From Wikipedia, the free encyclopedia
اتحاد ملی طبرستان یا انجمن ملی طبرستان یا انجمن تبرستان طی سالهای ۱۲۹۶ و ۱۲۹۷ شمسی توسط تعدادی از بزرگان مازندران و به دلیل اوضاع نابسامان کشور در زمان سلطنت احمدشاه در مازندران و سپس استرآباد ایجاد شد.[1][2]
اتحاد ملی طبرستان | |
---|---|
بنیانگذار | علیاکبر طبری |
بنیانگذاری | ۱۲۹۷–۱۲۹۶ |
ستاد | مازندران و استرآباد و تهران |
توسط دولت مرکزی سرکوب، اعضایش دستگیر یا کشته شدند تا بدین ترتیب انجمن متلاشی شود. |
در این انجمن شیخ علیاکبر طبری سمت ریاست، مهدی شهیدی سمت دبیری داشت، امیرمؤید سوادکوهی، عباس شریفالعلما خاوری، میرزا غلامحسین ملکی و میرزا علی عمادی و سرکردگان ساری، برخی از سران و بازرگانان زبده شهرهای دیگر مازندران در انجمن عضویت داشتند.[1]
با گذشت دوازده سال از مشروطه نابسامانیهای ایران برطرف نشد، در مازندران نیز همچون سایر مناطق کشور اوضاع مصیبت باری حاکم بود، در تهران نیز درگیریهایی بر سر قدرت وجود داشت، بنابراین بزرگان مازندران از زمینداران و بازرگانان و روحانیون اساس حزب اتحاد ملی را ریختند.[3]
اسماعیل خان امیرمؤید در بهار ۱۲۹۷ شمسی تلگرافی به تهران مخابره کرد که خلاصه آن عبارت است از:[4]
امپراطوری بزرگ اروپا (نمسه) بعد از جنگ جهانی اول تجزیه شد که اتریش باقیماندهی امپراطوری نمسه است. در آن زمان روسیه از دشمنان اتریش بود و امیرمؤید نیز دل خوشی از روسیه نداشت. این دشمنی اتریش و امیرمؤید علیه روسیه، آنها را به هم نزدیک کرد و اتحادی نظامی و سری در ۲۸ ماده در بارفروش به امضای امیر مؤید با مسئولیت کفیل استانداری مازندران و نمایندهٔ اتریش امضا شد تا در برابر دشمن مشترک با هم همراه شوند. بر اساس این توافق مازندران میبایست به اهالی اتریش اجازه ورود و خروج و گردش و زندگانی دهد و در مقابل اتریش نیز باید در مسلح کردن نیروهای گارد ملی مازندران اقدام کرد. همچنین فرماندهی نیروهای مسلح مازندران و افراد اتریشی در مازندران باید به عهده امیرمؤید باشد. هزینه این نیروهای مسلح مشترک یک-سوم با مازندران و دو-سوم با اتریش باشد.[5]
وثوق الدوله در تلگرافی به ظهیرالملک حاکم وقت ایالت مازندران، به وی دستور داد تا سرکردگان مازندران را به بهانه پارهای مذاکرات به تهران بفرستد و در میان اسامی این افراد، نام امیرمؤید سوادکوهی، لطفعلی خان سردار جلیل، محمدباقر خان سردار رفیع، سالار افخم هزارجریبی، مصباح نظام، عباس خان سهمالممالک، سیفالله خان سرتیپ، اسداللهخان باوند (فرزند امیرمؤید) و شکوه نظام به چشم میخوردند.[6] پس از آن بود که ظهیرالملک با کمک اداره ژاندارمری، به خلع سلاح سرداران مازندران اقدام کرد. عده ای به جرم شرکت در اتحاد ملی تبرستان از ساری تبعید شدند.[7] امیرمؤید برای اثبات وفاداری به دولت، در شوال ۱۳۳۷. ق به تهران رفت و به اتفاق محمدخان امیرمکرم لاریجانی به کرمانشاه تبعید شد. به دنبال حرکت او به سوی تهران، اردوی قزاق در محرم ۱۳۳۸. ق به سوی سوادکوه عازم شد و خانه سردار سوادکوه را غارت کرد. همین امر، مانع از پیوستن پسران امیرمؤید به پدرشان در تهران شد.
به دنبال تبعید امیرمؤید سوادکوهی به کرمانشاه و هجوم دولت مرکزی به سوادکوه و همچنین غارت منزل امیرمؤید، درگیریهای پی در پی بین فرزندان امیرمؤید، به ویژه اسداللهخان باوند (هژبرسلطان) و نیروهای دولتی تحت فرمان رضاخان به وجود آمد.[8] در طی این درگیریها هژبر (اسدالله خان باوند) در نظر مردم به شخصی محبوب، دوستداشتنی، مؤمن به حق، دلسوز، حامی مظلومان، شجاع، ماهر در تیراندازی و… تبدیل شد،[9] به طوری که این اتفاقات به صورت منظومه اشعار حماسه هژبرسلطان مدتها نزد مردم مازندران سروده میشد.
Seamless Wikipedia browsing. On steroids.
Every time you click a link to Wikipedia, Wiktionary or Wikiquote in your browser's search results, it will show the modern Wikiwand interface.
Wikiwand extension is a five stars, simple, with minimum permission required to keep your browsing private, safe and transparent.