Remove ads
From Wikipedia, the free encyclopedia
ماجراهای نارنیا:خواهرزاده جادوگر (به انگلیسی: The Magician's Nephew) نام ششمین داستان از هفتگانه سرگذشت نارنیا است که توسط سی. اس. لوئیس نوشته شدهاست. این جلد از نظر زمان چاپ ششمین کتاب است اما از نظر وقایع اولین کتاب است و به قبل از کتاب شیر، کمد و جادوگر برمیگردد و در مورد آفرینش جهان نارنیا است.
نویسنده(ها) | سی اس لوئیس |
---|---|
عنوان اصلی | The Magician's Nephew |
تصویرگر(ها) | پائولین باینز |
زبان | انگلیسی |
مجموعه | سرگذشت نارنیا |
گونه(های) ادبی | فانتزی |
ناشر | سر بودلی |
تاریخ نشر | ۲ می ۱۹۵۵ |
شمار صفحات | ۱۸۳ |
شابک | شابک ۹۷۸−۰−۰۰−۶۷۱۶۸۳−۹ |
پس از | آخرین نبرد |
پیش از | اسب و آدمش |
خواهرزاده جادوگر پیشدرآمد این مجموعه است، یکسوم رمان، خلق جهان نارنیا توسط اصلان را نشان میدهد که مرکز آن چراغ برقی است که توسط ناظران تصادفی از لندن در سال ۱۹۰۰ آورده شدهاست. داستان این کتاب که در انگلستان اتفاق میافتد، شامل دو اشراف زاده است که از طریق جنگل بین دنیاها وارد دنیاهای مختلف میشوند. این رمان نشان میدهد که نارنیا و دنیای ما تنها دو مورد از بسیار جهانها در فرضیه چندجهانی هستند که با شروع برخی جهانها و پایان برخی دیگر تغییر میکند. این کتاب منشأ عناصر خارجی نارنیا، چراغ برق و جادیس را شرح میدهد.
لوئیس پس از اتمام کتاب شیر، کمد و جادوگر، نوشتن کتاب خواهرزاده جادوگر را آغاز کرد که پنج سال به طول انجامید. داستان چندین عناصر زندگینامهای، مفاهیم اخلاقی و مسیحی از جمله گناه اصلی، وسوسه، نظم طبیعت و کفاره را بررسی میکند.
داستان از تابستان سال ۱۹۰۰ در لندن آغاز میشود. پالی به همراه دیگوری، خواهر زادهٔ دایی اندرو، با یکدیگر آشنا میشوند و به اتاق زیرشیروانی و مخفی دایی اندرو میروند. دایی اندرو با فریب پالی را وامیدارد که به حلقه جادویی دست بزند و باعث ناپدید شدن او میشود. سپس به دیگوری توضیح میدهد که او در حال جادوگری است و حلقهها اجازه سفر بین یک جهان و جهان دیگر را میدهند. او دیگوری را فریب میدهد که تا با لمس حلقه جادویی زرد رنگ دنبال پالی برود و دو حلقه سبزرنگ را به دیگوری میدهد که با آن به این دنیا برگردند. دیگوری پس از لمس حلقه وارد دنیایی جنگلی میشود و پالی را پیدا میکند، آنها متوجه میشوند که این جنگل یک دنیای کامل نیست و جنگلی بین دنیاها است که مانند تونل آنها را به دنیاهای دیگر میرساند. آنها تصمیم میگیرند قبل از بازگشت به انگلیس دنیاهای دیگری را کشف کنند. آنها به یکی از تونلها میپرند و خود را در شهری باستانی متروک به نام چارن (زادگاه جادیس) میبینند، آنها مجسمههایی از ملکهها و پادشاهان سابق چارن میبینند و زنگولهای را همراه با کتبیه پیدا میکنند که از یابنده درخواست ضربه زدن به زنگ را دارد. علیرغم مخالفت پالی، دیگوری زنگ را به صدا درمیآورد که باعث بیدار شدن جادیس از خوابش میشود، جادیس به عنوان تنها بازمانده چارن، خود را در خواب مسحورآمیزی قرار دادهبود که فقط توسط کسیکه زنگ را به صدا در میآورد، شکستهمیشود. دیگوری و پالی که از جادیس میترسند و او را شیطانی میدانند سعی در فرار از دست او