From Wikipedia, the free encyclopedia
بانک استقراضی ایران با نام کامل بانک حسابداری و استقراضی ایران (به روسی: Учетно-Ссудного Банка Персии)، یک بانک روسی بود که در سال ۱۸۹۱ میلادی برابر با ۱۲۷۰ خورشیدی به وسیله یکى از اتباع روسیه تزاری به نام یاکوف سولومونوویچ پولیاکوف در راستای رقابتهای روسیه و انگلیس در ایران افتتاح شد. [۱] بانک سلطنتی انگلیس و بانک استقراضی که به ترتیب در سالهای ۱۸۹۹ میلادی و ۱۸۹۰ میلادی تاسیس شدند، عمده فعالیتهای تجاری ایران که سابق بر آن بر عهده صرافان بود را بر عهده گرفتند. [۲]
خانواده پولیاکوف خانوادهای یهودی اهل روسیه بودند که در زمینه احداث راه آهن و بانکداری فعال بودند. این خانواده از شهر دوبرونو (en) واقع در جمهوری بلاروس برخواسته اند. [۳]
پدربزرگ برادران پولیاکوف از لهستان مهاجرت نموده و نام فامیلی ایشان برگرفته از نام لهستان می باشد [۴]
اولین و برجسته ترین صاحبان امتیاز روسی در ایران، سرمایه داران معروف، برادران پولیاکوف بودند. در سال ۱۸۸۹ میلادی مطابق ۱۲۶۷ خورشیدی، لازار سولومونوویچ پولیاکوف[۵] موسسه مشارکت صنعت و تجارت در ایران و آسیای مرکزی را با شعبه هایی در تهران، رشت، مشهد و سایر شهرهای بزرگ ایران تشکیل داد و در سال ۱۸۹۲ میلادی مطابق با ۱۲۷۰ خورشیدی نیز انجمن بیمه و حمل و نقل ایرانی را در تهران افتتاح کرده، ساخت کارخانه کبریت سازی را در آنجا آغاز کرد و سه چهارم سهام یک شرکت بلژیکی را که مالک شرکت فعال در زمینه خودروی با نیروی محرکه اسب را در تهران خریداری نمود. همچنین در سال ۱۸۹۳ میلادی مطابق با ۱۲۷۱ خورشیدی، لازار پولیاکوف امتیاز ساخت بزرگراهی از سواحل دریای خزر، ابتدا به قزوین و سپس در سال ۱۸۹۵ به تهران را دریافت کرد. [۶]
در سال۱۸۹۰ میلادی برابر با ۱۲۶۸ خورشیدی، برادر لازار پولیاکوف یعنی ، یاکوف سولومونوویچ پولیاکوف [۷] امتیازی به مدت ۷۵ سال برای تأسیس بانکی در ایران با حق شرکت در عملیات وام دهی با تضمین اوراق بهادار، برات و کالا و سازماندهی مزایده به دست آورد. سرمایه بانک ۵ میلیون فرانک تعیین شد که یک میلیون آن توسط صاحب امتیاز در ۶ ماه اول و مابقی در اقساط متوالی در مهلت تعیین شده توسط اداره بانک پرداخت می شد. طبق شرایط این امتیاز، ۱۰ درصد سود خالص عملیات بانکی به خزانه شاه، ۲۵ درصد به مؤسسان و ۶۵ درصد به سهامداران می رسید. یاکوف پولیاکوف برای حق اعطا شده به بانک برای سازماندهی حراج در تهران، در پایان هر سال باید هزار تومان به دولت شاه می پرداخت. [۸]
بانک استقراضی با افتتاح یک اداره مرکزی و شعبههایی در چند شهر شمال کشور کار خود را آغاز کرد.
