از موصوف و بعضی را پس از آن میآورند و در صورتی که در آخر موصوف «ی» وحدت نباشد، اضافه میکنند
هرگاه صفت و موصوف متعدد باشد، ممکن است آن را به یکی از چند طریق استعمال کنند: الف - هر صفتی با موصوف خود ذکر شود ب- موصوفها مقدم و صفتها مؤخر باشند و در این صورت یا هر دو صفت به هر دو موصوف ممکن است راجع شود یا آن که هر صفتی به یکی از موصوفها تعلق گیرد
و نیز ممکن است یک صفت دارای دو موصوف باشد
وقتی موصوف را بخواهند اضافه کنند، صفت را میآورند و پس از آن عمل اضافه را انجام میدهند و این مطّرد و در نظم و نثر متداول است، ولی در بعضی مواقع اضافه را بر وصف مقدم میکنند: هوای آلودهٔ تهران.
«ی» وحدت یا در آخر صفت درمیآید چنانکه میگوییم: «مرد فاضلی است. طبع لطیفی دارد»، و اکنون این طریقه زبان فارسی معمول است؛ یا در آخر موصوف، مذکور میافتد
هرگاه مقصود از صفت بیان جنس و نوع موصوف باشد، بیشتر آن را با «ی» وحدت همراه میکنند و در اول آن لفظ «ازین» میآورند
هرگاه مقصود تعداد و شمردن اوصاف باشد، آن را هم عطف نمیکنند
در موقع ندا و الحاق «ی» وحدت به هریک از صفتها، مقصود شمردن و تعداد اوصاف باشد و غالباً موصوف ذکر نمیشود.
ضمیر «من» از میانهٔ ضمایر، موصوف واقع میشود
در سایر ضمایر، صفت در حکم توضیح و بهمنزلهٔ بدل است.
مانند: شادان، بهاران، گریان
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.