دارند، وقتیکه حلقههایشان را لمس میکنند، جادیس نیز همراه با آنها به دنیای خودشان (انگلیس) راه مییابد. جادیس متوجه میشود که قدرت جادوگریاش در انگلیس اثر نمیکند اما قدرت فرا انسانیاش را حفظ کردهاست. جادیس به اندرو دستور میدهد که یک ارابه برای او بسازد تا بتواند زمین را فتح کند. دیگوری و پالی تلاش میکنند با دزدی از یک مغازه توجه پلیس را به خود جلب کنند تا جادیس را دستگیر کنند، هنگامی که پلیس آنها را تعقیب میکند جادیس میله آهنی چراغ برق جاده را میشکند تا با آن با پلیس مبارزه کند. دیگوری و پالی برای بازگرداندن جادیس به چارن حلقههایشان را لمس میکنند و همراه با یک مرد درشکهچی و اسبش و دایی اندرو اشتباهاً وارد دنیایی دیگر میشوند که خلا است، دیگوری فکر میکند که چارن است اما جادیس اعلام میکند که آنجا جهانی است که هنوز ایجاد نشدهاست. سپس همه آنها شاهد خلق جهانی جدید به نام نارنیا از طریق آواز خواندن اصلان میشوند. ستارگان، حیوانات و گیاهان تشکیل میشود. جادیس تلاش میکند که با میله آهنی اصلان را بکشد اما میله به زمین میخورد و یک چراغ برق در زمین رشد میکند. جادیس که وحشت کردهاست فرار میکند. اصلان به برخی از حیوانات قدرت تکلم میدهد و به آنها میگوید که از این قدرت در راستای عدالت استفاده کنند، در غیر اینصورت قدرت تکلمشان را از دست میدهند. اصلان به دیگوری میگوید که برای حفاظت از نارنیا در برابر جادیس باید به باغ دوردستی برود و یک سیب از باغ بچیند و آنرا در نارنیا بکارد. اصلان اسبی را به تکشاخ تبدیل میکند. دیگوری و پالی سوار آن میشوند و بر فراز کوهها پرواز میکنند. در باغ دیگوری علامتی پیدا میکند که هشدار میدهد از باغ دزدی نکنید. دیگوری یکی از سیبها را برای ماموریت خود انتخاب میکند، جادیس ظاهر میشود در حالیکه سیبی را خوردهاست تا جاودانه شود و پوستش کمرنگ شدهاست. او سعی دارد دیگوری را فریب دهد تا خودش سیب را بخورد تا جاودانه شود و یا به انگلیس ببرد تا مادر در حال مرگش را شفا دهد، اما دیگوری مقاومت میکند و از خوردن و دزدیدن سیب امتناع میکند و جادیس به شمال میرود. دیگوری به نارنیا برمیگردد و سیب را میکارد و به درخت تبدیل میشود. اصلان به دیگوری توضیح میدهد که جادیس به دلیل خوردن سیب جاودانه است، اما درخت سیب برای قرنها او را از نارنیا دور خواهد کرد، اما نه برای همیشه. با اجازه اصلان، دیگوری یک سیب برای درمان مادرش از درخت میچیند. اصلان دیگوری، پالی و دایی اندرو را به انگلیس بازمیگرداند اما درشکهچی و همسرش (که توسط اصلان از انگلیس به نارنیا منتقل شد) تا به عنوان اولین شاه و ملکه بر نارنیا حکومت کنند. که نامهای آنها در نارنیا فرانک و هنی میباشد.
سیب جادویی باعث درمان مادر دیگوری میشود. دایی اندرو نیز شرارت خود را کنار میگذارد. دیگوری هسته حلقوی سیب را همراه با حلقههای دایی اندرو در حیاط پشتی خانه میکارند و تبدیل به درخت بزرگی میشود، سالها بعد درخت در اثر یک طوفان از بین میرود. اکنون دیگوری یک پروفسور میانسال است که با استفاده از چوبهای درخت، کمدی را میسازد که وقایع شیر، کمد و جادوگر را تحتتاثیر قرار میدهد.
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.