اولین گام های این بانک در ایران موفقیت چندانی نداشته و این بانک که ابتدا به نام انجمن استقراضی ایران نامیده می شد، بدون موفقیت در گسترش فعالیت های خود برای سه سال ادامه کار داده و در آوریل ۱۸۹۴ میلادی معادل فروردین ۱۲۷۳ توسط وزارت اقتصاد روسیه خریداری شد. این تصمیم در راستای خودکامگی و تمرکز گرایی دولت روسیه انجام گردید. [۹]
بانگ روس، جای یک مدرسه ویرانه و یک گورستان کهنه را در میان شهر خریده و در آنجا سرای بلند و استواری برای خود میساخت، و طباطبایی و هم دستان او از این ناخشنودی مینمودند، و در میانه گفتگوها میرفت. کسانی که با کوچه های کهن تهران آشنایند، میدانند که در پشت بازار کفشدوزان، مسجدی بنام مسجد خازن الملک و یک امامزاده ویرانه ای بنام سید ولی میباشد و در میان آنها و بازار کفشدوزان یک جای تهی هست. در اینجا در شصت و هفتاد سال پیش، یک مدرسهای بنام مدرسه چال، و یک گورستانی بوده است. کم کم مدرسه رو به ویرانی می آورد واز طلبه تهی می شود، و سر انجام جایگاه زغال فروشان می گردد. گورستان نیز چون دولت از خاک سپردن مردگان در درون شهر جلو می گیرد بیکاره می ماند. کسانی از مردم می رفته اند، و از علماء کمی از آن پیرامون ها را می خریده اند و برای خود خانه می ساخته اند و علماء بنام اینکه موقوفات از کار افتاده را می توان فروخت و از بهای آن موقوفات کارآمد دیگری پدید آورد از فروختن و قباله دادن باز نمی ایستاده اند. در این زمان، بانک استقراضی روس چون جایی برای ساختن سرای در میان شهر میخواسته کسانی یادآوری می کنند که می توان این زمین تهی را از علماء با پول خرید. بانک مستشار التجار نامی را به میان می اندازد که آن زمین را بخرد. نخست به نزد طباطبایی می آیند. او پاسخ میدهد: اینجا موقوفه است، و گورستان مسلمانان است، نتوان اینجا را خرید، و نتوان مردگان را از زیر خاک بیرون ریخت و بهجای آن سرایی ساخت. چون از او نومید می شوند به نزد شیخ فضل الله می روند، و او از فروش خودداری نمی کند و مدرسه و گورستان را به بهای هفتصد و پنجاه تومان به مستشار التجار می فروشد و او به بانک وا می گزارد. خانه هایی را که در پیرامون آنجا کسانی ساخته بودند نیز می خرند و به کندن و انداختن و بنیاد نوینی گزاردن می پردازند. طباطبایی و همدستان او ناخشنودی می نمودند و کندن گورستان به مردم نیز گران می افتاد. در تاریخ بیداری می نویسد: طباطبایی به رییس بانک پیام فرستاد: «زمین قبرستان و مدرسه را خراب کردن به هیچ قانونی مشروع نیست. نخواهم گذاشت که این زمین در تصرف شما بماند و عمارت بنا کردن در این مکان تضییع پول خودتان است». او پاسخ داد: «من از مستشار التجار خریدم و او نوشتجات معتبر در دست دارد» سپس طباطبایی نامه ها به مشیرالدوله وزیر خارجه و مشیرالسلطنه وزیر داخله نوشت و ناخشنودی خود و مردم را از پیش آمد و زیان های آن را باز نمود و آنان هر دو پاسخ دادند: زمینی است یک بسته بیگانه با دست یکی از علمای بزرگ خریده و وزارت خارجه هم آن را به راست داشته و دیگر نه دولت و نه دیگری را جای سخنی باز نمانده و رونویس قباله های را که از شیخ فضل الله گرفته شده بود نزد طباطبایی فرستادند. او دوباره پاسخ داد: این خرید و فروش خلاف شرع بوده، و ما به بانک از پیش آگاهی داده ایم. بدین سان سخن ها می رفت، و آوازهٔ داستان به نجف نیز رسید و برخی علمای آنجا هم ناخشنودی نمودند. لیکن بانک پروا نمی نمود و دویست تن کما بیش کارگر و گلکار گزارده ساختمان را بالا می برد. طباطبایی چند بار در منبر این گفتگو را بمیان آورد و گله و بدگویی نمود و راستی آن بود که اینان از پیش آمد فرصت جسته می خواستند یک تکان دیگری به مردم دهند و یک گام دیگری در راه اندیشه خود پیش روند و می توان پنداشت که آمدن بهبهانی به خانه طباطبایی (در شب ۲۵ رمضان) و آن گفتگوی پنهان نیز، در این باره بوده. بانک سرگرم بالا بردن ساختمان واینان سرگرم نقشه کشی برای برانداختن آن می بودند. در این کارهای بهبهانی و طباطبایی یکی از کوشندگان کارآمد میرزا مصطفی آشتیانی، پسر کوچک میرزای آشتیانی، می بود. این جوان بسیار زیرک و هوشیار و کاردان می بود و دست بازی می داشت و در سُهانیدن مردم و واداشتن آن به کار جربزه نیکی از خود نشان میداد و چون مسجد خازن الملک و مدرسه آن در پهلوی همان سرای نوساز بانک در دست خاندان اینان می بود و طلبه های آنجا و همچنان مردم آن پیرامون ها بستگی به خاندان اینان می داشتند، در این پیش آمد نیز بیش از همه پای آن جوان در میان می بود و بیشتر کوشش را او می