ستارهشناس و فیلسوف مسلمان From Wikipedia, the free encyclopedia
محمد بن احمد بن رشد اندلسی (به عربی: أبو الولید محمد بن أحمد بن رشد) یا ابن رشد (زادهٔ ۱۱۲۶ در قرطبه (کوردوبای کنونی)، اندلس (اسپانیا) – درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۱۱۹۸ در مراکش، مراکش) همهچیزدان[1] و فیلسوف نامدار اسپانیایی و مسلمان بود. در اکثر زبانهای غربی او را با نام «اورئوس» (Averroes) میشناسند که به نوعی همان تلفّظ «ابن رشد» است.[2]
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. |
ابن رشد بخاطر عقایدش در اواخر عمر، به دستور خلیفه اسلامی، از دارالخلافه به روستائی در نزدیکی قرطبه تبعید شد و کتابهایش را نیز سوزاندند. او مدتی بعد در اثر بیماری و ناراحتیهای ناشی از تبعید و تحقیر درگذشت.[3][4][5][6]
کنیه وی ابوالولید است و معمولاً برای تمییز او از جدش که همچون وی محمدبن احمد نام دارد از لقب «حفید» (نواده) استفاده میشود.[7]
نخستین آموزشهای ابن رشد در زمینه فقه مالکی است. او نزد پدرش الموطأ مالک را آموخت. سپس تحصیلاتش را در رشتههای کلام و حقوق و پزشکی ادامه داد و مدّتها نیز در شهرهای «اشبیلیه» (سویل کنونی) و «قرطبه» به کار قضاوت اشتغال داشت. او به بقای ماده و وجود یک حقیقت ابدی با خدا معتقد بود و متذکر شد که گاهی فلسفه با دین ناسازگاری تام دارد و از این جهت دیدگاههای دوگانهای اظهار داشته است.[8]
وی در جوانی با کمک عبدالمؤمن علی، مدتی به ستارهشناسی پرداخت و بنا به گفته خود، قصد داشته تا دانش ستارهشناسی را که بر هیئت بطلمیوسی و ریاضیات مربوط به آن تکیه داشته را متحول سازد و بر اساس «اصول طبیعی» که در میان قدمای یونان مرسوم بود، آن را نظم و نسق دهد.[9]
او از مسلمانان سنی مالکی بود و در زمان زندگیش کلیسا آثار او را محکوم میدانست.
ماجد فخری، که کتاب معروف وی دربارهٔ ابن رشد یکی از بهترین تک نگاریها در زبان عربی است، دیدگاههای ابن رشد را به ترتیب زیر بیان کرده است:
شریعت و فلسفه (جایگاه عقل در ایمان)، اختیار و تقدیر، حدوث موجودات، اسباب نهایی موجودات، مبدأ اول و جواهر مفارق، ازلی بودن عالم، خلق یا ابداع، خدا و صفات او، نفس و قوای آن، اخلاق و سیاست.[10]
عبدالرحمن بدوی در بیان دیدگاههای ابن رشد پس از توضیح رابطه عقل و نقل از دیدگاه ابن رشد، دربارهٔ قدم عالم، علم خداوند به جزئیات، انکار معاد جسمانی، براهین اثبات وجود خداوند، نقد نظریه فیض و بالاخره سیاست سخن گفته است.[10]
اولیور لیمن نیز در شرح عقاید وی به مسئله خدا، روح (معاد جسمانی) و تفکر سیاسی و اخلاقی وی بسنده کرده است.[11]
فلسفهٔ او را در غرب «اوروئسیسم» مینامند که میتواند به «ابن رشدگرایی» یا «مکتب ابن رشد» ترجمه شود. او تلاش داشت فلسفه ارسطویی را با اسلام تطبیق دهد. او برخلاف اسلام و همانند بوداییگری به ابدیبودن روح معتقد نبود.
