فرهنگ غربی
From Wikipedia, the free encyclopedia
فرهنگ باختری که با نامهای تمدن غربی، فرهنگ غرب یا جامعه غربی نیز شناخته میشود، اصطلاحی است که به میراث فرهنگی متنوع، هنجارهای اجتماعی، ارزشهای اخلاقی، آداب و رسوم سنتی، نظامهای اعتقادی، نظامهای سیاسی، مصنوعات فرهنگی و فناوریهای جهان غرب اشاره دارد.. این اصطلاح ممکن است به فرهنگ کشورهای دارای پیوندهای تاریخی با یک کشور اروپایی یا تعدادی از کشورهای اروپایی و تنوع فرهنگ در خود اروپا اشاره کند. اولین مفهوم اروپا به عنوان یک حوزه فرهنگی (به جای صرفاً یک اصطلاح جغرافیایی) در طول رنسانس کارولینژی قرن ۹ ظاهر شد که به قلمروهای مسیحیت غربی منعکس شد. با این حال، «اروپایی» به عنوان اصطلاح فرهنگی شامل سرزمینهایی نمیشد که کلیسای ارتدکس یا اسلام تا قرن نوزدهم در آن مذهب غالب را نمایندگی میکردند.[1] فرهنگ غربی از اختلاط فرهنگ یونانی-رومی، فرهنگ مسیحی و فرهنگ آلمانی سرچشمه میگیرد.[2]
گسترش فرهنگ یونانی به جهان هلنیستی، مدیترانهٔ شرقی منجر به سنتز بین فرهنگ یونان و خاور نزدیک شد[3]و پیشرفتهای عمده در ادبیات، مهندسی و علم، و فرهنگ گسترش مسیحیت اولیه و عهد جدید یونانی داشت.[4][5][6] این دوره با رم همپوشانی داشت و پس از آن به دنبال آن بود که سهم کلیدی در قانون، دولت، مهندسی و سازمان سیاسی داشت.[7]
فرهنگ غرب با مجموعه ای از مضامین و سنتهای هنری، فلسفی، ادبی و حقوقی مشخص میشود. مسیحیت، در درجه اول کلیسای کاتولیک رومی،[8][9][10] و بعداً پروتستانتیسم[11][12][13][14]حداقل از قرن چهارم نقش برجستهای در شکلگیری تمدن غرب ایفا کردهاست. همانطور که یهودیت انجام داد. سنگ بنای تفکر غربی که از یونان باستان آغاز شدو تداوم در قرون وسطی و رنسانس، ایده خردگرایی در حوزههای مختلف زندگی است که توسط فلسفه هلنیستی، مکتب و انسانگرایی توسعه یافتهاست. تجربهگرایی بعدها به روش علمی، انقلاب علمی و عصر روشنگری منجر شد.
فرهنگ غرب با مسیحی شدن جامعه اروپایی در قرون وسطی، اصلاحات ناشی از رنسانس قرون وسطی، نفوذ جهان اسلام از طریق اندلس و سیسیل (شامل انتقال تکنولوژی از شرق، و ترجمه لاتینی از شرق به رشد خود ادامه داد). متون عربی در مورد علم و فلسفه توسط فیلسوفان اسلامی یونانی و یونانی،[15][16][17] و رنسانس ایتالیا به عنوان دانشمندان یونانی که پس از سقوط قسطنطنیه فرار کردند، سنتها و فلسفه کلاسیک را به ارمغان آوردند.[18] این تغییر عمده برای کشورهای غیر غربی و مردم آنها شاهد تحولی در نوسازی در آن کشورها بود.[19] مسیحیت قرون وسطی با ایجاد دانشگاه مدرن،[20][21] سیستم بیمارستانی مدرن،[22] اقتصاد علمی،[23][24] و قانون طبیعی (که بعداً بر ایجاد حقوق بینالملل تأثیر گذاشت) اعتبار دارد.[25] مسیحیت در پایان دادن به اعمال رایج در میان مشرکان اروپایی در آن زمان، مانند قربانی کردن انسان و کودک کشی نقش داشت.[26] فرهنگ اروپایی با طیف پیچیدهای از فلسفه، مکتب قرون وسطی، عرفان و اومانیسم مسیحی و سکولار توسعه یافت.[27] در طول دوران طولانی تغییر و شکلگیری، با آزمایشهای عصر روشنگری و پیشرفتهایی در علوم، توسعه یافت. گرایشهایی که جوامع مدرن غربی را تعریف میکنند عبارتند از: مفهوم کثرت گرایی سیاسی، فردگرایی، خرده فرهنگها یا ضد فرهنگهای برجسته (مانند جنبشهای عصر جدید) و افزایش همزمانی فرهنگی ناشی از جهانی شدن و مهاجرت انسانی.