کرد. در دهه آخر رمضان یک شبی نگهدارندهٔ سید ولی (متولی)، ٔ به خانه طباطبایی آمده و چنین آگاهی آورد که امروز که در گورستان زمین را می کندند استخوان های زن مردهای بیرون آمد که دانسته شد سال پیش به زیر خاکش سپرده بودند و کارکنان پروایی ننموده استخوانهای او را نیز به چاهی که برای ریختن استخوان ها کنده اند ریختند و پرستاران امامزاده و طلبه های مدرسه به شورش آمده و به آنجا ریخته و کارگران را از سر کار دور کردند و فردا هم باز کشاکش و آشوب خواهد بود. طباطبایی پاسخ داد: شما خاموش باشید و به کاری برنخیزید تا ما خود چاره کنیم و نگذاریم آشوبی رو دهد. فردا چون باز بیم شورش میرفت از سوی حکمران تهران و ادارهٔ پلیس چند تن فراش و پلیس به آنجا گمارده شد. میرزا مصطفی پیام به رئیس بانک فرستاد که چارهٔ این کار با فراش و پلیس نشود و زور سود ندهد. روز سوم آذر (۲۶ رمضان) که آخرین آدینه رمضان بود و در چنان روزی مسجدها پر از انبوه مردم شدی، در مسجد خازن الملک، شیخ مرتضی آشتیانی خود به منبر رفت و باز داستان کاویدن گورستان و ساختن سرای را بمیان آورد و گله و ناله بسیار کرد. با آن دلبستگی که مسلمانان به گورستان داشتندی و آن ارجی که به علماء گزاردندی پیداست که این گله ها و ناله ها چه هَنایش در دلها می کرده. مردم برای یک تکانی آماده شده بودند. شب آن روز هم در خانه آشتیانیان با بودن دو سید و دیگران نشستی برپا گردید و نقشه کار کشیده شد. میرزا مصطفی به گردن گرفت که فردا سرای نیمه ساز بانک را براندازد. فردا شنبه چهارم آذر (۲۷ رمضان) تهران در خود یک داستان کم مانند شگفتی دید: هنگام پسین با بودن شیخ مرتضی، شیخ محمد واعظ به منبر رفت و باز داستان بانک را عنوان نمود. نخست به شیوهٔ ملایی، از حرمت ربا و حرمت اعانت به کفر و مانند اینها سخن راند و سپس بر سر کاویدن گورستان و سرای ساختن بانک آمده و استادانه چنین گفت: آقایان علماء در این باره به دولت گله و آزردگی نمودند و نتیجه ای دیده نشد. ولی ما امیدواریم یک عریضه به خود اعلیحضرت مظفرالدینشاه بنویسند، که باشد که نتیجه دهد. بدین سان زمینه چیده و چنین گفت: «فعلا کاری که از ما ساخته است این است که زحمت دو قدم راه را بر خود گزارده زیارتی از اموات و اجداد خود بکنید بلکه یک وداع آخرین از قبور و استخوانهای آنان بنمایید، و فاتحه بر آنها بخوانید و ارواح آنها را شاد کنید...»، اینها را گفته و ز منبر به پایین آمده جلو مردم افتاد و رو به سوی سرای نیمه ساخته بانک نهاد. دویست تن کمابیش کارگر و گلکار که سرگرم ساختن می بودند همین که انبوه مردم را دیدند دست از کار کشیده بگریختند و کسی به جلوگیری نپرداخت. این گروه چون فرا رسیدند طلبه ها و بستگان آقایان و کسانی که برای این کار بسیجیده شده بودند دست یازیدند و به کندن و انداختن سرای پرداختند. مردم چون چنین دیدند نایستادند و چه مرد و چه زن، و چه خرد و چه بزرگ، رو به ویران ساختن آوردند. شور و هیاهوی شگفتی پدیدار گردید و کوتاه سخن آنکه دو ساعت نکشید که همه آن بنیاد را برانداختند و جز آجر و تیر و افزارهای پراکنده و در هم، نشانی از آن باز نگزاردند. کسانی گفته اند: میرزا مصطفی به چهل تن مرد و بیست تن زن به هر یکی سه تومان مزد داده و برای این کار آماده گردانیده بود. بدین سان دو سید و همدستان ایشان با زور همدستی و پاکدرونی گفته خود را پیش بردند. جلوگیری از آبادی و ویران کردن یک سرای نوساز خود نه چیزی است که ما به نیکی ستاییم. ولی در این پیش آمد و در این راه کوششی که دو سید بنام توده ایران، پیش گرفته بودند در خور ستایش است. این کار به ارج و نیروی ایشان افزود و تکان دیگری به مردم داد. از آن سوی به شیخ فضل الله که فروشندهٔ زمین به بانک او میبود و خود همچشم و هماورد بزرک دو سید شمرده میشد بسیار برخورد و از جایگاهش نزد مردم بسیار کاست. همچنین دیگر ملایان از دیده افتادند. بانک به دولت گله نوشت و داد خواست و گفته میشد بیست هزار تومان در ساختمان بکار برده بوده، شاه دستور داد زیان او را بپردازند و به علماء کاری ندارند. [۱۰]
در سال ۱۳۰۰ که در روسیه نظام کمونیستی روی کار آمده بود، بانک استقراضی به ایران واگذار شد. دکتر مصدق وزیر مالیه وقت نام بانک ایران را بر آن گذاشت و مسئولیتش را به مرتضی خان ممتازالملک سپرد. این بانک هیچ گاه نتوانست سپرده قابل ملاحظهای جذب کند و در فعالیتهای بانکی چندان موفق نبود. در سال ۱۳۱۲ این بانک در بانک کشاورزی ایران ادغام شد.[۱۱]
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.