ابن رشد در کتاب فصل المقال، درصدد اثبات این مطلب است که شرع نه تنها آموختن از منطق و فلسفه را منع نکرده، بلکه در قرآن کریم بر آن توصیه و سفارش نیز شده است. وی برای اثبات مدعای خود تعریف خاصی از فلسفه ارائه میدهد و چنین استدلال میکند:
اگر وظیفه فلسفه چیزی بیش از نگریستن و نظر کردن در موجودات و بررسی آنها از جهت راهنمایی و دلالتی که بر صانع دارند، یعنی ملاحظه مصنوع بودن آنها، نیست و اگر هرچه معرفت آدمی به مصنوعات بیشتر باشد معرفت او به صانع کامل تر است و با توجه به اینکه شریعت ما را به ملاحظه و بررسی مصنوعات ترغیب کرده است، پس آنچه فلسفه بر آن دلالت دارد یا واجب شرعی است یا مستحب و ستوده.[12]
ابن رشد در بحث مربوط به حدوث یا قدم عالم، قائل به حدوث عالم میباشد؛ و در توجیه ادعای خود به دستهبندی موجودات میپردازد و میگوید وجود موجودی که افزون بر سبب فاعلی، ماده و مدت دارد و از این روی پیش از آن زمانی بوده است (مانند اجسام محسوس) مورد قبول فیلسوف و متکلم است. این نوع موجودات که معمولاً مُدرَک به حس اند بالاتفاق حادث نامیده میشوند. نیز وجود موجودی که نه سبب فاعلی دارد و نه ماده و مدت، یعنی خداوندعالم، بالاتفاق مورد تأیید است و در تسمیه آن به قدیم نیز اختلافی نیست؛ اما دربارهٔ وجود موجودی که سبب فاعلی دارد (عن شیءٍ است) اما سبب مادی ندارد (من شیءٍ نیست) و از این روی زمانی هم بر آن مقدّم نیست -مانند کل عالم - چه باید گفت؟
به نظر ابن رشد متکلمان هرچند به صراحت چنین موجودی را نمیپذیرند لازمه رأی آنان دربارهٔ متناهی بودن زمان در گذشته برخلاف زمان در آینده، پذیرش چنین موجودی است. بدین ترتیب در اصل وجود موجودی که عن شیءٍ است اما زمانی سابق بر آن وجود ندارد اختلافی نیست. اختلاف در نام گذاری این موجود است که فیلسوفان با توجه به عدم سبق زمان بر آن، آن را قدیم مینامند و متکلمان با توجه به ویژگی معلولی و عن شیءٍ بودن آن، آن را حادث میخوانند.[13]
«کتاب فصل المقال فیمابین الحکمة و الشریعة من الاتصال» کتاب مشهور اوست که با نگاهی متفاوت به قرآن نگاه میکند و از سوی بعضی از عالمان سنی مذهب به عنوان کتابی کفرآمیز اعلام شده است.
ابن رشد بزرگترین کسی است که در زمینه سازگاری مکتب تهافت (غزالی) با مکتب مشاء (فاراب و ابن سینا) گام برداشت. او بزرگترین فیلسوف بلامنازع اهل سنت است. از فلسفه ارسطو سیراب شده و هرگز از دایره نگرش اسلامی بیرون نرفته است. هر کجا ابنسینا و فارابی کوتاهی کرده باشند، آنان را مورد انتقاد قرار میدهد، و هرگاه غزالی محق باشد حق را به او میدهد، همچنین وقتی خطا کرده یا عمداً از راه صواب منحرف شده باشد، او را استهزاء کرده و متهم به سفسطه میکند.[14]
کتاب مناهج الأدلة
کتاب بدایة المجتهد و نهایة المقتصد
فهرست بالا را محمّد لطفی جمعه براساس تحقیق و استدلال تهیه کرده است. به نظر وی ابن رشد غیر از این کتب اثر دیگری ندارد و اگر کسی مدعی خلاف این مطلب باشد باید اقامه دلیل کند. ب:آثار فقهی ۱-فصل المقال (منتشر شده است). مشکوة-شماره ۲۷ (صفحه ۵۷)
علاوه براین کتابها، ابن رشد چهار کتاب در فلکیّات (هیئت) و دو کتاب در نحو و بیست کتاب در طب تألیف کرده است. تاریخ فلسفه اسلامی ص۱۶۸
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.